در
کتابخانه
بازدید : 688865تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد هفتم
مقدمه
Expand حرف لحرف ل
Expand حرف محرف م
Collapse حرف نحرف ن
نام و شهرت و افتخار
الناس
نسبیت ادراكات
نسبیت در اخلاق
نظافت و تطیّب
نظافت
نظافت و استحمام در قرون وسطای مسیحی
نظافت- مبارزه ی اسپانیای مسیحی با نظافت
نظافت
نفاق و منافق- سوره ی بقره، مَثَلها
یادداشت نفاق
نفاق- نقش آن در شكست علی و شهادت امام حسین
نفاق و دوچهرگی در عصر حاضر
نفاق
نفاق در عصر جدید
نفاق
نفاق در عصر حاضر
یادداشت نفاق و منافق
فلسفه ی نماز
نماز و تمدن
نماز- ذكر اللّ?ه
نماز
حقیقت و اثر گناه و تأثیر نماز در رفع آن
نماز- روایات گناه زدایی نماز
نماز
نماز- تأثیر نماز و نهی از فحشا و منكر
نور
یادداشت تفسیر سوره ی نور
آیه ی نور
نهج البلاغه- جمع كلمات مولی
سیری در نهج البلاغه، زهد
سیری در نهج البلاغه
یادداشت سیری در نهج البلاغه
نهج البلاغه، فصاحت و شور و قدرت تهییج
بحثی در نهج البلاغه- نهج البلاغه شاهكار
بلاغت مولی علی علیه السلام و شهادت دیگران
موضوعات مهم در نهج البلاغه
سؤالات درباره ی نهج البلاغه
نهج البلاغه- وحدت اسلامی
نهج البلاغه- حكومت و عدالت
نهج البلاغه- خلافت و حكومت
سیری در نهج البلاغه- حكومت و عدالت
نهج البلاغه- عدالت اجتماعی
نهج البلاغه- توحید
یادداشت نهج البلاغه- سلوك و عبادت
نهج البلاغه- سلوك و عبادت
نهج البلاغه و خلفا- ابوبكر
نهج البلاغه و عثمان
عثمان- مطاعن
خلافت و شورا در نهج البلاغه
نهج البلاغه- اهل البیت و خلافت- احقیت مولی از راه وصیت، قرابت، وراثت معنوی (اصلحیت)
نهج البلاغه- اهل البیت و خلافت- مقام معنوی اهل البیت وعلم موروثی لدنّی
نهج البلاغه- ملاحم
نهج البلاغه- وصیتها
نهج البلاغه- یادداشت موعظه و تذكر
نهج البلاغه- موعظه و تذكر
مواعظ و حكم
درسهایی از نهج البلاغه
درسهایی از نهج البلاغه- عدالت اجتماعی
درسهایی از نهج البلاغه- تعلیم و تربیت در نهج البلاغه
نهج البلاغه- فصاحت و بلاغت
نیت
نیچه
Expand حرف وحرف و
Expand حرف هحرف ه
Expand حرف یحرف ی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
.

تعریف موعظه:

1. موعظه و تذكر نوعی خاص از سخن است در مقابل حكمت و استدلال از جهتی و در مقابل خطابه از جهت دیگر. اما در مقابل حكمت است از آن جهت كه بر پایه ی استدلال نیست و برای اقناع عقل و فكر نمی باشد، بلكه برای اقناع و ارضاء قلب است و لهذا جنبه ی تعلیم ندارد كه انسان بخواهد سخن تازه ای را كه طرف نمی داند به او یاد بدهد. موعظه یاد دادن نیست، معلمی نیست و لااقل هدفْ این نیست. موعظه تذكار است، یعنی متوجه كردن و متنبه كردن و تجسم دادن یك سلسله مسائل و مطالب است كه انسان می داند ولی از آنها غافل است و روی آنها را پرده ای از غفلت یعنی انبوه اندیشه های دنیایی گرفته است.

موعظه و تذكر در قرآن:

قرآن كریم یك جا می فرماید: ادع الی سبیل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة. جای دیگر می فرماید: و لقد یسرنا القرآن للذكر فهل من مدّكر [1]و هم می فرماید: و ذكر فان الذكری تنفع المؤمنین.

