1. زهد رسول خدا: نهج البلاغه، خطبه ی 107:
قد حقّر الدنیا و صغّرها و اهون بها و هوّنها و علم ان اللّه زواها
عنه اختیاراً و بسطها لغیره احتقاراً فاعرض عنها بقلبه و امات
ذكرها عن نفسه و احب ان تغیب زینتها عن عینه لكیلا یتخذ
منها ریاشاً او یرجو فیها مقاماً.
2. خطبه ی 158:
و لقد كان فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله كاف لك فی الاسوة
جلد پنجم . ج5، ص: 405
و دلیل لك علی ذم الدنیا و عیبها و كثره مخازیها و مساویها
اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغیره اكنافها و فطم عن
رضاعها و زوی عن زخارفها.
و ان شئت ثنیت بموسی كلیم اللّه صلّی اللّه علیه حیث یقول: «رب
انی لما انزلت الیّ من خیر فقیر» واللّه ما سأله الاّ خبزاً یأكله، لأنه
كان یأكل بقلة الارض. و لقد كانت خضرة البقل تری من شفیف
صفاق بطنه لهزاله و تشذب لحمه.
و ان شئت ثلثت بداود صلّی اللّه علیه صاحب المزامیر و قارئ
اهل الجنة، فلقد كان یعمل سفائف الخوص بیده و یقول لجلسائه:
ایكم یكفینی بیعها؟ و یأكل قرص الشعیر من ثمنها.
و ان شئت قلت فی عیسی بن مریم علیه السلام فلقد كان یتوسد
الحجر و یلبس الخشن و یأكل الجشب و كان ادامه الجوع و
سراجه باللیل القمر و ظلاله فی الشتاء مشارق الارض و
مغاربها و فاكهته و ریحانه ما تنبت الارض للبهائم و لم تكن له
زوجة تفتنه و لا ولد یحزنه ولامال یلفته و لا طمع یذله، دابته
رجلاه و خادمه یداه.
فتأس بنبیك الاطیب الاطهر صلّی اللّه علیه و اله فان فیه اسوة
لمن تأسی و عزاء لمن تعزی، و احب العباد الی اللّه المتأسی بنبیه و
المقتص لاثره، قضم الدنیا قضماً و لم یعرها طرفاً، اهضم اهل
الدنیا كشحاً و اخمصهم من الدنیا بطناً، عرضت علیه الدنیا فابی
ان یقبلها و علم ان اللّه سبحانه ابغض شیئاً فابغضه و حقر شیئاً
فحقره و صغر شیئاً فصغره، و لو لم یكن فینا الاّ حبنا ما ابغض اللّه
و رسوله و تعظیمنا ما صغراللّه و رسوله، لكفی به شقاقاً للّه و
محادة عن امراللّه. و لقد كان صلّی اللّه علیه و اله یأكل علی
الارض و یجلس جلسة العبد و یخصف بیده نعله و یرقع بیده
ثوبه و یركب الحمار العاری و یردف خلفه و یكون الستر علی
باب بیته فتكون فیه التصاویر فیقول: یا فلانة- لاحدی
ازواجه- غیّبیه عنی فانی اذا نظرت الیه ذكرت الدنیا و
جلد پنجم . ج5، ص: 406
زخارفها، فاعرض عن الدنیا بقلبه و امات ذكرها من نفسه،
و احب ان تغیب زینتها عن عینه لكیلا یتخذ منها ریاشاً و
لایعتقدها قراراً و لایرجو فیها مقاماً، فاخرجها من النفس و
اشخصها عن القلب و غیبها عن البصر و كذلك من ابغض شیئاً
ابغض ان ینظر الیه و ان یذكر عنده.
و لقد كان فی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ما یدلك علی
مساوی الدنیا و عیوبها اذ جاع فیها مع خاصته و زویت عنه
زخارفها مع عظیم زلفته، فلینظر ناظر بعقله اكرم اللّه محمداً
بذلك ام اهانه؟ فان قال: اهانه، فقد كذب واللّه العظیم و اتی
بالافك العظیم، و ان قال: اكرمه، فلیعلم ان اللّه قد اهان غیره
حیث بسط الدنیا له و زواها عن اقرب الناس منه.
3. زهد، اعراض و بی میلی روحی یا عقلی یا قلبی است، ولی آیا
تنها اعراض روحی و كمال مطلوب نبودن دنیا كافی است یا لازم
است كمال مطلوب بالاتر داشته باشد؟ و به فرض دوم آیا مستلزم
یك برنامه ی عملی هست یا نه؟ و به فرض دوم آیا آن برنامه ی عملی فقط
و فقط ورع عندالمحارم است و یا تنزه از طیبات هم جزء برنامه ی زهد
است؟ و به فرض دوم آیا می توان گفت زهد بر دو قسم است: زهد
واجب و زهد مندوب؟
4. وقتی كه معلوم شد زهد این است كه كمال مطلوب چیز دیگر
باشد، پس دنیا كمال مطلوب نیست ولی مطلوب یعنی مطلوب
طبیعت هست و از نظر عقل و اندیشه و كمال مطلوب حقیقی وسیله و
مطلوب بالعرض هست. حالا باید دید توصیه ی نهج البلاغه به زهد برای
چه مطلوب و كمال مطلوبی است؟ و آیا تضادی هست میان اینكه هم
دنیا كمال مطلوب باشد و هم آن معنی؟ و آیا میان آن كمال مطلوب و
بهره برداری عملی تضاد هست یا نه؟ آنچه مسلم است این است كه
تضاد در مرحله ی آرزوها و كمال مطلوب قرار گرفتن هاست ولی در
مرحله ی عمل بعضی مدعی اند كه هیچ گونه تضادی نیست مگر در
جلد پنجم . ج5، ص: 407
محرمات كه فلسفه ی خاص به خود دارد، ولی نهج البلاغه تضاد
بیشتری قائل است حتی میان استفاده ی عملی از مباحات و وصول به
كمال مطلوب اسلامی.