در
کتابخانه
بازدید : 676840تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
فهرست مطالب
مقدمه
Expand حرف ححرف ح
Collapse حرف خحرف خ
خبّاب بن الارَتّ
خدمات متقابل اسلام و ایران- اوستاشناسی
خدمات اسلام به ایران- روح تمدن اسلامی
اسلام و ایران (خدمات متقابل)
اسلام و ایران- روح اسلامی در كالبد ایرانی
اسلام و ایران- زنادقه (خدمات متقابل)
اسلام و ایران- تمدن اسلامی (خدمات متقابل)
اسلام و ایران- نظام ازدواج در ایران (خدمات متقابل)
اسلام و ایران- ایرانیان عرب نژاد (خدمات متقابل)
خدمات متقابل اسلام و ایران- دانشمندان ایرانی عرب نژاد
خدمات متقابل اسلام و ایران- خدمات متصوفه ایرانی
خدمات متقابل اسلام و ایران- تمدن ایرانی
خدمات متقابل اسلام وایران- دانشمندان ایرانی عرب نژاد
خدمات متقابل اسلام و ایران- مذهب فقهی مالك در ایران
خدمات ایرانیان به اسلام- خطبا و وعاظ
خراج
خطابه و منبر
خسران
خفّت مؤونه
خلافت
خلوت و معاشرت
خلوت، ذكر خدا
خلوت و یاد خدا
خمس
خنده و گریه
خودآگاهی
خودآگاهی اسلامی- موضوع
خوارج- جفاة طغام و عبید اقزام
خوارج
نهج البلاغه و خوارج، شعار خوارج- خطبه 40
نهج البلاغه و خوارج- انتقاد مولی از افكار و عقاید خوارج
خوارج در نهج البلاغه
خوارج و عقیده امر به معروف و خروج و انقلاب
یادداشت خوارج یا مشكل بزرگ علی علیه السلام
خودكشی و تمدن
خودكشی
خودكشی و علل و توجیه اجتماعی آن
خواب
خوابها- رؤیاها
خواب
خواجه نصیرالدین طوسی
خودشناسی
خود واقعی و خود خیالی
خودیابی در عرفان
خوردن، شهوت بطن
پرخوری
خوردن
خیام و منطق بدبینی
خیام
خیام و وضع روحی او
خیام و بدبینی و نارضایتی
خیر و شر- مدارك
یادداشت خیر و شر
خیر و شر- اسرار خلقت
خیر و شر
خیرات و شرور
خیر و شر- فواید شرور
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. خطابه و منبر روانپزشكی نیست، كلاس عمومی تعلیمات دینی است- رجوع شود به دفتر 89، صفحات 308 و 309.

2. رجوع شود به ضحی الاسلام، جلد 3، صفحه 301 به بعد راجع به ادب شیعی.

شرط شامه تیز در حوادث آینده و پیش بینی برای خطیب:

3. خطیب و منبری هادی اجتماع است وهادی باید پیشرو قافله باشد (رجوع شود به یادداشتهای در باب هدایت) و چون این طبقه كه مدعی هدایتند رُل قشر روشنفكر اسلامی را در دست دارند، شرط اول این است كه «شامّه تیز» داشته باشند، حوادث آینده را خوب پیش بینی كنند و از حال در فكر استقبال باشند، مثلاً می بایست این طبقه نفوذ تمدن و فرهنگ اروپایی را قبل از آمدن آن به ایران پیش بینی می كردند و افكار عالی پیشنهاد می كردند.

روانشناسی و جامعه شناسی:

شرط دیگر كه بستگی دارد به شرط اول این است كه به معنی واقعی روانشناس و جامعه شناس باشند و بدانند كه شناختن جامعه از هر عملی دیگر مهمتر است و آدمی با حفظ كردن جُنگ مرحوم والد و
جلد سوم . ج3، ص: 325
نوشتن چند منبر خطیب نمی شود (رجوع شود به نمره 7) .

مبارزه با نقاط ضعف، نه بهره برداری از نقاط ضعف:

شرط دیگر این است كه همیشه با نقاط ضعف جامعه مبارزه كند نه آنكه از آن نقاط ضعف بهره برداری نماید.

4. رجوع شود به الشیعة والحاكمون، صفحه 120 راجع به كُمیت و صفحه 167 دِعبل و ابن الرومی و ابوفراس حمدانی، ایضاً به الغدیر، جلد 2، صفحه 195 راجع به كمیت، ایضاً الغدیر راجع به دعبل و ابن الرومی و ابوفراس، ایضاً صفحات اول كتاب در اطراف شیعه و حكام جور و اینكه عقیده فقهایی از قبیل مالك و شافعی و احمد و حسن بصری و مرحبة (نه ابوحنیفه) بر عدم جواز قیام علیه حكام جور بوده است (صفحه 22) .

راجع به دعبل رجوع شود به ریحانة الادب و روضات الجنات.

5. در صفحه 223 اخلاق محتشمی:

حقیق علی من ازهر بقول ان یثمر بفعل لاعار اقبح من الكذب.

ایضاً نقل از نهج البلاغه: رُبّ قول انفذ من صول. 6. رجوع شود به ورقه «امر به معروف و اینكه هر سخنی ولو راست باشد نباید گفته شود» راجع به اینكه خطیب باید توجه داشته باشد به هضم شدن و جذب شدن سخن.

اینكه می گویند:
این سخن شیر است در پستان جان
بی كشنده خوش نمی گردد روان
و همیشه از مستمع شكایت كرده اند، باید گفت صاحب شیر هم باید توجه داشته باشد به مزاج ضعیف خورنده.

حرفه و كسب شدن منبر از چه تاریخی است؟ :

7. عیب بزرگ خطابه و منبر در عصر ما این است كه حرفه و كسب است، مثل این است كه قضاء و افتاء حرفه و كسب باشد؛ حرفه ی آزادی هم هست، حتی پروانه شهرداری هم نمی خواهد، دو سه لاعمامه و یك صدای خوب كافی است كه آدمی را جزء اهل بخیه
جلد سوم . ج3، ص: 326
قلمداد كند.

به قول آن شاعر، آواز تو خوب است، سوادت هم اگر كم بود بوده است.

این باید تحقیق شود كه از چه تاریخی رثاء و هم وعظ و خطابه و تبلیغ حرفه و كسب شد، در صورتی كه در صدر اسلام این طور نبود.

لؤلؤ و مرجان:

از لؤلؤ و مرجان [1]فهمیده می شود كه در اثر توصیه ای كه به احسان به این طبقه شده شاید به این صورت درآمده است. آیه قرآن می فرماید: فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارضو آیه دیگر می فرماید: ولتكن منكم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر. هر دو آیه در این جهت كه لزوم یك مؤسسه و جمعیت ارشادی را الزام می كنند شریكند، با این تفاوت كه در آیه اول می فرماید «مایه دار» [2]باشد. «بقیة» تقریباً همان معنی مایه را می دهد.

8. ظهرالاسلام، جلد 1، صفحه 261 از احسن التقاسیم مَقدسی نقل می كند كه در زمان سامانیان به خراسان سفر كرده، می گوید:

و رسومهم تخالف رسوم اقالیم العرب فی اكثر الاشیاء، فللمؤذنین سریر قدام المنبر یؤذنون علیه بتطریب و ألحان و یذكرون بلادفاتر (ای یعظون من غیر قرائة فی كتاب) .

9. رجوع شود به آیین سخنوری فروغی و آیین سخنوری دكتر شفق و كتاب الخطابة اصولها و تاریخها فی ازهر عصورها عندالعرب تألیف محمد ابوزهره و كتاب فن سخنوری گرگیاس به قلم افلاطون، ترجمه دكتر كاویانی و دكتر لطفی و مقدمه شرح ابن میثم و فن خطابه جوهر النضید و اساس الاقتباس.

جلد سوم . ج3، ص: 327
10. در جلد 1 ضحی الاسلام، صفحه 175:

قال یزید بن معاویة یعدو فضل بیته علی زیادبن ابیه لقد نقلناك من ولاء ثقیف الی عز قریش و من عبید الی ابی سفیان و من القلم الی المنابر.

می گوید از اینجا معلوم می شود كه مقام منبر از مقام قلم بالاتر بوده، زیرا شأن ائمه و ولات بوده است برعكس حالا كه مقام قلم بالاتر است.

11. داستان «انتم الی امام فعال احوج منكم الی امام قوّال» رجوع شود به ابن ابی الحدید، جلد 3، ذیل خطبهالا ان اللسان بضعة من الانسان. 12. در عصر ما هیچ خطیبی خطابه هایش به اندازه خطابه های مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی عمیق و مفید و آگاه كننده نبوده است. خطابه ممكن است كه تنها جنبه تسكین داشته باشد، البته در مقابل شهوات و این موعظه است نه خطابه و به جای خود مفید و لازم هم هست ولی خطیب گذشته از جنبه وعظ باید جنبه تحریك هم داشته باشد، اگرچه در خود قرآن آنجا كه از موعظه نام می برد درباره قیام نام می برد: قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا. . . ممكن است معنی موعظه مطلق نصیحت باشد و ممكن است در اینجا چون قیام للّه ملزوم یك نوع رقّت و تذكر است، گفته شده.

13. در اسلام بعضی به نام خطیب و بعضی به نام واعظ معروفند، مثل خطیب بغدادی صاحب تاریخ بغداد و خطیب تبریزی صاحب متن مطوّل و خطیب رازی فخرالدین و خطیب دمشقی و خطیب مصری و خطیب حصفكی (ابن خلّكان، نمره 775) و از آن طرف ملاحسین واعظ كاشفی وابن جوزی و شیخ جعفر شوشتری.

14. صعصعة بن صوحان عبدی به نقل جاحظ در البیان و التبیین خطیب بوده و گاهی علی علیه السلام به او می گفت: بایست و خطابه انشاء
جلد سوم . ج3، ص: 328
كن. و جاحظ می گوید: همین در مقام صعصعة كافی است.

