در
کتابخانه
بازدید : 485314تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
عدل الهی
Expand مقدّمه مقدّمه
Collapse <span class="HFormat">بخش اول: </span>عدل بشری و  عدل الهی بخش اول: عدل بشری و عدل الهی
Expand <span class="HFormat">بخش دوم: </span>حلّ مشكل بخش دوم: حلّ مشكل
Expand <span class="HFormat">بخش سوم</span>تبعیض هابخش سومتبعیض ها
Expand <span class="HFormat">بخش چهارم: </span>شروربخش چهارم: شرور
Expand <span class="HFormat">بخش پنجم: </span>فوائد شروربخش پنجم: فوائد شرور
Expand <span class="HFormat">بخش ششم: </span>مرگ ومیرهابخش ششم: مرگ ومیرها
Expand <span class="HFormat">بخش هفتم: </span>مجازاتهای اخروی بخش هفتم: مجازاتهای اخروی
Expand <span class="HFormat">بخش هشتم: </span>شفاعت بخش هشتم: شفاعت
Expand <span class="HFormat">بخش نهم: </span>عمل خیر از غیر مسلمان بخش نهم: عمل خیر از غیر مسلمان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یكی دیگر از اثرات «مسأله ی شرور» بدبینی فلسفی است. فلاسفه ی بدبین معمولاً از میان ماتریالیستها برمی خیزند. یك نوع رابطه و تلازم میان ماتریالیسم و بدبینی فلسفی وجود دارد كه قابل انكار نیست. چرا؟ روشن است: ماتریالیسم از حلّ مشكل «شرور» ناتوان است.

طبق بینش فلسفه ی الهی، وجود، مساوی با خیر است، و شر، امر اضافی و نسبی است و زیر هر پرده ی شر، خیری نهفته است؛ ولی بر طبق بینش مادی چنین چیزی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 99
وجود ندارد.

بدبینی نسبت به جهان، رنج آور است. بسی دردناك است كه آدمی جهان را فاقد احساس و ادراك و هدف بداند. انسانی كه خود را فرزند كوچكی از جهان می داند و برای خودش هدف قائل است وقتی چنین بیندیشد كه جهانی كه مرا و فكر مرا بوجود آورده است و هدف داشتن را به من یاد داده است، خودش هدف ندارد، سخت به خود می لرزد. كسی كه فكر می كند در جهان عدالت نیست، در طبیعت تبعیض و ظلم وجود دارد، اگر همه ی نعمتهای دنیا را به او بدهند بدبین و ناخشنود خواهد ماند.

كوششهای چنین كسی از برای سعادت خود و نیكبختی نوع بشر با هیچ گونه دلگرمی و امیدی همراه نیست. وقتی پایه ی هستی بر ستمگری باشد، دیگر عدالتخواهی انسان بی معنی است. وقتی اصل جهان، بی هدف است، هدف داشتن ما همچون نقش بر آب، چیزی احمقانه است.

اینكه صاحبان ایمان، از بهترین آرامش و آسایش روانی برخوردارند از آن جهت است كه جهان را حكیم و علیم و هدفدار می دانند نه گیج ومنگ و ابله و بی هدف، آن را عادل و طرفدار حق و اهل حق می دانند نه ستمگر و طرفدار ستم و یا بی تفاوت. یكتاپرستان، در مورد بدیها و شرور، معتقدند كه هیچ چیزی حساب نكرده نیست؛ بدیها یا كیفری هستند عادلانه یا ابتلائی هستند هدفدار و پاداش آور.

اما اشخاص بی ایمان چه می كنند؟ آنان به چه چیز دل خوش می دارند؟ آنان به خودكشی متوسل می شوند و به گفته ی یكی از آنان «مرگ را با شهامت در آغوش می كشند» .

سازمان بهداشت جهانی، آماری منتشر كرده و اعلام كرده كه آمار خودكشی مخصوصاً در میان روشنفكران بالا می رود. بر حسب گزارش این سازمان، در هشت كشور اروپایی، خودكشی خیلی زیاد شده است. یكی از آن هشت كشور سویس است كه ما آن كشور را نمونه ی خوشبختی می انگاریم. در این گزارش آمده است كه خودكشی، سومین عامل مرگ و میر است، یعنی بیش از سرطان تلفات می دهد و متأسفانه در میان طبقه ی تحصیلكرده بیش از طبقه ی بیسواد واقع می شود.

نیز در همین گزارش آمده است كه در كشورهای در حال توسعه كه در حال از دست دادن ایمان اند، خودكشی زیادتر است. در آلمان غربی هر سال 12000 نفر به وسیله ی خودكشی می میرند و 60000 نفر خودكشی می كنند و نجات داده می شوند.

