[1]
1. چنانكه در ورقه های حقوق گفتیم، نظریه ی حقوق طبیعی یك
نظریه ی عقلی و فلسفی است نه یك نظر تجربی و طبیعی و مادی.
علیهذا مرجع طبیعت است اما از لحاظ عقلانی نه تجربی.
2. ما در اسلام اصل تطابق شرع و عقل داریم. لازمه ی این اصل
این است كه آنچه ثابت شده كه از شرع رسیده باید مطمئن باشیم كه
یك مبنای عقل پسند دارد گو اینكه هنوز ما به دست نیاورده ایم، و
آنچه از عقل رسیده و مسلّم شده، از نظر شرع نیز باید مسلّم شناخته
شود. عمده این شاخه ی دوم است.
3. آیا می توانند طرفداران حقوق فطری و عقلی و تساوی
حقوق، ما را روی اصل تطابق شرع و عقل ملزم كنند به قبول نظر خود
و به اصطلاح ظواهر شرع را تأویل كنند، همان طوری كه شیخ در
مبحث «قطع» حكم تعارض نقل و عقل را ذكر كرده است؟
جواب این است: اگر فرض كنیم چنین موردی را، البته پیش بینی
آن از طرف علمای اسلام شده است. اما این به معنی آن نیست كه ما
در احكام عقل از دیگران تقلید كنیم. دلیلی ندارد كه عقل آنها را از
عقل خودمان كاملتر بدانیم، بلكه عقل فلسفی و عرفانی شرق از
غرب قویتر است.
4. پس از انتشار منشور سازمان ملل، كشورهای اسلامی در
جلد پنجم . ج5، ص: 196
مجالس خود آن را امضا كردند. اینها حساب نكردند كه فقط حقوق
موضوعه قابل تصویب و امضاست، اما قوانین طبیعی فقط قابل
تحقیق و استدلال است. اگر كشورهای جهان بخواهند درباره ی
این گونه مسائل نظر بدهند باید گروهی از علما و فلاسفه و مجتهدین
حقوق خود را مأمور تحقیق كنند و اگر آنها قبول كردند ملت هم تعبداً
و تقلیداً بپذیرد، جای تصویب قانونی نیست. عجبا كه از طرفی از
تساوی طبیعی حقوق زن و مرد دم می زنند و جای دیگر از اینكه
مجلس چهاردهم یا پانزدهم آن را تصویب كرده است! ! !
این مثل این است كه وقتی كه اینشتین نظریه ی نسبیت را اظهار
كرد، نمایندگان مجلس ما بنشینند و درباره ی آن رأی بدهند.
اعلامیه ی حقوق بشر كه نمی تواند یك قانون عمومی از مصدر
سازمان ملل برای جهان باشد، یك نظریه ی حقوقی و فلسفی و یك
طرز استنباط خاص انسان دوستی است. ملل دیگر باید ببینند منطقاً
می توانند بپذیرند یا نه. اگر ثابت شد منطقاً باید بپذیرند، در قوانین
موضوعه ی خود آنها را رعایت می كنند.
از اینجا معلوم می شود كه اگر از نظر علمی و فلسفی محرز شود،
حقوق طبیعی حتی بر قوانین اساسی كشورها تقدم و ورود و حكومت
دارد، زیرا قانون اساسی موضوعه و مدوّن است. وقتی كه [حقوق
طبیعی ] به منزله ی قانون آسمانی و یكی از پایه های قانون آسمانی
است، دیگر چه جای بحث در قانون اساسی است؟
5. بحث در تساوی حقوق نیست، در تشابه حقوق است. به
عبارت دیگر بحث در تساوی و برابری از لحاظ ارزش نیست، بحث
در تساوی از لحاظ شكل است كه به آن تشابه می گویند. حكما
كلمات تماثل و تساوی و تشابه و تناسب و تجانس (ظ) را به كار
می برند در موارد مختلف؛ تماثل در مورد همنوعی، تساوی در مورد
هم كمیتی و تشابه در مورد هم كیفیتی و تناسب در مورد هم اضافگی.
به عبارت دیگر دو چیز كه در یك واحد شریكند، آن واحد یا نوع
است یا جنس و یا در یك حالت خارجی است و آن حالت یا كیفیت
جلد پنجم . ج5، ص: 197
است و یا كمیت و یا اضافه. هركدام از اینها اسمی دارد. به هرحال
سخن در برابری حقوق زن و مرد در كمیت نیست، در كیفیت است.
