در مروج الذهب مسعودی ضمن حوادث ایام متوكل (ج 2، ص
387) این اشعار را از علی بن جهم سامی نقل می كند:
قالوا حُبست فقلت لیس بضائر
حبسی و ایّ مهنّد لا یُغمد
او ما رأیت اللیث یالفِ غیله
[1]كبرا و اوباش السباع تردّد
والشمس لولا انها محجوبة
عن ناظریك لما اضاء الفرقد
[2]والنار فی احجارها مخبوأة
لاتصطلی ان لم تثرها الأزنُدُ
والحبس ما لم تَغْشُه
[3]لدنیّة
شنعاء نعم المنزل المستورد
بیت یجدّد للكریم كرامة
و یزار فیه و لایزور و یحفد
لو لم یكن فی الحبس الا انه
لایستذلّك بالحجاب الاعبد
ایضاً در صفحه ی 388 از همان شاعر نقل می كند:
فقلت لها والدمع شتی طریقه
و نار الهوی بالقلب یذكر وقودها
فلا تجزعی إما رأیت قیوده
فان خلا خیل الرجال قیودها
مولوی (صفحه ی 83) :
عار نبود شیر را از سلسله
ما نداریم از قضای حق گله
. . . گفت چون بودی تو در زندان و چاه؟
گفت همچون در محاق و كاست ماه
جلد پنجم . ج5، ص: 374
در محاق ار ماه نو گردد دوتا
نی در آخر بدر گردد بر سما
رجوع شود به دفتر 35، صفحه ی 75 و به سخنرانیهای 25 و 26
رجب 82 و ورقه های بلا و شداید
[2] الفرقد: نجم قریب من القطب الشمالی و بجانبه اخر اخفی منه و هما فرقدان.
[3] غشا یغشو فلاناً: اتاه