.
میخوارگی:
حافظشناسی (ص 10- 13) مدعی است كه حافظ در ایام
جوانی باده خوار بوده است و عیاش و بعد تكامل یافته است. اشعاری
از قبیل:
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
كه دور شاه شجاع است می دلیر بنوش
شراب لعل می خواهم كه مرد افكن بود زورش
كه تا یكدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
بهر یك جرعه كه آزار كسش در پی نیست
رنجها می كشم از مردم نادان كه مپرس
آن تلخ وش كه صوفی امّ الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبلة العذرا
دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده و قتّال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهن چاك ماهرویان باد
هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
جلد سوم . ج3، ص: 98
به هیچ وجه نباشد فروغ مجلس انس
مگر به روی نگار و شراب انگوری
بتی دارم كه گرد گل ز سنبل سایبان دارد
بهار عارضش خطی به رنگ ارغوان دارد
غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب
حیات جاودانش ده كه حسن جاودان دارد
(پس بچه باز هم در جوانی بوده است! بعلاوه حسن جاودان یعنی
چه؟ )
ایضاً:
عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار
جز نقد جان به دست ندارم شراب كو
كان نیز بر كرشمه ساقی كنم نثار
می خور به شعر بنده كه زیبی دگر دهد
جام مرصّع تو بدین درّ شاهوار
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از می كنند روزه گشا طالبان یار
ترسم كه روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شراب خوار
حافظ چو رفت روزه و گل نیز می رود
ناچار باده نوش كه از دست رفت كار
ولی این غزل آخر و همچنین ماقبل آخر و همچنین «دلم رمیده
لولی وشی است شورانگیز. . . » قطعاً مقصودش شراب انگوری نیست،
خصوصاً غزل «دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز» با توجه به
اشعار بعد.
ایضاً می گوید (ص 12) :
جلد سوم . ج3، ص: 99
صبح دولت می دمد كو جام همچون آفتاب
فرصتی زین به كجا یابم بده جام شراب
دویار زیرك و از باده كهن دو منی
فراغتی و كتابی و گوشه چمنی
می گوید خود عذر جوانی خواسته است:
حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است
در صفحه 13 می گوید:
در این ورطه از مكتب آریستیپ یعنی لذت طلبی مطلق هم
عبور كرده و آن را ستوده است.
ما عیب كس به رندی و مستی نمی كنیم
لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم
بعد می گوید (ص 13) :
در مقابل به گفته هایی می رسیم كه از میخوارگی منع و نهی
فرموده است:
به هوای لب شیرین دهنان چند كنی
گوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
می گوید. . . تخالف و تضادی در كار نیست، خود قرینه زمانی را
به دست داده است:
به طهارت گذران منزل پیری و مكن
خلوت شیب چو تشریف شباب آلوده
[1]
جلد سوم . ج3، ص: 100
ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی
طمع مدار كه كار دگر توانی كرد
می گوید سنایی نیز در ابتدا میخواره بوده و بعد آن مقام یافته كه
یافته است، چنانكه می گوید:
به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من كه بد كردم
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا