در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله اندیشه حوزه » مهر و آبان 1385 - شماره 60 ، سلیمی، اسماعیل ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به سه بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم و سوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

چکیده :

آزادی یکی از مباحث مهم روزگار ماست، که متفکران بسیاری پیرامون آن به بحث و گفتگو پرداخته اند. این مسأله از جمله مسائلی است که در علوم مختلف، مانند فلسفه ی سیاسی، فلسفه و کلام جدید از منظرهای مختلفی مورد بحث و بررسی واقع شده است. در باب آزادی، سؤالات فراوانی مطرح شده است که برخی از آن ها عبارتند از: معنای آزادی چیست؟ منشأ و مبانی آزادی کدامند؟ آزادی چه اقسامی دارد؟ آیا آزادی هدف است یا وسیله؟ آیا آزادی انسان محدود است یا مقید؟ عوامل محدودیت آزادی چیست؟

در بحث از دیدگاه متفکران پیرامون آزادی باید به این نکته توجه داشت که هر کدام از آنها به کدام سؤال از سؤالات فوق پاسخ داده اند. در این نوشتار، که

(صفحه 102)

هدف آن تبیین و تحلیل آزادی در اندیشه ی استاد شهید مرتضی مطهری قدس سره است، سعی خواهیم کرد که پرسش های فوق را از منظر ایشان مورد بحث قرار دهیم.

ارزش آزادی

شهید مطهری آزادی را یکی از بزرگ ترین و عالی ترین ارزش های انسانی دانسته و آن را جزو معنویات انسان (یعنی چیزهایی که مافوق حد حیوانیت انسان است) تلقی می کند: 

آزادی برای انسان ارزشی مافوق ارزش های مادی است. انسان هایی که بویی از انسانیت برده اند، حاضرند با شکم گرسنه و تن برهنه و در سخت ترین شرایط زندگی کنند، ولی در اسارت یک انسان دیگر نباشند، آزاد زندگی کنند. (مطهری، 1373 الف، 48)

بنابر این از دیدگاه استاد، در این که آزادی یک ارزش مهم است، شکی نیست. اما آیا فقط آزادی مهم ترین ارزش انسانی است یا این که ارزش های مهم دیگری نیز وجود دارد؟ بشر امروز، به ویژه بشر اروپایی، برای آزادی ارزش و احترام فوق العاده ای قائل است و جایگاه مقدسی به آن داده است و حتی آن را لایق پرستش می داند و هر کسی که می خواهد برای خود ارزشی قائل شود، خود را حامی و طرفدار آزادی می داند. آیا چنین است؟ پاسخ استاد این است که:

از یک دیدگاه نه و از دیدگاه دیگر بلی، اگر ارزش واقعی آزادی را در نظر بگیریم، نسبت به سایر عوامل سعادت، آزادی ارزش درجه ی اول ندارد، زیرا عامل منفی سعادت است و ارزش عوامل مثبت، از قبیل فرهنگ و تعلیم و تربیت و حتی ثروت و سایر عوامل مادی و معنوی، که تأثیر اثباتی دارند، [بیشتر است]؛ همچنان که برای وجود یک گل وجود خاک و آب و هوا و نور و باغبان و غیره بالاتر است از ارزش نبود سد و مانع برای پیشرفت و ریشه دوانیدن و ترقی و تجلی کردن؛ هر دو ضرورت دارد ولی یکی ضرورت اثباتی و دیگری ضرورت نفیی. اما از دیدگاه دیگر، آزادی ارزشی

(صفحه 103)

درجه ی اول را دارد و آن دیدگاه کمیابی است. چنان که می دانیم کمیابی یک چیز، خود عامل بالارفتن ارزش است. بشر این موهبت را همیشه کمتر از هر موهبت دیگر دارا بوده است. بشر همیشه در برابر خود موانع و سدهایی از افراد نوع خود برای تجلی و ترقی فکر و عمل خود می دیده است. زیان ها و مانع هایی که بشر از ناحیه ی هم نوعان خود دیده است، بیش از زیان ها و آزارهایی است که از ناحیه ی طوفان ها و زلزله ها و وباها و غیره داشته است. (مطهری، 1378 ، 63)