ضرورت و احتیاج به موعظه:

تذكر و مذكّر همیشه لازم است و برای هركس ضرورت دارد.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام گاهی به بعضی اصحابش می فرمود: پاشو موعظه كن. بدیهی است كه شاگرد چیزی ندارد كه به استاد بگوید؛ معتذر می شدند به اینكه ما در حضور شما چه بگوییم؟ علی
جلد هفتم . ج7، ص: 383
می فرمود: در شنیدن اثری است كه در دانستن نیست.

موعظه تلقین است:

از این رو موعظه از نوع تلقین است و واعظ باید قدرت تلقین داشته باشد.

باید پیام روح باشد:

و از همین رو از دل برخاستن موعظه و اینكه پیام روح گوینده باشد فوق العاده دخالت دارد، برخلاف تعلیم.

تكرار در موعظه:

از همین جهت است كه تعلیم مستغنی از تكرار است ولی موعظه ملازم است با تكرار. به عقیده ی بعضی از علما راز تكرار بعضی مطالب در قرآن این است كه هدف قرآن از یك قصه ی تاریخی تعلیم تاریخ نیست، هدف موعظه و تذكر و تلقین است و لهذا یك مطلب تاریخی مثل داستان موسی مكرر در قرآن ذكر شده است.

موعظه برای ترقیق احساسات است و جنبه ی درونی دارد اما خطابه جنبه ی بیرونی و تهییج دارد:

در این جهت كه اساس كار بر توجیه احساسات است، خطابه نیز مانند وعظ است با این تفاوت كه خطابه برای تهییج احساسات است و موعظه برای ترقیق، خطابه چشم عقل را تیز می كند و موعظه باز، هدف موعظه در توجیه احساسات این است كه انسان را متوجه نقص كار خود و ملامت خود كند برخلاف خطابه، موعظه جنبه ی درونی دارد و خطابه جنبه ی بیرونی.

اثر خطابه ها تهییج احساسات است به اینكه خشم طرف را، سلحشوری طرف را، غیرت و همت طرف را تحریك می كند، حس حمیت و حمایت و یا اخلاق و احسان طرف را تحریك می كند. ولی اثر موعظه به نوعی دیگر تهییج احساسات است؛ حالت تأثر و تأسف از كوتاهی در عمل، گذشتن عمر به بیهودگی و بوالهوسی، غفلتها و عدم توجه به مرگ و فنای دنیا و خوف از مهاول قیامت ایجاد می كند.

نهج البلاغه بی رقیب است:

2. نهج البلاغه در موعظه ی نثر بدون شك رقیب و بدیل ندارد. ما نه در عربی و نه در فارسی نطقی و سخنرانی ای به صورت نثر نداریم كه به پایه ی موعظه های امیرالمؤمنین برسد. در زبان فارسی آنچه به صورت نثر داریم فوق العاده ضعیف است و چیز جالبی نداریم.

مجالس سعدی یا فیه ما فیه مولوی به نظر من ارزش زیادی ندارد، همچنین نصیحة الملوك غزالی.

