در كتاب مرآة الاسلام طه حسین و همچنین علی الظاهر در برخی
كتب سید قطب درباره اختلاف آهنگهای سوره های قرآن [بحث شده
است ] كه برخی با مقاطع بلند ولی كم فشار مانند زمزمه آب جویبار
است كه به آرامی و نرمی عبور می كند و گوش را نوازش می دهد
(مثلاً:
یهدی به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام. . . یا:
كتاب انزلناه الیك
مبارك لیدبروا ایاته. . . یا:
اللّه نزل احسن الحدیث كتابا متشابها. . . ) و بعضی
با مقاطع كوتاه و پرفشار مانند آبی كه از بالای آبشاری بلند ریزش
می كند به روی قسمتی و از آنجا به قسمتی دیگر و از آنجا به قسمتی
دیگر تا به كف زمین می رسد (مثلاً
والعادیات ضبحا فالموریات قدحا. . . ان الانسان. . . ) و بعضی با مقاطع بلند و در عین حال با هیمنه و شكوه
(مثل:
هواللّه الذی لا اله الاّ هو الملك القدوس السلام المؤمن المهیمن. . . ) و
بعضی با مقاطع كوتاه ولی نرم و ملایم (مثل:
اذا جاء نصراللّه والفتح. . .
یا:
قل هواللّه احد. . . ) و همه اینها چه از جهت كوتاهی و بلندی مقاطع و
چه از جهت سرعت و فشار كلمات، متناسب است با مفهوم و معنی
آیات.
در اوایل سوره ها معمولاً كه آغاز وحی است و گویی می خواهد
قلب رسول خدا [را] متوجه ورود جریان وحی كند با حروفی از قبیل
حا، میم و امثال اینها آغاز می شود و بعد می گوید مثلاً:
تنزیل الكتاب
من اللّه العزیزالحكیم. . . كه می رساند جریانی ازمقامی مرتفع ریزش می كند.
اشعار حافظ نیز به نوبه خود از همین قرار است و باید مورد
مطالعه قرار گیرد. مثلاً غزل: طفیل هستی عشقند. . . هم آهنگ غزل و
هم محتوا از یك آرامش و بعد وصول به مقصود حكایت می كند.
برخی اشعار در آنها چه در محتوا و چه آهنگ، سوز و گداز و بی تابی
منعكس است: حجاب چهره جان می شود غبار تنم. . . و بعضی آهنگ
تذكر و یادآوری خود و ملامت نفس و موعظه دارد: بر سر آنم كه گر ز
دست برآید- دست به كاری زنم كه غصه سراید، یا: اگر دل از غم دنیا
جدا توانی كرد. . . بعضی حالت ذوق زدگی و رقص وصول به هدف
جلد سوم . ج3، ص: 38
دارد؛ انسان وقتی كه به بزرگترین آرزوهای عمرش می رسد
بی اختیار به وجد می آید. [در] بعضی اشعار حافظ، آهنگ آهنگ
«وجد» است، مثلاً: در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی. . . یا:
عكس روی تو چو در آینه جام افتاد. . . گویی حافظ در این اشعار
می رقصد. و از جمله اشعاری كه حافظ در آن اشعار می رقصد این
غزل عرفانی است:
هر كه شد محرم دل در حرم یار بماند
وان كه این كار ندانست در انكار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب مكن
شكر ایزد كه نه در پرده پندار بماند
صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق ما بود كه در خانه خمّار بماند