ایشان در جای دیگر می نویسد:

بعضی آزادی را بالاترین نعمت ها دانسته اند و حال آن که چنین نیست. زیرا آزادی، جز نبودن مانع و سد برای ترقی و تجلی فکر و عمل بشر چیزی نیست و حال آن که فرهنگ و عوامل آموزش و پرورش و همچنین امنیت، اثر کمتری ندارد. برای یک گل، نبودن مانع و سد برای رشد و ترقی، آن قدر مهم نیست که وجود عامل رشد و تربیت و نبود عامل ناامنی مهم است (همان، 60) و لذا آزادی، تنها ارزش انسانی نیست، بلکه یکی از ارزش هاست و در کنار آن باید ارزش هایی مانند عدالت، حکمت، عرفان و چیزهای دیگر را در نظر گرفت. (ر. ک: مطهری، 1372 الف، 51)

ارزش واقعی آزادی، به معنی سهمی که این عامل در سعادت انسان دارد، به اندازه ی عوامل رشد و فرهنگ و امنیت نیست، ولی ارزش این عامل، از نظر کمیاب بودنش، خیلی زیاد است. این موهبت را بشر همیشه از هر موهبت دیگر کمتر داشته است. (مطهری، 1378 ، 68)

با تأمل در سخنان شهید مطهری درباره ی آزادی می توان گفت که بحث از ارزش آزادی ارتباط تنگاتنگی با وسیله یا هدف بودن آزادی دارد. سؤال مهمی که اینجا مطرح می شود این است که «آزادی هدف است یا وسیله؟». کسانی که آزادی را هدف می دانند، بی شک آن را مهم ترین ارزش قلمداد می کنند، اما کسانی که آزادی را وسیله و ابزاری بیش نمی دانند، آن را یکی از ارزش ها تلقی

(صفحه 104)

خواهند کرد. از نظر استاد مطهری آزادی هدف نیست، بلکه وسیله ای برای رسیدن به هدف (یعنی کمال) است.

آزادی مقدمه ی کمال است نه خود کمال ... خدا انسان را طوری خلق کرده است که به کمال خودش از راه آزادی و انتخاب و اختیار برسد. (مطهری، 1373 ، 349)

بنابر این روشن شد که آزادی در نظرگاه استاد مطهری، گرچه کمال است، اما خود ابزاری است برای رسیدن به کمال برتر. به تعبیر دیگر، آزادی «کمال آلی» است نه «کمال غایی». هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد، چون آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند.

آزادی خودش کمال بشریت نیست، وسیله ی کمال بشریت است، یعنی انسان اگر آزاد نبود نمی توانست کمالات بشریت را تحصیل کند، [همچنان که [یک موجود مجبور نمی تواند به آنجا برسد. پس آزادی یک کمال وسیله ای است نه یک کمال هدفی. (مطهری، 1373 الف، 347)

برخی از فیلسوفان اگزیستانسیالیست، نظیر ژان پل سارتر، آزادی را مهم ترین ارزش دانسته اند. از نظر سارتر انسان موجودی است آزاد که نه عوامل تاریخی و اجتماعی و نه عوامل درونی می توانند او را از آزادی محروم سازند. سارتر انسان را موجودی محکوم به آزادی می داند که هیچ عاملی نمی تواند وی را از این محکومیت رها سازد. از نظر سارتر، آدمی برای حفظ آزادی خود باید از برخی وابستگی ها دوری جوید، زیرا تعلقاتی مانند اعتقاد به خدا آدمی را از آزادی محروم می سازد. (نصری، 1382 ، 474)

استاد مطهری در نقد دیدگاه سارتر می نویسد:

