عطف به دفتر 41 شماره 106 و 115 و دفتر 87 صفحه 21 و
22. معمولاً در اجتماع ما هرگاه حركتی و جنبشی در قسمتی از
زندگی می خواهد پیدا شود و تحولی در شؤون سیاسی و دینی و
روحانی می خواهد پیدا شود، آنهایی كه به اصطلاح می خواهند
خودشان را زیرك و باهوش نشان دهند می پرسند: چه انگشتی در
كار است؟ و یا به طور قطع اظهارنظر می كنند كه انگشتی در كار است؛
هر تحولی و جنبشی را می خواهند غیرعادی و غیرطبیعی و غیرناشی
از روح و عقیده و ایمان و فكر خود مردم و بالاخص [غیر] ناشی از
عقیده دینی مردم بدانند، مثل اینكه این طور فكر می كنند: طبیعت
روح و عقل و عقیده و ایمان و دین اقتضای سكوت و سكون می كند،
پس حركت قسری و عرَضی و به علت محرك خارجی است. اینها
هرگز نمی توانند فكر كنند كه عقل خود مردم و حیات خود مردم و
بالاخص هرگز نمی توانند فكر كنند كه خود قرآن و دین مستقلاً و
جلد سوم . ج3، ص: 195
اصالتاً می تواند محرك و موجد جنبش و حركت در قومی واقع
شود. اینها از جنبه های محرك و نشاطآور قرآن و نهج البلاغه غافلند و
به همین دلیل دیگران را تخطئه می كنند. اینها همیشه سؤال می كنند كه
فلان حركت و یا جنبش را چه انگشتی ایجاد كرده. من نمی دانم چرا
اینها هیچ وقت درباره سكوتها و سكونها این طور فكر نمی كنند، چرا
هیچ وقت از خودشان یا دیگران نمی پرسند این سكونها و سكوتها و
مهر بر لب زدن ها و روپوشاندن ها و طفره زدن ها انگشت كیست؟
طبیعت آدمی كه زنده و طالب كمال و ترقی و جنبش است! در موجود
زنده سكون و سكوت و مرده وشی خلاف اصل است. چرا از عامل
سكون و سكوت، كسی نمی پرسد؟ و حال آنكه اگر كسی اندك چشم
واقع بین داشته باشد، به طور واضح انگشتها و دستهای سكون و
مرده وشی را می بیند. در خاطرات روز /39/1120 می نویسد
[1]:
حوزه علمیه قم بزرگترین مركز علوم دینی است و هنوز كیفیت
معنوی خود را حفظ كرده و از جهان مادی خود را دور نگه داشته
است.
فاعتبروا یا اولی الابصار.
در كشورهای استعماری همواره زنجیر به دست و پاها می زنند
نه اینكه ایجاد حركت و جنبش كنند. مخصوصاً یك نوع بالخصوص
زنجیر است كه من زنجیر طلایی اصطلاح كرده ام، این زنجیرهای
طلایی برای سكون و عدم حركت است.
اگر كسی مال كسی را ببرد و او مطالبه كند نباید پرسید محركش
كیست، بلكه اگر مطالبه نكند و سكوت نماید باید پرسیده شود: چرا و
به چه جهت، علت چیست و كیست؟ و همچنین اگر كسی به كسی
آزاری برساند و او داد بكشد و انتقام بخواهد طبیعی است، اگر مثل
جماد سكوت كند غیر طبیعی است و علت می خواهد. و همچنین اگر
كسی ببیند رقیب دارد جلو می زند و او بی حال نگاه كند و حركت
جلد سوم . ج3، ص: 196
نكند، باید گفت: چرا؟ اگر دین و ناموس و حیثیت و شرافت مردم
از بین می رود و همه سكوت كرده اند، باید تحقیق كرد چه زنجیرهایی
در دست و پاها بسته است، والاّ دست و پاهای باز و آزاد حركت
می كند و به دنبال كمال مطلوب خود می رود.
فعلاً سكوت و سكونهایی كه در اجتماع ما دیده می شود همه
سكونها و سكوتهای با برنامه است نه بدون برنامه.
از همین روح، ناشی شده داستان ثوره و انقلاب علیه عثمان كه
بعضی مورخین نظیر احمد امین در فجرالاسلام و بعضی دیگر در
صددند كه پیدا كنند انگشت كی در كار بوده كه مسلمین انقلاب
كردند. لهذا عبداللّه بن سبا را فرض كرده اند كه در شهرها می گشت و
مردم را تحریك می كرد و حتی ابوذر را در شام، او تحریك
می كرد
[2]. اینها فكر نمی كنند كه مردم حس مطالبه حقوقی دارند، در
اسلام هم روح بعث و انگیزش هست، اسلام هم دعوت به قیام كرده و
در اسلام عنصر تحریك و قیام هست. جرج جرداق در ص 899 علی
و عصره می گوید:
لقد فطن هؤلاء المؤلفون بعبداللّه بن سبا و و المزدكیّة و لم یفطنوا
لابی ذر و الاسلام و هالهم «تألیب ابن السوداء الناس علی
الائمة» فراحوا یجدون فیه سبب النقمة علی عثمان و لم یهلهم
ما انكره المسلمون علی عثمان و ما ینكره كل شعب علی كل
حاكم فی كل عصر من ایثار الفئة القلیلة علی الجماعة الكثیرة و
من استئسا و هذه الفئة برأی الحاكم و بعونه لهذا راحوا یسألون
الساقیة الناضبة البعیدة عن مصدر الغیث و لم یسألوا البحر
القریب.
جلد سوم . ج3، ص: 197
علت، طبیعت اسلام و طبیعت مردم بود. در آن زمان هنوز زنجیر
طلایی وجود نداشت، بعد به وسیله امویین زنجیر طلایی به وجود
آمد.
رجوع شود به ورقه «انقلاب حقیقی» سخن وینوبا و بیان ما در
اقسام تحولها و انقلابها.
[1] [در اصل دستنویس جمله به همین صورت است و فاعل جمله ذكر نشده
است. ]
[2] رجوع شود به
علی و عصره، ص 898.