2. راز درون پرده ز رندان مست پرس
كاین حال نیست زاهد عالی مقام را
3. ما در پیاله عكس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن كه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
4. دلا طمع مبُر از لطف بی نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابك و چست
5. دراین رباط دو در چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست
6. می بده تا دهمت آگهی از سرّ قضا
كه به روی كه شدم عاشق و از بوی كه مست
7. شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور كجا موعد دیدار كجاست
آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكته ها هست بسی محرم اسرار كجاست
8. مست بگذشتی و از خلوتیان ملكوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
9. خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون كوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است
10. گدای كوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد است
11. فرق است از آب خضر كه ظلمات جای اوست
با آب ما كه منبعش اللّه اكبر است
12. مرغ خوشخوان را بشارت باد كاندر راه عشق
دوست را با ناله شبهای بیداران خوش است