در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله اندیشه حوزه » مهر و آبان 1385 - شماره 60، پژوهنده، محمد حسین ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

 چکیده :

نویسنده در این مقاله کوشیده است در محدوده ی آثار استاد شهید، علامه مرتضی مطهری (ره) نقش مؤثر وی را در عرصه ی احیاگری فرهنگ دینی آفتابی نماید.

مقاله ی حاضر شامل دو بخش است؛ در بخش نخست، شامل نگاهی گذرا به شخصیت و شأن دینی و علمی استاد مطهری است، تا روشن شود که آنچه در منظر اندیشه و افکار استاد از مفهوم فرهنگ قرار داشته همانا شاخصه ی دینی بودن آن است و نه همه ی آنچه مورد علاقه ی ارباب جامعه شناسی، به عنوان فرهنگ است، زیرا ایشان قبل از هر موقعیت دیگری که داشته باشد،مرزبان ایدئولوژی اسلامی است.

در بخش دوم، به تک نمودهایی از نمونه ی کار احیاگری فرهنگ دینی استاد پرداخته شده است. اهم مسائلی که هنوز هم برای ما مسأله ی روز است؛ مسائلی از قبیل سیمای حقیقی مسأله ی حجاب، ارزش ها و هنجارها، جوان و مسأله ی عشق و عفت، مسأله ی سرنوشت، ایمان به غیب، جبر محیط و مسأله ی هجرت، رابطه ی فقر و فساد، معنای زهد، مفهوم رضا و تسلیم، موضوع تقیه، اصل انتظار، و روشنگری هایی در خصوص مسأله ی عاشورا و...

کلمات کلیدی :

احیاگری فرهنگی، فرهنگ دینی، مطهری، ایدئولوژی اسلامی، روشنفکران، مسخ فرهنگی.

(صفحه 5)

بخش یکم - موقعیت استاد در احیاگری فرهنگی

مقدمه

پیش از ورود به اصل موضوع لازم است تعریف روشنی از موضوع مورد بحث ارائه دهیم و منظور خود را از احیای فرهنگی مشخص نماییم.

برای آن که بهتر بتوانیم به این هدف نائل شویم، مطمئن ترین راه این است که شخصیت این شهید بزرگوار را مورد مطالعه قرار دهیم و جایگاه ایشان را در سنگری که در آن قرار داشته است بشناسیم.

شهید مطهری، در یک نگاه عام، به عنوان یک معلم اهل بصیرت و معرفت، فرهنگ را در صدر سایر موضوعات و کلید همه ی مسائل جامعه می دانست و لذا می بینیم تمامی همت خود را صرف روشنگری و احیای مفاهیم فرهنگی جامعه نموده است و اگر در فلسفه و عرفان، جامعه و تاریخ، هنر و ادبیات و... نیز سخن رانده و یا قلم زده با عطف نظر به مؤلفه بودن آنها برای فرهنگ بوده است، نه به عنوان یک مدرس حوزه و یا یک استاد دانشگاه و یا یک نویسنده ای که صرفاً

(صفحه 6)

برای رفع تکلیف و گذراندن مشغله ی روزمره بدان بپردازد.

در نگاه دوم و خاص، او یک اسلام شناس متعهد و دردمندی بود که نمی توانست رنگ غروب و غربت را بر تارک زنگار گرفته ی دین مشاهده نماید و از این روی، همواره سعی می نمود از آن خرافه زدایی کند و چهره ی زیبای دین را از زنگارهایی که بر آن نشانده اند بزداید، زیرا به خوبی می دانست اگر مردم، دین خدا را چنان که هست ببینند، از هر مکتبی غیر از آن روی برمی تابند؛ وگرنه به کجراهه ی مذاهب بشری گرفتار می شوند و او خود و همگنان خود را در این ارتباط مسؤول و مؤاخذ دانست.

او از کجروی جامعه و در نتیجه ستمی که از این طریق بر آنان روا داشته می شد، رنج می برد و دائما دل مشغولی او را رفع کدورت از خاطر مردم مسلمان دردمند تشکیل می داد، و سنگرگیری مختلفی که در طول زندگی پربرکت خود داشت، از همین حقیقت خبر می دهد. او مصداق کاملی از یک عالم دینی بود که از طرفی دین اسلام را از تمامی طرق معرفتی متداول درک کرده بود، و از طرف دیگر جامعه و زمان را به خوبی می شناخت، لذا خود را در برابر فرهنگ آن مسؤول دانست.

