یا ایها الذین امنوا استجیبوا للّه و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم.
حیات درجات و مراتبی دارد. یك انسان زنده و یا یك جامعه
از زندگان در عین اینكه زنده است ممكن است مرده باشد، یعنی فاقد
درجه ای از حیات و آثار حیاتی باشد.
از جمله آثار حیاتی این است كه موجود زنده در برخورد با امور
ملایم عكس العمل موافق و در برخورد با امور مخالف عكس العمل
مخالف نشان می دهد. غذای مناسب كه به ذائقه برسد تمام جهاز
هاضمه از غده های زیر زبان گرفته تا دستگاه معده و روده خود را
آماده و مهیا می كند و استقبال می كند، غده ها ترشح و گلو باز و معده
منتظر می شود، ولی در برخورد با دوای تلخ همه خود را به علامت
امتناع منقبض می كنند و اگر احیاناً غفلتاً بدون توجه گلو سمی فرو
برود معده با عكس العمل شدید آن را برمی گرداند و حاضر به حفظ و
هضم و جذب او نیست. غبار یا پر كاهی كه به چشم برود، چشم با
اشك و قرمز شدن عكس العمل مخالف نشان می دهد. یك انسان
زنده در مقابل خدمت دیگری ابراز تشكر و در مقابل ظلم آنها ابراز
تنفر و مبارزه می كند (
فمن اعتدی علیكم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی
علیكم) . همچنین است جامعه زنده. در جامعه زنده حس شكر و حس
تنفر هست، اصل تشویق و تنبیه حكمفرماست. جامعه ای كه در آن
جامعه اصل تشویق و تنبیه حكمفرما نباشد مرده است.
در اسلام علاوه بر پاداش و كیفر دولتی به صورت حد و قصاص
و تعزیر، نوعی پاداش و مجازات ملی مقرر شده، دستور است كه
افكار عمومی خوبیها را ترویج و از بدیها اظهار تنفر كنند. علی فرمود:
امرنا رسول اللّه ان نلقی اهل المعاصی بوجوه مكفهرّةیعنی متخلفین را تحت
جلد سوم . ج3، ص: 312
فشار افكار عمومی خرد كنیم. داستان سه نفر متخلف تبوك
نمونه ای از اجرای این دستور بود:
و علی الثلثة الذین خلّفوا حتی اذا
ضاقت علیهم الارض بما رحبت.
یكی دیگر از آثار و علائم حیات روحی و اجتماعی، امید و
اطمینان به آینده است. روح مرده آینده را تاریك می بیند. امید و
ترجّی غیر از آرزو و تمنّی است. تمنّیهای احمقانه كار اهل خیال
است كه از واقعیت به خیال می گریزند، اما ترجّی شأن اهل عقل و
اراده است. قرآن می گوید:
ولا تیأسوا من روح اللّهو این نهی از زبان
یعقوب است درباره یوسفی كه چهل سال بود او را از دست داده بود.
امید و اطمینان به آینده و اینكه آینده از آنِ ماست، شأن یك
انسان یا یك جامعه زنده است. یكی از علائم جامعه مرده سرگرمی
به گذشته و افتخارات گذشته است. توجه به گذشته باید باشد ولی آن
اندازه كه پایه و اساس ساختن آینده باشد، نه اینكه موضوع سرگرمی
برای زمان حال باشد. داستان «گوسفند و الاغ و شتر» مولوی به
منظور منع از سرگرمی به گذشته است. در دیوان منسوب به مولی
است:
لیس الجمال باثواب تزینها
ان الجمال حمال العلم والادب
ان الفتی من یقول ها انا ذا
لیس الفتی من یقول كان ابی
نظامی می گوید:
گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل
عرب جاهلیت همه به گذشته می بالید و افتخارش به این بود كه
از نسل ابراهیم است و كار تكاثرش به سرشماری مقابر رسید.
ما مردم دارای روحی مذهبی و ملی هستیم و متأسفانه در هر دو
سرگرم به گذشته هستیم و اینكه ماییم كه از پادشهان باج گرفتیم.
موضوع انتظار فرج یكی دیگر از اموری است كه امید را در ما
نابود كرده است، به علت كج تفسیر كردن ما.