راضیم كز من بماند نیم جان
كز درون استری بینم جهان
گربه می بیند به گرد خود قطار
مرغش آیس گشته بوده است از مطار
یا عدم دیده است غیر این جهان
در عدم نادیده او حشر نهان
چون چنین كش می كشد بیرون كرم
می گریزد او سپس سوی شكم. . .
كه اگر بیرون نهم زین شهر گام
ای عجب دیگر نبینم این مقام. . .
این جنین هم غافل است از عالمی
همچو جالینوس او نامحرمی
او نداند كان رطوباتی كه هست
آن مدد از عالم بیرونی است
آنچنان كه چهار عنصر در جهان
صد مدد دارد ز شهر لامكان
آب و دانه در قفس گر یافته است
آن ز باغ و عرصه ای دریافته است