در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله درسهایی از مکتب اسلام » آبان 1350، سال دوازدهم - شماره 10 ، شهید مرتضی مطهری ؛


سکوت تلخ

سومین بخش از مسائل مربوط به خلافت که در نهج البلاغه انعکاس یافته است مسئله سکوت و مدارای آن حضرت و فلسفه آن است.

مقصود از سکوت ترک قیام و دست نزدن به شمشیر است والا چنانکه قبلا گفته ایم علی از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خودداری نکرد.

علی از این سکوت به تلخی یاد می کند و آنرا جانکاه و مرارت بار میخواند « و اغضیت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی اخذ الکظم علی امر من العلقم» خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم،استخوان در گلویم گیر کرده بود و نوشیدم، گلویم فشرده می شد و تلختر از حنظل در کامم ریخته شده بود و صبر کردم.

سکوت علی سکوتی حساب شده و منطقی بود نه صرفا ناشی از اضطرار و بیچارگی یعنی او از میان دو کار بنا به مصلحت یکی را انتخاب کرد که شاق تر و فرساینده تر بود. برای او آسان بود که قیام کند و حد اکثر آن بود که بواسطه نداشتن یار و یاور خودش و فرزندانش شهید شوند شهادت روزی علی بود و اتفاقا در همین شرائط است که جمله معروف را ضمن دیگر سخنان خود به ابو سفیان فرمود: «و اللّه لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه» به خدا سوگند که پسر ابوطالب مرگ را دوست می دارد بیش از آنچه طفل، پستان مادر را دوست میدارد،علی با این بیان به ابو سفیان و دیگران فهماند که سکوت من از ترس مرگ نیست از آن است که قیام و شهادت در این شرائط بر زیان اسلام است نه بر نفع آن.

علی خود تصریح میکند که سکوت من حساب شده بود،من از دو راه آنرا

(صفحه 18)

که به مصلحت نزدیکتر بود انتخاب کردم: وَ طَفِقتُ أَرتَئِی بَین أَن أَصولَ بیدٍ جَذَّاءَ أَو أَصْبِرَ علَی طَخیَةٍ عَمیَاءَ یَهرَمُ فیهَا اَلکبِیرُ وَ یشِیبُ فیهَا اَلصَّغیرُ وَ یَکدَحُ فِیهَا مؤْمِنٌ حتَّی یَلْقَی ربَّهُ ترجیح الصبر فَرَأَیتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتا أَحْجی فَصَبرْتُ وَ فی اَلْعَیْنِ قذًی وَ فی اَلْحلْقِ شجًا

در اندیشه فرو رفتم که میان دو راه کدام را برگزینم آیا با کوته دستی قیام کنم یا بر تاریکی کور صبر کنم تاریکی که بزرگسال در آن فرتوت می شود و تازه سال پیر می گردد و مومن در تلاشی سخت تا آخرین نفس واقع می شود دیدم صبر بر همین حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است پس صبر کردم در حالیکه خاری در چشم و استخوانی در گلویم بود.

اتفاق اسلامی

طبعا هرکس می خواهد بداند آنچه علی درباره آن می اندیشید،آنچه علی نمی خواست آسیب ببیند،آنچه علی آن اندازه برایش اهمیت قائل بود که چنان رنج جانکاهی را تحمل کرد چه بود؟حدسا باید گفت آن چیز وحدت صفوف مسلمین و راه نیافتن تفرقه در آن است مسلمین قوت و قدرت خود را که تازه داشتند به جهانیان نشان میدادند مدیون وحدت صفوف و اتفاق کلمه خود بودند موفقیت های محیر العقول خود را در سالهای بعد نیز از برکت همین وحدت کلمه کسب کردند علی القاعده علی بخاطر همین مصلحت،سکوت و مدارا کرد.

اما مگر باور کردنی است که جوانی سی و سه ساله دورنگری و اخلاص را تا آنجا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خویش مسلط و نسبت به اسلام وفادار و متفانی باشد که بخاطر اسلام راهی را انتخاب کند که پایانش محرومیت خود او است؟!

بلی باور کردنی است شخصیت خارق العاده علی در چنین مواقعی روشن می گردد تنها حدس نیست علی شخصا در این موضوع بحث کرده و با کمال صراحت علت را که جز علاقه به عدم تفرقه میان مسلمین نیست بیان کرده است مخصوصا در دوران خلافت خودش آنگاه که طلحه و زبیر نقض بیعت کردند و فتنه داخلی ایجاد نمودند علی مکرر وضع خودرا بعد از پیغمبر با اینها مقایسه می کند و می گوید من بخاطر پرهیز از تفرق کلمه مسلمین از حق مسلم خودم چشم پوشیدم و اینان با اینکه به طوع و رغبت بیعت کردند بیعت خویش را نقض،و پروای ایجاد اختلاف در میان مسلمین نکردند.