15. در وفیات الاعیان، چاپ جدید، نوع دهم از فهرست اختصاص دارد به وعاظ و صوفیه- مراجعه شود (رجوع شود به نمره 24) .

16. رجوع شود به دفتر 97، نمره 7، خطبه نهج البلاغه: . . . و انا لامراء الكلام. . . و آیات قرآن راجع به بیان و فصاحت و اثر آنها (رجوع شود به نمره 25) .

17. از مظاهر اختصاص خطابه به اسلام این است كه معجزه اسلام معجزه زبان و بیان است، و از مظاهر اختصاص به شیعه این است كه اول خطیب اسلام علی علیه السلام است. در اسلام خطبه جمعه و عیدین تشریع شده، بنابراین خطابه گاهی متن دستور دین است.

18. امروز خطابه باید معرف فلسفه و راه و روش اسلام در مقابل مكتبها و روشهای اخلاقی و اقتصادی و سیاسی جهان باشد، معنی «وجعل كلمة الذین كفروا السفلی» و «كلمة اللّه هی العلیا» و معنی «الاسلام یعلو ولایعلی علیه» را بیان كند، یعنی بیش از هر زمان دیگر منطق قوی داشته باشد، بلكه خطابه و منبر عنوان منطق اسلام را دارد.

چقدر اسباب سرشكستگی است كه منطق اسلام ضعیف باشد. منبری امروز سخنگوی اسلام است، همان طوری كه دولتها سخنگو دارند، كاخ سفید واشنگتن سخنگو دارد. چه كسی به عنوان سخنگو انتخاب می شود؟ البته كسی كه بتواند راه و روش دولت و تصمیمات دولت و عذر دولت و منطق دولت و خدمات دولت را خوب بیان كند. به همین دلیل است كه زرنگترین و باهوش ترین و حاضرجواب ترین افراد را به عنوان سخنگوی دولت انتخاب می كنند، زیرا ممكن است ناگهان مصادف شود به سؤال یك خبرنگار روزنامه و یا مجموع خبرنگارها او را سؤال پیچ كنند. فعلاً در حال حاضر سخنگویان دینی ما از قدرت دین و هو و تكفیر استفاده می كنند. حالا ببینید آیا صحیح است كه همچو وظیفه خطیر و بزرگی كه از طرفی استعداد عقلی و طبیعی
جلد سوم . ج3، ص: 329
می خواهد و از طرفی سرمایه و ذخیره علمی [3]، بی حساب و بی قاعده باشد و هركسی كه عمامه سرش گذاشت و پرید روی منبر و ته آوازی هم داشت خطیب شهیر اسلامی باشد و به قول یكی از دوستان درباره افراد سر چهارراه ها یا پمپ بنزین ها كه لنگی روی دوششان انداخته اند و به صرف اینكه ماشین توقف كرد مثل یك مأمور رسمی بدون كسب اجازه جلو شیشه را پاك می كند و ابلاغش همان لنگ سرشانه اش هست، در میان ما هم عیناً همین طور است، و تنها دین است كه با وجود این همه مفاسد باز هم در میان این همه بلبشوها افراد مبرّز تربیت می كند و باید انصاف داد كه احیاناً و خیلی به ندرت افرادی صالح و سالم پیدا می شوند كه جامع این شرایط بوده باشند.

البته آنچه من می گویم فقط برای تذكر و توجه خود مردم و هم تذكر و توجه خود آقایان خطبا و وعاظ است و اگر هم بنا شود نظم و حركت و انضباطی به آن داده شود باید از طرف خود خطبا و وعاظ این حركت و احساس احتیاج پیدا شود و یا مراكز روحانی این كار را به عهده بگیرند، نه اینكه خدای ناخواسته دولت بخواهد به این كار سرو صورت بدهد كه مثل همه كارهای دیگر خراب می كند، بلكه كار دینی اگر به دست دولت بیفتد كه دیگر خراب اندر خراب می شود.

19. خطبا و منبریها اگر عالم و فاضل باشند نقشی كه می توانند داشته باشند این است كه رابط باشند بین دستگاه مركزی روحانیت و مردم، ولی نه به این معنی كه سخنگوی افراد و اشخاص و دلاّل شخصیتها باشند، بلكه از آن نظر كه با مردم بیشتر سر و كار دارند و روبرو می شوند بیشتر به حوایج جامعه پی می برند و بهتر می توانند درك كنند و به مقامات روحانی بفهمانند.

20. منبرهای فاتحه كه وضع اولی اش عنوان موعظه و تذكر داشته، حالا مثل خود تشییع جنازه جنبه موعظه اش از بین رفته و صحبت عنوان و استفاده كردن از حیثیت میّت برای زنده هاست.

جلد سوم . ج3، ص: 330
منبرهای فاتحه هم غالباً این جنبه اش می چربد كه خطیب باید تأبین كند و ثنای بعد از موت نماید و بعد هم یك یك از بازماندگان و خاندان میّت به عنوان خانواده های محترمی كه در این مصیبت عزادارند به نیكی یاد كند، اگر میّت صاحب شخصیت و فامیل باشد به هر حال باید او را فرشته بی نظیر و فقید سعید [بخواند] كه عمری را به نیكنامی و پاكدامنی بسر برد و از خود نام نیك و آثار خیر به یادگار گذاشت. این جمله ها مثل آیهفبأی الاء ربكما تكذباندر همه مجالس فاتحه تكرار می شود و گاهی هم قصه آن منبری بیچاره كه نمی دانست مرده زن صاحب عزاست، به خیال اینكه مردی بوده گفت: بلی بنده سالها با این مرحوم معاشرت داشته ام، شبها با یكدیگر بسر برده ایم، روزها پیش هم بوده ایم، پیدا می شود و حال آنكه گاهی اقتضا می كند كه از میّت اگر باید نامی برد باید از او انتقاد كرد. ما در زمان خودمان دیدیم كه كسانی تا زنده بودند هدفشان مبارزه علنی با دین بود، بعد مردند و به احترام فامیل متشخصشان مجلس فاتحه گذاشته شد.

21. در قرآن كریم می فرماید: الرحمن علّم القرآن خلق الانسان علّمه البیان.

اهمیت خطابه در اسلام از نماز پیدا شده، از نماز جمعه.

می گویند خطابه بر سه قسم است: قضایی، سیاسی، دینی. البته خطابه خودش فنی از فنون و هنری از هنرهاست، جزء عملیات هنری است، صنعت و صناعت است. فرق است بین صنعت و صناعت، و همچنین فرق است بین صنعت و هنر. به هر حال خطابه خود یك صناعت بشری است و از صناعات مربوط به قوه بیان است، همان طوری كه غنا از صناعات مربوط به آواز است و رقص از صناعات مربوط به اندام است، كشتی گیری از صناعات مربوط به قوای عضلانی است، همچنین عملیات آكروباسی. به همان اندازه كه ارزش قوه بیان و زبان فوق سایر ارزشهاست، ارزش خطابه هم فوق ارزش سایر جنبه های صناعی انسان است. هر كدام از صناعات هدف و غرضی دارد. غالباً هدف هنرها فردی است و لذت و رضایت آنی دارد، مثل رقص و
جلد سوم . ج3، ص: 331
كشتی گیری. اما خطابه تنها برای نشستن و لذت بردن و مغالبه و نمایاندن نیست، اثر عمیق اجتماعی در تعلیم و تربیت و هدایت و آگاهانیدن مردم دارد. ارزش خطابه نظیر ارزش قلم است نه نظیر ارزش خط و خطاطی و نقاشی. خط فقط از جنبه هنری و زیبایی مورد مطالعه است، مثلاً این تابلوها و پرده ها و پرچمها اگر با خط زیبا نوشته شده باشد و شما ببینید، تحت تأثیر زیبایی آن قرار می گیرید.

این یك جهت است. جهت دیگر آن معنی و مطلبی است كه در آن نوشته است. اثر آن معنی و مطلب كه در فكر و عقل شما اثر می گذارد چیز دیگری است. ممكن است با همان خط زیبا این شعر عالی مفكر عالیقدر پاكستانی، محمد اقبال، نوشته شده باشد:
در نوای زندگی سوز از حسین
اهل حق حریت آموز از حسین
و یا اینكه شعارهای خود امام حسین علیه السلام بر روی پرده ها و تابلوها نوشته شود، مثل: ان لم یكن لكم دین. . . یاالموت اولی من ركوب العار. . . یا لا اری الموت الاّ سعادة. . . یا. . . یا اشعار مفكر عالیقدر پاكستانی. . .

و ممكن هم هست شعارهای منحط وطنی خودمان را بنویسیم.

دوستی می گفت بر روی یكی از پرچمها دیدم به خط درشت نوشته شده بود:
هركه را عشق حسین در سر بود عریان شود
هركه را باشد تكبر از میان بیران رود
این یك نظر است، از نظر اینكه صناعت است و مانند همه صنعتها و صناعتها و فكرها و فلسفه ها می تواند در مواقعی با دین همكاری كند، همان طوری كه صنعت نقاشی و مجسمه سازی (در غیر اسلام) و خطاطی مثل كتیبه های بایسنقر و مثل بنّاییها و كاشی كاری ها با احساسات مذهبی آمیخته می شود و تابلو عالی نقاشی یا مجسمه سازی یا آینه كاری یا منبّت كاری یا خطاطی در اثر احساسات مذهبی به وجود می آید. اسلام همان طوری كه خطاطها و نقاشها و حجارها و منبّت كارها و بنّاها در دامن خود پرورده است، خطبا و سخنوران بسیار نامی و باارزش در دامن خود پرورده است.
جلد سوم . ج3، ص: 332
افراد زیادی در اسلام هستند كه به نام خطیب خوانده می شوند مانند خطیب رازی، خطیب تبریزی و خطیب دمشقی. . . و همچنین واعظهایی از قبیل ابن جوزی و غیره بوده اند. در زمان خود ما هم خطبا و وعاظی بوده و هستند از قبیل شیخ جعفر شوشتری.

