در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: نشریه تربیت سال 14 ش 8، نعیمی، جواد ؛


 معلم شاهد!

هنوز گوشهامان پر از«آواز پرچلچله»هاست.چلچله هایی که بال های سبزشان-هرچند زخمی-آنان را به اوج و عروج خواند و واژه«استقامت و ایثار»را در قاموس همیشه بشری جاودانه ساخت. و از همان روز که دفتر«ثار»و«ایثار» در کرانه این پهندشت شقایق خیز،گشوده شد،شاگردان حضرت خورشید،در کلاس مقاومت،به تکرار درس«ایمان و عشق»نشستند،و به مثابه شاگرد اول های مردم دنیا،بادرصد قبولی بالا،به دانشگاه جبهه ها راه یافتند،و در ترم هایی فشرده،واحدهای بسیاری از ملکوت را، پاس کردند و با نگارش پایاننامه جاودانه شهادت،فارغ التحصیل شدند و به تحصیل رضای حضرت حق نایل آمدند.

آن حکایت سرخ،اینک به گونه ای دیگر در جریان است.امروز سیاهی جهل، بابازوان مبارک مردان مردی که در کار آموزش،تلاش می ورزند،از گونه جامعه زودوده می شود،و چلچله های کوچکی که یادگارها و بازمانده های آن چلچله های سرخ کوچندهاند،و به دستان پرتوان معلمان شاهدی سپرده شده اند که شهیدان را به والایی می ستایند و در راستای کار پیامبر گونه خویش،آفاق نورانی دانش را فرا راه فرزندان شهدا می گشایند.

و راستی را که چه سخت تلاشی است و چه مبارک کاری!بی شک معلم شاهد، برترین خدمتگزار شهیدان است. هموست که با آموختن درس های«علم و ایمان»به تقویت روحیه کودکان و نوجوانان برومندی که تاریخسازان فردای جامعه اسلامی اند،می پردازد.هم اوست که کتبا«ایثار»را همچنان در برابر فرزندان ایثار،گشوده نگاه می دارد،و جوشش«ثار» را،تلالو و درخشش تازه ای می بخشد.

هان!ای معلم شاهد!جهان شاهد عظمت توست.گلدسته های بیداری از دستان تو می روید!تو پروانه دشت ایثاری، شمع فروزان محفل مایی،تو عطر خوشبوی گل های این گلستانی.انقلاب اسلامی ما،با شهیدان حیات یافت و جاودانگی پذیرفت.و یادواره و حماسه آن حماسهسازان،با گام های استوار

صفحه 2

تو ماندگار می شود.

ای معلم شاهد!سایه مهربان دست های تو،دل های ترک خورده فرزندان عشق را، به زندگی جوش می دهد.نگاه مهر آشنای تو،لبخند را بر دل فرزندان شهادت می نشاند.و درس های محبت تو،ایمان را در قلب های کوچک آنان،پایدار می کند.

ای معلم شاهد!این تلاش های صادقانه توست که این ملکوتیان را تا به ساحل سعادت و آرامش همراهی می کند،و امواج توفنده کفرشکن را به سوی دشمنان حقیقت می فرستد و آن ها را در کام آن ها، غرقه می سازد.گلبرگ های وجود تو،عطر راستی و ایمان و استقامت را در همه جا می پراکند،و هاله وجود تو،حیله خصم را درهم می شکند.

ای معلم شاهد!تو آموزگار برترین شاگردان کلاس ایمانی.تو خود در معرض امتحانی!و خداوند این نعمت بزرگ را به تو سپرده است که آموزش دهنده و پرورش دهند نهال های پر از شکوفه باشی.ای معلم شاهد!غنچه های سرخ تاریخ،با وجود تو شکفته می شوند و عطر گل شهادت،با تلاش های تو،بی مرگ خواهد شد.ای دریا دل!ای آفتابی ترین! بر تلاش های تو،زندگی ساز و انسانسازت همچنان ادامه بده که فرشت گان خداوند در برابرت به احترام ایستاده اند.

