در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: درسهایی از مکتب اسلام » شماره 86، مطهرّی، مرتضی ؛


 

  

ما در این بخش از گفتار خود میخواهیم بدانیم مقیاس اینکه یک ملتی از نظر احساسات ملی،موضوع خاصی را از خود بداند و یا آنرا بیگانه و اجنبی بشمارد چیست؟ما باید این مقیاس را بدست آوریم تا بدانیم که آیا اسلام از نظر احساسات ملی و قومی، برای ما یک امر ملی است یا یک امر بیگانه و اجنبی؟اما اجازه میخواهم قبلا توضیح مختصری راجع به مفهوم«ملت و ملیت»بدهم:

کوچکترین واحد اجتماعی«خانواده»است زندگی مشترک انسانها تا وقتی که به زن و شوهر و فرزندان و فرزندزادگان آنها و احیانا همسران فرزندان آنها محدود است زندگی خانوادگی نامیده میشود.

واحد بزرگتر از خانواده«ایل و قبیله»است زندگی قبیله ای مجموع خانواده هائی را که درجد اعلا باهم مشترکند در برمیگیرد.

واحد اجتماعی بزرگتر از اهل و قبیله«ملت»است مجموع مردمی که حکومت و قانون واحدی آنها را بیکدیگر پیوند میدهد و از نظر حقوقی و سیاسی باهم اشتراک دارند،دارای آرمان های مشترک میباشند و زندگی مشترکی را طالبند؛ملت واحد به شمار میروند.

کلمه ملت یک کلمه عربی است و به معنی راه و روش است،در قرآن کریم نیز به همین معنی استعمال شده است،ولی در عرف امروز فارسی زبانان؛کلمه ملت و ملیت به همان معنی که در بالا یاد کردیم استعمال میشود،عربی زبانان امروز در این گونه موارد کلمه«قوم و قومیت»را بکار میبرند. واحد اجتماعی،خواه خانواده،خواه قبیله و خواه ملت،نوعی احساسات و تعصبات بوجود میآورد،یعنی در انسان طبعا یک نوع حس طرفداری نسبت به اعضاء خانواده ای که خود یک جزء آنست و نسبت به افراد قبیله یا ملت خودش پیدا میشود؛بلکه در میان افراد یک ملت که به شهرها و استانهای متعدد تقسیم میشوند اهل هر شهر و هر استانی نسبت به همشهریها و هم- استانهای خود دارای نوعی حس جانبداری میباشند و احیانا در واحدهای بزرگتر از ملت یعنی قاره و منطقه نیز ممکن است این احساسات و تعصبات پیدا شود آسیائی نسبت به آسیائی، اروپائی نسبت به اروپائی و آفریقائی نسبت به آفریقائی؛سفید پوست نسبت به سفید پوست و سیاه پوست نسبت به سیاه پوست احساس جانبداری میکند.

(صفحه 18)

 

ناسیونالیسم 

گرایش به جنبه های قومی و ملی در زبانهای اروپائی«ناسیونالیسم»خوانده میشود و بعضی از دانشمندان فارسی زبان آن را ملت پرستی ترجمه کرده اند.

ناسیونالیسم مطابق بیان گذشته بر عواطف و احساسات متکی است نه بر عقل و منطق، ناسیونالیسم از خانواده«خودخواهی»است که از مقیاس فرد و خانواده،و فامیل و قبیله تجاوز کرده، شامل ملت شده است و همه عوارض خودخواهی را از خودبینی و خودپسندی و عجب و غلو و نادیدن معایب و بزرگتر دیدن محاسن دارا است،در همه ملتها نوعی احساسات ناسیونالیستی و اعتقاد به تفوق و برتری و بالاخره نوعی تعصب وجود دارد.

نقطه مقابل ناسیونالیسم،أنترناسیونالیسم است که به قضایا با مقیاس جهانی و انسانی مینگرد و احساسات ناسیونالیستی را محکوم میکند.

ما در این مقاله نمیخواهیم در اطراف ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم بحث کنیم بحث ما فعلا در این جهت است که با در نظر گرفتن احساسات ملی ناسیونالیستی و محترم شمردن آنها چه اموری را باید در قلمرو ملیت و چه اموری را بیگانه و اجنبی بشماریم.

مقیاس ملیت...

در ابتدا چنین بنظر میرسد که لازمه ناسیونالیسم و احساسات ملی این است که هر چیزی که محصول یک سرزمین معین یا نتیجه ابداع فکر مردم آن سرزمین است؛آن چیز از نظر آن مردم باید«ملی»به حساب آید و احساسات ملی و ناسیونالیستی آن را دربرگیرد،و هر چیزی که از مرز و بوم دیگری آمده است و از میان دیگری برخاسته است باید برای مردم آن سرزمین و افراد آن ملت،بیگانه و اجنبی بشمار آید.