این است زندگی كسانی كه ایمان خویش را به خدای دانا «ربّ العالمین» از دست داده اند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 100
برای خودكشی، عوامل متعدّدی ذكر شده است: جلب توجه، شكست در عشق، شكست در رقابتهای اجتماعی و اقتصادی، فقر، اعتیاد، خفقان، پوچ پنداری زندگی و هستی. ولی علت العلل، یك چیز است: بی ایمانی.

ویلیام جیمز در فصل اول كتاب خود كه به نام «دین و روان» ترجمه شده، درباره ی یك نویسنده ی مادّی به نام «مارك اورل» و هم درباره ی نیچه و شوپنهاور می گوید:

«كلمات «مارك اورل» تلخی ریشه دار غم و اندوه را نشان می دهد. ناله های آن مانند ناله ی خوكی است كه زیر تیغ سر می دهد. وضع روحی «نیچه» و «شوپنهاور» ، عبوسیها و كج خلقی ها در آنها دیده می شود كه آمیخته با دندان غروچه های تلخی می باشد. ناله های مرارت آمیز این دو نویسنده ی آلمانی آدمی را به یاد جیرجیرهای موشی می اندازد كه مشغول جان دادن است. در كلمات این دو نویسنده آن معنا و مفهوم تصفیه ای كه مذهب به سختیها و مشقتهای زندگی می دهد دیده نمی شود. » [1]
نیچه، كه ویلیام جیمز از او به عنوان یك بدبین نام می برد فلسفه ی معروفی دارد مبنی بر «اصالت نیرومندی» ؛ می گوید:

«باید رأفت و رقّت قلب را دور انداخت. رأفت از عجز است. فروتنی و فرمانبرداری فرومایگی است. حلم و حوصله و عفو و اغماض از بی همّتی و سستی است. . . نفس كشتن چرا؟ باید نفس را پرورد. غیرپرستی چیست؟ خود را باید خواست و خود را باید پرستید و ضعیف و ناتوان را باید رها كرد تا از میان برود» . (2)
نیچه با چنین افكار و اندیشه هایی طبعاً جهان را بر خویشتن بصورت یك زندان ساخته بود. در اواخر عمر ثمره ی این اندیشه ها عائدش شد. در نامه ای كه اواخر عمر به خواهرش نوشته می نویسد:

«هرچه روزگار بر من می گذرد زندگانی بر من گرانتر می شود. سالهایی كه از بیماری در نهایت افسردگی و رنجوری بودم هرگز مانند حالت كنونی، از غم پر، و از امید تهی نبودم. چه شده است؟ آن شده است كه باید بشود. اختلافاتی كه با همه ی مردم داشتم اعتماد را به من از ایشان سلب كرده و طرفین می بینیم به اشتباه بوده ایم.

خدایا من امروز چه تنها هستم! یك تن نیست كه بتوانم با او بخندم و یك فنجان چای بنوشم. هیچ كس نیست كه نوازش دوستانه بر من روا بدارد» . [2]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 101
شوپنهاور كه ویلیام جیمز از او نیز یاد كرده است، معتقد است:

«اصل در زندگانی، رنج و گزند است، لذت و خوشی همانا دفع الم است و امر مثبت نیست، بلكه منفی است؛ و هر چه موجود جاندار در مرتبه ی حیات برتر باشد رنجش بیشتر است، چون بیشتر حس می كند و آزار گذشته را بیشتر به یاد می آورد و رنج آینده را بهتر پیش بینی می نماید. . . یك دم خوشی، عمری ناخوشی در پی دارد.

ازدواج نمی كنی در آزاری، می كنی هزار دردسر داری. مصیبت بزرگ بلای عشق است و ابتلای به زن كه مردم مایه ی شادی خاطر می دانند، در صورتی كه سر دفتر غمها است. معاشرت می كنی گرفتاری، نمی كنی از زندگی بیزاری. بندگی، بند و خداوندی صداع. مختصر، تا جان در تن است از این رنج و مشقّت نمی توان رست.