در زبان فارسی و عربی مواعظ بسیار بلندی داریم، هم به نظم و
جلد هفتم . ج7، ص: 384
هم به نثر. آنچه به نثر است به صورت حكمتهای كوچك است (كلمات قصار) و آنچه به نظم است بسیار عالی است. اما در عربی، مثل اشعار معروف ابوالفتح بستی:
زیادة المرء فی دنیاه نقصان
و ربحه غیر محض الخیر خسران
و كل وجدان حظ لاثبات له
فان معناه فی التحقیق فقدان
یا عامراً لخراب الدهر مجتهدا
باللّه هل لخراب الدهر عمران
دع الفؤاد عن الدنیا و زخرفها
فصفوها كدر و الوصل هجران
احسن الی الناس تستعبد قلوبهم
فطال ما استعبد الانسان احسان
و ان اساء مسیئ فلیكن لك فی
عروض زلته صفح و غفران
و كن علی الدهر معواناً لذی امل
یرجو نداك فان الحرّ معوان
و اشدد یدیك بحبل الدین معتصما
فانه الركن ان خانتك اركان
یا خادم الجسم كم تسعی لخدمته
فأنت بالنفس لا بالجسم انسان
من كان للخیر مناعاً فلیس له
علی الحقیقة اخوان و اخدان
و ذوالقناعة راض فی معیشته
و صاحب الحرص ان اثری فغضبان
هما رضیعا لبان حكمة و تقی
و ساكنا وطن مال و خسران
(ریحانة الادب)
جلد هفتم . ج7، ص: 385
ایضاً قصیده ی رثائیه ی ابوالحسن تهامی مشتمل بر مواعظی است:
حكم المنیة فی البریة جار
ما هذه الدنیا بدار قرار
بینا یری الانسان فیها مخبراً
حتی یری خبراً من الاخبار
طبعت علی كدر و انت تریدها
صفواً من الاقدار و الاكدار
و مكلف الایام ضد طباعها
متطلب فی الماء جذوة نار
فالعیش نوم و المنیة یقظة
و المرء بینهما خیال سار
فاقضوا مآربكم عجالاً انما
اعماركم سفر من الاسفار
یا كوكباً ما كان اقصر عمره
و كذا تكون كواكب الاسحار
و هلال ایام مضی لم یستدر
بدراً و لم یمهل لوقت سرار
عجل الخسوف الیه قبل اوانه
فمحاه قبل مظنة الابدار
ان تحتقر [2]صغراً فرب مفخم
یبدو ضئیل الشخص للنظار
ان الكواكب فی محل علوّها
لتری صغاراً و هی غیر صغار
ولد المعزّی بعضه فاذا مضی
بعض الفتی فالكل فی الاثار
ابكیه ثم اقول معتذراً له
وفقت حین تركت ألأم دار
جاورت اعدائی و جاور ربه
شتان بین جواره و جواری
فاذا نطقت فأنت اول منطقی
و اذا سكتّ فأنت فی اضماری
و تلهّب الاحشاء شیّب مفرقی
هذا الضیاء شواظ تلك النار
ایضاً قسمتهای اول قصیده ی بُرده كه فوق العاده عالی است:
امن تذكر جیران بذی سلم
مزجت دمعاً جری من مقلة بدم
ام هبّت الریح من تلقاء كاظمة
و اومض البرق فی الظلماء من اضم
تا آنجا كه می گوید:
فان امارتی بالسوء ما اتعظت
من جهلها بنذیر الشیب و الهرم
جلد هفتم . ج7، ص: 386
و لا اعدت من الفعل الجمیل قری
ضیف الم برأسی غیر محتشم
لو كنت اعلم انی ما اوقّره
كتمت سرّاً بدا لی منه بالكتم
من لی بردّ جماح من غوایتها
كما یردّ جماح الخیل باللجم
فلاترم بالمعاصی كسر شهوتها
ان الطعام یقوّی شهوة النهم
و النفس كالطفل ان تهمله شبّ علی
حب الرضاع و ان تفطمه ینفطم
فاصرف هواها و حاذر ان تولّیه
ان الهوی ما تولّی یُصم او یَصم
و راعها و هی فی الاعمال سائمة
و ان هی استحلت المرعی فلا تسم
كم حسنت لذة للمرء قاتلة
من حیث لم یدر ان السمّ فی الدسم
و اخش الدسائس من جوع و من شبع
فرب مخمصة شرّ من التخم
و استفرغ الدمع من عین قد امتلئت
من المحارم و الزم حمیة الندم
و خالف النفس و الشیطان و اعصهما
و ان هما محضاك النصح فاتهم
و لاتطع منهما خصماً و لا حكماً
فأنت تعرف كید الخصم و الحكم
استغفر اللّه من قول بلا عمل
لقد نسبت به نسلاً لذی عقم
امرتك الخیر لكن ما ائتمرت به
و ما استقمت فما قولی لك استقم
جلد هفتم . ج7، ص: 387
و لا تزودت قبل الموت نافلة
و لم اصلّ سوی فرض و لم اصم
ظلمت سنة من احیی الظلام الی
ان اشتكت قدماه الضر من ورم
اما در زبان فارسی:

شاید در درجه ی اول بعضی مثنویات سعدی را در گلستان و بوستان و بعضی قصاید او را باید نام برد.