حضرت آیه اللّه  خامنه ای در مورد شهید مطهری در این خصوص می فرمایند:

تصور من این است که مرحوم آیه اللّه  مطهری قدس سره ، یکی از چهره هایی بودند که در احیای تفکر اسلامی بیشترین نقش را داشتند و جزو یکی از پرچم داران این بینش نوین اسلامی و طرح دوباره ی اسلام در فضای فرهنگ امروزی جهان باید به حساب آیند.

چگونه فکر دینی آلوده می شود؟

آلوده شدن دین به خرافات یا اباطیل ادیان دیگر، به سه صورت امکان پذیر است:

1) دستبرد زدن به اصول و مبانی دین به وسیله ی دانشمندان دینی فریب خورده،

(صفحه 7)

به گونه ای که تحریفی در اساس آن به وجود آمده باشد؛ چنین چیزی در متن معتقدات اسلامی رخ نداده است.

2) انتقال غیر ارادی مفاهیم فرهنگی اقوام دیگر که مغلوب سپاه اسلام گردیده و بدان گرویده بوده اند، که طبیعتا چنین امری اجتناب ناپذیر و در حیطه ی تعاملات فرهنگی است.

3) ورود معتقدات یا مبانی فلسفی یا فرهنگی ملل دیگر توسط نهضت ترجمه، یا به وسیله ی بازرگانان و دانشجویانی که از اقصی نقاط دنیا به سرزمین اسلامی برای تلمذ می آمده اند. چنین چیزی هم دور از انتظار نیست و هر آن ممکن است به سراغ هر مکتب و ملتی بیاید، اما در هر حال، باید فیلترهایی در مجاری امور، و یا در پایانه ها قرار داشته باشند تا دائما آلودگی ها را زایل نمایند، و این فیلترها همان علمای دینی متعهد هستند. پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه

آن گاه که انحرافات نوظهور در امت من پیدا شد، وظیفه ی عالم است که علم خود را آشکار کند؛ و اگر او به وظیفه ی خود نپردازد، مورد لعنت خدا قرار می گیرد.1

آلودگی هایی از این دست، به دو شکل پدید می آید:

1)اضافه شدن آموزه یا اصل یا سنتی به دین، به گونه ای که نه تنها به آن غنا ندهد، بلکه از غنا و کمال و ارزش آن بکاهد و موجب سست شدن ارکان دین گردد. در تعالیم اسلامی از این گونه اضافه ها تحت عنوان بدعت (نوع مردود نوآوری) یاد و با آن برخورد می شود.

2) کم شدن و گم شدن اصول و مبانی و رکن های دینی و به بوته ی فراموشی انداختن آنها.

شهید مطهری وقوع چنین جریاناتی را بدین گونه توصیف می نماید:

آبی که از سرچشمه بیرون می آید دیده اید، که چقدر صاف و پاکیزه است.

(صفحه 8)

همین آبی که این قدر پاکیزه است، همین که در بستری قرار گرفت، در مجرایی قرار گرفت و به اصطلاح در جویی جاری گردید، تدریجا ممکن است آلودگی هایی پیدا کند ... عین این حالت در امور معنوی وجود دارد، یعنی یک سرچشمه ی معنوی که در روز اول صاف و پاک است و آلودگی هم ندارد، تدریجا که در بستر افکار دیگران قرار می گیرد و نسلی بعد از نسلی آن را به دوره های بعد منتقل می کنند، این امکان وجود دارد که آن جریان معنوی یک آلودگی محسوس پیدا کند که دیده بشود و یا یک آلودگی نامحسوس پیدا بکند که فقط علما، یعنی کسانی که آلات ذره بینی دارند بتوانند آن را ببینند ... بزرگ ترین جریان معنوی دنیا، اسلام است. اسلام که جریان پیدا کرده است ما می خواهیم ببینیم در این بستری که قرار گرفته است، در این چهارده قرن، تا به ما رسیده است، «آیا امکان آلودگی نظیر آلودگی آب برای این جریان معنوی بوده است یا نه؟»، و اگر امکان این آلودگی بوده است، «چه جریان هایی در دنیای اسلام به وجود آمده است که این آب صاف را آلوده کرده است؟». (مطهری، مق 1 ، 1373 ، 127-130)

