1. انسان كامل فانی فی اللّه و باقی باللّه، مقام انسان كامل در
جهان، ولایت تكوینی
2. غربت انسان در این جهان. . . (بحثی در تصوف ص 49- عدل
الهی ص 177)
3. همه اشیاء مسبّح و جاندار هستند:
یسبح للّه ما فی السموات. . . و
اینكه سرّ گیسوی او در هیچ سری نیست كه نیست و سرّ غمش در
دهان عام افتاده است. پس همه جا از یك نظر خانه عشق است چه
مسجد چه كنشت، ایضاً ص 93:
غیرتم كشت كه محبوب جهانی لیكن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان كرد
[1]
4. سرّ خلقت ظهور جمال است:
كنت كنزاً مخفیاً فاحببت ان
اعرف. . .
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
5. انسان، عالم كبیر (نه صغیر) ص 96
6. خود واقعی و حقیقی انسان اوست نه این. تو خود حجاب
جلد سوم . ج3، ص: 42
خودی حافظ ازمیان برخیز
7. عدل و زیبایی و جمال كامل در خلقت و اینكه نقصی نیست:
نیست در دایره یك نقطه خلاف از كم و بیش. . . پیر ما گفت خطا بر
قلم صنع نرفت. . . این پیر همان است كه هرگز اشتباه نمی كند.
8. معاد و بازگشت به نقطه ای كه از آنجا آغاز شده ایم.
9. قدرت و نیروی حاكم بر جهان، عشق و جاذبه است. به قول
وحشی:
طبیعت جز كشش كاری ندارد
حكیمان این كشش را عشق خوانند
ذره ذره كاندر این ارض و سماست
جنس خود را همچو كاه و كهرباست
. . . فبعثهم فی سبیل محبته و طریق ارادته.
رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم