در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، ایزد پناه، عباس ؛



پیرامون شناخت شخصیت و اندیشه ی استاد مباحث فراوانی وجود دارد که طرح و بررسی آن برای جهان و ایران امروز بسیار حیاتی است ولی شناخت مسئولیت و رسالت او در قبال اسلام و ایران به طور خاص و جهان اسلام به طور عام از اهمیت بالاتری برخوردار است . تحلیل رسالت شناختی از شخصیت استاد نه تنها ما را با زمان و شرایط او و شخصیت وی آشنا می سازد که بر زمان شناسی شرایط و رسالت رهبران فکری امروز جهان اسلام پرتو می افکند و راه می گشاید . در این بررسی فشرده در پنج محور کلان بحث خواهیم داشت : تئوری های مطهری شناختی ، خصیصه های اندیشه ی ماندگار ، اندیشه ی استاد از رویکرد رسالت شناختی ، گستره ی رسالت و آغازهای بی انجام و رسالت ها .

1- تئوری های مطهری شناختی

تئوری های مطهری شناختی نیز مانند تئوری های عاشورا شناختی یا دین شناختی ، گوناگون و گاهی متضاد است . عده ای بر این باورند که استاد صرفاً شارح و مفسر فلسفه ی صدرایی و حکمت متعالیه است . بنابراین پایه گذار مکتب و مشرب خاصی نیست . گروهی دیگر گفته اند او دین شناسی برجسته و عاملی ربانی است ؛ بنابراین در قالب عناوینی چون فیلسوف ، متکلم و … نمی گنجد . چنان که گفته اند : او متکلمی است که روش جدلی و غیربرهانی دارد . پس روش وی فلسفی و برهانی نیست و دین شناسی او نیز بی طرفانه و واقع گرایانه نخواهد بود . همان گونه گفته شده است : استاد ، دین شناسی است که درد خلوص و سره سازی اندیشه ی دینی دارد . تا آن جا که گفته اند : استاد مطهری روش فقاهتی و اجتهادی دارد و شخصیت او فقهی سنتی و اصول و شیوه ی متداول حوزوی است و در مقابل آنان گفته شده است : استاد تفکرش محصول خروج از روش متداول حاکم بر حوزه ها و اتخاذ روش یا رویکرد نوین روشنفکرانه به دین و فرهنگ اسلامی است وگرنه در فرهنگ و نظام معرفتی حوزه ها نظام فکری و معرفتی استاد بی سابقه است .

به نظر می رسد هیچ یک از تئوری های یاد شده قدرت تبیین شخصیت و اندیشه های آن بزرگ را ندارند ، هرچند برخی می توانند گوشه یا گوشه هایی از هویت فرهنگی او را بیان نمایند . شناخت شخصیت و اندیشه او در گرو شناخت خصیصه های اندیشه ی ماندگار و مقایسه ی افکار او با اندیشه ی نواندیشان دیگر معاصر برمبنای آن خصیصه ها و سپس از آن رسالت شناسی اوست .

2- خصیصه های اندیشه ی ماندگار

از هنر و اندیشه ی ماندگار به شاهکار هنری و علمی تعبیر می شود . شاهکارهای علمی چون آثار ابن سینا و ملاصدرا یا تئوری نسبیت انشتاین و شاهکارهای هنری چون مثنوی مولوی و غزلیات حافظ یا بینوایان ویکتورهوگو ، هرگز غبار کهنگی بر دامن شان نمی نشیند بلکه هرچه زمان بگذرد بر ارزش و اهمیت آنها افزوده می شود .

به گفته ی استاد شهریار :

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم

روزی سراغ وقت من آیی که نیستم

و به گفته مرحوم اقبال لاهوری :

ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد

چشم بربست و زبان خود گشاد

خصیصه ی دیگر اندیشه های ماندگار ، ریشه داشتن در سنت های علمی یا هنری اصیل پیشین است . هیچ شاهکاری از زیر بوته و به صورت اتفاقی متولد نمی شود . مثنوی مولوی اگر شاهکار قلمداد می شود به موجب آن است که میراث دار پنج قرن فرهنگ و تمدن اسلامی ، ایرانی و جهانی است . چنان که اشارات بوعلی شاهکار بودن خویش را از تغذیه ی فرهنگ و میراث پانصد ساله ی اسلام و تمدن دیرین یونان به دست آورده است . ویژگی دیگر شاهکارها این است که بر اساس زمان آگاهی دقیق و نیازسنجی فرهنگی و اجتماعی به عرصه ی ظهور می رسند ؛ یعنی آنها در شرایطی به وجود می آیند که جامعه سخت به آنها نیاز دارد بلکه جوامع آینده نیز با آنها زندگی می کنند . هم چنان که مردم ایران در زمان ظهور شاهنامه ی حکیم فردوسی به شدت به آن نیازمند بودند و پس از آن نیز این احساس تداوم داشت و هنوز ادامه دارد . به عبارت دیگر ؛ شاهکارها نه تنها در زمان تولد خویش بر زخم های عمیق و جانکاه فرهنگی یا اجتماعی مرهم می گذارند که برای آیندگان بنر راه می گشایند و فرهنگ و تمدن پسین باید برای رشد و تکامل خود به آنها متکی باشد و از آنها تغذیه کند .

ویژگی دیگر شاهکارها ، عدم زمان زدگی است ؛ یعنی در عین این که به طور عمیق با نیازهای زمان و عصر ظهور خود پیوند دارند ، دچار روزمرگی و باب روز شدن (مد روز بودن) نمی شوند بلکه بر عصر و زمان خود حکم می رانند و رنگ می دهند نه آن که محکوم عصر خود شوند و از آن رنگ بپذیرند .

اینک آثار و اندیشه های استاد مطهری را باید با همین معیار ارزیابی کرد نه با معیار تئوری های یاد شده . اندیشه و آثار استاد به طور عمیق در سنت های اصیل و ماندگار فرهنگ و تمدن اسلامی ریشه دارند . او به طور عمیق در فلسفه ، عرفان ، فقه و اصول ، تفسیر ، تاریخ اسلام و ایران ، فرهنگ و تمدن غرب و شرق اسلامی و غیراسلامی غور و تتبع کرده و به گنجینه های عظیم دست یافته و از سوی دیگر او نیاز زمان خویش را خوب شناخته وبرای آن برنامه ریزی کرده است . او در عین حال هرگز اندیشه و فرهنگ خود را اسیر زمان نمی کند بلکه به طور عمیق بر زمان خویش حکم می راند و آن را نقد و ارزیابی می کند و مهر خویش را به آن می زند تا به آنجا که باید فرهنگ سازان پسین به آثار و اندیشه های وی تکیه کنند تا بتوانند فرهنگ و تمدن اصیل خود را رشد و توسعه دهند .

3- اندیشه استاد در رویکرد رسالت شناختی

استاد در عصری زندگی می کرد که هویت فرهنگی و تمدنی جهان اسلام و به ویژه ایران به طور گسترده و همه جانبه در معرض انحطاط یا تهاجم بود . فرهنگ غرب به سرگردگی آمریکا روز به روز بر دامن سلطه ی خویش می افزود . از سوی دیگر فرهنگ و ایدئولوژی چپ و مارکسیسم – لنینیسم در دایره ی وسیعی در عرصه ی جهانی و ایران مبانی ادیان و ارزش های اسلامی و ملی را مورد سئوال قرار می داد و نسل جوان را به دنبال خود می کشید . در عین حال ، احزاب ملی و ناسیونالیست می کوشیدند اسلام را به عنوان محصول فرهنگی غرب و عنصری بیگانه برای تمدن ایران معرفی کنند . مهم تر از آن ، موج التقاط و تاویل در شناخت دین روز به روز گسترش می یافت و فوج فوج نسل دانشگاهی را روانه ی عرصه ی فرهنگی غرب و مارکسیسم ، آن هم به نام اسلام واقعی می کرد .

استاد در چنین شرایطی رسالت خویش را در این دید که به طور همه جانبه باید در مقابل آن امواج بایستد و فرهنگ و تمدن ناب اسلامی و هویت دینی ایران را پاس بدارد ؛ یعنی باید ابتدا به معرفی و تبیین فرهنگ اسلامی همت بگمارد و توحید ، نبوت ، امامت ، اخلاق … را از نو معرفی کند ؛ به عبارت دیگر باید هم معرفت دینی را از آسیب و آفت تحجر و جمود نجات دهد تا دین دچار غبار کهنگی و ناتوانی نشود و از سوی دیگر ، تفکر دینی از آسیب عقل گرایی و علمی اندیشی روشنفکرانه که اندیشه ی دینی را به نفع اندیشه های غربی و تفکر چپ تفسیر می کرد رهایی یابد . او رسالت داشت که نخست ، اسلام ناب را بر مبنای سنت های اصیل دینی و متد فنی به طور جامع تبیین کند و دیگر این که با تحجر و خردستیزی به گونه ای مناسب مبارزه کند و از طرف دیگر با خطر تاویل و التقاط که از دیدگاه او بزرگترین آسیب تفکر دینی بود به طور عملی و منطقی برخورد نماید . از سوی دیگر ، جریان فکری ناسیونالیستی را که می خواهد میان تمدنی ایران و اسلام جدایی بیفکند به طور علمی مورد بررسی قرار دهد و از چهره ی بی مایه ی آن پرده بردارد .