عامل دیگر، دنیوی گرایی انسان

اگر چه انسان موجودی است نیمه ملکوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد، مستقل، مسؤول خویشتن و قادر به تسخیر زمین و آسمان و جهان؛ ظرفیت علمی و عملی اش نامحدود است و از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار است، لیکن به دلیل علاقه ی محسوسی که به ماده دارد و همواره در مدار جاذبه ی آن قرار دارد، ذاتا کشش طبیعی او به همین سمت بیشتر است و لذا تمایل به لذت های حسی مادی در رأس دلبستگی هایش قرار دارد، و این به معنای آن است که او فطرتا موجودی دنیایی است و از این روی، به طور غریزی هر آنچه با ذهن خود دریافت می کند، به سمت مادیت تأویل می شود و اگر احیاگرانی وجود

(صفحه 9)

پیدا نکنند، مفاهیم ارزشی معنوی در طول زمان تبدیل به ارزش های محسوس مادی می شوند؛ و اگر روی مسأله ی بعثت های مکرر انبیا در طول قرون و اعصار دقت کنیم، راز آن را همین امر خواهیم یافت. با این حال، این موجود در قرآن، با این که به عنوان خلیفه ی خدا از او نام برده شده است، مورد بزرگ ترین نکوهش ها و ملامت ها هم قرار گرفته است. (ر. ک. مطهری، انسان، 1373 ، 14-13) ؛ همچنین نک احزاب، 72 ؛ حج، 66 ؛ علق، 7 ؛ اسراء، 11 ؛ یونس، 12 ؛ اسراء، 100 ؛ کهف، 54 و معارج، 19 .

عامل دیگر، روشنفکران وابسته یا غربزده

شکل گیری جریان روشنفکری وابسته، به منزله ی تخصص گرایی افراطی، یکی از راه های عمده ی غربزدگی در جهان سوم، خصوصا ایران بوده و هست. این پدیده در ایران دو منشأ عمده داشته است:

1) ارتباط غیرمستقیم با غرب از طریق پیروی از شیوه، روش و نحوه ی اندیشه ی مردم شناسان و سفرنامه نویسان.

2) ارتباط مستقیم با روشنفکران و تحصیل کردگان در غرب، که از طریق اقامت تحصیلی یا غیرتحصیلی در غرب حاصل می شود؛ و در هر حال، آنان رسالتی که برای خود قائل بودند، تغییر فرهنگی جامعه از دینی به لادینی غربی یا شرقی بود، که طبعا به اسلام زدایی از جامعه ی مسلمان ایرانی منجر می شد.

جریان اسلام زدایی به طور مشخص یکی از مهم ترین اهداف استعمار جدید بود که کار خود را حدود یک قرن پیش آغاز کرد. طرح اصلی استعمار برای اسلام زدایی این بود که اندیشه ی اصیل اسلامی را از مسلمانان بگیرد و پیوند میان آنان و فرهنگ اسلامی را قطع کند تا راه برای نفوذ فرهنگ استعماری هموار شود. برای رسیدن به این منظور، هرگز استعمارگران مرتکب این حماقت نشدند که با اسلام به طور علنی و آشکار به ستیز برخیزند. آنها به این فکر بودند که با نام اسلام به جنگ فرهنگ اسلامی بروند و با ابزارهایی که

(صفحه 10)

در اختیار دارند آن را همچون موریانه از درون بخورند ... او (شهید مطهری) توانست با ارائه ی اندیشه ی اصیل اسلامی در زمینه های گوناگون مسائل اجتماعی و فکری و فقهی از طریق نوشته ها و سخنرانی های خود سد دوم را در برابر هجوم سیل اسلام زدایی به وجود بیاورد (واثقی راد (2)، 1364 ، 607-608)2