زندگی سراسر جان كندن است، بلكه مرگی است كه دم بدم به تأخیر می افتد، و سرانجام اجل می رسد در صورتی كه از حیات، هیچ سودی برده نشده و نتیجه ی مفیدی بدست نیامده است. » [3]
در جهان اسلام نیز احیاناً كسانی بوده و هستند كه جهان را تاریك می بینند و همواره چهره ای گرفته و عبوس و خشمگین در برابر جریانات آفرینش نشان می دهند و به قول ویلیام جیمز گفته هاشان نوعی دندان غروچه است. «ابو العلاء معرّی» فیلسوف و شاعر معروف عرب و همچنین خیّام شاعر از این گروه اند. اینكه می گویم «خیّام شاعر» از آن جهت است كه محقّقین باور ندارند كه اشعار معروف بدبینانه، از خیّام فیلسوف و ریاضیدان باشد. آنچه برای خیّام شاعر موجب حیرت و رنج و ناله است برای «خیّام فیلسوف» حل شده است [4].

در عصر ما به تقلید از اروپائیان، و به علل دیگر كه اكنون جای ذكرش نیست، نویسندگانی بدبین پیدا شده اند كه زهرهایی از این راه به جان جوانان می ریزند و آنان را بی علاقه به زندگی و احیاناً وادار به خودكشی می كنند و از طرف عوامل مرئی و نامرئی مورد تشویق قرار می گیرند و روزبروز بر عددشان افزوده می گردد. صادق هدایت از این گروه است. نوشته های وی به قول ویلیام جیمز حالت همان خوكی را می نمایاند كه زیر تیغ، ناله سر می دهد و یا موشی كه در حالی كه مشغول جان دادن است جیرجیر می كند.

نقطه ی مقابل امثال نیچه و شوپنهاور و ابو العلاء و خیّام، فلاسفه و حكمای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 102
خوشبین اند. الهیّون عموماً یا اكثر، از این گروه اند. مولوی، آن عارف بزرگ، سخنگوی این گروه است. در سراسر گفته های او عشق و شور و حال دیده می شود.

انسان از نظر این عارف بزرگ كانون خوشی و لذّت و سعادت است اما به شرط آن كه بخواهد از این كانون رایگان بهره برداری كند. هیچ غمی در جهان نیست كه قابل تبدیل به سرور و بهجت نباشد. او انسانهایی را كه لذّت را منحصراً از می یا جماع یا سماع می خواهند مورد تحقیر قرار می دهد؛ انسان را مخاطب ساخته می گوید:

باده كاندر خم همی جوشد نهان
ز اشتیاق روی تو جوشد چنان
ای همه دریا! چه خواهی كردنم؟
وی همه هستی! چه می جویی عدم؟ !
تو خوشی و خوب و كان هر خوشی
تو چرا خود منّت باده كشی؟
تاج كرّمنا است بر فرق سرت
طوق اعطیناك آویز برت
علم جویی از كتبهای فسوس؟ !
ذوق جویی تو ز حلوای سبوس؟ !
می چه باشد یا جماع و یا سماع
تا تو جویی زان نشاط و انتفاع؟ !
آفتاب از ذرّه كی شد وامخواه؟
زهره ای از خمره كی شد جامخواه؟
و هم او است كه می گوید:

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد
ای عجب من عاشق این هر دو ضد
سعدی و حافظ و سایر شاعران عرفان مسلك نیز همین راه را پیموده اند. بعضی كلمات دو پهلو در كلمات حافظ و دیگران پیدا می شود، اما كسانی كه با زبان اینها آشنا باشند می دانند كه در مكتب آنان جز خوبی دیده نمی شود.

مربوط به عرفان و تصوف نیست؛ بطور كلّی خاصیت ایمان این است. بی ایمانی نوعی كمبود است كه به نوبه ی خود، عدم تعادل ایجاد می كند، و عدم تعادل، رنج بوجود می آورد. در ایمان، خاصیت تغییر و تبدیل وجود دارد، غم و رنج را تبدیل به لذّت و سرور می كند.

تربیت شدگان اسلام، در هنگام رویدادها و مصیبتها به این حقیقت توجه می كنند كه: «ما مملوك خداییم و بازگشت ما نیز به سوی اوست» [5].

برای نشان دادن یك نمونه ی خارجی از این تربیت یافتگان، داستانی از یك زن و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 103
مرد مسلمان از صحابه ی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می آوریم:

ابو طلحه یكی از یاران رسول خدا است. زنی با ایمان داشت به نام امّ سلیم. این زن و شوهر پسری داشتند كه مورد علاقه ی هر دو بود. ابو طلحه، پسر را سخت دوست می داشت. پسر بیمار شد، بیماریش شدّت یافت، به مرحله ای رسید كه امّ سلیم دانست كه كار پسر تمام است.

امّ سلیم برای اینكه شوهرش در مرگ فرزند بی تابی نكند او را به بهانه ای به خدمت رسول اكرم فرستاد و پس از چند لحظه طفل جان به جان آفرین تسلیم كرد.