ابن ابی الحدید در شرح خطبه 119 از عبد الله بن جناده نقل می کند که گفت روزهای اول خلافت علی در حجاز بودم و آهنگ عراق داشتم در مکه عمره بجا آوردم و به مدینه آمدم

(صفحه 19)

و داخل مسجد پیغمبر شدم مردم برای نماز اجتماع کردند علی در حالیکه شمشیر خویش را حمایل کرده بود بیرون آمد و خطابه ای ایراد کرد در آن خطابه پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر خدا چنین فرمود:پس از وفات رسول خدا ما خاندان باور نمی کردیم که امت در حق ما طمع کند اما آنچه انتظار نمی رفت واقع شد حکومت ما را غصب کردند و ما در ردیف توده بازاری قرار گرفتیم چشمهائی از ما گریست و ناراحتی ها بوجود آمد و ایم اللّه لو لا مخافة الفرقة بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبوی الدین لکنا علی غیر ماکنا لهم علیه:

بخدا سوگند اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت کفر و تباهی دین نبود رفتار ما با آنان طور دیگر بود.

آنگاه علی سخن را درباره طلحه و زبیر ادامه داد و فرمود این دو نفر با من بیعت کردند ولی بعد بیعت خویش را نقض کردند و عایشه را برداشته با خود به بصره بردند تا جماعت شما مسلمین را متفرق سازند.

ایضا از کلبی نقل می کند که علی قبل از آنکه بسوی بصره برود در یک خطبه فرمود قریش پس از رسول خدا حق ما را از ما گرفت و بخود اختصاص داد.

فرأیت ان الصبر علی ذلک افضل من تفریق کلمة المسلمین و سفک دمائهم و الناس حدیثوا عهد بالاسلام و الدین یمخض مخض الوطب یفسده ادنی و هن و یعکسه اقل خلق: دیدم صبر از تفریق کلمه مسلمین و ریختن خونشان بهتر است مردم تازه مسلمانند و دین مانند مشکی تکانداده می شود کوچکترین سستی آنرا تباه می کند و کوچکترین فردی آنرا وارونه می نماید.

آنگاه فرمود چه می شود طلحه و زبیر را خوب بود سالی و لا اقل چند ماهی صبر می کردند و حکومت مرا می دیدند آنگاه تصمیم می گرفتند اما آنها طاقت نیاوردند و علیه من شوریدند و در امری که خداوند حقی برای آنها قرار نداده با من به کشمکش پرداختند.

ابن ابی الحدید در شرح خطبه شقشقیه نقل می کند که در داستان شورا چون عباس میدانست که نتیجه چیست از علی خواست که در جلسه شرکت نکند اما علی با اینکه نظر عباس را از لحاظ نتیجه تایید می کرد پیشنهاد را نپذیرفت او و عذرش این بود که انی اکره الخلاف من اختلاف را دوست نمی دارم عباس گفت اذا تکری ما تکره یعنی بنابراین با آنچه دوست نداری مواجه خواهی شد. در جلد دوم ذیل خطبه 65 نقل می کند که یکی از فرزندان ابو لهب اشعاری مبتنی بر فضیلت و ذی حق بودن علی و بر ذم مخالفانش سرود علی او را از سرودن این گونه اشعار که در واقع

(صفحه 20)

نوعی تحریک و شعار بود نهی کرد و فرمود:سلامة الدین احب الینا من غیره برای ما سلامت اسلام و اینکه اساس اسلام باقی بماند از هر چیز دیگر محبوبتر و باارجتر است.

از همه بالاتر و صریحتر در خود نهج البلاغه آمده است در سه مورد از نهج البلاغه این تصریح دیده می شود:

-1در جواب ابو سفیان آنگاه که آمد و می خواست تحت عنوان حمایت از علی(ع) فتنه به پا کند فرمود: شقوا امواج الفتن بسفن النجاة و عرجوا عن طریق المنافرة وضعوا عن تیجان المفاخرة1

-2در شورای 6 نفری پس از تعیین و انتخاب عثمان از طرف عبد الرحمن ابن عوف فرمود: لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری و و اللّه لا سلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الاعلی خاصة2

شما خود میدانید من از همه برای خلافت شایسته ترم بخدا سوگند مادامی که کار مسلمین روبه راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد مخالفتی نخواهم کرد.

-3آنگاه که مالک اشتر از طرف علی(ع)نامزد حکومت مصر شد آن حضرت نامه ای برای مردم مصر نوشت(این نامه غیر از دستور العمل مطولی است که معروف است)در آن نامه جریان صدر اسلام را نقل می کند تا آنجا که می فرماید فامسکت یدی حتی رایت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد(ص)فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله اری فیه ثلما او هدما تکون المصیبة به علی اعظم من فوت و لا یتکم الی انما هی متاع ایام قلائل...»3

من اول دستم را پس کشیدم تا آنکه دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند(مرتد شدند) و مردم را به محو دین محمد دعوت می کنند ترسیدم که اگر در این لحظات حساس اسلام و مسلمین را یاری نکنم شکاف یا خرابی در اساس اسلام خواهند دید که مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چند روزه خلافت بسی بیشتر است.