نقش استاد مطهری در هضم فرهنگ غربزدگی، و عزم بازگشت به خویشتن

برای مبارزه با یک موضوع و یا یک چیز، معمولاً دو شیوه وجود دارد؛ یکی ابتدایی و سطحی، و دیگری علمی و عالی. در شیوه ی نخست، فقط با مظاهر و پدیده های منتج از آن شی ء که دارای ماده ی بنیادی است مبارزه می شود و سعی می شود که یکایک آن نمودها را از بین ببریم؛ لیکن در شیوه ی دوم کار به تک نمودها نداریم و به دنبال پیدا کردن ماده ی بنیادینی هستیم که پیوسته آفریننده ی آن نمودها هستند، و البته در زندگی، ما از هر دو شیوه بهره می گیریم، اما از هر کدام در جای به خصوصی. اگر این فرامد از نوع تک نمودهای بی ریشه ای است که از منبع جاری و فیاضی پیوسته تغذیه نمی شود، از شیوه ی نخست استفاده می کنیم، زیرا بیشتر از این لازم نیست و موجب اتلاف نیرو و اسراف در هزینه است؛ لیکن اگر دارای منبع جاری و فعالی است که پس از قطع سرشاخه ها و نمودهای رویشی آن، دوباره از سرچشمه تغذیه خواهد شد و به آفرینش پدیده های مزاحم خواهد پرداخت، عقلاً باید از شیوه ی دوم استفاده نمود. به طور مثال، اگر با پدیده ای مانند پشه ی مالاریا می خواهیم مبارزه کنیم، هم می توان یکایک پشه ها را گرفت و آنان را از بین برد؛ و هم می توان باتلاق و مرداب را پیدا کرد و آن را خشکانید. اینک وقتی به مسائل اجتماعی و فرهنگی مراجعه می کنیم، می بینیم مسأله در این جا هم عینا مانند همان زمینه های طبیعی است، و از جمله، مسأله ی مسخ فرهنگی و نمود آن، یعنی غربزدگی.

(صفحه 11)

شهید بزرگوار با درک این مطلب، نسل حاضر ایرانی را به ریشه ی هویت اسلامی او رهنمون می سازد تا خود به خود نیاز روانی او تأمین گردد و هدف استعمارگران از القای بذر امتیاز خواهی های واهی در ملت های هدف، ناکام ماند.

استعمار برای این که اصل "تفرقه بینداز و حکومت کن" را اجرا کند، راهی از این بهتر ندید که اقوام و ملل اسلامی را متوجه قومیت و ملیت و نژادشان بکند و آنها را سرگرم افتخارات موهوم نماید، به هندی بگوید تو سابقه ات چنین است و چنان؛ به ترک بگوید نهضت جوانان ترک ایجاد کن و پان ترکیسم به وجود آور؛ به عرب، که از هر قوم دیگر برای پذیرش این تعصبات آماده تر است، بگوید روی "عروبت" و پان عربیسم تکیه کن، و به ایرانی بگوید نژاد تو آریا است و تو باید حساب خود را از عرب، که از نژاد سامی است، جدا کنی. (مطهری، خدمات، 1362 ، 51)

این با روح و پیام اسلام که برای تشکیل جامعه ی جهانی توحیدی، همه ی امتیازخواهی ها را ملغی اعلام می کند، سر سازش ندارد؛ همچنان که وحدت امت اسلامی نیز با روحیه ی بهره کشی استعمارگران سازگاری ندارد.

ویژگی احیاگری شهید مطهری

آنچه در میان سایر احیاگران فرهنگ دینی به استاد شهید ویژگی و خصوصیت می بخشد و در نتیجه، کار او را از دیگران ممتاز می گرداند، چند چیز است:

1)جامعیت استاد؛ چنان که اشاره شد، هر چند که ممکن است از دریچه ی انتقاد هم بدان نگریست، و همه فن گرایی را آفت دانش شمرد، چنان که از ابن سینا منقول است که گفت: بر هر ذوفنونی غالب شدم و از هر ذی فنی مغلوب گردیدم. لیکن باید دانست که "تک مهارتی" با همه ی مزایایی که دارد، یک عیب بزرگ هم دارد و آن تک ساحتی نگریستن است، که خود بزرگ ترین آفت دانش است. از این روی، مراکز تحقیقاتی و دانشمندان امروزه به "مطالعات چند روشی" و "مطالعات میان رشته ای" و امثال آن روی آورده اند. از این روی، با توجه به

 (صفحه 12)

نقشی که باید استاد در آن دوره ایفا می نمود، مطالعات همه جانبه برای ارائه ی فهم کاملی از دین ضروری و لازم بود، مضافا به این که استاد از فرصت کار گروهی نیز استفاده می نمود.