بدین سان ، او رسالت داشت که در تمامی قلمروهای یاد شده به روشن گری بپردازد . او به طور جدی و گسترده وارد این عرصه شد و کارنامه ی درخشانی از جستارهای فرهنگی و معرفتی از خویش به ماندگار گذاشت .

در این نمی توان تردید داشت که از اندیشه مندان حوزوی و دانشگاهی افراد برجسته ی دیگری بودند که با استاد همگام و هم جهت بودند ولی اندیشه ی هیچ یک از آن بزرگان را به لحاظ کیفی نمی توان با اندیشه ی آن بزرگ همسان شمرد چون غالب آن متفکران به خاطر عدم جامعیت معرفتی یا به موجب ضعف معرفت درون دینی و یا برون دینی با مشکل کارآمدی مواجه بودند ؛ یعنی فقط در یک یا دو بعد از اسلام دارای تجربه بودند و یا به سبب ضعف معرفت درون بینی ، دین را به نفع اندیشه های بیگانه تفسیر می کردند و یا به موجب عدم آشنایی با زمان و معارف برون دینی دچار تحجر و تبیین ضعیف می شدند . از همین روی کارآمدی استاد در عصر پیش از انقلاب اسلامی منحصر به فرد و ممتاز است . چنان که او به لحاظ زبان و هنر تبیین نیز کم نظیر است ؛ یعنی او قلم و زبانش به گونه ای است که فکر و اندیشه اش را به آسانی به مخاطب خود انتقال می دهد در صورتی که غالب متفکران دینی دیگر ، در این بعد با مشکل مواجه هستند .

4- گسترده ی رسالت و آغازهای بی انجام

دامنه ی رسالت استاد مطهری به خاطر نیازهای عصر خود بسیار گسترده است . او در آثار قلمی و بیانی خود می کوشد خلاهای وسیع فرهنگی را که جامعه اش با آن مواجه است پر کند . لذا او می خواهد علوم اسلامی را به طور فشرده و زبان ساده به نسل جوان معرفی کند . او می خواهد فلسفه های غربی را در مباحث فلسفی خویش به طور تطبیقی نقد و ارزیابی کند . او در عین حال می داند که فلسفه ی صدرایی موجود نیاز به بازسازی و تکمیل دارد . بنابراین باید به توسعه و تبیین آن به زبان روز همت بگمارد . چنان که مباحث کلامی و دین شناسی را نیز با فرهنگ و اندیشه ی زمان خود متناسب نمی داند . بنابراین باید آن را بازسازی کند . او با دغدغه ی فکری جدی به طرح فلسفه ی تاریخ تطبیقی می پردازد . چنان که تاریخ اسلام را نیز نیازمند به بازفهمی و تبیین می داند و …

ولی با این همه گسترده قلمرو رسالت ، تمامی آثار مصداق بارز آغازهای بی انجام هستند ؛ یعنی پنجره هایی هستند که می توانند به دروازه تبدیل شوند یا شمع هایی که که باید به نورافکن مبدل گردند ؛ یعنی شاهکارهای او همه آغازهای بی انجامند . او در خصوص ارتباط تمدن ایران و اسلام کتاب بی نظیر « خدمات متقابل › را نوشت . ولی آغاز بسیار مبارکی است . چنان که او درباره ی اسلام و مقتضیات زمان و رهبری نسل جوان سخن گفته است که بی هیچ تردیدی بهترین دریچه برای بازسازی فرهنگ و تمدن کنونی دینی است . پس می توان استاد مطهری را بزرگ ترین معمار تجدید بنای فرهنگ و تمدنی دینی کنونی ایران و جهان اسلام بر مبنای آن استوار گردد .