ای معلم شاهد!ای پروانه آسمان آبی حقیقت،ای شط سپیده،ای ساکن کوی مهتاب،ای راهی سرزمین آب و ایه و آفتاب،تو نورانی ترین چهره این دیاری، بادها،یاد و نام تو را تا کرانه عرش خداوند می برند و ملکوتیان بر تو درود می فرستند. گلبرگ ها،بر دستانت بوسه می زنند و دریاها،به تو غبطه می خورند.

و«معلم»،چه نامی زیبا و عظیم وچه رسالتی وزین و سنگین،معلم،آموزنده خصلت ها و دانش ها.کسی که عطایش هنر است و لقایش زندگی و سازندگی،و گزاف نیست!اگر بگوییم که عطای معلم،سخن اوست.سخنی که پایه سواد است و سوادی که کلید دانایی محسوب می شود اما چیزی که چنین عطایی را می تواند دلپذیر کند، لقای معلم است.لقای معلم چگونگی برخورد او با کودکان طفل گریز پای را به بیانی لطیف و لسانی ظریف،در روز جمعه به مکتب بکشاند.

معلمی که با دارابودن ویژگی های کامل و تمام،می تواند در کالبد کلمه معلم جان بدهد و آن را شبچراغی تابان در راه تربیت و انسانسازی کند،کسی نیست که تنها کودک راچیز می آموزد.معلم،زمزمه محبت است،فریاد عشق است،مهر است، همدردی است.معلم،واسطه ای است میان کودک و خانواده،کودک و زندگی، کودک و انسانیت،کودک و همه خوبی ها... و در این میانه،معلم شاهد،نقشی ویژه و انسانی تر دارد.چرا که او باید جای خالی پدر را برای فرزند شهید پرکند و زوایای پنهان روح او را سرشار از ایمان و امید و مقاومت و حرکت و محبت و شادی سازد.

معلم شاهد،در مزرعه زندگی،بذر سپیده و سحر می کارد ورمه های زمان را به سوی«صبح قریب»می راند.معلم شاهد،همه خوبی است،بلوره شفاف خلوص است و از نفسش رایحه نرگس و شببو و یاس و اقاقیا می آید.

«معلم شاهد»،معلمی شاهد است که شهیدزادگان را به شهد شرف و شادمانی و شعور و شهود علم،میهمان می کند و بر شانه صلاح و فلاح مینشاندشان.

و چه خوب اندیشیده اند که یادمان شهادت بزرگ معلم تاریخ معاصر،استاد شهید«مرتضی مطهری»را«زور معلم»نام داده اند.

حالیا ای معلم شاهد،نفست آمیزه ای از عطر سپیده و سحر است.عشق و ایمان در پیشانی بلند تو موج میزند.چشمانت مشعل فروزان زندگی را روشن نگاه می دارد وصلای شکوهمندت راهنمای آزادی و آزادگی است.

ای آموزگار دین و دانش!اندیشه پاکت هدایتگر نسل فردای جامعه اسلامی است. کار وراه تو،کار و راه انبیای الهی است.

اسوه ایت آن شهید مطهر است که چونان شمع سوخت تا محفل بشریت را روشنی بخشد.

به انگیزه بزرگداشت مقام والای معلم،یادبزرگمرد و نام بلند تو و همه معلمینی که اندیشه ای جز خدمت در سر نمی پرورانند و با تحمل همه شده اند و سختی ها در راه آموزش نسل فردا،از جان و دل مایه می گذارند،جاویدان باد.

معلما!اجرت وافر،سعیت مشکور و تلاشت مستدام باد.

صفحه 3

همه چیز را خودش آزادانه انتخاب کند.در مکتب های جدید می دانید که روی آزادی به عنوان معیاری از معیارهای انسانی،بیشتر تکیه می شود.یعنی به هر اندازه که فرد بتواند آزاد زیست کند،به همان اندازه انسان است.پس آزادی معیار انسانیت است.این نظریه چه طور است؟آیا این نظریه درست است یا نه؟این نظریه هم مثل نظریات پیش هم درست است و هم نادرست. یعنی به عنوان جزیی از انسانیت انسان درست است ولی به عنوان این که تمام معیار انسانیت باشد، درست نیست.از نظر اسلام همان طور که محبت انسان ها نسبت به یکدیگر تشویق و ترغیب وتقدیس و به آن دعوت شده است و همانطور که تسلط ا نسان بر نفس خودش تقدیس و به آن دعوت شده است، آزادی هم تقدیس شده است.