2) عطف نظر به فرهنگ و اخلاق، و به عبارتی دید فرهنگی داشتن در نگرش به مسائل جامعه؛ شهید مطهری تمایز آشکاری بین آنچه مظاهر تمدنی نامیده می شود و اصل فرهنگ، که ریشه در اخلاق و روان دارد، قائل بود.

آنچه که ما آن را "فرهنگ" می نامیم و آنچه که به معنویات بشر مربوط است مثل اخلاق و دستورهای اجتماعی [مولود اختراعات نیست، مولود امر دیگری است] یک بشر منحط از نظر اخلاق هرگز در قسمت های دیگر هم نمی تواند موفق باشد. (مطهری، فتا، 1369 ، 32)

3) سعی می کرد به استقبال مسائل برود، و به اصطلاح مسأله شناسی می کرد. «در اندیشه ی دفع شبهات بود، آن هم نه شبهات کهن، بلکه معماها و مشکلات نوین» (سروش، 1362 ، 42)، و هم از این طریق بود که توانست در دفاع از شریعت همگام با دانش روز به توفیقات شگرفی دست یابد؛ اما به پیدا کردن مسأله هم تنها قناعت نمی کرد، «ذهن و چشم مسأله یاب مطهری در همین حد سرگرم ماندن با مسائل و گشودن و بستن بندهای دام نمی ایستاد، به دنبال پاسخ می گشت». (سروش، 1362 ، 43)

4) خود را در حصار پندارهای گذشته محصور نمی کرد، بلکه ضمن احترام به گذشتگان همواره در پی افکندن بنایی نو در کلام و فلسفه بود.

از این روی، می کوشید تا بر مبنای اندیشه ی آنان و به کمک ابتکار و تفکر و نوآوری خود، این بنا را معماری کند و در این زمینه بود که به عرضه ی نکات نوینی توفیق یافت [مثلاً] با تکیه بر معقولات ثانیه و اصالت وجود، در گشودن گره هایی که کانت و هگل در آن فرومانده بودند باب تازه ای گشود... در مورد خداشناسی صریحا آموزش می داد که خدا را نباید در تاریکی (ابتدای تاریک آفرینش و نقاط مبهم گیتی) جست. (سروش، 1362 ، 41-40)

 (صفحه 13)

5) در طرف مقابل علم زده هم نبود، مقهور و خودباخته ی دانش غرب نبود.

با کسانی که می کوشیدند تا از علم، فلسفه بسازند، بی مجامله در می افتاد... می دانست که نمی توان صرفا با دستاوردهای علمی معاصر به پاسخ معضلات فکری فلسفی عمیقی که بشریت همیشه داشته، توفیق یافت. (سروش، 1362 ، 42)

6) مطلق نگر نبود، به این معنا که هیچ مسأله ای را بیشتر از سایر مسائل دینی اهمیت نمی داد. به عنوان مثال، به حجاب همان قدر می پرداخت که به مسأله ی ربا یا زن و یا فرهنگ عاشورا. دغدغه ی او تمامی عرصه ی فرهنگ دینی بود، و این ها خصوصیت هایی است که در کمتر کسی از احیاگران سراغ داریم.

7) دارای ذهنی طیار بود، به اهمیت روان شناسی ادراکات پی برده بود و در عین حال از نارسایی تحلیل های روان شناختی در پاره ای از مواضع غفلت نمی ورزید و سعی می کرد با الهام از سرچشمه های زلال وحی و اشراق از منابع حکمت ربانی همواره نقبی به واقع بزند که معمولاً سخنان او سرشار از گوهرهای ناب این حکمت ها بود و الهامات بدیعی در خود نهفته داشت. یکی از این گونه نکته های اشراقی جمله ای بود که استاد بزرگوار بارها آن را به زبان می آورد که: «تا ذهن را نشناسیم، نمی توانیم فلسفه داشته باشیم»، و این سخن در آن زمان که هنوز - دست کم در شرق - کسی به ذهن شناسی رویکرد منسجمی نداشت، بسیار مبتکرانه و بدیع بود و از ذهن طیار او خبر می داد. (سروش، 1362 ، 41)

بخش دوم - نمونه هایی از احیاگری های فرهنگی شهید مطهری

در این قسمت به ارائه ی نمونه هایی می پردازیم که در بازپردازی و احیای فرهنگ اصیل دینی از دید استاد، دارای اهمیت بیشتری بوده اند. چنان که می بینیم دو مسأله برای استاد از همه بیشتر مورد توجه و حساسیت بوده است؛ یکی جمودگرایی متنسکان دینی، و دومی بی بند و باری ولنگاران اعتقادی التقاط گرا. هر چند که شق ثالثی نیز هست که دل مشغولی وی را همواره فراهم

 (صفحه 14)

می داشته است، چون مسخ موضوعات اخلاقی و تحریف وقایع تاریخ اسلام.