ولی این مقیاس،مقیاس درستی نیست،زیرا ملت از افراد زیادی تشکیل میشود و ممکن است فردی از افراد ملت چیزی را ابداع کند و مورد قبول سایر افراد ملت واقع نشود،ذوق عموم و فکر عموم آنرا طرد کند؛چنین چیزی نمیتواند جنبه ملی بخود بگیرد

مثلا ممکن است ملتی یک سیستم اجتماعی بخصوصی را در زندگی انتخاب کرده باشند و فرد یا افرادی از همان ملت؛یک سیستم مغایر با سیستم عمومی ابداع و پیشنهاد کنند و مورد قبول عموم واقع نشود،در اینصورت آن سیستم مطرود و مردود را نمیتوان برای آن ملت یک سیستم ملی دانست.برعکس ممکن است یک سیستم اجتماعی در خارج از مرزهای یک کشور بوسیله افراد بیگانه ای مطرح شده باشد ولی افراد آن کشور با آغوش باز آنرا بپذیرند و برای خود انتخاب کنند؛در اینجا نمیتوانیم آن سیستم پذیرفته شده را بخاطر اینکه از جای دیگر آمده است بیگانه و اجنبی بخوانیم.

همچنانکه سابقه تاریخی نیز ملاک نیست،یعنی ممکن است ملتی قرنها یک سیستم خاص اجتماعی را پذیرفته باشد و بعد تغییر نظر بدهد و سیستم نوینی بجای آن انتخاب کند،پس از آنکه

(صفحه 19)

 

سیستم نوینی انتخاب کرد،سیستم ملی او همان سیستم نوین است.

مثلا ما مردم ایران در طول بیست و پنج قرن تاریخ ملی،رژیم سیاسی ما مانند همه- کشورهای دیگر؛رژیم استبداد بود و اکنون کمی بیشتر از نیم قرن است که رژیم مشروطه را انتخاب کرده ایم،رژیم مشروطیت را ما اختراع نکرده ایم،از دنیای خارج آمده است ولی ملت ما آنرا پذیرفته است و در راه تحصیل آن فداکاریها کرده است و البته افرادی از همین ملت نیز بعنوان حمایت از رژیم استبداد سخت مقاومت کرده اند و عاقبت شکست خورده اند.

اکنون آیا ما باید رژیم مشروطه را یک رژیم ملی و خودی بدانیم،یا نظر به اینکه ما ابداع- کننده و اختراع کننده این رژیم نبوده ایم و از جای دیگر آنرا اقتباس کرده ایم باید بگوئیم رژیم ملی ما رژیم استبدادی است و رژیم مشروطه یک رژیم بیگانه است؟!خصوصا با توجه به اینکه ما در حدود بیست و چهار قرن و نیم از عمر ملی خود را با غیر رژیم مشروطیت به سر برده ایم و فقط در حدود نیم قرن است که با این رژیم زندگی میکنیم،و با توجه به اینکه در آغاز جنبش مشروطیت گروه زیادی از افراد ملت ما ایستادگی کردندو خونها در اثر این مقاومتها ریخته شد. برعکس،کیش مانوی و مسلک مزدکی از میان ملت ما برخاسته اند ولی نتوانسته اند پشتیبانی ملت را بدست آورند،و لهذا مانوی و مزدکی را نمیتوان بعنوان یک پدیده ملی بشمار آورد اگر اینگونه امور را به اعتبار ابداع کنندگان و پیروان معدودشان ملی بحساب آوریم، عواطف و احساسات اکثریت را از نظر دور داشته بحساب نیاورده ایم.

و همچنین اعلامیه حقوق بشر را افراد خاصی در اروپا و امریکا تنظیم کردند و به همهء دنیا انتشار یافت،مللی که آنرا پذیرفته اند هرگز احساس بیگانگی و ضد ناسیونالیستی نسبت به آن نمی کنند.

پس معلوم میشود که از لحاظ احساسات ملی و عواطف قومی نه هر چیزی که از وطن برخاست جنبه«ملی»پیدا میکند،و نه هر چیزی که از مرزوبوم دیگری آمد«بیگانه»بشمار میرود. عمده اینست که بدانیم عموم افراد یک ملت چه چیزی را برای زندگی خود پذیرفته اند و چه چیزی را نپذیرفته اند.

این نکته را باید اضافه کنیم که امر خارجی که از سرزمین دیگر و میان مردم دیگر بر- خاسته باشد در صورتی برای ملتهای دیگر جنبه خودی پیدا میکند که رنگ ملی بخصوصی نداشته جنبه کلی و عمومی و بیطرفی داشته باشد،اعلامیه حقوق بشر یا رژیم مشروطیت از آن جهت با همهء ملتها میتواند سازگار باشد که رنگ یک ملت بخصوص را ندارد،مسائل علمی و فلسفی نیز به همین جهت از هر سرزمینی پیدا شود برای همه مردم علی السویه است.

پس برای اینکه پدیده ای که از میان قوم بیگانه ای برخاسته است،برای قوم دیگر بیگانه شمرده نشود،دو شرط لازم است:اول اینکه خود آن پدیده،رنگ ملیت خاصی نداشته باشد،دوم آنکه آن ملیت دیگر از روی عقیده آنرا انتخاب کرده باشند.«بقیه دارد»

پایان مقاله

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است