در مورد تسلط بر نفس در اسلام تاکید فراوان شده است. داستان کوچکی را در این زمینه که شاید شنیده باشید نقل می کنم: نوشته اند که پیغمبر اکرم در مدینه از محلی عبور می کرد.گروهی از جوانان مشغول زورآزمایی بودند.به این ترتیب که سنگ بزرگی را بلند می کردند(مثل این هایی که هالنز برمیدارند)تا ببینند چه کسی بهتر می تواند آن را بلند کند.خوب،این هم مثل همه مسابقات احتیاج به داور دارد.چون گاهی و تنها دو نفر وزنه و نزدیک به یکدیگر برمیدارند، پیغمبر اکرم که آمد از آنجا بگذرد، جوانان گفتند هیچ داوری بهتر از پیغمبر نیست.یا رسول اللّه،شما اینجا بایستید برای ما داوری کنید که کدام یک از ما بهتر وزنه را بلند می کنیم.پیامبر(ص)قبول کرد. آن ها مشغول شدند.آخر کار پیغمبر فرمود:می خواهید بگویم که از همه قوی تر و نیرومندتر آن کسی است که وقتی به خشم می آید،خشم بر او غلبه نکند بلکه او بر خشمش غلبه کند و خشم،او را در راهی که رضای خدا نیست،نیندازد،برخشم خودش مسلط شود و آنگاه که از چیزی خوشش می آید،آن خوش آمدن،او را به غیر رضای خدا نیندازد و بتواند بر رضای خودش بر میل و رغبت خودش مسلط شود. یعنی پیامبر آن زورآزمایی بدنی را فورا تحلیل و تبدیل به یک مسابقه روحی کرد و مسأله قوت بازو را روی قوت اراده.گفت البته این هم یک کاری است،آن که بازویش قوی تر است،مردتر است.اما مردی فقط به زور بازو نیتس.زور بازو یکی از نشانه های کوچک آن است.اساس مردی در قوت اراده است.ملای رومی می گوید: 

وقت چشم و وقت شهوت مرد کو

طالب مردی چنینم کوبه کو

ما علی(ع)را که شیر خدا می دانیم،مرد خدا می دانیم،چون در دو جبهه از همه مردتر بود.یکی جبهه های بیرونی،اجتماعی،در میدان های مبارزه،که هر پهلوانی را به خاک می افکند و از آن مهم تر، در جبهه درون خودش،بر خودش مسلط بود.اراده اش بر هر میلی، بر هر شهوتی،بر هر اندیشه ای حاکم بود.این داستان که مولوی آن را در مثنوی آورده،چقدر از نظر مردی و قوت اراده،فوق العاده است.چه تابلوی عالی و لطیفی است،که یک جوان بیست و چهار- پنج ساله،دشمن بسیار نیرومند خودش را به خاک افکنده است، می رود روی سینه اش می نشیند تا سرش را از بدن جدا کند.او به صورت علی(ع)تف می اندازد. طبعاً علی ناراحت می شود.موقتاً از بریدن سر او صرفنظر می کند. چند لحظه ای قدم میزند،بعد برمیگردد.دشمن می گوید چرا رفتی؟می گوید:برای این که اگر در آن حال سر تو را بریده بودم،به حکم خشم خودم بریده بودم،نه برای انجام وظیفه ام و در راه هدفم و در راه خدا.این قدر آدم بر خودش،بر اعصاب خودش،بر خشم خودش،بر رضای خودش مسلط باشد!