نظر دوم اختصاصی است كه خطابه به اسلام دارد. این هم از دو نظر است. یكی از این جهت كه پیشوایان اسلام خودشان امیر كلام و سردار سخن بوده اند و صاحب این صناعت بوده اند (و انّا لامراء الكلام و فینا تنشّبت عروقه و علینا تهدّلت غصونه) . ایضاً درباره آنها گفته اند: «هم خطباء المنابر و امراء العساكر. » قرآن كریم نمونه كامل اعجاز فصاحت و بلاغت است و علم فصاحت و بلاغت را به وجود آورد. خود رسول اكرم خطیب درجه اول بود (انا افصح من نطق بالضاد بید انی من قریش) . خطبه های آن حضرت هست. وقتی كه انسان خطب عرب قبل از اسلام را می خواند درست است كه عرب اهل سخن بود، اما هنر عرب در شعر بود نه در خطابه. خطابه بسیار كمی از عرب جاهلیت نقل شده كه خیلی ضعیف است [4]، مثل كلمات اكثم بن صیفی و خطبه های كمی از قُس بن ساعده ایادی، و پیغمبر برعكس از شعر پرهیز داشت ولی خطبه و خطابه انشا می كرد (و ما علّمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الاّ ذكر و قران مبین) .

اگر كتاب جمهرة خطب العرب را ملاحظه كنید، خطبه ها و خطابه های عرب قبل از اسلام و بعد از اسلام را مشاهده كنید، خواهید دید كه تحول عظیمی در خطابه پیدا شده؛ نه از نظر لفظ، از نظر معنی و مضمون و از نظر هدف، مثلاً قس بن ساعده می گوید. . . اما رسول اكرم صلی الله علیه و آله می گوید. . . (رجوع شود به جزوه آقای كمره ای، خطب حجة الوداع به نام منشور امنیت جهانی) . چقدر هدف و مضمون و طرز تفكر و دایره اندیشه متفاوت است! امیرالمؤمنین علیه السلام
جلد سوم . ج3، ص: 333
- كه ما مدعی تشیع ایشان هستیم- در نطق و بیان و خطابه منكر ندارد. نهج البلاغه در دست است، نهج البلاغه خطب وعظ و اندرز دارد. راجع به خطبهانّا قد اصبحنا فی دهر عنود و زمن كنود. . . (خطبه 32) مطابق نقل سید رضی، جاحظ بعد از ذكر اینكه بعضی این خطبه را به معاویه نسبت داده اند، می گوید:

هذا الكلام اشبه بكلام علی و بمذهبه فی تصنیف الناس و فی الاخبار عما هم علیه من القهر و الازلال و من التقیة و الخوف الیق قال و متی وجدنا معاویة فی حال من الاحوال یسلك فی كلامه مسلك الزهّاد و مذاهب العبّاد.

به هر حال در نهج البلاغه انواع خطابه ها هست: وعظ و اندرز هست، حماسه و شجاعت هست، توحید و معارف هست، سیاست و حكومت و بیان اوضاع حاضر عالم اسلامی هست. شیخ محمد عبده مفتی بزرگ معروف مصر در نیم قرن گذشته، شاگرد سیدجمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی- كه وقتی به سایر كشورهای اسلامی رفت اینقدر وضع ایران را عقب رفته و خراب دید كه صلاح خود ندانست خود را ایرانی معرفی كند، به اعتبار مدتی كه در افغان بوده و در ارتش آنجا فعالیتها كرده بود خود را افغانی خواند- به هر حال شیخ محمد عبده درباره نهج البلاغه می گوید: من تصادفاً و بدون پیش بینی قبلی در موقعی نهج البلاغه را مطالعه كردم، غرق در حیرت شدم. می گوید:

از محلی كه به محل دیگر منتقل می شدم احساس می كردم كه پرده ها و صحنه ها عوض می شود، یك پرده و یك صحنه نیست. در یك صحنه و یك پرده آنچه می دیدم معانی لطیف روحی و موعظه های عالی و بلیغ بود كه دل را صفا و جلا می داد. در جای دیگر و پرده دیگر با چهره هایی خشمناك و
جلد سوم . ج3، ص: 334
مصمم و مردمانی در پوست پلنگ و شیر و كركس مواجه می شدم كه آماده حمله و چنگال انداختن می باشند. بار دیگر با صحنه ای روبرو می شدم كه عقلی نورانی كه شباهت با پیكر جسمانی ندارد، موجودی مجرد از عالم بالا جدا شده و آمده با روح انسانها متصل شده كه آنها را از ظلمتكده طبیعت نجات بدهد و با خود به عالم قدس و ملكوت ببرد. بار دیگر مردی حكیم و مرشد و راهنمای صواب را می دیدم كه با مردم سخن می گوید، مصالح دنیوی و دینی آنها را بازگو می كند و از سیاست و تدبیر سخن می گوید.

من وقتی استقصا كردم مجموعاً در. . . موضوع در نهج البلاغه بحث شده است. عبدالحمید كاتب را پرسیدند كه نویسندگی را از كه آموختی؟ گفت: من الاصلع. سید رضی در مقدمه نهج البلاغه می گوید:

و منه علیه السلام ظهر مكنونها و عنه اخذت قوانینها و علی امثلته حذا كل قائل خطیب.

ابن ابی الحدید در مقدمه شرح راجع به بیان و فصاحت آن حضرت می گوید:

بحق، سخن علی را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده اند. مردم همه دو فن خطابه و نویسندگی را از او فرا گرفته اند. . . همین كافی است كه یك دهم بلكه یك بیستم آنچه مردم از سخنان علی گرد آورده و نگهداری كرده اند، از سخنان هیچكدام از صحابه ی رسول اكرم- با آنكه فصحایی در میان آنها بوده است- نقل نكرده اند، و باز كافی است كه مردی مانند جاحظ در البیان و التبیین و سایر كتب خویش ستایشگر اوست.
جلد سوم . ج3، ص: 335
خودش فرمود: و انّا لامراء الكلام تنشّبت فینا عروقه و تهدّلت علینا غصونهو درباره آن حضرت و خاندان طهارت گفته شده: «و هم خطباء المنابر و امراء العساكر. » نظر دوم از آن جهت است كه خطبه و خطابه جزء دستورهای دین و عبادات است و این خیلی عجیب به نظر می رسد. یكی از این نظر كه چگونه ممكن است در اسلام خطابه جزء یكی از اركان عبادات باشد، دیگر اینكه پس چرا ما تا به حال نشنیده ایم؟ می گویم ولی به هر حال هست، این حقیقتی است كه هست. و آن در نماز جمعه است كه دو خطبه یعنی خطابه دارد كه به نص دستورهای دینی جانشین دو ركعت است. بنابراین باید اشاره ای به جمعه بكنم تا خطابه جمعه هم معین شود. اما جمعه نمازی است دو ركعت در روز جمعه به جای نماز ظهر، یعنی همان نماز ظهر روز جمعه است كه كیفیتش با سایر نماز ظهرها فرق دارد از جهاتی: یكی اینكه اقامه اش و شركت در وی واجب است تا شعاع دو فرسخ [5]، دیگر اینكه در فاصله یك فرسخ جایز نیست دو نماز جمعه اقامه شود، سوم اینكه چهار ركعت در آن روز تبدیل می شود به دو ركعت و به جای دو ركعت دیگر دو خطابه ایراد می گردد یعنی باید ایراد گردد. در حدیث است كه دو خطابه نماز جمعه جانشین دو ركعت است. در حدیث عبداللّه بن سنان از حضرت صادق علیه السلام است:

و انما جعل الجمعة ركعتین لمكان الخطبتین فهی صلوة حتی ینزل الامام. (وافی، ج 5، ص 165، باب وقت صلوة الجمعة و عصرها) ایضاً وافی، صفحه 166:

جلد سوم . ج3، ص: 336
جاء اعرابی الی النبی یقال له قلیب، فقال له: یا رسول اللّه، انی تهیئت الی الحج كذا و كذا مرة فما قدر لی. فقال له: یا قلیب، علیك بالجمعة فانها حج المساكین.

ایضاً صفحه 166:

ان علیاً علیه السلام كان یقول: لئن ادع شهود حضور (كذا) الاضحی عشر مرات احب الی من ادع شهود و حضور (كذا) الجمعة مرة واحدة.

در نماز جمعه مخصوصاً عنوان امام جمعه این است: «امام یخطب» ، مثل روایتی كه در آخر صفحه 166 وافی نقل می كند:

عن سماعة قال: سألت ابا عبداللّه علیه السلام عن الصلوة (صلوة نسخه) یوم الجمعة فقال: اما مع الامام فركعتان و اما من یصلی وحده فهی اربع ركعات بمنزلة الظهر یعنی اذا كان امام یخطب فاما اذا لم یكن امام یخطب فهی اربع ركعات و ان صلوا جماعة.

ایضاً راجع به اینكه خطبتین قائم مقام ركعتین می باشند، در وافی، اول صفحه 167، نقل می كند از فقیه: قال ابوجعفر علیه السلام:

انما وضعت الركعتان التی اضافهما النبی صلی الله علیه و آله یوم الجمعة للمقیم لمكان الخطبتین. . .

فیض می گوید:

بیان: لعله ارید بمن یخطب بهم من یقدر علی الاتیان بالخطبة و یتأتی منه فهمها و املائها من غیر تتعتع فیها و یشترط فی امامته
جلد سوم . ج3، ص: 337
ان یكون عارفاً بالقرائة و فقه الصلوة مقتصداً فی الاعتقاد موثوقاً بدینه. . .

وافی، جلد 5، صفحه 171، عن ابی عبداللّه علیه السلام:

اذا خطب الامام یوم الجمعة فلاینبغی لاحد ان یتكلم حتی یفرغ الامام من الخطبة فاذا فرغ الامام من الخطبتین تكلم ما بینه و بین ان یقام للصلوة. . .

ایضاً صفحه 171، عن امیرالمؤمنین علیه السلام:

لاكلام و الامام یخطب و لا التفات الاّ كما یحل فی الصلوة و انما جعلت الجمعة ركعتین من اجل الخطبتین جعلتا مكان الركعتین الاخیرتین فهی صلوة حتی ینزل الامام.