5- رسالت ما

چنان که گذشت زمان استاد زمان هجوم ایدئولوژی چپ و فرهنگ لیبرال سرمایه داری غرب و التقاط دینی و تحجر داخلی بود ؛ یعنی اندیشه مندان دینی آن زمان با چهار چالش و آسیب جدی مواجه بودند که استاد مطهری نیرومندترین و جامع ترین اندیشه را داشته است . ولی عصر ما عصر چالش ها و آسیب هایی به مراتب گسترده تر و پیچیده تر از عصر استاد مطهری است . هر چند در شرایط چالش ، ایدئولوژی چپ و مارکسیسم پا به میدان تفکر دینی نهاده است که هرگز به لحاظ کمیت و کیفیت با زمان استاد مطهری قابل مقایسه نیست . اکنون اسلام با تمامی ابعاد و زوایایش با تمامیت عناصر فرهنگی ، سیاسی و هنری غرب در گفت و گو و چالش جدی است و در بعد داخلی نیز چالش هایی چون گستره ی دین ، پلورالیسم دینی ، اصلاح طلبی ، مبانی قانون اساسی ، مردم سالاری یا خداسالاری و … مطرح است .

ولی با اندک تاملی می توان دریافت که رسالت روحانیت و اندیشه مندان دینی دیگر همان رسالت استاد مطهری است . با این تفاوت که او دریچه ها را گشوده و سنگ بناها را نهاده است و اندیشه مندان عصر ما باید همان دریچه ها را به دروازه و آن شمع ها را به نورافکن مبدل سازند . به عبارت دیگر ؛ بازسازی توسعه ی فرهنگی جامعه ی امروز ما بدون حضور اندیشه های استاد مطهری عقیم و ناقص خواهد بود زیرا که توسعه ی تمدن پسین بدون توجه تمدن آفرینان به شاهکارهای پیشین معاصر امکان ناپذیر است . آفاق معرفتی و قلمروهای اندیشه ی استاد به قدری گسترده است که می تواند شالوده ی بخش وسیعی از حل معضلات فکری جامعه ی ما را تامین کند . برای مثال ؛ بحث خدمات متقابل اسلام و ایران او هم اکنون یکی از چالش های فکری امروز ماست . چنان که نظام حقوق زن در اسلام و مساله ی حجاب او یکی از نیازهای اساسی فکری دینی است . همان طور که گفته های عاشورا شناختی ، عرفان پژوهی ، مدیریت و رهبری ، مباحث انقلاب پژوهی ، گفتمان مقتضیات زمان و … همه از دغدغه های فکری امروز ماست . بنابراین ، رسالت ما در شرایط حاضر همان رسالت استاد مطهری و ادامه ی راه او در محدوده ی معرفتی گسترده تر است . چون مباحث زیرساختی وسیعی که او مطرح ساخت ، هنوز به انجام نرسیده ، با آن که جزء چالش های فکری امروز نیز هستند .

ما موظفیم از تمامی اندیشه مندان و سرمایه های فکری ، دینی ، علمی و هنری – ادبی پیشین و پسین خود استفاده کنیم و در تجدید سازمان فرهنگی و تمدنی خود به آنان تکیه کنیم ولی بزرگانی چون استاد مطهری در این میان جایگاه والایی دارند و باید بیش از پیش مورد توجه معماران فرهنگی جامعه قرار گیرند .

حاصل سخن :

استاد مطهری نه تنها فرهنگ سازی بود که دین شناسی و تمدن آفرینی دیروز جهان اسلام و ایران به او نیاز داشت ، که تمدن سازی و توسعه فرهنگی امروز ما نیز به او نیاز مبرم و بلا منازع دارد . تئوری های مطهری شناسی موجود در عرصه ی فرهنگ دینی ما از تبیین نقش فرهنگی و معرفتی استاد در زمان خود و زمان ما عاجزند . بنابراین ما به بازسازی تئوری های مطهری شناسی و عرضه ی یک تئوری کارآمد نیاز داریم و به عقیده ی ما ، آن تئوری ، تئوری یی است که بر شناخت خصیصه های اندیشه ی ماندگار ، رسالت شناسی استاد در زمان خود و کشف گسترده ی وسیع رسالت او و توجه به کارآمدی بنیادین اندیشه های او در شرایط فعلی توسعه ی فرهنگی و اجتماعی جامعه ی ما مبتنی است .

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است