تعلق یک موجود به غایت و کمال نهایی خودش، برخلاف نظر آقای سارتر، «از خود بیگانه شدن» نیست، بیشتر در خود فرو رفتن است، یعنی پیش تر «خود، خود شدن» است. آزادی اگر به این مرحله برسد که انسان حتی از

(صفحه 105)

غایت و کمال خودش آزاد باشد، یعنی حتی از خودش آزاد باشد، این نوع آزادی از خودبیگانگی می آورد، این نوع آزادی است که بر ضد کمال انسانی است. آزادی اگر بخواهد شامل کمال موجود باشد، یعنی شامل چیزی که مرحله ی تکاملی آن موجود است، به این معنا که من حتی از مرحله ی تکاملی خودم آزاد هستم، مفهومش این است که من از «خود» کامل ترم و «خود» ناقص تر من از «خود» کامل تر من، آزاد است. این آزادی بیشتر انسان را از خودش دور می کند تا این وابستگی. در این مکتب میان وابستگی به غیر و بیگانه، با وابستگی به خود - یعنی وابستگی به چیزی که مرحله ی کمال خود است - تفکیک نشده است. (مطهری، 1373 الف، 339)

تعریف آزادی

واژه ی «آزادی»، که برخی از نویسندگان آن را از واژه ی اوستایی «آزاته» و یا واژه ی پهلوی «آزاتیه» دانسته اند، در زبان فارسی در معانی متعددی از جمله عتق، حریت، اختیار، قدرت بر عمل و ترک عمل، قدرت انتخاب، رهایی، خلاصی، آزادمردی، شادی، خرّمی، خشنودی و رضا به کار رفته است.

این واژه در زبان های مختلف به اَشکال مختلفی استعمال می شود. در زبان عربی، واژه های حریت، اختیار، اراده مفهوم عمومی رها بودن را به اشکال مختلف و با تفاوت های اندک بیان می کنند. معادل دقیق واژه ی عربی «حر» در عبری «حور» (hor) و در سریانی «حیر» (her) است. در زبان لاتین واژه ی (Libertas) و در زبان فرانسه واژه (Librete) بیانگر این مفهوم می باشند. (بیات، 1380 ، 9)

برای آزادی تعاریف بسیار ذکر شده است. به گفته آیزایا برلین دویست تعریف تاکنون مطرح شده است. وجه اشتراک بسیاری از تعاریف ذکر شده عدم موانع بر سر راه انتخاب های انسان است. آیزایا برلین در تعریف آزادی می گوید:

من آزادی را عبارت از فقدان موانع در راه تحقق آرزوهای انسان دانسته ام.

(صفحه 106)

(برلین، 1368 ، 237)

در جای دیگر آزادی را به معنای عدم مداخله ی دیگران درکارهای فرد می داند:

آزادی شخصی عبارت از سعی در جلوگیری از مداخله و بهره کشی و اسارت اوست به وسیله ی دیگران؛ دیگرانی که هدف های خاص خود را دنبال می کنند. (همان، 71 و 239)

الوسیوس:

آزادمرد کسی است که در زنجیر نباشد و گرفتار زندان نباشد، و همچون برده از بیم مجازات در وحشت نباشد. (همان، 238)

هابز:

آزاد مرد آن است که از انجام کاری که می خواهد باز داشته نشود. (همان، 239)

کانت:

آزدی عبارت از استقلال از هر چیز به جز قانون اخلاقی است. (گرنستون، 1359 ، 30)

این گونه گونی و تکثر در تعریف آزادی را می توان معلول اختلاف اندیشمندان در دو حوزه ی جهان بینی به طور عام و انسان شناسی به طور خاص دانست.

الف - حوزه ی جهان بینی

بی شک، نوع نگرش آدمی به جهان هستی در تعریف آزادی و برداشتی که از آن دارد، مؤثر و هدایت گر است. اندیشمندی که آراء و تفکراتش بر یک جهان بینی الهی دینی استوار است، آزادی و عدم آن را به گونه ای همنوا و هماهنگ با جهان بینی خود و مغایر با جهان بینی مادی تفسیر می کند.