مثلاً پدری كه دو فرزند دارد و به هر دو كمال محبت دارد و آن پدر
می خواهد دارایی خود را كه عبارت است از تجارتخانه و مستغلات و
زمین مزروعی و غیره میان آندو تقسیم كند و سهم هر دو را از لحاظ
ارزش برابر كند، یك وقت هست كه سهم اینها را علاوه بر تساوی
مشابه هم می كند یعنی هر دو را در همه ی این اموال بالسویه سهیم
می كند و یك وقت هست كه استعدادهای مختلف اینها را در نظر
می گیرد و به هركدام آن را واگذار می كند كه استعداد آن را دارد، آن كه
استعداد تجارت دارد تجارتخانه را به او می سپارد و آن كه استعداد
زراعتكاری دارد زمین زراعتی را.
6. اگر از ما بپرسند آیا به حقوق طبیعی و فطری انسان كه ضمناً
حقوق عقلی نیز باید نامیده شود اعتراف دارید یا نه، می گوییم: بلی.
آیا اگر ثابت شود حقوق عقلی، از نظر اسلام- به حكم اصل
تطابق شرع و عقل- آن را ممضی می شمارید؟ می گوییم: بلی.
آیا اسلام برای زن ارزش كمتری قائل شده و زن را انسان تمام
نمی داند و در مواردی او را نصف انسان، در مواردی ربع انسان و در
موردی لاانسان به حساب آورده است از باب اینكه در طبیعت
اینچنین است؟ می گوییم: نه. اسلام زن و مرد را از لحاظ ارزش
انسانی و از لحاظ ارزش حقوقی برابر و مساوی دانسته است؟
آیا پس از آنكه به حقوق فطری و طبیعی قائل شدید و آن حقوق
طبیعی را در زن و مرد از لحاظ ارزش مساوی دانستید، معتقدید كه
طبیعتْ آن حقوق را در مرد و زن مشابه وضع كرده است؟ می گوییم:
نه.
6. به چه دلیل حقوق زن و مرد مشابه نیست؟ به دلیل طبیعت. در
اینجا آیة اللّه طبیعت است.
مبانی حقوق
طبیعی:
به چه دلیل طبیعت این حقوق را برای انسان مطلقاً وضع كرده
است؟ می گوییم: حقوق طبیعی از مسیر خلقت معین می شود. دستگاه
جلد پنجم . ج5، ص: 198
خلقت موجودات را به سوی كمال سوق می دهد و آنها را به وسایل و
ابزارهایی مجهز می كند كه با آن وسایل در طریق تكامل گام بردارند،
استعدادهای آنها به فعلیت برسد. در هر مخلوقی استعدادی نهاده
است و آن استعداد باید به فعلیت برسد. مثلاً استعداد درس خواندن و
علم آموزی در فرزند انسان هست اما در فرزند گوسفند نیست. اگر
انسان را از مدرسه محروم كنیم از حقی محروم كرده ایم، اما اگر
بچه گوسفند را محروم كنیم حقی از او سلب نكرده ایم.
اختلاف
استعدادها:
پس اولاً استعدادها مختلف است.
منع هر صاحب
استعدادی از
بروز استعداد
خودش ظلم
است:
ثانیاً هر موجودی در حدودی كه استعداد دارد، او را از استعداد
خودش محروم كردن ظلم است. مرغ را در قفس نگه داشتن ظلم
است، اما از گوشت او استفاده كردن برای یك موجود كاملتر ظلم
نیست.
طبیعت مقیاس
است نه فرد:
در ظلم، تمام دستگاه طبیعت را باهم باید در نظر گرفت نه فرد
را؛ باید دید چه چیز جلو تكامل طبیعت- نه فرد- را می گیرد و چه
چیز نمی گیرد.
طبیعت هدف
دارد:
ثالثاً طبیعت در استعدادهای مختلفی كه آفریده هدف داشته
است.
استعدادها با
وسایل و
تجهیزات
متناسب است:
رابعاً استعدادها با وسایل و تجهیزات رسیدن به آن استعدادها
متناسب است.
مبانی حقوق
طبیعی سیر
غایی طبیعت
است:
به عبارت دیگر، حق از آنجا پیدا می شود كه طبیعت برای هر
مخلوقی در سیر تكاملی خود مسیر و مداری معین كرده است.
