در سرمقاله ی كیهان /41/122 می نویسد:
قبل از قانون لغو القاب، دولتها تا حدی اشخاص را با لقب
راضی می ساختند و در كتاب قاموس هیچ كلمه ای نماند كه
سلطنه، ملك، دیوان، حضرت، خاقان، ممالك بدان اضافه
نكنند. . . كسانی مأمور بوده اند كه كتاب لغت را نگاه كنند و لقب
بتراشند. . . كم كم این القاب به قدری مبتذل و زننده شد كه
مرحوم بدیع شعری ساخت و از جمله گفت:
القاب مملكت راگر روی هم بچینند
برجی بلند گردد مانند یك مناره
اندر كتاب قاموس حرفی دگر نمانده
كاو را لقب نكردند كابینه ی وزاره
آن یك دبنگ حضرت و آن یك جفنگ خاقان
آن مهمل الممالك وآن تنبل الصداره
سردار سپه قانونی به مجلس داد و القاب را لغو كرد. . . معروف
است كه ناصرالدین شاه دفتر القاب را كتابچه ی احمقها می نامید و
وقتی بی پول می شد می گفت: كتابچه ی احمقها را بیاورید و
احمقی را پیدا كنید تا نامش را عوض كنیم و پولی بگیریم.