شگفت نیست که گروهی از اگزیستانسیالیست ها بندگی خداوند و سرنهادن به

(صفحه 107)

اوامر و نواهی او را به معنی سلب آزادی بشر می انگارند. چه اساسا خداوند در جهان بینی اینان جایگاه و مفهومی ندارد. مکاتب اومانیستی، که اصالت را به انسان داده و انسان محوری را جایگزین خدا محوری کرده اند، چگونه می توانند دین گرایی و بندگی حق را عین آزادی بدانند؟! طبیعی است که تعریف آزادی از دید نحله های مادی گرا که گستره و فراخنای این جهان با عظمت را در تنگنای ماده و خواص آن محدود می کنند، با آزادی از منظر اندیشمندان متألهی که هستی را مرکب از غیب و شهادت (عالم ماده و عوالم فراطبیعی) می دانند، کاملاً متفاوت است.

ب - حوزه ی انسان شناسی

تعریف آزادی با تعریف انسان ارتباط تنگاتنگی دارد؛ چرا که متعلق آزادی خود انسان است. از این رو هر تعریفی از انسان در درک و برداشت از آزادی دخیل خواهد بود، بلکه بدون ارائه ی تعریفی از انسان، تعریف آزادی ممکن نخواهد بود. به دیگر سخن: هر کس که انسان را موجودی آزاد می داند، بیش از آن باید بداند که آدمی از چه چیز، در چه چیز و برای چه چیز باید آزاد باشد، و این خود مبتنی بر آن است که نخست ماهیت انسان، گوهر وجودی او و توان ها و استعدادها و غایت نهایی آفرینش او را بشناسد. (دژاکام، 1377 ، 46)

 شهید مطهری برای مفهوم آزادی، یک معنای سلبی که عبارت است از نبودن مانع، بیان می کند. یعنی این که انسان از هر قید و بندی که جلو رشد و تکامل و فعالیت های او به سوی کمال را می گیرد، رها باشد.

[آزادی] یعنی جلوی راهش را نگیرند، پیش رویش مانع ایجاد نکنند. ممکن است یک موجود زنده امنیت داشته باشد، عوامل رشد هم داشته باشد، ولی در عین حال موانع، جلو رشدش را بگیرند.... انسان های آزاد، انسان هایی هستند که با موانعی که در جلو رشد و تکاملشان هست، مبارزه می کنند. انسان هایی هستند که تن به وجود مانع نمی دهند. (مطهری، 1372 ، 270)

(صفحه 108)

استاد، در کتاب جامعه و تاریخ، به نقل و نقد دیدگاه هگل و مارکس از آزادی پرداخته و می نویسد:

از نظر هگل و مارکس آزادی جز آگاهی به ضرورت تاریخی نیست. درکتاب مارکس و مارکسیسم از کتاب آنتی دورینگ تألیف انگلس نقل می کند که: هگل نخستین کسی بود که رابطه ی آزادی و ضرورت را دقیقا نشان داد. از نظر او، آزادی همانا درک ضرورت است. ضرورت به همان اندازه نابیناست که درک نشود. آزادی در استقلال رؤیایی نسبت به قوانین طبیعت نیست، بلکه در شناخت این قوانین و در امکان به کار انداختن اصولی آن ها درجهت مقاصد معینی است.این مطلب چه در مورد قوانین طبیعت خارجی و چه در مورد قوانین حاکم بر وجود جسمی و روان خود انسان صادق است. (مطهری، 1372 ب ، 377-379)

ایشان سپس در نقد این تعریف می نویسد:

بدیهی است که این گفته ها مشکلی را حل نمی کند. سخن در رابطه ی انسان با شرایط تاریخی است که «آیا انسان حاکم بر شرایط تاریخی است و می تواند به آن ها جهت بدهد و یا جهت آن ها را تغییر دهد یا نه؟».