امّ سلیم جنازه ی بچه را به پارچه ای پیچید و در یك اطاق مخفی كرد، به همه ی اهل خانه سپرد كه حق ندارید ابو طلحه را از مرگ فرزند آگاه سازید. سپس رفت و غذائی آماده كرد و خود را نیز آراست و خوشبو نمود. ساعتی بعد ابو طلحه آمد و وضع خانه را دگرگون یافت، پرسید: بچه چه شد؟ امّ سلیم گفت: بچه آرام گرفت. ابو طلحه گرسنه بود، غذایی خواست. امّ سلیم غذایی را كه قبلا آماده كرده بود حاضر كرد و دو نفری غذا خوردند و همبستر شدند. ابو طلحه آرام گرفت. امّ سلیم گفت: مطلبی می خواهم از تو بپرسم؟ گفت: بپرس. گفت: آیا اگر به تو اطلاع دهم كه امانتی نزد ما بوده و ما آن را به صاحبش رد كرده ایم خشمگین می شوی؟ ابو طلحه گفت: نه، هرگز، ناراحتی ندارد، امانت مردم را باید پس داد. امّ سلیم گفت:

سبحان اللّه، باید به تو اطلاع دهم كه خداوند فرزند ما را كه امانت او بود نزد ما، از ما گرفت و برد.

ابو طلحه از بیان این زن تكان سختی خورد، گفت: به خدا قسم من از تو كه مادر هستی سزاوارترم كه در سوگ فرزندمان صابر باشم. از جا بلند شد و غسل جنابت كرد و دو ركعت نماز بجا آورد و رفت به حضور رسول اكرم و ماجرا را از اول تا آخر برای آن حضرت شرح داد.

رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: خداوند، امروز شما را قرین بركت قرار دهد و نسل پاكیزه ای نصیب شما گرداند. خدا را سپاس می گزارم كه در امّت من مانند «صابره ی» بنی اسرائیل قرار داد [6].
آری این است تأثیر ایمان و مذهب در تصفیه ی سختیها و مشقّتها بلكه در تبدیل آنها به خوشی و لذّت و سعادت.

ویلیام جیمز در كتابی كه قبلا نام بردیم بحثی درباره ی فرق مذهب و اخلاق محض (اخلاق منهای مذهب) می كند؛ می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 104
«اساس در مذهب یا اخلاق این است كه ما چگونه خلقت و جهان هستی را تلقّی می كنیم؟ آیا این هستی و كائنات را با سختی و رنج تلقّی كرده، پاره ای از آن را قبول داشته و قسمتی از آن را قبول نداریم؟ یا آنكه برعكس، آن را با آغوش باز و دلی آكنده از عشق و محبّت استقبال می نماییم؟ اخلاق محض، قوانین كلّی جهان را كه حاكم بر كائنات می داند از روی علم و اطلاع اطاعت می كند؛ اما این اطاعت با یك سنگینی و ملال همراه است كه در قلب خود هیچ گونه حرارت و شوقی ندارد، و هیچ وقت احساس اینكه این قوانین مانند یوغی است به گردن او، از او جدا نمی شود.

اما در مذهب، بر عكس، این اطاعت سرد و غم انگیز، جای خود را به استقبال و پذیرش گرم كه همه چیز زندگی را پر از لطف و شوق و صمیمیّت و نشاط می سازد وامی گذارد. جان جانان جهان كه فیلسوف رواقی، خود را به آن تسلیم می كند احترام و تعظیم را متوقّع است، اما خدای مسیحی (خدای مذهب) محبّت و عشق را طالب می باشد. اینجاست كه می بینیم كه این دو دسته در دو محیط مختلف از عواطف و احساسات واقع اند كه در مقابل یكدیگر، یكی به سردی قطب، و دیگری به گرمی و حرارت خطّ استواست، گواینكه نتیجه ای كه هر یك از آنها بدست می آورند یعنی «تسلیم محض و بدون چون و چرا» یكی باشد» .

[1] و. سیر حكمت در اروپا، ج 3 فصل پنجم.
[2] . سیر حكمت در اروپا، ج 3، فصل پنجم.
[3] . سیر حكمت در اروپا، ج 3، بخش چهارم.
[4] . رجوع شود به كتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» چاپ هفتم به بعد بحث «خدمات فلسفی ایرانیان به اسلام» .
[5] اَلَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. (بقره/156)
[6] . بحار الأنوار، ج 18، به مناسبت احكام اموات، باب «ذكر صبر الصابرین» . چاپ كمپانی، ص 227.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است