در روایات وارد شده (مثل روایت ص 169 وافی) كه خطبه اول با دوم فرق دارد.

قال ابوعبداللّه علیه السلام: ینبغی للامام الذی یخطب الناس یوم الجمعة ان یلبس عمامة فی الشتاء و الصیف و یتردی ببرد یمنیة او عدنی و یخطب و هو قائم یحمداللّه و یثنی علیه ثم یوصی بتقوی اللّه و یقرء سورة من القران قصیرة ثم یجلس ثم یقوم فیحمداللّه و یثنی علیه و یصلی علی محمد و علی ائمة المسلمین و یستغفر للمؤمنین و المؤمنات، فاذا فرغ قام المؤذن فاقام. . .

در اخبار وارد شده كه سنت است كه آخرین سخن خطیب این آیه كریمه باشد:
جلد سوم . ج3، ص: 338
ان اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنكر و البغی یعظكم لعلكم تذكرون.

در یكی از خطبه های جمعه ی امیرالمؤمنین علیه السلام كه در وافی، جلد 5، صفحه 173 نقل كرده، در آخر دارد كه فرمود:

اللهم عذب كفرة اهل الكتاب الذین یصدون عن سبیلك و یجحدون ایاتك و یكذبون رسلك. اللّهم خالف بین كلمتهم و الق الرعب فی قلوبهم و انزل علیهم رجزك و نقمتك و بأسك الذی لا ترده عن القوم المجرمین. اللّهم انصر جیوش المسلمین و سرایاهم و مرابطیهم فی مشارق الارض و مغاربها انك علی كل شی ء قدیر. اللّهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات، اللّهم اجعل التقوی زادهم و الایمان و الحكمة فی قلوبهم و ارزقهم ان یشكروا نعمتك التی انعمت علیهم و ان یوفوا بعهدك الذی عاهدتهم علیه اله الحق و خالق الخلق اللّهم اغفر لمن توفی من المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات و لمن هو لاحق بهم بعدهم انك انت العزیز الحكیم. ان اللّه یأمر بالعدل و الاحسان. . .

پیوند دیگری كه خطابه با اسلام دارد اختصاص دارد به شیعه و آن از راه مرثیه و اقامه ی عزای سیدالشهداست كه باید جداگانه بحث شود.

22. در وسائل بابی دارد: باب وجوب اخراج المحبسین فی الدین الی الجمعه و العیدین مع جماعة یردونهم الی السجن بعد الصلوة (فیه حدیث) . از اینجا اهمیت شركت در این نماز فهمیده می شود.

23. وسائل، باب «كیفیة الخطبتین و ما یعتبر فیهما» ، صفحه 457:

و فی العلل و عیون الاخبار باسانید تأتی عن الفضل بن
جلد سوم . ج3، ص: 339
شاذان، عن الرضا علیه السلام قال: انما جعلت الخطبة یوم الجمعة لان الجمعة مشهد عام فارادان یكون للامیر سبب الی موعظتهم و ترغیبهم فی الطاعة و ترهیبهم من المعصیة و توقیفهم علی ما اراد من مصلحة دینهم و دنیاهم و یخبرهم بما ورد علیهم من الافاق وخ من الاهوال (الاحوال ظ) التی فیها المضرة و المنفعة و لایكون الصابر فی الصلوة (حاشیه: ای لایكون الاخبار بما ورد علیهم بل و كذا الوعظ لكونه من كلام الادمیین) بل [6]منفصلاً و لیس بفاعل غیره ممن یؤمّ الناس من غیر یوم الجمعة و انما جعلت خطبتین لیكون واحدة للثناء علی اللّه و التحمید [7]و التقدیس للّه عزوجل و الأخری للحوائج و الأعذار و الانذار و الدعاء و لما یرید ان یعلمهم من امره و نهیه مافیه الصلاح و الفساد.

ظاهر این است كه امام می خواهد بفرماید در خطبه حكمتهایی است و آن اینكه در یك روز عمومی همه مردم جمع گردند و امام یا امیر به این وسیله مردم را موعظه كند و هم اینكه مردم را به مصالح دین و دنیایشان آگاه كند، حوادث تازه خوب و بدی كه برای آنها وارد شده به آنها گزارش دهد؛ مخصوصاً به صورت خطبه قرار داده شد نه به صورت دعا یا نماز، تا بشود این طور سخنان كه كلام آدمی است به میان آورده شود، و غیر جمعه جای دیگر از نمازها جای این حرفها نیست. پس در حقیقت قسمتی از نماز كسر گذاشته شده به خاطر خطابه هفتگی جامع شرایط، و فلسفه دو خطبه این است كه در یكی حمد و ثنای الهی گفته شود و در دیگری حوائج مسلمین گفته شود.

البته همان طوری كه صاحب وسائل استنباط كرده، ذكر حوائج
جلد سوم . ج3، ص: 340
شرط ضروری نیست بلكه در صورت لزوم از آن استفاده می شود.

24. ظاهراً عقد مجلس وعظ در غیر جمعه، یعنی مجالس مخصوص به وعظ در اسلام دو منبع دارد: یكی مجالس صوفیه كه از قدیم بوده است و الآن هم مجالسی و مواعظ مفصله ای از آنها باقی است مثل فیه مافیه مولانا و هفت مجلس سعدی و غیره، دیگر رثاء سیدالشهدا كه تدریجاً منتهی به وعظ و خطابه شد و الآن بازارش از همه جای دیگر گرمتر است. البته مجلس موعظه به طور طبیعی همیشه و همه جا بوده ولی اینكه به صورت یك مكتب و روشی در بیاید و اشخاصی معدّ برای این كار بشوند مخصوص همین دو مورد است [8]. البته كتابهای دیگری به نام مجالس و امالی از قدیم داریم ولی آنها مجالس تعلیم بوده نه موعظه.

آیاتی از قرآن كه به اثر فصاحت و خطابه اشاره شده است:

الف. الرحمن علّم القران خلق الانسان علّمه البیان.

ب. سوره طه، آیه 28- 31:

قال رب اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی و اجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اشدد به ازری. . .

ج. سوره الشعراء، آیه 10- 13:

و اذ نادی ربك موسی ان ائت القوم الظالمین. قوم فرعون
جلد سوم . ج3، ص: 341
الایتقون. قال رب انی اخاف ان یكذبون. و یضیق صدری و لاینطلق لسانی فارسل الی هارون.

د. قصص، آیه 33- 34:

قال رب انی قتلت منهم نفساً فأخاف ان یقتلون و اخی هارون هو افصح منی لساناً فارسله معی ردء اً یصدّقنی.

شاید مقصود از كلمه «یصدّقنی» شهادت او بر تصدیق نباشد، زیرا چه اثری می تواند تصدیق هارون برای موسی داشته باشد در صورتی كه خود هارون هم مثل موسی از نظر فرعون مدعی است و شهادتش اثر ندارد. مقصود این است كه او كاری كند با فصاحت بیانش كه سبب اقناع مردم و تصدیق من گردد، همان اثری كه شهادت در مواردی دارد.

25. در مجمع البحرین ماده «خطب» می گوید: «و كان یقال لشعیب علیه السلام خطیب الانبیاء. » در تفسیر صافی درباره اصحاب كهف حدیثی نقل می كند: كانوا صیارفة كلام لاصیارفة دراهم- رجوع شود به ورقه «سخن» .

26. در مفردات راغب، ماده وعظ می گوید:

الوعظ زجر مقترن بالتخویف و قال الخلیل هو التذكیر بالخیر فیما برق له القلب.

فرق وعظ و خطابه:

بنابراین وعظ جنبه منع و اندرز و بازداشتن و قیام علیه هوای نفس دارد، خواه به صورت تخویف باشد و یا به صورت تذكر خیرات باشد. به هر حال در جایی وعظ اطلاق می گردد كه منشأ رقّت و نرمی در دل گردد.

انواع خطابه:

اما خطبه و خطابه اعم است؛ ممكن است وعظ باشد و ممكن است جنبه حماسی داشته باشد، ممكن است تحریك غیرتها و
جلد سوم . ج3، ص: 342
حمیتها بوده باشد، ممكن است تحریك ترحم باشد مثل بعضی خطابه های قضایی و ممكن است تحریك مردم برای استیفای حقوقشان باشد مثل خطابه های سیاسی. این نكته باید معلوم باشد كه اگرچه اصطلاحاً خطبه دینی را در مقابل خطبه سیاسی و قضایی ذكر می كنند، ولی خطبه دینی اسلامی شامل خطبه سیاسی كه در مجامع سیاسی ایراد می گردد مثل خطبه امیرالمؤمنین كه باانشدكم، انشدكم شروع می گردد در زمان عثمان، و شامل خطبه حماسی هم می گردد كه غیرت و حمیت و شجاعت را تحریك می كند، مثل خطبه معروف علی علیه السلام: قد استطعموكم القتال. . . یا خطبه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا: تباً لكم ایتها الجماعة و ترحاً. . . و مثل خطبه معروف طارق بن زیاد وقتی كه وارد اسپانیا شد:

ایها الناس، ان البحر وراء كم و العدو امامكم، الا و ان عدوكم مزوّد بالقوت والسلاح ولا زاد لكم الاّ سیوفكم و لا قوت لكم الاّ ما تستخلصونه من ایدی عدوكم.

به هر حال كار خطابه تحریك احساسات است به طوری كه وادار بكند جماعت را به عملی جنگی یا غیرجنگی و احساسات مخاطب را با احساسات گوینده موافق می كند و یا به عبارت دیگر این است كه گوینده احساسات خودش را منتقل كند به شنونده. به همین دلیل شرایطی دارد طبیعی و شرایطی دارد فنی و صناعی مثل سایر هنرها و صناعتها كه هركدام شرایطی دارد و احتیاج به تمرین و ممارست دارد. راغب «صناعت» یا «صنع» را خوب انجام دادن می گیرد و می گوید: هر صنعتی فعل هست اما هر فعلی صنع نیست.