آیا بنابر اصل تقدم جامعه بر فرد و این که وجدان و شعور و احساس فرد یکسره ساخته ی شرایط اجتماعی و تاریخی مخصوصا شرایط اقتصادی است جایی برای آزادی باقی می ماند؟ وانگهی «آزادی همان آگاهی به ضرورت است» یعنی چه؟ آیا فردی که در یک سیل بنیان کن قرار گرفته و آگاهی دارد که ساعتی بعد سیل او را تا اعماق دریا فرو خواهد برد و یافردی که از قله های بلند پرت شده و آگاهی دارد که به حکم ضرورت قانون ثقل لحظاتی بعد قطعه قطعه خواهد شد، در فرو رفتن به دریا و یا سقوط به دره آزاد است؟ بنابر نظریه ی مادیت جبری تاریخی، شرایط اجتماعی مادی، محدود کننده انسان و جهت دهنده ی به او و سازنده ی وجدان و شخصیت و اراده و انتخاب اوست و او در مقابل شرایط اجتماعی جز یک ظرف خالی و

(صفحه 109)

یک ماده ی خام محض نیست؛ انسان ساخته ی شرایط است نه شرایط ساخته ی انسان؛ شرایط پیشین مسیر بعدی انسان را تعیین می کند ونه انسان مسیر آینده ی شرایط را. بنابراین آزادی به هیچ وجه معنی و مفهوم پیدا نمی کند. (همان)

مبانی آزادی

1 ) جبر و اختیار

به طور کلی، آزادی از دیدگاه شهید مطهری ارتباط وثیقی با مسأله ی جبر و اختیار دارد؛ مسأله ی جبر واختیار از جمله مسائل اساسی است که میان دانشمندان، به ویژه در قرن اخیر، مطرح شده است (مطهری، 1372 ب، 346) و دیدگاه های مختلفی درباره ی آن شکل گرفته است. جبر یعنی حتمیت و اجتناب ناپذیری و، به اصطلاح فلاسفه، ضرورت و وجوب که در مقابل اختیار و آزادی قرار می گیرد. (مطهری، 1375 ، 180) ارتباط این مسأله با آزادی از این جهت است که «آیا انسان در انجام اعمال و رفتارهای خویش آزادی و اختیار دارد یا مجبور است؟».

 

از نظر استاد مطهری، مسأله ی «جبر و اختیار» را علاوه بر فلاسفه، روان شناسان و علمای اخلاق و متکلیمن و فقها و علمای حقوق نیز از جنبه های مختلف مورد توجه و تحقیق قرار داده اند. کثرت بحث ها درباره ی «جبر و اختیار» موجب ابهام خاصی در مفهوم جبر و اختیار گشته و هر دسته ای به حسب فهم و سلیقه ی خود از هر یک از جبر و اختیار، تعریف و تفسیر خاصی ارائه داده اند. اما از نظر استاد، با وجود این همه ابهام و اختلاف، یک ماده ی مشترک در همه ی این گفتگوها موجود است و آن این که همه خواسته اند «حدود آزادی انسان در عمل» را بیان نمایند و به عبارت دیگر خواسته اند تعیین کنند که آیا انسان در اعمال خویش آزاد است یا آزاد نیست، اگر آزاد است، این آزادی چگونه است.

(صفحه 110)

ایشان پس از برشمردن مجموع راه هایی که بشر در مسأله ی «جبر و اختیار» پیش گرفته است، این نظریه ی محققین حکمای اسلامی را می پذیرد که نظام هستی نظام ضروری است و استثنا پذیر هم نیست و در عین حال انسان در افعال و آثار خود مختار و آزاد است و حد اعلای آزادی برای انسان موجود است و این اختیار و آزادی با ضرورت نظام هستی منافات ندارد.