سعادت آن موجود در این است كه در مدار خود گردش و در مسیر
خود حركت كند. اگر فرض اختلافات موجودات فقط در مرتبه ی وجود
است و این مرتبه ها به حكم تصادف پدید آمده است- آنچنان كه
فلسفه ی غرب می گوید- حق معنی پیدا نمی كند، و اگر تغییرات را
تصادفی صرف ندانیم حق معنی پیدا می كند ولی در آنجا كه طبیعت
مسیر قرار نداده است سعادت مترقبی و حقی هم نیست (مثل مدرسه
برای بچه گوسفند) و آنجا كه قرار داده نباید جلو آن مسیر را گرفت
مگر آنكه آن را در مسیر دیگری كه آن را هم طبیعت معین كرده قرار
جلد پنجم . ج5، ص: 199
دهیم. لهذا ذبح و خوردن گوشت مرغ اتلاف حق و ظلم نیست اما
در
قفس قرار دادن او ظلم است.
ملاك حقوق،
خواهش و
خواست نیست:
بلی اگر ملاك و مقیاس را میل و
خواهش مرغ قرار دهیم، ذبح مرغ ظلم بزرگتری است اما اگر ملاك را
مسیر طبیعی قرار دهیم باید بگوییم یكی از مسیرهای طبیعی گوشت
یك مرغ این است كه جزء بدن حیوان دیگر بالاخص حیوان عالیتر
قرار بگیرد. آنچه ظلم است توقف و جلو سیر طبیعی و تكاملی را به
طور مطلق گرفتن است.
مهره ی كمر
حیوان و
استخوان
محكم ستون
پاها دلیل بر
این است كه
انسان حق
دارد بر حیوان،
و هیكل حق
دارد روی پاها
قرار گیرد:
چه دلیلی هست بر جواز سوار شدن اسب و الاغ و قاطر و شتر
جز ساختمان مهره ی كمر آن حیوانها؟ اگر از آن حیوانها به اندازه ی طاقت،
بار و سواری گرفته شود و آب و علوفه هم به قدر لازم به آنها داده
شود ظلمی بر آنها نیست.
به چه دلیل سنگینی بدن را روی پاها انداختن و كشیدن بار بدن
را از پا- نه از دست یا سر یا شكم- خواستن ظلم نیست؟ جز وضع
استخوانها و عضلات پا؟ .
راه تشخیص
حقوق زن:
7. ما برای به دست آوردن حقوق طبیعی زن اولاً باید بدانیم
تفاوتهایی میان زن و مرد هست یا نه، و آن تفاوتها چه تفاوتهایی
است؟ و ثانیاً آیا طبیعت در این تفاوتها هدف دارد یا بی هدف است و
تصادفی است، آنچنان كه نویسندگان امروز دنیا خواسته اند توجیه
كنند. ثالثاً آیا این تفاوتها از نوع تفاوتهایی است كه مسیر زندگی را
تعیین می كند و سبب تفاوت مسیر زندگی است یا از نوع تفاوت رنگ
پوست است كه عكس العملی است از طبیعت در مقابل گرما یا سرما و
ربطی به هدف قانون تشریعی ندارد؟
اما تفاوتها
[2]در ناحیه ی جسم عبارت است از درشتی و
كوچكی، قوّت جسم و ضعف آن، خشونت و لطافت اندام، خشونت و
لطافت آواز، جمال صورت، واجد بودن اسلحه ی جنگی (در غیر انسان،
اما انسان چون با اعضای خود نمی جنگد فرق دارد) و از لحاظ روح:
جلد پنجم . ج5، ص: 200
تعقل و عاطفه، احساسات مبارزانه و رزمی و احساسات بزمی،
احساس تصاحب و بالاسر شدن و احساس تصاحب و از قلب
سردرآوردن، حس حمایت كردن و تحت حمایت واقع شدن، نیاز و
ناز.
8. در عین اینكه به حقوق طبیعی قائل باشیم، فرق است میان
اینكه ریشه ی حقوق طبیعی را فرد و آزادی فرد بدانیم و یا برای اجتماع
هم حقی قائل باشیم. حق اجتماع حق طبیعت است و فرق است بین
حق طبیعی و حق طبیعت. حق طبیعت یعنی حق خلقت، یعنی امری
ماوراء منافع طرفین، امری كه مربوط است به مصالح عالی و غایی
خلقت.
[1] [از اینجا تا صفحه ی 200 محل ستاره، مطالبی است كه در نسخه ی اصل دستنویس
بر روی آنها یك خط طولی كشیده شده است. علت خط خوردگی به احتمال زیاد
مورد استفاده قرار گرفتن این مطالب در جای دیگری بوده است. نظر به اینكه به
حذف این قسمت از یادداشتها از طرف استاد یقین نداشتیم، با بیان این توضیح به
درج آن مبادرت ورزیدیم. ]
[2] رجوع شود به ورقه های حقوق خانوادگی.