27. شاید علت اینكه در جمعه وارد شده كه خطیبی باید باشد كه خطبه بخواند و گفته نشده واعظی موعظه كند، به جای خطبتین موعظتین گفته نشده، برای این است كه اختصاص نداشته باشد به وعظ.
جلد سوم . ج3، ص: 343
از خصوصیات خطبه و خطابه به واسطه اینكه صناعت است این است كه باید به كیفیت مخصوص ابتدا و به كیفیت مخصوص ختم بشود، مثل اینكه در زمان ما در خطابه های دینی بابسم اللّهوالحمدللّهو غالباً آیه ای از قرآن آغاز می گردد و باالسلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته و یالاحول و لا قوّة الاّ باللّه [ختم می شود] و یا كسانی كه به جنبه مرثیه خوانی اهمیت می دهند با جمله «و سیعلم الذین ظلموا» ختم [می كنند. ] مرثیه خوانها باالسلام علیك یا اباعبداللّهآغاز می كنند.

28. مرحوم حاجی نوری كتابی دارد به نام لؤلؤ و مرجان در شرط پله اول و دوم روضه خوانان. این كتاب را حاجی به خواهش یكی از علمای هندی كه از هند به ایشان نامه نوشته و از وضع روضه خوانی و اكاذیب و دروغهایی كه در روضه ها خوانده می شود در هند شكایت كرده و از ایشان كه مردی محدث متتبع متبحری بوده اند خواهش كرده كه كتابی در این زمینه تألیف كنند [نوشته است. ] ایشان در مقدمه آن كتاب می نویسند كه این مرد عالم هندی خیال كرده كه در عتبات و بلاد ایران از این خبرها نیست و در اینجا روضه خوانها مقیدند كه درست بخوانند، در صورتی كه غافل از آنند كه نشر خرابی از سرچشمه و در هر جا منتشر شده منتهی به مركز علم و حوزه اهل شرع اعتاب عالیه است، چه اگر اهل علم مسامحه نمی كردند و نهی از منكر می كردند كارخرابی به اینجا نمی كشید. به هر حال حاجی این كتاب را نوشته برای روضه خوانی و مرثیه خوانی و برایش دو شرط ذكر كرده: یكی اخلاص و یكی صدق [9] مرثیه خوان باید در عمل خود مخلص باشد و كار مرثیه خوانی را برای خود كسب و شغل و حرفه قرار ندهد، دیگر اینكه مواظب باشد كه دروغ نگوید. و انصاف را كه بسیار عالی از عهده بیان این دو شرط برآمده و من سراغ ندارم جایی در اطراف دروغ و انواع دروغ به خوبی این كتاب
جلد سوم . ج3، ص: 344
در آن بحث شده باشد.

البته این كتاب مربوط به روضه خوانی و مرثیه خوانی است نه مربوط به موعظه و یا سخنرانی، گو اینكه مؤسسه ناشر كتاب در پشت كتاب نوشته «در آداب سخنرانی اهل منبر» و انصافاً برای روضه خوانی و مرثیه خوانی بیش از همین دو شرط نمی توان ذكر كرد.

اگر بخواهیم شرایط وعظ وخطابه و واعظ و خطیب را ذكر كنیم خیلی شرایط دیگر دارد. به دلیل اینكه اهل منبر فعلاً هم روضه خوانند و هم واعظ و هم خطیب، هم جانشین امثال كمیت هستند و هم جانشین مجالس موعظه متصوفه و هم احیاناً كار خطیب جمعه را انجام می دهند. البته چون خود عمل روضه خوانی است، یعنی به نام ذكر مصیبت مجالس منعقد می شود، پس تیتر و عنوان اصلی این مجالس مرثیه خوانی است و چون حالت مجلس موعظه به خود گرفتن از مجالس متصوفه سرایت كرده و وارث مستقیم آن مجالس می باشند، در مقدمه موعظه می كنند و در آخر ذكر مصیبت می كنند، و این موعظه ها زیاد رنگ عرفان و تصوف دارد ولی چه بهتر كه مانند خطیب جمعه جامع بوده باشند. یعنی به هر حال واقعیتی هست؛ اولاً احساسات عظیم و عمیقی در مردم نسبت به وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام هست كه قابل انكار نیست. مردم واقعاً حسین را دوست دارند، واقعاً خروارها اشك از دیده های مردم در نقاط مختلف در این ایام و سایر ایام سال به نام حسین و به یاد حسین ریخته می شود، و كدامیك از ما هستیم كه برای حسین اشك نریخته باشیم؟ درست است كه مردم خیال می كنند اگر اشك بریزند چنین و چنان می شود و طوری به مردم تعلیم شده كه آنها را به گناه كردن جری می كند ولی خود اشك و گریه تابع نوعی احساسات است. انسان با طمع و با اختیار و اراده و تصمیم نمی تواند گریه كند.

گریه ی دروغی نیست، گریه ی راستی است، گریه ی حزن و اندوه آمیخته با حب و علاقه و شوق است. این اشكها از امواجی از احساسات حكایت می كند. این احساسات بجا هم هست، برای كسی است كه
جلد سوم . ج3، ص: 345
حقیقتاً شایسته است كه مردم او را دوست بدارند و او را سرمشق قرار دهند.

پس از طرفی باید ببینیم این گریه هایی كه می بینیم هست گریه راستی است یا دروغی؟ البته راستی است. دیگر اینكه این احساسات واقعی بجاست یا بجا نیست؟ واقعاً بجاست. ولی چیزی كه هست، این احساسات واقعی درباره این شخصیت لایق و شایسته خوب هدایت نمی شود، می تواند منشأ خیرات و بركات زیادی بشود و متأسفانه كمتر می شود؛ از یك نظرهایی و در یك جاهایی مفید است اما در قسمتهایی هم مضر است. پس باید فكری كرد و اصلاحی به عمل آورد و لااقل ما كه جمعه و خطبه جمعه را ترك كرده ایم به طور ناقص هم اگر شده منظورهای اسلام را در خطابه جمعه انجام دهیم. نمی خواهم بگویم كه تكلیف ما درباره جمعه چیست و نمی خواهم بگویم این قضیه را جانشین جمعه قرار دهیم، بلكه می خواهم بگویم همان چیزی كه در خطابه های واجب باید گفته شود در خطابه های غیر واجب گفته شود و آن را نمونه این قرار دهیم.

حتی اگر جمعه هم می داشتیم و این را هم می داشتیم، می بایست سایر خطابه های خود را از خطابه جمعه نمونه بگیریم.

در خطابه جمعه وعظ و موعظه و تذكراتی كه موجب رقّت قلب و منع از هوا و تذكر به قیامت و موت و بیدار كردن مردم از غفلت و غرور و توجه مردم به یاد خدا و توجه مردم به تصفیه و تزكیه نفس و تطهیر قلب هست، در منابر باید باشد و البته این قسمت نسبتاً بیشتر از سایر قسمتها هست، چون مجالس وعظ ما جانشین مجالس وعظ متصوفه است و اصولاً در مشرق زمین توجه به اخلاق بیش از توجه به حقوق است. منابر ما از لحاظ مواعظ خیلی ضعیف نیست. خلاصه اینكه در خطبه جمعه وارد شده (مطابق روایت فضل بن شاذان از حضرت رضا علیه السلام كه قبلاً گذشت) :

فاراد ان یكون للامیر سبب الی موعظتهم و ترغیبهم فی الطاعة و ترهیبهم عن المعصیة.
جلد سوم . ج3، ص: 346
در مجالس ما باید جنبه موعظه وجود داشته باشد. این یكی.

دیگر اینكه باید مصالح دینی و دنیایی مردم در این خطابه ها گفته شود. باید خطیب، راهنما و هادی مردم به مصالح عالی زندگی باشد. مصلحتهای مردم در هر زمانی فرق می كند. هر روز مردم چه از نظر زندگی و چه از نظر دینی در مقابل حوادث بزرگی قرار می گیرند و نمی دانند باید چه بكنند و چطور رفتار كنند. مثلاً تكلیف مردم در برابر مدرسه ها و آموزشگاهها را باید خطبا معین كنند و بگویند، اما نه اینكه هركس كه عمامه ای به سر گذاشت و بالای منبر رفت و از آزادی منبر استفاده كرد در هر مسأله ای دخالت كند؛ یعنی اول باید از همه بهتر بفهمند و بعد بگویند، نه اینكه از احساسات دینی مردم سوء استفاده كنند و جلو هر پیشرفت و ترقی را بگیرند. باید تكلیف مردم را به طور دقیق و عالمانه و روشن بینانه در مقابل تمدن جدید و خوبیهای آن و بدیهای آن روشن كنند و بگویند وظایف مردم در مسائل اجتماعی بزرگ از قبیل انتخابات و غیره [چیست. ] این جمله كه فرمود: و توقیفهم علی ما اراد من مصلحة دینهم و دنیاهمیك جمله است به جای هزار جمله. به طور كلی باید مصالح دینی و دنیوی جامعه را در آن ایام بگویند. باید از اینجا دانست كه چه اندازه باید خبیر و بصیر و محیط به مصالح دینی و دنیوی باشند، نه اینكه یك نفری كه مثلاً هیچ نمی فهمد فرهنگ چیست و چه اثری دارد و چه وظیفه ای دارد و فقط روی حساب اینكه دیده بعضی از فرهنگ انتقاد می كنند برود بالای منبر و فحش را بكشد به جان فرهنگ و فرهنگی.

پس در اینجا این نكته را همین قدر می توان در نظر گرفت كه هركس در حدود توانایی خود و علم و اطلاع خود، مردم را به مصالح دینی و دنیایی شان متوجه كند و در حدودی كه وارد نیست و اطلاع ندارد از مصالح، مداخله نكند كه ضررهای بزرگی دارد.