خوب،در موضوع حریت و آزادی بودیم.این اسلام عجیب است.در همه این موارد حرفش را گفته است.در نهج البلاغه در وصیت نامه ای که علی(ع)به فرزندشان امام حسن(ع) نوشته اند،آمده است: «اکرم نفسک من کل دنیه» خودت را،جان خویش را از هر کار پستی برتر بدان، تن به کار پست مده که جان تو بالاتر از کارهای پست است. «فانک لن تعتاز مما تبذل من نفسک من الرغائب»، به جای آنچه که از جان خودت در مقابل شهوات می پردازی،چیزی دریافت نمی کنی.آنچه که از شرف خودت،از جان خویش در ازی یک میل و یک شهوت می پردازی.عوض ندارد.تا آنجا که می فرماید: ولا تکن عبد غیرک لقد جعلک اللّه حراء» هرگز خودت را بنده دیگری مساز که خدا تو را آزاد آفریده است.نمی خواهد بگوید که خدا تنها«تو»پسر من را که امام حسن هستی آزاد آفریده، بلکه تو به عنوان یک انسان را می گوید،چون مسئله خلقت است خوب ا ین هم که معیار انسانیت، آزادی است،نظریه ای است چنانکه در مکتب اگزیستانسیالیسم در مورد معیار انسانیت،بیشتر روی مسئله آزادی تکیه شده است.

معیار دیگر برای انسانیت، مسئله مسئولیت و تکلیف است،که البته این بیشتر از«کانت»شروع شده،بعد هم در زمان ما روی آن خیلی تکیه کرده اند می گویند انسان آن کسی است که احساس تکلیف بکند،در مقابل انسان های دیگر احساس مسئولیت بکند،این، غیر از محبت است،اشتباه نشود، احساس بکند که مسئول جامعه خودش است و حتی مسؤول خودش است،مسئول عائله خودش است مسئله مسئولیت در زمان ما دامنه وسیعی پیدا کرده است. خیلی هم روی آن تکیه می شود، ولی خوب،بحث است که ریشه های مسئولیت چیست؟آزادی هم همینطور است.از کجا می شود این ها را به دست آورد؟انسان احساس مسئولیت را چگونه باید به دست آورد؟یعنی چه طور می شود که یک انسان احساس مسؤولیت می کند؟ریشه این احساس چیست؟آیا با گفتن درست می شود؟این که آدم بگوید من مسئولم،مسئولیت در وجدانش به وجود می آید؟این وجدان مسؤول را چه نیرویی می سازد؟این هم خودش یک مطلبی است.به یک مکتب دیگر هم اشاره بکنم.این مکتب روی زیبایی تکیه می کند. افلاطون اخلاق را بر اساس زیبایی توصیف کرده است.می گوید آن چیزی انسانی است که زیبا باشد مثلاً عدالت را همه مکتب ها می پسندند.یک مکتب،عدالت،را از روی محبت می پسندد،دیگری عدالت را از روی میزان اخلاقی آن می پسندد.یکی هم چون بین عدالت و آزادی خویشاوندی قابل است آن را می پسندد.دیگری ممکن است عدالت را با میزان مسئولیت بسنجد.افلاطون عدالت را با عینک زیبایی می بیند می گوید عدالت که خوب است،چه عدالت اخلاقی در فرد و چه عدالت اجتماعی در جامعه،به این دلیل خوب است که منشأ توازن می شود و ایجاد زیبایی می کند.جامعه ای که در آن عدالت باشد،زیباست و همان حس زیبایی جویی بشر است که او را عدالتخواه کرده است. انسان اگر بخواهد انسان باشد و به خصلت های انسانی برسد،باید احساس زیبایی را در خود تقویت کند،ریشه اش زیبایی است.البته او توجه دارد که زیبایی های انسانی آن زیبایی های معنوی است.این هم یک مکتب،در جلسه دیگر مقداری درباره این مکتب ها قضاوت خواهیم کرد تا ببینیم بالاخره چه می شود گفت؟معیار انسانیت کدام یک از این هاست؟آن حرف زیست شناسی که،دیدیم درست نیست.با معیار زیست شناسی نمی توانیم انسانیت بسازیم.ببینیم درباره معیارهای فلسفی،اخلاقی و مذهبی چه می توان گفت و اسلام در این زمینه ها چه می گوید؟و صلی اللّه علی محمد و آل محمد


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است