1. مجازات یك ضامن اجرایی است كه نمی توان از آن بی نیاز
بود. تعلیم و تربیت و همچنین عدالت اجتماعی و قضایی و از بین
بردن نارضاییها و ناهمواریها از وقوع جرم می كاهد. در عین حال اگر
جلد هفتم . ج7، ص: 58
فرضاً عدالت كامل، عوامل تربیتی مجهز هم باشد از وقوع جرم به
طور كلی جلوگیری نمی كند، چون بشر خالی از میل به تجاوز نیست.
لزوم مجازات، ضروری است. ترس از مجازات عامل مهمی است در
جلوگیری از وقوع جرم. مجازات در طول تعلیم و تربیت و ایمان و
امر به معروف و نهی از منكر است. آنها مانع وقوع می باشند ولی اگر
مفید واقع نشدند باید مجازات صورت بگیرد. به هر حال عامل ترس،
علاوه بر عامل ایمان و تربیت باید وجود داشته باشد.
2. فرق حد و تعزیر
3. آیا فقط در مورد مسائلی كه مربوط به حقوق اجتماعی است
مجازات صحیح است یا در امور فردی نیز مجازات صحیح است؟
البته از نظر بعضی فلاسفه كه حكومت را نماینده ی افراد و حق حكومت
را ناشی و مفوَّض از افراد می دانند حكومت فقط در حدود مسائل
اجتماعی نیابت دارد، اما از نظر اسلام اختیارات حكومت شامل
مسائل فردی هم هست.
همان طوری كه تجاوز به مال مردم و بدن مردم و تضییع حقوق
دیگران مجازات دارد، تضییع مال و بدن و حقوق خود نیز مجازات
دارد. بعلاوه هیچ مسئله ی فردی نیست كه اجتماعی نباشد، زیرا فرد
فاسد مثل دندان فاسد كه سایر دندانها را فاسد می كند اجتماع را فاسد
می كند.
4. جرایم را تقسیم می كنند به جرایم مدنی و جزایی.
5. مسئله ی حدود و تعزیرات ربطی به مسئله ی انتقام و عفو ندارد.
6. جرایم بر دو قسم است: عمومی و خصوصی. جرایم عمومی
آنهاست كه حق اجتماع مورد تجاوز قرار گرفته و فرد حق گذشت
ندارد و اما جرایم خصوصی این است كه حق فرد تضییع شده و فرد
حق گذشت دارد، ولی مشكل است جرمی پیدا كرد كه دارای هر دو
جنبه نباشد.
7. آیا اگر وضع اجتماع از لحاظ عدالت و از لحاظ فقدان تعلیم و
تربیت فاسد بود و در نتیجه ی بی عدالتی یا عدم تربیت، افرادی مرتكب
جلد هفتم . ج7، ص: 59
جرم از قبیل قتل و سرقت شدند نباید آنها را مجازات كرد؟
8. منكرین مجازاتها، مخصوصاً مجازاتهای شدید و بالاخص
اعدام دو دسته هستند. دسته ی اول كسانی هستند كه از جنبه ی روانی نظر
می كنند و هر مجرمی را بیمار روانی می دانند و بیمار را معذور و
لازم المعالجه و در صورت عدم امكان معالجه، لازم المراقبه (در
بیمارستانها یا زندانها و یا به وسیله ی دیگر) [می دانند. ] به عقیده ی اینها
مجرمین چون بیمارند، معذورند و كیفر معذور ظلم است.
دسته ی دوم از جنبه ی اجتماعی نظر می كنند و علت جرم را اجبار
محیط اجتماعی می دانند و معتقدند كه اگر اجتماع متعادل باشد و بر
فردی اجحاف صورت نگرفته باشد، مرتكب جرم نمی شود. پس
مجرم مجبور است و مجبور، معذور و كیفر مجبور ظلم است.
ولی این هر دو نظر مردود است، زیرا هیچ كدام از دو علت مزبور
به حدی نیست كه واقعاً انسان را مسلوب الاراده كند و لهذا می بینیم
این كیفرها در همین افراد مؤثر است.
البته بدون شك در درجه ی اول باید علل روانی و هم اجتماعی
این جرمها را از بین برد.
9. قرآن می فرماید:
و لاتأخذكم بهما رأفة فی دین اللّه. این جمله
جواب است به كسانی كه تحت تأثیر رقت و عاطفه با مجازات
مخالفند و نام آن را انسانیت می گذارند. اینجا از مواردی است كه عقل
و عاطفه با یكدیگر مخالفند. عاطفه زمان حال را می بیند و تحت تأثیر
قرار می گیرد اما عقل مجموع آثار و عواقب را ملاحظه می كند. اسلام
آنجا كه عقل و عاطفه بر خلاف یكدیگرند، همیشه جانب عقل را
می گیرد.
10. فلسفه و علت مجازات یكی از سه چیز می تواند باشد:
الف. انتقام و تشفّی
ب. مصالح اجتماع
ج. مصالح خود فرد
در اسلام قسم اول قطعاً نیست. به عقیده ی بعضی، مورد مجازات
جلد هفتم . ج7، ص: 60
منحصر است به امور اجتماعی ولی به عقیده ی ما مصالح فردی نیز
می تواند مبنای مجازات قرار گیرد و در اسلام چنین مجازاتهایی
وجود دارد، مثل مجازات روزه خوار و تارك الصلوة و دروغگو.
11. چرا قاتل فرزند را و یا قاتل پدر را باید كشت و حال آنكه
تنبیه اجتماع از این نظر لزومی ندارد زیرا خود علایق پدر و فرزندی
كافی است و بعلاوه چنین شخصی حتماً مریض است.