تزكیه نفس به طوركلی:
تصفیه نفس:
تو كز سرای طبیعت نمی روی بیرون
كجا به كوی حقیقت گذر توانی كرد
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی كرد
(حقیقت سرایی است آراسته
هوا و هوس گرد برخاسته
نبینی به جایی كه برخاست گرد
نبیند دگر گرچه بیناست مرد)
[1]
چگونه طوف كنم در فضای عالم قدس
كه در سراچه تركیب تخته بند تنم
رویش به چشم پاك توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
خانه خالی كن دلا تا منزل جانان شود
كاین هوسناكان دل و جان جای دیگر می كنند
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
كه معامل به همه غیب و نهان بینا بود
در مقامات طریقت هر كجا كردیم سیر
عافیت را با نظر بازی فراق افتاده بود
جلد سوم . ج3، ص: 49
كمینه شرط وفا ترك سر بود حافظ
برو اگر ز تو این كار برنمی آید
اگر از وسوسه نفس و هوا دور شوی
بی شكی ره ببری در حرم دیدارش
ما به صد خرمن پندار ز ره چون نرویم
كه ره آدم خاكی به یكی دانه زدند
رجوع شود به ورقه ای تحت عنوان «حافظ، تزكیه نفس» .
غسل در اشك زدم كاهل طریقت گویند
پاك شو اول و پس دیده بر آن پاك انداز
سالها پیروی مذهب رندان كردم
تا به فتوای خرد حرص به زندان كردم. . .
(ص 217)
خاطرت كی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراكنده ورق ساده كنی
(ص 341)
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور كرد
آنگه رسی به خویش كه بی خواب و خور شوی
(ص 346)
شرابم ده و روی دولت ببین
خرابم كن و گنج حكمت ببین
(ص 358)
جلد سوم . ج3، ص: 50
من اخلص للّه اربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحكمة من قلبه
الی لسانه.