در گلستان می گوید:
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می كنم نمانده بسی
ای كه پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
خواب نوشین و بامداد رحیل
بازدارد پیاده را ز سبیل
هركه آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت
وان دگر پخت همچنان هوسی
وین عمارت بسر نبرد كسی
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدّار
نیك و بد چون همی بباید مُرد
خنك آن كس كه گوی نیكی برد
برگ عیشی به گور خویش فرست
كس نیارد ز پس، تو پیش فرست
عمر برف است و آفتاب تموز
اندكی ماند و خواجه غرّه هنوز
ای تهی دست رفته در بازار
ترسمت پر نیاوری دستار
جلد هفتم . ج7، ص: 388
هركه مزروع خود بخورد به خوید
وقت خرمنش خوشه باید چید
و در بوستان شاید مهمترین اشعار موعظه ای سعدی در باب نهم باشد كه در توبه و راه صواب است، از آن جمله در صفحه ی 389 می گوید:
تفرج كنان در هوا و هوس
گذشتیم بر خاك بسیار كس
كسانی كه از ما به غیب اندرند
بیایند و بر خاك ما بگذرند
صفحه ی 392:
دریغا كه بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشكفد نو بهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
برآید كه ما خاك باشیم و خشت
در قصاید، این دو قصیده بسیار عالی است (صفحه ی 434) :
ایها الناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمه ی مرغ سحر
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بستان
كادمی را بتر از علت نادانی نیست
روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد
نتوان دید در آیینه كه نورانی نیست
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
پنجه ی دیو به بازوی ریاضت بشكن
كاین به سر پنجگی ظاهر جسمانی نیست
طاعت آن نیست كه بر خاك نهی پیشانی
صدق پیش آر كه اخلاص به پیشانی نیست
جلد هفتم . ج7، ص: 389
حذر از پیروی نفس كه در راه خدای
مردم افكن تر از این غول بیابانی نیست
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست
خانه پر گندم و یك جو نفرستاده به گور
برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
بانگ و فریاد برآری كه مسلمانی نیست
یك نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد
مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست
حاصل عمر تلف كرده و ایام به لغو
گذرانیده، به جز حیف و پشیمانی نیست
قصیده ی دیگر (صفحه ی 436) :
جهان بر آب نهاده است و زندگی بر باد
غلام همت آنم كه دل بر او ننهاد
جهان نماند و خرّم روان آدمیی
كه باز ماند از او در جهان به نیكی یاد
سرای دولت باقی نعیم آخرت است
زمین سخت نگه كن چو می نهی بنیاد
وجود عاریتی خانه ای است بر ره سیل
چراغ عمر نهاده است بر دریچه ی باد
بسی برآید و بی ما فرو رود خورشید
بهار گاه خزان باشد و دی و مرداد
بر آنچه می گذرد دل منه كه دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآید چو نخل باش كریم
ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد
قصیده ی دیگر (صفحه ی 349) :
جلد هفتم . ج7، ص: 390
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار
ای كه دستت می رسد كاری بكن
پیش از آن كز تو نیاید هیچ كار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وانچه بینی هم نماند برقرار
دیر و زود این شكل و شخص نازنین
خاك خواهد بودن و خاكش غبار
گل بخواهد چید بی شك باغبان
ور نچیند خود فرو ریزد ز بار
نام نیكوگر بماند ز آدمی
به كزو ماند سرای زرنگار
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار. . .
قسمت دیگری كه در زبان عربی و فارسی هست حكمتهای كوچك است كه مثلاً در كلمات خواجه عبداللّه و سعدی در گلستان می بینیم، از قبیل «آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید» كه در نهج البلاغه قسمت مهمی از آنها هست.

