در
کتابخانه
بازدید : 688875تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد هفتم
مقدمه
Expand حرف لحرف ل
Expand حرف محرف م
Expand حرف نحرف ن
Collapse حرف وحرف و
Expand حرف هحرف ه
Expand حرف یحرف ی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. به طور كلی ولاء در همه ی موارد جامع مشترك دارد و آن اتصال و پیوند و پیوستگی است. حتی مراتب ولایت كه عرفا می گویند هرچه انسان سلوك می كند به مرتبه ای از ولایت نائل می شود، به اعتبار مراتب تسلطی است كه به تبع حق بر اشیاء پیدا می كند و رابطه میان او و اشیاء برقرار می گردد.

2. ولاء محبت اقلّ مرتبه ی ولایت است. خاصیت نیروی محبت این است كه اولاً تخلیص می كند و ثانیاً مشاكلت ایجاد می كند. حكما می گویند: خاصیت حرارت تفریق مجتمعات و جمع متشاكلات است. محبت و ارادت به طور كلی نسبت به نیكان، نیروی عجیبی و نیروی فوق العاده مؤثری است در اینكه بشر تمایل به همشكل شدن و همرنگ شدن با او دارد. چه بسیار مریدانی كه مجذوب مراد می شوند؛ خود به خود می خواهند مثل او حرف بزنند، راه بروند، لباس
جلد هفتم . ج7، ص: 447
بپوشند، ژست بگیرند، تمام ژستهای او را تقلید می كنند.

3. مكتب علی علیه السلام از ابتدا مكتب عشق و محبت و ارادت بوده است. مكتبهایی از قبیل ماركسیسم تعصب و تحزب به وجود آورده است ولی عشق به وجود نیاورده است. نام علی با نام محبان سر از پا نشناخته ای توأم است.

4. جرج جرداق در صفحه ی 940 علیّ و عصره سخنی دارد كه:

روح علی در طرفدارانش بود.

5. علی نمرد و زنده تر شد، اسرار جو از جهان. . . هلك خزّان الاموال. . .
6. ای بی خبر بكوش كه صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی كی راهبر شوی
در مكتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بكوش كه روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا كیمیای عشق بیابیّ و زر شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
باللّه كز آفتاب فلك خوبتر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
7. شادباش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
8. همچو نی زهری و تریاقی كه دید
همچو نی دمساز و مشتاقی كه دید
9. گر غافلی ور بیدلی خیز و بجوی اهل دلی
كز التفات كاملی ناقص به كامل می رسد
یك نكته اندر پیش و پس، غافل زعاقل فرق بس
با لطف حق در یك نفس ناقص به كامل می رسد
جلد هفتم . ج7، ص: 448
10. داستان مولوی و شمس:
. . . این زمان جان دامنم برتافته است
بوی پیراهان یوسف یافته است
كز برای حق صحبت سالها
بازگو رمزی از آن خوش حالها
تا زمین و آسمان خندان شود
عقل و روح و دیده صد چندان شود
گفتم ای دور اوفتاده از حبیب
همچو بیماری كه دور است از طبیب
من چه گویم یك رگم هشیار نیست
شرح آن یاری كه آن را یار نیست
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
11. آیه یقل ان كنتم. . . ، هل الدین الاّ الحب؟ داستان رسول اكرم و صحابه، داستان ابوذر و مشك آب، داستان حنظله ی غسیل الملائكه، ایضاً داستان بلال و اندرز ابوبكر
فاش كرد اسپرد جان را در بلا
كای محمدای عدوّ توبه ها
ای تن من وی رگ من پر ز تو
توبه را گنجا كجا باشد در او
توبه را زین پس ز دل بیرون كنم
از حیات خلد توبه چون كنم
عشق قهار است و من مقهور عشق
چون قمر روشن شدم از نور عشق
برگ كاهم در كفت ای تندباد
من چه دانم تا كجا خواهم فتاد
جلد هفتم . ج7، ص: 449
گر هلالم ور بلالم می دوم
مقتدی بر آفتابت می شوم
ماه را با زفتی و زاری چه كار
در پی خورشید پوید سایه وار
. . . عاشقان در سیل تند افتاده اند
بر قضای عشق دل بنهاده اند
همچو سنگ آسیا اندر مدار
روز و شب گریان و نالان بی قرار
12. اللّهم بلی لاتخلو الارض من قائم. . .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است