دیگر اینكه مردم را در جریان حوادث روز جامعه اسلامی بگذارد (و یخبرهم بما ورد علیهم من الافاق و الاحوال التی فیها المضرة و المنفعة. . . ) . این هم خیلی مهم است كه [مثلاً] باید مسلمین را در جریان
جلد سوم . ج3، ص: 347
صحیح قضایای الجزایر بگذارد و اطلاعات صحیحی به وسیله اعزام نماینده و لااقل كسب اطلاع صحیح و مستقیم از خبرگزاریها، كسب كند. خطبا و گویندگان دینی خواه ناخواه سخنگوی دینی مردمند. چه كسی باید مردم را از ماهیت قضایای فلسطین و اسرائیل - كه امروز حیاتی ترین مسأله در سیاست خارجی اسلامی است- آگاه كند و مردم را در جریان بگذارد؟ خطبا و اهل منبر. چه كسی باید آنچه را در تركستان شرقی، در كشمیر، در شوروی، در اروپای شرقی، در هر جای دنیا بر سر مسلمین می آید به مردم بگوید؟ خطبا و گویندگان. اینكه می بینید ما امروز اندكی از قضایای الجزایر باخبریم، خودتان می دانید وضع دنیاست كه ما را باخبر كرده؛ آنهم در دست آخر اینقدر حادثه بزرگ شد كه ما هم كه به مصداقیجعلون اصابعهم فی اذانهمانگشت به گوشها فرو كرده ایم كه نشنویم ناچار شنیدیم، والاّ به شما بگویم كه بر عالَم اسلام حوادثی گذشته از حوادث الجزایر خونین تر و سخت تر و ناگوارتر و روی بی خبری و بی اطلاعی احدی آه نگفته است. داستان اسپانیا و اندلس مگر از قضایای الجزایر و كشتاری كه در آنجا شده كمتر بوده است؟ آنجا كه چندین هزار نفر را یكجا آتش می زدند! از آن مهمتر اینكه در كتب ایرانی چه عربی و چه فارسی آن روز در اثر بی خبری و بی اطلاعی آه نگفته اند و اصلاً در كتب آن روز و زبان كسی منعكس نشده. باز هم شما می بینید كه در بیخ گوششان این حادثه عظیم واقع شده، آخ نگفته اند و كتابهایی كه نوشته اند همه راجع به قضایا و مظالم صدر اسلام بوده است. اخیراً برای اولین بار در زبان فارسی كتابی به نام اندلس یا تاریخ حكومت مسلمین در اروپا منتشر شده تألیف دوست دانشمند ما آقای آیتی.

مخصوصاً دلم می خواهد این كتاب را مطالعه كنید.

مطابق نقل كتاب اندلس تألیف آقای آیتی در یك حادثه سه هزار نفر را سوختند، در حادثه ای دیگر كتابخانه 80000 نسخه ای آتش زدند، زن و بچه كشتند، یك نوبت چند هزارنفر از مسلمانانی را كه خودشان اجازه خروج داده بودند در بین راه كشتند.
جلد سوم . ج3، ص: 348
29. حالا باید ببینیم كه خوشبختانه اگر آن كرسی خطابه را از دست ما گرفته اند، این یكی هست و ما می توانیم همان را نمونه قرار دهیم، و بعلاوه قسمتی از امر به معروف و نهی از منكر یعنی تذكرات قولی در منابر عمل می شود. حالا باید ببینیم خطیب چه شرایطی باید داشته باشد، یعنی خطابه و منبر باید روی چه اصولی باشد. به عبارت دیگر، امروز خطبا و وعاظ هم خطیب اند و هم واعظ و هم متكلم و مبین اصول عقاید و هم سخنگوی دولت دین و هادی و راهنمای قوم.

پس باید خطابه هاشان روی چه شرایطی باشد؟ و البته آن شرایط مجموعاً از همان سه اصلی كه در حدیث فضل بن شاذان هست استنباط می گردد:

شامه تیز:

الف. شامه تیز- چنانكه در نمره 3 گفته شد- یعنی قدرت پیش بینی بحرانهایی كه به وجود می آید داشته باشند، در جلو قافله حركت كنند نه در پشت سر قافله زار بزنند. این مطلب لازمه آن جمله است كه فرمود: مردم را به مصالح دینی و دنیوی شان آگاه سازند. این بدون وقوف بر جریان كارهای كشور و جریانهایی كه در دنیا هست امكان پذیر نیست. همان طوری كه در دفتر 40، نمره 39 گفته شد تنها ترمز نباشند، یك جا رل را بپیچند و یك جا گاز بدهند، آقا شیخ ترمز نباشند.

سخن باید قابل جذب باشد:

ب. رعایت اینكه سخنشان علاوه بر صدق، قابل جذب باشد چنانكه در نمره 5 اشاره كردیم. این شرط معنی اش این است كه بیان هر مطلب باید متناسب باشد با وضع حاضر و مخصوص جامعه، مانند غذایی باشد كه به مریض می دهند. علاوه بر صدق كه حاجی نوری تأكید فرموده اند، قابلیت جذب هم شرط است.

مبارزه با نقاط ضعف:

ج. اینكه با نقاط ضعف آنهایی كه با آنها روبرو هست مبازره كند، نه اینكه از نقاط [ضعف ] آنها بهره برداری و [آن نقاط را] تقویت كند و یا همیشه نقاط ضعف كسانی [را] كه طرف مخاطبه او نیستند برای دلخوشی مستمعین بگوید. چقدر فرق است بین اینكه انسان حقیقت تلخ را به جامعه بگوید و یا اینكه هرچه دل جامعه می خواهد به آنها
جلد سوم . ج3، ص: 349
بگوید؛ در محیط بازاری مطابق میل بازاری و در محیط غیر بازاری از قبیل فرهنگی و دانشگاهی مطابق میل آنها سخن بگوید. این هم از جمله یو توقیفهم علی مصلحتهم(نه مصلحت شخص خود) استفاده می شود.

تقوا و عمل:

د. خطیب از آن نظر كه واعظ است و می خواهد مردم را متذكر كند و خضوع و خشوعی در قلبها ایجاد كند و قساوتها را از بین ببرد، مخصوصاً لازم است كه خودش اهل عمل و تقوا باشد.

هـ. باید علم و اطلاع كامل داشته باشد، احاطه داشته باشد، همان طوری كه در قرآن فرمود: فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارضكه خلاصه به معنی این است كه اشخاص مایه داری حق دارند كه امر به معروف و نهی از منكر كنند نه هركسی، والاّ همان طوری كه در حدیث استكان ما یفسده اكثر مما یصلحه.

امروز خطیب، گذشته از اینكه واعظ و ناصح است و گذشته از اینكه مصالح دینی و دنیوی مردم را بیان می كند و گذشته از اینكه باید مردم را به جریان روز و اوضاع كلی داخلی و خارجی مسلمین آگاه كند، خود به خود قائم مقام متكلم هم هست و اصول دین برای مردم می گوید، علیهذا خیلی باید منطق قوی داشته باشد و اگرنه اسباب سرشكستگی خواهد شد و بنابراین این بلبشوی حاضر كه ابلاغ هركس همان دو متر عمامه است نباید باشد، همان طوری كه در صفحه 329 گفته شد.

اخلاص برای اسلام نه دلالی برای شخصیتها:

و. اینكه مخلص برای اسلام باشد نه اینكه دلاّل شخصیتها باشد؛ این شخصیتها خواه در كسوت روحانی باشند یا غیر روحانی، خواه پیشنماز باشند یا بالاتر از پیشنماز. اینكه حاجی اخلاص را شرط كرده به اعتبار قصد اجرت و كسب و حرفه و شغل است، اما باید بگوییم كه جای اعمال غرض های دیگر هم غیر از قصد پول گرفتن هست از قبیل دلالی برای شخصیتهای سیاسی یا بازاری یا روحانی.

منبرهای انتخاباتی به نفع افراد و اشخاص، نه كلی و به نفع اجتماع، از این قبیل است؛ منبرها برای ساخت و پاخت با یك پیشنماز یا با
جلد سوم . ج3، ص: 350
بالاتر از پیشنماز یعنی یك صاحب رساله عملیه از این قبیل است.

اجمالاً همین كه دلال شخصیتها نباشد و [خطابه او] برای تأمین منافع افراد و اشخاص نباشد. این نیز لازمهتوقیفهم علی مصلحتهم است، زیرا تا اخلاص نباشد ممكن نیست.

گریه فی حد ذاته مطلوب نیست، حسین فدای امت نشد:

30. اینكه الآن ما داریم، اولاً جنبه عزاداری دارد و باید مردم را به فلسفه این كار و طرز صحیح استفاده از آن، چه از لحاظ مجالسی كه اقامه می گردد و چه از لحاظ شعارها و دسته هایی كه بیرون می روند، [آگاه نمود] ، باید همه را اصلاح كرد و به طرز صحیح استفاده كرد كه هر سالی محصولی داشته باشد و بشود بیلان داد كه در سال گذشته در محرم و صفر چه كاری از پیش برده شد. البته این بدون یك ستاد تبلیغاتی كه برنامه داشته باشد میسر نیست. به هر حال مردم را باید آگاه كرد كه مقصود اصلی این نیست كه مردم گریه ای بكنند و همان گریه اسباب نجاتشان باشد هر چند خود مردم از حقیقت دور باشند؛ یعنی مقصود این نیست كه با گریه قلم نسخ روی دستورهای اسلامی كشیده بشود و فكری نظیر فكر «فدا» كه در مسیحیان بوده و شاید هنوز هم هست در میان مسلمین پیدا شود و مكتب یزیدسازی و ابن زیاد سازی با نام امام حسین پیدا شود.

مقصود صیقل دادن و تند و تیز كردن احساسات حق پرستی و ضدیت با ظلم است:

بلكه مقصود تیز و تند و حساس نگه داشتن روحیه مردم است نسبت به حق و باطل كه بر سر دوراهی هایی از این قبیل كه می رسند راه امام حسین را پیش بگیرند نه راه یزید و ابن زیاد را و همان طوری كه آقای بهشتی گفتند بفهمند كه مبارزه و جنگ حق و باطل، نور و ظلمت همیشه در دنیا هست، همیشه موسی و فرعون هست، همیشه ابراهیم و نمرود هست، همیشه محمد و ابوجهل هست، همیشه علی و معاویه هست، همیشه حسین و یزید هست. حالا اگر كسی به مقام ابراهیم وموسی و عیسی و محمد و علی و حسین نیست نباشد.

