در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه رسالت، شماره 6137 به تاریخ 15/2/86، صفحه 5، گفتگو بادکتر عباس ایزدپناه ؛


    درباره تبیین و تنفیذ شخصیت واندیشه استاد مطهری بسیار سخن گفته اند ولی نگفته اند که تفکر محوری و رسالت اصلی او چه بوده است. نمی توان تردید داشت که مطهری متکلمی بی نظیر، احیاگر بزرگ دینی و ایدئولوگ توانمند شیعی بود ولی رسالت اصلی واندیشه کلیدی وی تنها از ویژگی های یاد شده به دست نمی آید. چنان که آفاق اندیشه او در قلمروهای یاد شده محدود نمی شود.
    رسالت واندیشه بنیادین و کلیدی او را باید در هویت بخشی و پایه گذاری فلسفه نوین علوم جستجو کرد که پس از امام غزالی تاریخ تمدن اسلامی به خود ندیده است. امام غزالی برای نخستین بار دست به بررسی بیرونی و احیای علوم زد. این رسالت بزرگ بعد از او تا ظهور استاد مطهری تقریبا بدون متولی ماند. استاد مطهری بعد از هشت قرن از ظهور غزالی به احیای مجدد علوم از طریق احیای فلسفه های نوین آنها پرداخت. بی تردید جنبش نرم افزاری و توسعه علوم در ایران و جهان اسلام بدون شناخت عمیق احیاگری های معرفتی استاد مطهری توسط اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی ناتمام خواهد بود. آنچه در پی می آید دریچه گشایی هایی به ابعاد ناشناخته یاد شده در قلمرو اندیشه شناسی استاد مطهری است که در گفتگویی با دکتر ایزدپناه استاد دانشگاه قم مطرح شده است.


    چگونه می توان استاد مطهری را پایه گذار فلسفه فلسفه در فرهنگ ما دانست؟
    فلسفه دانشی است عقلانی که به بررسی یا نفی واثبات موضوعات کلی با رویکرد بیرونی می پردازد. بررسی کلی و عقلانی همین دانش را “فلسفه فلسفه” می گویند. بنابراین فلسفه معرفت شناختی و وجودشناختی به عنوان دانش های درجه اول فلسفی و فلسفه فلسفه دانش بیرونی و درجه دوم آن را تشکیل می دهد. استاد مطهری به عنوان فیسلوف برجسته نوصدرایی در هردو قلمرو صاحب مکتب و پایه گذار است؛ یعنی او در قلمرو فلسفه وجود شناختی و معرفت شناختی دارای نگرش و روش جدیدی است. چنان که در شرح و تبیین آثار فلسفی ملاصدرا و علامه طباطبایی یک شارح ساده نیست بلکه شرح او توام با نوآوری های محتوایی و شکلی است. بنابراین شرح های فلسفی او را باید از قبیل شرح خواجه نصیر بر اشارات ابن سینا و یا شرح ملاصدرا بر الهیات شفای بوعلی دانست. ولی او پایه گذار دانش فلسفه فلسفه است؛ یعنی در قلمرو فلسفه به لحاظ تئوریک و عملی به طرح مباحث بیرونی و معرفت های درجه دوم همت می گمارد. بخش فلسفه کتاب “آشنایی با علوم اسلامی” او که به مفهوم شناسی، جریان شناسی، تاریخ و طرح کلی مسائل فلسفه می پردازد، گام آغازین در همین زمینه است. او در شرح فلسفه علامه در اصول فلسفه نیز از مباحث بیرونی فلسفه غافل نیست بلکه در آغاز جلد اول، سوم و پنجم به طور عمیق و بی سابقه مسائل بیرونی یا فلسفه فلسفه را مطرح می کند. علاوه بر این او را باید بحق پایه گذار فلسفه تطبیقی و بررسی های مقایسه ای در فلسفه بعد از هانری کربن دانست. فیلسوفان ما در زمان او یا به شرح و تفسیر فلسفه ملاصدرا می پرداختند و یا به تقریر و تبیین فلسفه غرب اما استاد مطهری هرگز در بررسی های خود به مباحث تطبیقی بی توجه نیست. چنان که در شرح اصول فلسفه علامه و شرح مبسوط منظومه و دیگر آثار خود به طور جدی روش تطبیقی را بر می گزیند. خاطرنشان باید شود که بررسی های فلسفی- تطبیقی او را نمی توان به مارکسیسم منحصر دانست چرا که او درباره فیلسوفان یونان، دکارت، هیوم، کانت، هگل، راسل، ژان پل سارتر و... نیز به تفصیل سخن گفته است؛ گرچه به لحاظ برجستگی فلسفه مارکسیستی واثرگذاری مخرب آن بیشتر مورد توجه اوست که بدون تردید آن مباحث می تواند مایه افتخاری بزرگ برای او و بزرگترین خدمت به فلسفه در فرهنگ ما باشد.