علی(ع)در کلمات خود به دو موقف خطیر در دو مورد اشاره می کند و موقف خود را در این دو مورد ممتاز و منحصر به فرد می خواند یعنی او در هریک از این دو مورد تصمیمی گرفته دو مورد حساس سکوت کرده است و در دیگری قیام سکوتی شکوهمند و قیامی شکوهمندتر موقف سکوت علی همین است که شرح دادیم.

سکوت و مدارا در برخی شرائط بیش از قیامهای خونین نیرو و قدرت تملک نفس

(صفحه 21)

می خواهد مردی را در نظر بگیرید که مجسمه شجاعت و شهامت و غیرت است هرگز به دشمن پشت نکرده اما پشت دلاوران از بیمش می لرزد اوضاع و احوالی پیش می آید که مردمی سیاست- پیشه از موقع حساس استفاده می کنند و کار را بر او تنگ می گیرند تا آنجا که همسر بسیار عزیزش مورد اهانت قرار می گیرد و او خشمگین وارد خانه می شود و با جمله هائی که کوه را از جا می کند شوهر غیور خود را مورد عتاب قرار می دهد می گوید:پسر ابو طالب چرا به گوشه خانه خزیده ای تو همانی که شجاعان از بیم تو خواب نداشتند اکنون در برابر مردمی ضعیف سستی نشان می دهی ای کاش مرده بودم و چنین روزی را نمی دیدم.

علی خشمگین از ماجراها از طرف همسری که بی نهایت او را عزیز میدارد این چنین تهییج می شود این چه قدرتی است که علی را از جا نمی کند پس از استماع سخنان زهرا سلام الله علیها با نرمی او را آرام می کند که نه من فرقی نکرده ام من همانم که بودم مصلحت چیز دیگر است تا آنجا که زهرا سلام الله علیها را قانع می کند و از زبان زهرا می شوند:حسبی الله و نعم الوکیل.

ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 215 این داستان معروف را نقل می کند که روزی فاطمه علیها السلام علی (ع)را دعوت به قیام می کرد در همین حال فریاد مؤذنی بلند شد که اشهد ان محمدا رسول الله علی(ع)به زهرا فرمود: آیا دوست داری این فریاد خاموش شود؟ فرمود: نه. فرمود: سخن من جز این نیست.

اما قیام شکوهمند و منحصر به فرد علی که به آن می بالد و می گوید احدی دیگر جرأت چنین کاری را نداشت قیام در برابر خوارج بود، فانا فقأت عین الفتنة و لم یکن لیجترأ علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها.

تنها من بودم که چشم این فتنه را درآوردم احدی غیر از من جرأت بر چنین اقدامی نداشت هنگامی دست به چنین اقدامی زدم که موج تاریکی و شبهه ناکی آن بالا گرفته و هاری آن فزونی یافته بود.تقوای ظاهری خوارج طوری بود که هر مؤمن نافذ الایمانی را بتردید وا میداشت جوی تاریک و مبهم و فضائی پر از شک و دو دلی بوجود آمده بود آنان دوازده هزار نفر بودند که از سجده زیاد پیشانیشان و سر زانوهاشان پینه بسته بود زاهدانه میخوردند و زاهدانه می پوشیدند و زاهدانه زندگی می کردند زبانشان همواره به ذکر خدا جاری بود اما روح اسلام را نمی شناختند و ثقافت اسلامی نداشتند همه کسریها را با فشار بر روی رکوع و سجود می خواستند جبران کنند. تنگ نظر، ظاهرپرست و جاهل و جامد بودند و سدی بزرگ در برابر اسلام.

علی بعنوان یک افتخار بزرگ می فرماید:این من بودم و تنها من بودم که خطر بزرگی که از ناحیهء این خشکه مقدسان متوجه شده بود درک کردم پیشانیهای پینه بسته اینها و جامه های زاهدانه و زبانهای دائم الذکرشان نتوانست چشم بصیرت مرا کور کند من بودم که دانستم اگر اینها پا بگیرند چنان اسلام را به جمود تقشر و تحجر و ظاهرگرائی خواهند کشاند که دیگر کمر اسلام راست نشود. آری این افتخار تنها نصیب پسر ابو طالب شد کدام روح نیرومند است که در مقابل قیافه های آنچنان حق بجانب تکان نخورد و کدام بازو است که برای فرود آمدن بر فرق اینها بالا رود و نلرزد؟!

پی نوشت ها:

(1)نهج البلاغه خطبه 5

(2)نهج البلاغه خطبه 72

(3)نامه 62

 

پایان مقاله


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است