مقصود این نیست كه همیشه اشخاصی با مقام آنها هست، مقصود این است كه همیشه دو راه و دو رگ و دو روش هست. مردم باید روش شناس و طریقت شناس بشوند با مشخصات صحیح قیام امام
جلد سوم . ج3، ص: 351
حسین، اوضاع و احوالی كه در آن زمان بود كه سبب شد امام حسین قیام بكند و اینكه قیام امام حسین جنگ عقیده و مسلك بود نه جنگ شخصی، به خاطر شخص خودش و اینكه من نه تو نبود. و بعد هم زمان خودشان و اعمالشان و روش خودشان را در نظر بگیرند، ببینند آیا اگر امام حسین در همین زمان بود چه می كرد؟ و امثال اینها.

باید بفهمیم كه فلسفه تشكیل مجلس عزا و گریه كردن چیست [10]؟ آیا گریه های ما به حال امام حسین فایده ای دارد؟ به حال چه كسی فایده دارد؟ یا مقصود این است كه یك فكر و یك روح را همیشه در خودمان زنده نگه داریم، فكر حق طلبی و حق خواهی و مبارزه با جور و ظلم. فرق بین مبارزه امام حسین با مبارزه پیغمبر چه بود؟ در زمان پیغمبر كفر صریح بود و صریحاً مردم منكرلااله الاّ اللّهبودند ولی در زمان امام حسین مردمی در زیر پرده و لوای اسلام و [با] حفظ ظاهرها و اقامه شعایر ظاهری، تیشه به ریشه می زدند. اینها را بفهمیم و بدانیم. او می گفت:

الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه، لیرغب
جلد سوم . ج3، ص: 352
المؤمن فی لقاء اللّه محقاً.

پس اولاً به دلیل اینكه این مجلس به نام امام حسین تشكیل می گردد، باید فلسفه این كار و فلسفه قیام امام حسین علیه السلام روشن گردد و مكتب حسینی شناسانده شود و روحیالیتنی كنت معكم فافوز معكمزنده شود.

دیگر اینكه به تبع این كار، بزرگان و گذشتگان ما از همین فرصت استفاده كرده اند و مجالس عزای حسینی را مجلس موعظه و امر به معروف و نهی از منكر، مجلس تعلیم و تبلیغ دین قرار داده اند.

معالم دین را در این مجالس به مردم می گویند. از اصول و فروع دین چیزی نیست كه در این مجالس طرح نشود؛ به صورتی درآمده كه منبر، كرسی حسینی شده و این كرسی مورد علاقه مردم است و محبت حسینی و جاذبه حسینی آنها را می كشاند به این مجالس، یك پرچم مشكی هركجا زده شود چند نفر هم كه شده در آنجا جمع می شوند. یك همچو مجلسی را مثل همین مجلس امشب كه مردمی با علاقه قدم رنجه كنند و در حدود دو ساعت بدون طمع مادی از راه دور بیایند و بنشینند، كجا و به چه وسیله می توان پیدا كرد؟ مگر آسان است كه وضعی در مردمی پیدا شود كه همه سال از چند روز مانده به محرم خود به خود جنبشی در مردم پیدا شود، عده ای از جیب خودشان خرج كنند، از گلوی زن و فرزندشان ببُرند و خرج عزاداری كنند. در موقعی كه وقتی می خواهند پولی جمع كنند شب نشینی تشكیل می دهند، رقاصه و آوازه خوان می آورند و بلیط می فروشند، [اینكه ] مردمی [برای عزاداری امام حسین ] روی خلوص نیت پول بدهند، خیلی این احساسات قیمت دارد. ولی باید كوشید و حسن استفاده كرد. حالا كه این منابر مركز خطابه شده پس چه بهتر كه همان منظورهایی كه در خطابه جمعه هست در منابر اجرا كنیم، یعنی هم مردم را موعظه كنیم و هم مصالح دنیا و آخرتشان را بگوییم و هم آنها را در جریان روز بگذاریم.
جلد سوم . ج3، ص: 353
31. جملهتوقیفهم علی مصلحتهممتوقف است بر دو چیز: یكی اخلاص، دیگری علم و اطلاع و احاطه و پیش بینی. از آن نظر كه [خطیب ] باید مخلص باشد، باید [خطابه را] حرفه و كسب قرار ندهد، باید دلال شخصیتها نباشد، باید با نقاط ضعف مخاطبین خود مبارزه كند نه اینكه آنها را تقویت كند. و از آن جهت كه باید عالم و محیط باشد، باید از طرفی اسلام شناس باشد نه اینكه اطلاعاتش در حدود جُنگ مرحوم آقا باشد و مدركش به اصطلاح اهل منبر لسان الذاكرین و صدرالواعظین باشد، و از طرف دیگر باید آگاه به اوضاع اجتماعی باشد. از این نظر باید شامه تیزی داشته باشد، بتواند حوادث را پیش بینی كند و بتواند رل «هادی» و راهنما را داشته باشد و همان طوری كه در دفتر 40، شماره 39 گفتیم نقش ما نباید نقش آقا شیخ ترمز و یا آقاشیخ دنده عقب باشد، گو اینكه جامعه در جایی احتیاج به ترمز دارد و در جایی احتیاج به عقبگرد، اما این ماشین را در درجه اول از لحاظ رل و فرمان باید هدایت كرد و از لحاظ موتور و گاز باید او را به حركت آورد و از سكون و سكوت خارج كرد.

32. از آن نظر كه فرمود: و یخبرهم بما ورد علیهم من الافاق من الاحوال التی فیها المضرة و المنفعةباید سیاست خارجی و كلی اسلام و مسلمین را اداره كنند، اوضاع دور و نزدیك را به اطلاع مسلمین برسانند. مثلاً در زمان ما جریان الجزایر و جریان فلسطین و اسرائیل و جریانهای كمونیستی و نفوذ احزاب كمونیست و نفوذ صهیونیسم از قضایایی است كه همیشه مردم را باید از خطر اینها آگاه ساخت و نگذاشت مردم در حال بی خبری بمانند.

33. حاجی نوری در لؤلؤ و مرجان علاوه بر [اینكه ] چند حدیث در فضل بكاء و ابكاء بر سیدالشهدا را نقل می كند، در صفحه 38 از رسول اكرم این حدیث را نقل می كند: ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لاتبرد ابداً. 34. عطف به دفتر 35، صفحه 129، راجع به روح زندگی و ابزار زندگی. قدر و ارزش كرسی خطابه را امروز در بلاد شیعه كه به نام حسین بن علی علیه السلام تشكیل می شود باید دانست، از جهت اینكه اولاً
جلد سوم . ج3، ص: 354
تنها كرسی آزادی است كه با خرج كم و بدون زحمت هرجا به این نام مجلسی تشكیل گردد، پرچم مشكی بالا رود مردم جمع می شوند.

ثانیاً از روی عقیده و اخلاص جمع می شوند، اشك می ریزند و همان طوری كه گفتم گریستن و خندیدن تابع میل و اراده نیست؛ تا انسان سخت تحت تأثیر احساسات قرار نگیرد، نه می خندد و نه می گرید. و گریه در این گونه موارد نماینده یك نوع احساسات عالی و رقیق است، از نوع گریه های لذت بخش است، به قلب صفا و روشنی می دهد. (باید مستقلاً در اطراف گریه بحث شود و انواع گریه ها بیان گردد، عوارض جسمی و روحی و همچنین مبادی جسمی و روحی گریه و اختصاصی كه خنده و گریه به انسان دارد بیان گردد، بعد آثار اجتماعی گریه و همچنین خنده بیان گردد. ) و ثالثاً چون كرسیی است روحانی و به نام شخص مقدسی، كرسی آزاد و حرّی است. در همه جا بالای سر خطیب عكس شاه و غیره هست جز در كرسی منبر حسینی.

رادیو و روزنامه مظهر تكامل ابزار زندگی و منبر مظهر تكامل روح زندگی است:

اگر یك مقایسه ای بشود بین روزنامه های ما و رادیوی ما كه جز دروغ پراكنی به نفع افراد و اشخاص و علیه ملتها و جز تملق و بشرپرستی چیزی در آنها نیست و آنگاه نگاهی به منابر بشود كه در آنجا به نفع مظلومین سخن گفته می شود، معلوم می شود كه رادیو و روزنامه مظهر تكامل ابزار زندگی می باشند و منبر مظهر تكامل روح زندگی است و اساس روح زندگی است و اگرنه تكامل ابزار در عین فایده ضرر زیاد دارد. از همین جا معلوم می شود كه كسانی كه منبر را مركز دلالی شخصیتها و اعمال اغراض خصوصی قرار می دهند، از روزنامه چی و رادیوچی خیانتكارترند.

شعرای ما چرخ و زمانه را مسؤول می دانستند نه حكومت وقت را:

35. عطف به نمره. . . فرق مراثی كه امثال كمیت و دعبل و ابوفراس داشته اند با مراثی امثال محتشم و وصال و جودی و غیره در این است كه اولاً شعرا و مرثیه گوهای قدیم نقطه مقابل یعنی ظالم و ستمگر را دستگاه خلافت آن زمان و اشاره به زمان خودشان می دانستند و هیچ وقت چرخ و فلك و زمانه (و در معنی خدا) را
جلد سوم . ج3، ص: 355
مسؤول نشمردند.

تفاوت مراثی كمیت و دعبل بامراثی محتشم و وصال وجودی:

اما شعرای اخیر، چه فارسی و چه عربی، چرخ را مورد حمله قرار دادند؛ یعنی امثال كمیت وقتی كه از این مصیبت داغ می شوند و نقطه ای را هدف حمله قرار می دهند، به دستگاه خلافت و حكومت و استبداد آن زمان حمله می كنند كه مردی را كه منادی حق و عدالت بود این طور از پای درآوردند.