    آیا می توان استاد مطهری را پایه گذار و نوآور در قلمرو علوم تاریخی و فلسفی آن تلقی کرد؟
    علوم تاریخی در قرون اولیه تمدن اسلامی بیشتر به تاریخ نقلی و گزارشی محدود بود. ابن خلدون در قرن هشتم هجری نظریه تاریخ علمی را مطرح ساخت. چنان که در مقدمه شاهکار علمی خویش به فلسفه علوم تاریخی نیز می پردازد که تا زمان وی بی سابقه بود.
    در تاریخ تفکر غرب در قرن نوزده با ظهور فلسفه هگل و پس از آن کتاب سرمایه کارل مارکس، فلسفه تاریخ نیز پا به عرصه علوم تاریخی نهاد و به تدریج با نفوذ تفکر مارکسیستی به جهان اسلام و ایران فلسفه تاریخ نیز به طور جدی مورد توجه قرار گرفت.


    استاد مطهری در چنین بستر و شرایط بحرانی علوم تاریخی در ایران و جهان اسلام به بازسازی و احیای علوم تاریخی متناسب با فرهنگ و تمدن ایران و اسلام می پردازد. او نخست به آسیب شناسی و نقد فلسفه تاریخ مارکسیستی همت می گمارد و پس از آن به تاسیس فلسفه تاریخ با هویت بومی که قرآنی- علمی است روی می آورد. آنچه که او در قلمرو فلسفه تاریخ انجام داد برخلاف نظر عده ای ساده اندیش صرفا نقد ماتریالیسم تاریخی یا فلسفه تاریخ مارکسیستی نبود، بلکه احیای فلسفه تاریخ مطلوب و بومی نیز بود؛ ولی در قلمرو سایر علوم تاریخی چون تاریخ نقلی و علمی نیز در زمان او صرفا تاریخ نقلی در مجامع حوزوی و دانشگاهی ما رواج داشت اما از تاریخ علمی بویژه با هویت بومی اثری نبود. چنان که بررسی های بیرونی علوم تاریخی هرگز رواج نداشت. در این میان استاد مطهری دست به احیای تاریخ علمی- اسلامی و ایرانی زد و با نوشتن کتاب هایی چون سیره نبوی، سیره ائمه اطهار(ع)، حماسه حسینی و... به هدف یاد شده جامه عمل پوشاند.


    او چنان که در فلسفه به مباحث تطبیقی توجه خاصی داشت، در فلسفه تاریخ و تاریخ علمی نیز به طور جدی رویکرد تطبیقی دارد. اساسا می توان اتخاذ رویکرد تطبیقی، تاریخ، سیستمی و علمی را از خصیصه های بارز شخصیت استاد مطهری دانست.


    بی شک مجموعه آثار تاریخی استاد را باید گام عملی بزرگ در راستای تاسیس فلسفه علوم تاریخی بومی تلقی کرد که پیش از او سابقه نداشته است.