ایشان هیچ ملازمه ای بین قانون ضرورت علّی و معلولی و مجبور بودن انسان قائل نیستند و همچنین هیچ نوع ملازمه ای هم بین عدم ضرورت علّی و معلولی و اختیار انسان نمی بینند، بلکه مدعی اند که ضرورت علی و معلولی در مورد انسان، با در نظر گرفتن علل و مقدمات مخصوص افعال و حرکات او، مؤید اختیار و آزادی انسان است و انکار ضرورت علّی و معلولی نسبت به افعال انسان موجب محدودیت و سلب اختیار و آزادی از او است. (مطهری، 1374 الف، 157 و 161-162)

بنابراین، شهید مطهری، گذشته از این که اصل علیت عمومی را قابل انکار و استثنا پذیر نمی داند، منافات داشتن آزادی و اختیار انسان با این اصل را نمی پذیرد. همچنین ایشان «قضا و قدر» را به گونه ای تعریف می کند که مانع آزادی انسان نیست. (مطهری، 1374 ب، 385)

مسأله ی «قضاو قدر» مسأله ای است که بیش از هزار سال است که حل شده که با آزادی بشر کوچک ترین منافاتی ندارد، بلکه تنها با فرض خدا و قضا و قدر است که می توان دم از آزادی انسان زد. انسان به دلیل این که نفخه ای است الهی، می تواند از جبر طبیعت آزاد باشد. و الا اگر انسان همین اندام است و اراده ی انسان قهرا زاییده ی همین حرکات اتم ها و غیره است، انسان جز «مجبور» چیز دیگری نمی تواند باشد. (مطهری، 1373 ج، 216)

از نظر ایشان، ضرورت افعال و حرکات انسان در نظام هستی منافی با اختیار و آزادی انسان نیست؛ زیرا هر معلولی که ضرورت پیدا می کند به واسطه ی علت تامه اش ضرورت پیدا می کند، افعال انسان نیز با پیدایش علل تامه ی آن ها

(صفحه 111)

ضرورت پیدا می کنند. علت تامه ی فعل انسان مرکب است از مجموع غرایز و تمایلات و عواطف و سوابق ذهنی و قوه ی عقل و سنجش و موازنه و مآل اندیشی و قدرت عزم و اراده. و در نهایت چنین نتیجه گیری می کنند که:

پس درست است که هر فعلی از افعال انسان، اگر محقق شد، طبق ضرورت تحقق پیدا می کند و، اگر ترک شد، طبق ضرورت ترک می شود، ولی آن علتی که به تحقق آن فعل یا ترک آن فعل ضرورت داده همانا اراده و اختیار و انتخاب خود انسان است نه چیز دیگر، و معنای این ضرورت در اینجا این است که افعال انسان به اختیار ضرورت پیدا می کند و این ضرورت منافی با اختیار نیست، بلکه مؤید و مؤکد آن است. (مطهری، 1374 ، 164)

بنابراین، می توان گفت: «اختیار گرایی» و اعتقاد به اختیار در مقابل جبرگرایی، یکی از مبانی مهم فلسفی و کلامی «آزادی» در اندیشه ی استاد مطهری به شمار می رود.

2 ) فطرت

نظریه ی «فطرت» یکی از سنگ بناها و شاید کلیدی ترین اصل در مجموعه ی باورها و اندیشه های استاد مطهری به شمار می رود، که در سراسر اندیشه ها و نظریه های او، به ویژه در زمینه های انسان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ، فلسفه ی اخلاق، فلسفه ی تاریخ، حقوق طبیعی، اثبات وجود و علم خداوند، بحث و رستاخیز انسان ها پس از مرگ و... پرتو افکنده و افق های نوینی فراروی وی گشوده است. او خود نمای کلی از جایگاه فطرت در میان معارف اسلامی و نیز برآیندهای دو سوی باور و ناباوری به فطرت را چنین ترسیم کرده است:

اصل فطرت اصلی است که در معارف اسلامی ام المسائل شمرده می شود؛ بنابر اصل فطرت، روان شناسی انسان بر جامعه شناسی آن تقدم دارد؛ جامعه شناسی انسان از روان شناسی وی مایه ی گیرد. (هاشمی، 1378 ، 30)

به نظر ایشان، همانطور که لغت «غریزه» در مورد حیوانات به کار برده

(صفحه 112)

می شود، در مورد انسان هم، لغت «فطرت» استعمال می شود. فطرت مانند طبیعت و غریزه، یک امر تکوینی است؛ یعنی جزء سرشت انسان است و اکتسابی نیست؛ امری است که از غریزه آگاهانه تر است. انسان آنچه را که می داند می تواند بداند که می داند؛ یعنی انسان یک سلسله فطری ات دارد و می داند که چنین فطریاتی دارد. (ر. ک: مطهری، 1370 ج، 33) از دیدگاه استاد مطهری، اختیار و آزادی جز با قبول آنچه در اسلام به نام «فطرت» نامیده می شود و قبل از اجتماع در متن خلقت به انسان داده شده است، معنی پیدا نمی کند. (مطهری، 1375 ب، 421)

حقیقت این است که آزادی انسانی جز با نظریه ی «فطرت»، یعنی این که انسان در مسیر حرکت جوهری عمومی جهان با بُعدی علاوه به جهان می آید و پایه ی اوّلی شخصیت او را همان بعد می سازد و سپس تحت تأثیر عوامل محیط تکمیل می شود و پرورش می یابد، قابل تصور نیست. این بعد وجود است که به انسان شخصیت انسانی می دهد تا آنجا که سوار و حاکم بر تاریخ می شود و مسیر تاریخ را تعیین می کند. (مطهری، 1372 ب، 379)

یکی از مباحث مهمی که متفکران و صاحب نظران پیرامون آن به بحث و گفتگو پرداخته اند، بحث سرشت انسان است. در پاسخ به این سؤال که «آیا انسان ذاتا موجودی شریر و مفسد است یا ذاتا موجودی حق جو و عدالت خواه است؟» نظریات گوناگونی مطرح شده است. فیلسوفان ماتریالیست معتقدند که انسان به حسب جنس، موجودی است شرور و بدخواه که جز قتل و غارت و... از او سر نمی زند. این ها بشر را قابل اصلاح نمی دانند و به تز اصلاحی قائل نیستند. این تفکر انحرافی، که از فرنگی ها گرفته شده بود، توسط صادق هدایت در میان ایرانیان مطرح شد. نظریه ی دیگری، که شهید مطهری آن را نقل و قبول می کند، برخلاف نظریه ی قبلی، طبیعت و سرشت انسان را برحق و خیر می داند و انحراف بشر علت خارجی دارد. ژان ژاک روسو چنین عقیده ای دارد.

ایشان در ادامه می نویسد:

نظریه ی روسو، که فردی مذهبی است، از یک نظر شبیه نظریه ی فطرت

(صفحه 113)

است، که در اسلام مطرح شده و شبیه است به جمله ی معروف پیامبراکرم صلی الله علیه وآله که فرمودند: «کلّ مولود یولد علی الفطرة حتّی یکون ابواهما اللذان یهوّدانه و ینصّرانه و یمجّسانه»؛ هر بچه ای از مادر بر فطرت پاک اسلامیت متولد می شود، بعد پدر و مادر، او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می کنند. انحراف یهودی گری، نصرانی گری، مجوسی گری مثل است و پدر و مادر به عنوان نمونه ی دو عامل اجتماعی ذکر شده اند؛ یعنی فطرت انسان سالم است، جامعه آن را منحرف می کند. (مطهری، 1363 ، 12)

به راین اساس، به نظر ایشان، قابل اصلاح بودن انسان در صورتی مفهوم دارد که سرشت و طبیعت او را شریر ندانیم. و به همین خاطر تز اصلاحی خود را بر دو مبنا و اصل «فطرت» و «آزادی» قرار می دهد:

مسأله ی تز اصلاحی بر دو پایه استوار است: یکی این که طبیعت بشر را شریر ندانیم، دیگر این که برای بشر آزادی و اختیار قائل شویم که بتواند بر اوضاع اجتماعی خویش مسلط شود و خود و جامعه ی خود را، هر طور که می خواهد، بسازد. (همان، 26)

بنابراین، یکی دیگر از مبانی آزادی انسان از نظرگاه شهید مطهری، فطرت می باشد.