نازپروردگی:

و اما متأخرین به چرخ كج مدار و فلك كج رفتار حمله می كنند كه چرا انسان نازنین و نازپرورده ای را كه نازپرورده رسول و زهرا بود اینچنین در زیر سنگ آسیای خود خرد و نرم كردی.

شعرای ما حسین را به عنوان نازپرورده معرفی می كنند و این چه غلط فاحشی است! :

یكی از زشت ترین تعبیرات این است كه امام حسین را نازپرورده بخوانیم. نازپروردگی نقص است. آنها هرگز بچه های خود را نازپرورده نمی كردند. بچه ای كه در خانه ای بزرگ شده كه پدر آبیاری و باغبانی و جنگ و جهاد می كند و مادر به دست خود آرد و خمیر می كند و نان می پزد و بعد سه شبانه روز قرصه نان خود را به فقیر و یتیم و اسیر می دهند، دیگر نازپروردگی كجا بوده است؟ ! تف بر این جهالت و نادانی! همان طوری كه تعبیرات را از عرف و عادت خود گرفته و به آنها شاه و شاهنشاه و شاهزاده و اعلیحضرت و امثال اینها می گوییم.

شاهزاده نازپرورده هم هست:

از همین تعبیرات خود، ما به اشتباه می افتیم و می گوییم خوب البته شاهزاده كه شد، اعیان و اشراف زاده كه شد، نازپرورده هم هست. البته پیغمبر محبت فوق العاده ای به حسنین داشته، اما محبت فوق العاده فقط در اشخاص متنعم و مترف و بعلاوه جاهل به تربیت و اصول آن سبب می گردد كه بچه های خود را ناپرورده بكنند. نازپرورده یعنی كم طاقت، سردی و تلخی نچشیده، پست و بلندی ندیده، یعنی فوفول. مردی كه در كودكی نازپرورده باشد كه نمی تواند در روز عاشورا آن مقدار صبر و طاقت و رضا و تسلیم و شجاعت نشان بدهد.

حسین بن علی اخلاق نازپروردگی نداشت. نازپرورده یك نوع اخلاق دارد و آن كسی كه تربیت انجام وظیفه و تكلیف دارد یك نوع اخلاق و اعمال دارد. از قضا آن كسی كه هم اخلاق و اعمالش دلیل بر
جلد سوم . ج3، ص: 356
لوسی و خودخواهی و خودبینی و نازپروردگی بود و هم تاریخ از نازپروردگی او حكایت می كند- همچنان كه در دفتر طف گفتیم- یزید بود. یزید به تمام معنی یك نفر نازپرورده بود، نه حسین بن علی علیه السلام. ما روی اخلاق مخصوص و روحیه مخصوص یزیدپسندی خودمان صفت یزید را به امام حسین داده ایم.

36. ماده 8 قطعنامه اولین كنگره انجمنهای اسلامی ایران كه در ربیع الاول 1381، شهریور 1340 در تهران تشكیل شده این است:

باید روش تبلیغی در مسائل اسلامی از صورت كلی و نقل حوادث تاریخی اسلامی و شرح حال پیشوایان دینی از جنبه صرف تیمّن و درك ثواب، خارج و به كیفیتی درآید كه در ذهن مستمع قدرت انطباق با حوادث جاری روز و اتخاذ خط مشی صحیح ایجاد شود.

تبلیغات دینی نباید جنبه شخصی داشته باشد، یعنی به صورت دلالی برای اشخاص و یا اِعمال غرض برای اشخاص دیگر درآید، و نباید آنقدر هم كلی و دور از روح زمان باشد كه حتی تصور انطباق با وضع حاضر هم در اذهان پیدا نشود.

به هر حال باید این مسأله عنوان شود كه آیا تبلیغ باید كلی باشد یا جزئی، و راه وسط و معتدل كدام است؟ 1. سخن مَقدسی در احسن التقاسیم راجع به خراسان در زمان سامانیان:

و رسومهم تخالف رسوم اقالیم العرب فی اكثر الاشیاء، فللمؤذنین سریر قدام المنبر یؤذنون علیه بتطریب و الحان و یذكرون بلادفاتر.
جلد سوم . ج3، ص: 357
راجع به خطابه از بَر و بدون دفتر، مسعودی در جلد 2 مروج الذهب (فی ذكر لمع من كلامه و اخباره و زهده) و ما در بخش اول سیری در نهج البلاغه نقل كرده ایم.

رجوع شود به غرر و درر (امالی) سید مرتضی، مجلس 58 (چاپ مصر، جلد 2، از صفحه 101 تا 107، داستانهایی راجع به خطبا) .

رجوع شود به آخر جلد 4 البیان و التبیین، صفحه 110، فهرست بحثهای جاحظ درباره خطبه و خطابه.

. . . جلد 1، صفحه 201:

كان ثابت بن قیس بن الشماس الانصاری خطیب رسول اللّه لایدفع ذلك احد.

جاحظ در جلد 1، صفحه 306، اسماء خطبا و بلغا و انبیا را ذكر می كند.

رجوع شود به ورقه های «ذوق واحد اجتماعی» راجع به اینكه وظیفه خطابه و منبر این است كه هدفهای اسلام را به نحو واحد بر اجتماع عرضه بدارد و راه رسیدن به آن هدفها را همه ی عوامل خطابه و منبر، صحیح تشخیص بدهند و به طرز واحد بر اجتماع عرضه بدارند تا جامعه بالنتیجه بتواند در مسیر واحد حركت كند و به مقصد برسد.

از این رو لازم است كنگره خطبا همه ساله تشكیل شود، بلكه لازم است كلاسهای صحیحی برای خطابه باشد و هر خطیبی در آن كلاسها به هدفهای اسلام آشنا شده باشد و اجمالاً به خطوط كلی رسیدن به هدفها آشنا باشد، و لازم است هر سال در یك كنگره سالانه مسائل روز مطرح شود و راه حل مشكلات اسلامی مطرح و تبیین گردد تا همه خطبا منطق واحد داشته باشند، در باب مدرسه و زن و اقتباس تمدن خارجی و دخالت در امور اجتماعی و سیاسی و جمع آوری
جلد سوم . ج3، ص: 358
ثروت و غیر اینها همه یك جور قضاوت كنند و یك جور بر اجتماع عرضه بدارند (رجوع شود به مقدمه اساسنامه شورای روحانیت تهران به قلم اینجانب) .

ایضاً رجوع شود به ورقه های «كعبه و نقش اجتماعی آن» راجع به وظیفه امیرالحاج و اینكه بهترین زمان و مكان خطابه دینی اسلامی آنجاست.
[1] رجوع شود به صفحه 343، همین ورقه ها.
[2] رجوع شود به صفحه 328 كه خطیب در عصر حاضر سخنگوی اسلام است و شرط اصلی سخنگوی رسمی چیست.
[3] در نمره 7 گفتیم كه «اولوا بقیة» یعنی مایه دار باشند.
[4] عرب از فنون سه گانه شعر و خطابه و نویسندگی، شعر را می دانست و از خطابه بسیار كم آگاه بود و نویسندگی هیچ نداشت. همه اینها بعد از اسلام به فرمان خطابه جمعه و غیره و با اشارهعلّم بالقلمپیدا شد. رجوع شود بهجمهرة خطب العرب.
[5] و چنانكه بعد در نمره 22 خواهیم گفت، حتی زندانیها را باید از زندان بیرون آورد و در جمعه شركت داد.
[6] [دروسائلطبع مؤسسه آل البیت كلمه «بل» موجود نیست. ]
[7] [دروسائلطبع مؤسسه آل البیت 30 جلدی، جلد 7، صفحه 344 این كلمه به صورت «التمجید» مضبوط است. ]
[8] و البته چیزی كه این را قوّت داد دستوری است كه اسلام در باب امر به معروف و نهی از منكر دارد كه از همین مجالس رثاء برای اقامه امر به معروف و نهی از منكر استفاده می شود و امروز كرسی امر به معروف و نهی از منكر كرسی حسین بن علی است و این، پیشامد و جریان خوب و قابل تحسین و تمجیدی است در كشور ما.

عدم حسن استفاده دلیل بر بدی آن نیست، همان طوری كه رود كارون و نفتهای زیرزمینی ما هم همین طور است. به هر حال بعدها كسانی به فكر افتادند كه امر به معروف و نهی از منكر را به همین وسیله انجام دهند و چقدر خوب شد.
[9] ظاهراً خود حاجی اخلاص را پله اول و صدق را پله دوم منبر فرض كرده و روضه خوان باید این دو درجه را طی كند تا برود بالا.
[10] همان طوری كه در دفتر 41 شماره 120 گفتیم، ائمه ما خواسته اند كه همان طوری كه زنده امام حسین مزاحم یزید و ابن زیاد آن زمان بود، نام او و ذكر او و شعارهای او برای همیشه مزاحم باشد، چون امام حسین با شخص یزید كه طرف نبود، جنگ او جنگ عقیده بود، پس [باید] به صورت مكتبی در جهان باقی بماند.

گاهی اشخاصی می میرند و تا زنده هستند مزاحم اند و همین كه مردند مزاحم نیستند بلكه از نامشان استفاده می شود، مثل مراجع فتوای بعدی برای اسلاف خودشان .

ولی گاهی حساب حساب شخص نیست، حساب روش و مكتب است، با مردن از بین نمی رود. مثلاً كمیت اسدی در زمان اموی ها و دعبل خزاعی در زمان عباسی ها از كسانی بودند كه نام حسین را به صورت یك مكتب حفظ كردند و با حكام زمان خود مبارزه كردند و تخت جور آنها را لرزاندند. و علت اینكه متوكل مردم را از زیارت امام حسین منع می كرد همین بود، یعنی به علت شخصی نبود بلكه به علت این بود كه حسین مزاحم او بود. اگر زمان متوكل مثل زمان ما بود، خود متوكل هم عزاداری می كرد و مردم را منع نمی كرد.

[ظاهراً باید به این صورت باشد: مثل مراجع فتوای قبلی برای اخلاف خودشان. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است