ارزش ها و هنجارها

استاد شهید، در بخشی از آثار خود، به تبیین ارزش ها و ضد ارزش ها پرداخته است، اما نه مانند برخی که آنها را فقط در یک تقابل ضدین می نگرند. به عبارت دیگر، از نظر استاد، ارزش ها به طور مطلق و ماهیتا نمی توانند ارزش باشند. ارزش ها زمانی ارزش هستند که تولید کننده ی هنجار باشند. در غیر این صورت، از ارزش بودن می افتند و بسا که تبدیل به ضد ارزش هم بشوند و این نکته ای است که تأمل در آن بسیار مهم است و نویسنده در غیر نگاه کنجکاونه ی استاد، به چنین دقتی بر نخورده است. از باب نمونه چند مورد ذکر می شود.

1) عبادت

عبادت یک ارزش واقعی است، ولی اگر مراقبت نشود، جامعه، به طور افراطی، به سوی این ارزش کشیده می شود، یعنی اساسا اسلام فقط می شود عبادت کردن، فقط می شود مسجد رفتن، نماز مستحب خواندن، دعا خواندن، تعقیب خواندن، غسل های مستحب بجا آوردن، تلاوت قرآن. اگر جامعه در این مسیر به حد افراط برود، همه ی ارزش های دیگر آن محو می شود، ... وقتی به این جاده کشیده شدند، دیگر نمی توانند تعادل را حفظ کنند. چنین شخصی نمی تواند بفهمد که خدا او را انسان آفریده، فرشته که نیافریده است. اگر فرشته بود، باید از این راه می رفت. انسان باید ارزش های مختلف را به طور هماهنگ در خود رشد دهد. (مطهری، انس، 1373 ، 44-45)

2)  خدمت به خلق

یکی از ارزش های قاطع و مسلم انسان که اسلام آن را صددرصد تأیید می کند و واقعا ارزشی انسانی است، خدمت گزار خلق خدا بودن است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در

 (صفحه 15)

این زمینه تأکید زیاد فرموده اند. قرآن کریم در زمینه ی تعاون و کمک دادن و خدمت کردن به یکدیگر می فرماید: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ» (بقره، 177)

اما یک دفعه انسان مثل سعدی - البته سعدی در عمل این طور نبوده، زبان شعر است - می گوید:

"عبادت به جز خدمت خلق نیست"، همین یکی است و بس ... این که انسانیت، یعنی خدمت به خلق و هیچ ارزش دیگری ندارد، باز یک نوع افراط دیگری است. (مطهری، انس، 1373 ، 46-47)

3)  آزادی

آزادی یکی از بزرگ ترین و عالی ترین ارزش های انسانی است و به تعبیر دیگر جزء معنویات انسان است. «آزادی» برای انسان ارزشی مافوق ارزش های مادی است. آزادی واقعا یک ارزش بزرگ است. گاهی انسان می بیند در بعضی از جوامع، این ارزش به کلی فراموش شده، ولی یک وقت هم می بیند این حس در بشر بیدار می شود، بعضی افراد می گویند بشریت و بشر یعنی آزادی، و غیر از آزادی، ارزش دیگری وجود ندارد، یعنی می خواهند تمام ارزش ها را در این یک ارزش، که نامش «آزادی» است، محو کنند. (مطهری، انس، 1373 ، 50)

4)  عشق

گاهی عشق - مانند آنچه که در عرفان و تصوف و در غزلیات عرفانی ما هست - یگانه ارزش انسانی می شود. "جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت" و یا:

فرشته عشق نداند که چیست، قصه مخوان

بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

 (صفحه 16)

دیگر، تمام ارزش های دیگر حتی عقل فراموش می شوند.