3 ) عقل، اراده و تکامل

از نظر استاد مطهری، درغرب ریشه و منشأ آزادی را تمایلات و خواهش های انسان می دانند و آنجا که از اراده ی انسان سخن می گویند، در واقع فرقی میان تمایل و اراده قائل نمی شوند. از نظر فلاسفه ی غرب، انسان موجودی است دارای یک سلسله خواست ها و می خواهد که این چنین زندگی کند و همین تمایل منشأ آزادی عمل او خواهد بود. (مطهری، 1361 ، 100)

همان گونه که در کلام استاد مطهری ظاهر است، میان تمایل و اراده تفاوت

(صفحه 114)

وجود دارد؛ در حالی که در غرب، به اعتقاد وی، این تفاوت در نظر گرفته نمی شود. بنابراین به نظر ایشان، از دیدگاه اسلام، آزادی و دموکراسی براساس آن چیزی است که تکامل انسان ایجاب می کند؛ یعنی آزادی حق انسان به ما هو انسان است، حق ناشی از استعدادهای انسانی است، نه ناشی از میل افراد و تمایلات آن ها. (همان، 140) از نظر استاد، پیشرفت و تکامل بشر در گرو آزادی است و از این رو واقعیت مقدسی است. (همان، 7 ، نقل از لک زایی، 202-203) از نظر شهید مطهری، انسان به نیروی «عقل» و «اراده» مجهز است؛ قادر است در مقابل میل ها مقاومت و ایستادگی نماید و خود را از تحت تأثیر نفوذ جبری آن ها آزاد نماید و بر همه ی میل ها «حکومت» کند... این توانایی بزرگ از مختصات انسان است و در هیچ حیوانی وجود ندارد و همین است که انسان را شایسته ی «تکلیف» کرده است و همین است که به انسان حق انتخاب می دهد و همین است که انسان را به صورت یک موجود واقعا آزاده و انتخاب گر و صاحب اختیار در می آورد. (مطهری، 1372 ج، 283)

بنابراین، از نظر ایشان، آزادی هدف زندگی نیست، بلکه کمال آدمی است. و به همین خاطر به اگزیستانسیالیست ها ایراد می گیرند که بین هدف و وسیله اشتباه کرده اند. «آزادی برای انسان کمال است ولی آزادی «کمال وسیله ای» است نه «کمال هدفی». هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد؛ چون آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند. آزادی خودش کمال نیست، وسیله ی کمال بشریت است؛ یعنی اگر انسان آزاد نبود نمی توانست کمالات بشریت را تحصیل کند.» (مطهری، 1373 الف، 346)

با توجه به مطالب گفته شده، استاد آزادی را به نبودن مانع، نبودن جبر و نبودن هیچ قید و بندی در سر راه معنا می کند، و آزادی را مقدمه ی کمال نه خود کمال می داند؛ مقدمه ی به کمال رسیدن، یعنی آزاد است که راه کمال خود را طی کند. چون اگر آزادی نباشد نمی تواند به کمال خودش برسد. خدا انسان را طوری

(صفحه 115)

خلق کرده است که به کمال خودش از راه آزادی و انتخاب و اختیار برسد. راه کمال غیر از این که قدم نهادن انسان با اختیار و آزادی باشد، ممکن نیست جور دیگری حل شود. (همان، 349)

مقالات مرتبط:

آزادی از دیدگاه استاد مطهری بخش دوم

آزادی از دیدگاه استاد مطهری بخش سوم


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است