اما در نثر، موعظه ی قابل توجه كه به صورت یك سخنرانی و به صورت یك متن مؤثر و زنده باقی مانده باشد نداریم، جز آنچه از رسول اكرم و مخصوصاً از امیرالمؤمنین رسیده است كه این شاهكار بی بدیل است. مرحوم فروغی یك عده سخنرانیها در جلد دوم آیین سخنوری جمع كرده كه گمان نمی كنم هیچ كدام موعظه باشد، همه ی آنها خطابه های حماسی و اجتماعی و سیاسی است.

نیاز عمومی به موعظه:

3. نیاز به موعظه. یكی از نیازهای فردی و اجتماعی تذكرات موعظه ای است، پند و نصیحت و تذكر است كه مخصوصاً در صبغه ی دینی و مذهبی فوق العاده مفید و مؤثر است. متأسفانه در عصر ما به واسطه ی یك حالت بحران كه در اجتماع پیدا شده است، منابر
جلد هفتم . ج7، ص: 391
موعظه ای كم شده است [3]. منابر مرحوم شیخ جعفر شوشتری و منابر مرحوم حاج شیخ عباس قمی در عصر ما و عصر نزدیك به ما، منابر موعظه ای بوده است. مرحوم آقا سید مهدی قوام منابرش موعظه ای بود [4]. غالباً پای منبر این آدم، حالی دست می داد.

همچنین مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی، مرحوم حاج شیخ محمدحسن نجف آبادی.

غفلت غیر از جهل است. ممكن است ما جاهل نباشیم اما غافل باشیم. نهج البلاغه در قسمتهای موعظه و تذكر- كه خیلی زیاد است- هزار سال است كه عامل مؤثر در زندگانی مسلمانان بوده است؛ یگانه متن زنده ی موعظه ای است كه هنوز هم قدرت فوق العاده ی خود را حفظ كرده است. من خودم مكرر دیده یا شنیده ام افرادی را كه با خواندن یا شنیدن مواعظ نهج البلاغه اشكشان مثل باران جاری بوده است و دیدم در مجلسی در قم كه شخصی خطبه ی 28 را [می خواند: ] اما بعد، فان الدنیا قد ادبرت و آذنت بوداع و ان الاخرة قد اقبلت و اشرفت باطلاع، الا و ان الیوم المضمار و غداً السباق و السبقة الجنة و الغایة النار. أفلا تائب من خطیئته قبل منیته؟ ألا عامل لنفسه قبل یوم بؤسه؟ ألا و انكم فی ایام امل من ورائه اجل، فمن عمل فی ایام امله قبل حضور اجله فقد نفعه عمله و لم یضرره اجله، و من قصر فی ایام امله قبل حضور اجله فقد خسر عمله و ضره اجله. ألا فاعملوا فی الرغبة كما تعملون فی الرهبة. ألا و انی لم أر كالجنة نام طالبها و لا كالنار نام هاربها. . .

امیرالمؤمنین از نظر تأثیر كلمات، بی نظیر است. بهترین مثالش قضیه ی همام بن شریح است كه در آخر سخن «فصعق همام صعقة
جلد هفتم . ج7، ص: 392
فمات، فقال علیه السلام: اما واللّه لقد كنت اخافها علیه. ثم قال: هكذا تصنع المواعظ البالغة بأهلها. » از آن جمله است خطبه ی 180 كه:

روی عن نوف البكالی قال: خطبنا بهذه الخطبة امیرالمؤمنین علیه السلام بالكوفة و هو قائم علی حجارة نصبها له جعدة بن هبیرة المخزومی و علیه مدرعة من صوف [5]و حمائل سیفه لیف و فی رجلیه نعلان من لیف و كأن جبینه ثفنة بعیر، فقال علیه السلام: الحمد للّه الذی الیه مصائر الخلق و عواقب الامر. . .

اوصیكم عباد اللّه بتقوی اللّه الذی البسكم الریاش و اسبغ علیكم المعاش و لو أن احداً یجد الی البقاء سلّماً او الی دفع الموت سبیلاً لكان ذلك سلیمان بن داود علیه السلام الذی سخر له ملك الجن و الانس مع النبوة و عظیم الزلفة. . .