    استاد مطهری چگونه می تواند به عنوان پایه گذار فلسفه تمدن شناسی ایران قلمداد شود؟
    نخستین بار مرحوم شیخ اشراق حکمت ایران باستان را جدی گرفت و در ساختن مکتب فلسفی خویش که حکمت مشائی، شهودی و تفکر قرآنی را با یکدیگر متحد می ساخت، به کار گرفت. از همین روی فلسفه اشراقی را حکمت نوری می نامند چون مفهوم، مفهوم رمزی نور و ظلمت در حکمت ایران باستان را مورد توجه قرار می دهد. بنابراین خدا به عنوان نورالانوار و فرشتگان به عنوان انوار قاهره معرفی می شوند.


    بعد از شیخ اشراق حکمت و فرهنگ ملی ایران مورد غفلت قرار گرفت، تا آنکه در عهد استعمار و سلطه سیاسی انگلیس در عصر رضاخان و دوره استعمار فرهنگی آمریکا بر ایران برخی از مورخان به نگارش تاریخ توصیفی- نقلی ایران پرداختند. چنان که در این دوره برای اسلام زدایی، ناسیونالیسم ایرانی ترویج می شود و میان فرهنگ ملی ایرانی و اسلام تقابل و تضاد وانمود می شود.


    استاد مطهری در چنین شرایطی تشابه ها و تعامل یا داد و ستد و گفتگوی مثبت حاکم میان تمدن ایران و اسلام را مطرح می سازد. بنابراین می توان استاد مطهری را پایه گذار فلسفه نوین تمدن شناسی ایران و اسلام براساس گفتگوی تمدن ساز دانست.


    با چه ملاکی می توان استاد مطهری را پایه گذار در قلمرو فلسفه تعلیم و تربیت شناخت؟
    در تمدن اسلامی عنایت به فلسفه تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش بی سابقه نبود. نخستین بار اهل عرفان به تبیین چگونگی سیر و سلوک و تعلیم و تربیت عرفانی پرداختند. پس از آن شهید ثانی در قرن هشتم کتاب گرانقدر “منیه المرید فی آداب المفید والسمتفید” را نوشت. چنان که مرحوم مولا مهدی نراقی در قرن سیزدهم در کتاب “جامع السعادات” به تبیین اصول و مبانی تربیت اخلاقی اسلام همت گماشت. در غرب نیز فلسفه تعلیم و تربیت در قرون اخیر به طور اساسی مورد توجه است. چنان که فلسفه تربیتی روسو، جان دیویی و... در چند دهه اخیر در ایران ترجمه و مطرح می شوند.


    استاد مطهری در این قلمرو نیز به بازخوانی و بازسازی فلسفه تربیتی اسلام می پردازد؛ یعنی نخست فلسفه های تربیتی غربی و سنتی اسلامی را آسیب شناسی می کند و پس از آن با طرح انسان کامل و تعلیم و تربیت اسلامی، فلسفه تعلیم و تربیت بومی و مطلوب را جایگزین می کند.


    بنابراین برای استاد مطهری فلسفه های مضاف بسیار مهم هستند زیرا که این فلسفه ها با نیازهای اساسی انسان معاصر در آمیخته اند و فلسفه صدرایی که بیشتر به هستی شناسی و گاهی به معرفت شناسی می پرداخت، اینک در اندیشه استاد مطهری در شکل فلسفه های مضاف به عرصه زندگی انسان در قرن بیستم باز می گردد.


    در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.


    تبیین اندیشه های فلسفی استاد مطهری پایه و سنگ بنای اولیه در توسعه علوم حوزوی و دانشگاهی یا نهضت نرم افزاری است. با کمال تاسف ساختار علوم در حوزه و دانشگاه هنوز براساس فلسفه ها یا مبانی کهنه پیش از استاد مطهری و گاهی بر فلسفه های ضد تفکر استاد مطهری استوار است. چنان که فلسفه تعلیم و تربیت حوزوی و دانشگاهی ما با فلسفه تعلیم و تربیتی آن بزرگ، بیگانه است.


        
    گفتگو از: رضا حمیدی


    


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است