ما گفتیم فلسفه حجاب این است كه محیط خانه محیط تلذذ و
محیط خارج محیط كار باشد، و حالا چون محیط خارج محیط تلذذ
است محیط خانه به صورت عجیبی درآمده است.
در مجله «زن روز» ، شماره 80، مردی از زنش این طور شكایت
می كند:
زنم هرشب در موقع خواب به یك دلقك درست و حسابی
مبدل می گردد. موقع خواب برای اینكه موهایش خراب نشود
یك كلاه توری بدتركیب به سرش می بندد، بعد لباس خواب
می پوشد، در این موقع است كه جلو آیینه میز توالت می نشیند
و گریم صورتش را با شیرپاك كن می شوید. وقتی رویش را
برمی گرداند احساس می كنم او زن من نیست، زیرا اصلاً شكل
سابق را ندارد، ابروهایش را تراشیده و چون مداد ابرو را پاك
كرده بی ابرو می شود. . . از صورتش بوی نامطبوعی به مشام من
می رسد زیرا كرمی كه برای چین و چروك به صورتش می مالد
بوی كافور می دهد و مرا به یاد قبرستان می اندازد. كاشكی كار
به همین جا ختم می شد، ولی این تازه مقدمه كار است. چند
جلد سوم . ج3، ص: 184
دقیقه ای در اتاق راه می رود و جمع و جور می كند، آنگاه
كلفت خانه را صدا می كند و می گوید كیسه ها را بیاور. كلفت با
چهار كیسه متقالی بالا می آید، خانم روی تخت می خوابد و
كلفت كیسه ها را به دست و پای او می كند و بیخ آن را با نخ
می بندد. چون ناخنهای دست و پایش مانیكور شده و دراز
است، برای اینكه به لحاف نگیرد و چندشش نگیرد و احیاناً
نشكند، دست و پای خود را در كیسه می كند و به همین ترتیب
می خوابد.