عرفا، که گرایش به ارزش عشق دارند، اصلاً گرایش ضد عقل دارند و رسما با عقل مبارزه می کنند حافظ می گوید:

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست

گوهر هرکس از این لعل توانی دانست

یک وقت هم می بینید تنها ارزش، می شود ارزش «عقل و فکر». انسان می گوید این حرف ها چیست، این ها همه خیالات است، این ها چنین و چنان است. بوعلی سینا گاهی در بین صحبت هایش می گوید: «این حرف ها اشبه به خیالات صوفیه است، باید با مرکب عقل جلو رفت». این ها ارزش های گوناگونی است که در بشر وجود دارد؛ عقل، عشق، محبت، عدالت، خدمت، عبادت، آزادی و انواع دیگر. (مطهری، انس، 1373 ، 51)

جوان، عشق و عفت

این سؤال در فلسفه ی تاریخ مطرح است که: «موتور محرک تاریخ چه چیزی می تواند باشد؟»، و در آنجا از عوامل بسیاری سخن به میان آورده می شود. روان شناسان روی دو موضوع عشق و نفرت تأکید می ورزند و می گویند این دو، عامل تمامی کنش ها و واکنش های انسان هستند. (نک. حب و بغض در فرهنگ اسلامی) در این که غرائز در نهاد آدمی نقش تعیین کننده دارند شکی نیست و اگر این ها وجود نمی داشتند، انسان انگیزش هیچ حرکتی را نمی داشت؛ اما نکته ی باریک تر از موی در این جا این است که: «با این غرائز، و در این قسمت از بحث، مسأله ی عشق و کشش به سوی غیر، چگونه باید برخورد شود تا نتیجه ی مطلوبی به دست آید و از طغیان و عصیان و سرکشی آنها و عواقب سوء شان جلوگیری نمود؟». مسلما بهترین راه، ایجاد تعادل روانی فیمابین غریزه هاست.

عفت، به معنای خود نگه داری از کشیده شدن به وسیله ی غرائز، یکی از راه هایی است که اسلام توصیه می کند و جوامع اسلامی با پیروی از این راهبرد

 (صفحه 17)

دینی، از پیامدهای سوء آنها در امان می مانند. لیکن بعضی از روان شناسان غربی یا شرقی به عفت بدین معنا نمی اندیشند و آزادی روابط بین زن و مرد را توصیه می کنند. استاد با تیزبینی و واقع نگری خاص خود، انسان، به ویژه نسل جوان را به مطالعه ی تطبیقی بین دو جامعه و نتایج رفتاری - کرداری آنها ارجاع می دهد تا خود ببینند و انتخاب کنند.

مطلب عمده در این جا رابطه ی عشق و عفت است. باید ببینیم این استعداد عالی و طبیعی در چه زمینه و شرائطی بهتر شکوفا می گردد. آیا آنجا که یک سلسله مقررات اخلاقی به نام عفت و تقوی بر روح مرد و زن حکومت می کند و زن، به عنوان چیزی گران بها، دور از دسترس مرد است، این استعداد بهتر به فعلیت می رسد، یا آنجا که احساس منعی به نام عفت و تقوی در روح آنها حکومت نمی کند و اساسا چنین مقرراتی وجود ندارد و زن در نهایت ابتذال در اختیار مرد است؟ اتفاقا مسأله ای که غیر قابل انکار است این است که محیط های به اصطلاح آزاد، مانع پیدایش عشق های سوزان و عمیق است. در این گونه محیط ها که زن به حال ابتذال درآمده است، فقط زمینه برای پیدایش هوس های آنی و موقتی و هر جایی و هرزه شدن قلب ها فراهم است. این چنین محیط ها، محیط شهوت و هوس است، نه محیط عشق به مفهومی که فیلسوفان و جامعه شناسان آن را محترم می شناسند، یعنی آن چیزی که با فداکاری و از خود گذشتگی و سوز و گداز توأم است، هشیار کننده است ... خلاق و آفریننده ی نبوغ ها و هنرها و ابتکارها و افکار عالی است. (مطهری، اخلا، 1372 ، 80-81)

مقالات مرتبط:

شهید مطهری و احیاگری فرهنگی بخش دوم

پی نوشت:

1) ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی (م 328/329 ق)، اصول کافی ج 1 / 55 (نرم افزار نور 2 . مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی)

2) حجة الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری به نقل از: روزنامه جمهوری اسلامی 10/2/1360 .

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است