رجوع شود به ورقه ی روح و اعماق آن از نظر عرفان، اشعار مثنوی،
صفحه ی 344:
جلد هفتم . ج7، ص: 17
ای تو در پیكار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
تو به هر صورت كه آیی بیستی
كه منم این واللّه آن تو نیستی
مجله ی رادیو، شماره ی نوروز 1341، از اشعار حاج میرزا حبیب
رضوی:
یك امشبی كه تویی در برابرم سرمست
گمان مبر كه خبر از وجود خویشم هست
نشسته ای تو، من و شمع ایستاده به پای
تو مست باده و من مست چشم باده پرست
قسم به جان تو كز جان و از جهان برخاست
هرآن كه یك نفس از برای عیش با تو نشست
نهاد دل به تو و از همه جهان برداشت
گشاد در به تو و بر رخ دو عالم بست
به خیال نیز نمی آید این خیال كه تو
نشسته باشی و من ایستاده جام به دست
گذشته كار حبیب این زمان چه می خواهی
فتاد ماهی در آب و رفت تیر از شست
رجوع شود به ظهر ورقه ی قلب و هدایت آن، حدیث كافی، جلد
2، صفحه ی 130.
راجع به اقسام لذت روحی و جسمی، رجوع شود به جلد سوم
اخوان الصفا، صفحه ی 71.