این العمالقة و ابناء العمالقة، این الفراعنة و ابناء الفراعنة، این اصحاب مدائن الرس الذین قتلوا النبیین و اطفأوا سنن المرسلین و أحیوا سنن الجبارین؟ ! . . .

تا آنجا كه در آخر فرمود: أوّه علی اخوانی الذین تلوا القرآن. . . قال نوف:

و عقد للحسین علیه السلام فی عشرة آلاف و لقیس بن سعد فی عشرة آلاف و لابی ایوب الانصاری فی عشرة آلاف و لغیرهم علی اعداد اخر و هو یرید الرجعة الی صفین، فما دارت الجمعة حتی ضربه الملعون ابن ملجم لعنه اللّه، فتراجعت العساكر فكنا كأغنام فقدت راعیها. . .

جلد هفتم . ج7، ص: 393
از آن جمله است خطبة الغراء (خطبه ی 81) :

الحمد للّه الذی علا بحوله و دنا بطوله. . .

خطبه بسیار مفصل است. در آخر خطبه پس از بحث مفصل درباره ی مرگ و اهوال قیامت می فرماید:

خطبة الغراء:

اولی الابصار و الاسماع و العافیة و المتاع! هل من مناص او خلاص او معاذ او ملاذ او فرار او محارام لا؟ فأنی تؤفكون؟ ام این تصرفون؟ ام بما ذا تغترون؟ و انما حظ احدكم من الارض ذات الطول و العرض قید قده، متعفراً علی خده. الان عباد اللّه، و الخناق مهمل و الروح مرسل فی فینة الارشاد و راحة الاجساد و باحة الاحتشاد و مهل البقیة و أنف المشیة و انظار التوبة و انفساح الحوبة قبل الضنك و المضیق و الروع و الزهوق و قبل قدوم الغائب المنتظر و اخذة العزیز المقتدر.

قال الشریف:

و فی الخبر انه علیه السلام لما خطب بهذه الخطبة اقشعرت لها الجلود و بكت العیون و رجفت القلوب.

ایضاً خطبه ی 173: ایها الغافلون غیر المغفول عنهم. . . ایضاً خطبه ی 174:

انتفعوا ببیان اللّه و اتعظوا بمواعظ اللّه و اقبلوا نصیحة اللّه، فان اللّه قد اعذر الیكم بالجلیة و اتخذ علیكم الحجة و بین لكم محابه من الاعمال و مكارهه منها، لتتبعوا هذه و تجتنبوا هذه، فان رسول اللّه صلی الله علیه و آله كان یقول: حفت الجنة بالمكاره و حفت النار
جلد هفتم . ج7، ص: 394
بالشهوات. و اعلموا أنه ما من طاعة اللّه شی ء الاّ یأتی فی كره و ما من معصیة اللّه شی ء الاّ یأتی فی شهوة، فرحم اللّه رجلاً نزع عن شهوته و قمع هوی نفسه. . .

و اعلموا عباد اللّه، ان المؤمن لایصبح و لایمسی الاّ و نفسه ظنون عنده، فلایزال زاریاً علیها و مستزیداً لها فكونوا كالسابقین قبلكم و الماضین امامكم. . .

و اعلموا أن القرآن هو الناصح. . .

نامه ی امام به حارث همدانی (نامه ی 69) از نظر پندهای حكیمانه از نمونه هاست و سزاوار است نقل و ترجمه شود.

حكمت 257 (خطاب امام به كمیل) : مر اهلك ان یروحوا. . .
[1] این آیه چهار بار در سوره یاقتربت الساعة و انشق القمرتكرار شده است.
[2] تغتبط (خ ل)
[3] همچنان كه امروز شعر موعظه ای نداریم، زیرا چنین روحی موجود نیست.
[4] داستان مردی كه ما را به ماشین خود سوار كرد و خود را احیاشده ی مرحوم قوام می دانست.
[5] المدرعة قمیص ضیق الاكمام، قال فیالقاموس: و لایكون الاّ من صوف.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است