در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: نشریه جمهوری اسلامی 11/1/77، ؛


 

تعریف حکومت
2-لزوم حکومت
3-حق حاکمیت
4-چه کسی شایسته است حکومت کند(شرایط حاکم)و این با حق حاکمیت دو مسئله است و معمولا به یکدیگر خلط می شود.
5-شکل و سیستم حکومت

1-تعریف حکومت
اگر حکومت را بخواهیم تعریف کنیم یک وقت هست آنچه را که وجود دارد و وجود داشته به عنوان امری موجود تعریف می کنیم.مثلا حکومت امروز ایران،عراق،شوروی، چین،فرانسه،انگلیس که شکلهای مختلفی دارند و البته جامع مشترک هم برای همه آنها می توان پیدا کرد.و یک وقت حکومت را به عنوان امری که باید باشد می خواهیم تعریف کنیم که قهرا تعریف امری اعتباری خواهد بود.و این اموراز طریق نوع نیازی که به آنها هست که اعتبار می شوند و از طریق آثاری که بر آنها مترتب می شود تعریف می شود.
جامعه نیازمند است به حکمران «1» ،وضع قانون،اجرای قانون،مصالح کلی جامعه در مقابل فرد،وحدت،تامین امکانات اجتماعی،دفاع از هجوم اقوام و ملل دیگر، جلوگیری از تجاوزات افراد در داخل و حفظ آزادی و امنیت افراد از تجاوز افراد دیگر،مدیریت، قضاوت و فصل خصومات،ارتباط و عهد و پیمان و معامله با واحدهای اجتماعی دیگر،تعلیم و تربیت،بهداشت،حفظ مواریث فرهنگی.
از میان آنچه در بالا گفته شد قانون(مجلس شورا)،دفاع از هجوم خارجی(وزارت دفاع)،حفظ امنیت داخلی(وزارت کشور و شهربانی و ژاندارمری)،ارتباط و عهد و پیمان با سایر واحدهای اجتماعی(وزارت امور خارجه)،فصل خصومت (وزارت دادگستری)از ارکان دولت و حکومت است و به منزله مقوم است،ولی تعلیم و تربیت(وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم)،حفظ مواریث فرهنگی(وزارت فرهنگ و هنر)،بهداشت عمومی(وزارت بهداری)،مدیریت صنعت(وزارت صنایع و معادن)،تجارت(وزارت بازرگانی)، مخابرات(وزارت پست و تلگراف و تلفن)،روشنایی(وزارت برق و نیرو)،اوقاف(وزارت اوقاف)و امثال اینها اموری است که به واسطه توسعه تمدن ضرورت نوعی هماهنگی کلی پیش آمده و حکومت مسئول هماهنگی و مدیریت آنها است.و الا در گذشته تلگراف و تلفن نبود،فقط پست بود که معلوم نیست دولتی بوده یا ملی.برق و نیرو هم نبود.ولی بهداشت، فرهنگ و هنر،آموزش و پرورش و امثال اینها بود ولی ملی بود. و امروز در بعضی کشورها این امور ملی است و دولت به عنوان مظهر وحدت و مظهر مدیریت و مظهر امکانات و تسهیلات اجتماعی بر اینها نظارت می کند. پس دولت و حکومت در حقیقت یعنی مظهر قدرت جامعه در برابر هجوم و مظهر عدالت و امنیت داخلی و مظهر قانون برای داخل و مظهر تصمیمهای اجتماعی در روابط با خارجی.

2-لزوم و ضرورت حکومت
مارکسیسم دولت را و دین را ساخته احتیاج عمومی جامعه نمی داند بلکه ساخته یک طبقه می داند که پس از پیدایش مالکیت و اختصاص منابع ثروت به یک طبقه،آن طبقه دولت را یعنی در واقع زور را به عنوان یک نیروی بیرونی برای اخضاع طبقه استثمار شده و دین را به عنوان یک نیروی درونی برای اقناع آن طبقه اختراع کرد،و در دوره اشتراکی قبلی نه دین بوده و نه دولت،در اشتراک نهایی نیز همچنین.
ولی همچنانکه گفتیم آنجا که جامعه بی طبقه نیز باشد، عدالت داخلی خود به خود اجرا نمی شود و جرم خود به خود از بین نمی رود که حفظ امنیت داخلی نیازمند به یک قدرت متمرکز نباشد،و همچنین یک جامع اشتراکی نیز نیازمند به دفاع ملی و نیازمند به روابط خارجی است و نیازمند به فصل خصومات و اجراء حدود و مجازاتها است مگر اینکه فرض کنیم آینده بشریت یکپارچه است پس دشمن خارجی وجود ندارد و رابطه با خارج وجود ندارد پس نه وزارت دفاع لازم است نه وزارت خارجه.چون ریشه همه تجاوزات و عصیانها مالکیت است پس نیازی به دادگستری و همچنین به شهربانی و ژاندارمری و بالاخره به حفظ امنیت نیست،پس نیاز به دولت نیست.
ولی باز هم این سئوال پیش می آید که نیازهای ثانوی ناشی از توسعه تمدن ایجاب می کند ارشاد و هدایت و مدیریت را در عصر توسعه.پس نیاز به دولت و حکومت به عنوان این مظهر هست.

3-حق حاکمیت
حق حاکمیت از کی است؟در اینجا چند گونه تصور وجود داشته و دارد:
الف-حق طبیعی.اینکه حق طبیعی یک تخمه و یک نژاد است.برخی نژادها آسمانی هستند.همان عقیده ای که در ایران قدیم وجود داشته در مورد آسمانی نژاد بودن شاهان،و تخمه شاهی،و نژاد بودن پس حقی طبیعی و موروثی می شود (نظیر زنبور عسل) «2» .
ب-حق الهی،به معنی اینکه حاکمیت اعم از وضع قانون و وضع مصوبات فرعی و حکم به مفهوم فقهی،یعنی بر مبنای مصالح موقت(فرمان)نظیر معبودیت است،نظیر فصل قضاء است،نظیر افتاء است،جز خداوند کسی شایسته نیست(و ریشه این مطلب همان فلسفه نبوت است که ایدئولوژی و وضع قانون بشری جز وسیله خدا میسر نیست، قهرا در مقام اجرا نیز ولایت الهی شرط است)و افرادی که نه به دلیل خاصیت طبیعی و موروثی بلکه به دلیل خاصیت تقرب و عدالت و علم این حق را پیدا می کنند و قهرا ماهیت حکومت،ولایت بر جامعه است نه نیابت از جامعه و وکالت از جامعه.فقه هم این مسئله را به عنوان ولایت حاکم مطرح کرده است،از نوع ولایتی که بر قصر و غیب دارد.پس ملاک، انتخاب مردم نیست.انطباق با معیارهای الهی است و با آن انطباق خود به خود حاکم می شود و مانعی نیست که در آن واحد دهها حاکم شرعی و ولی شرعی وجود داشته باشد.
ج-حق طبقه برگیرنده و اشراف است نه به ملاک اینکه حکومت فن است و تخصص و مهارت می خواهد و تخصص و مهارت ناشی از دو چیز است یکی استعداد و دیگری اکتساب،از این جهت مانند پزشکی است،مانند

صفحه 2


استادی است،مانند قضاوت است که فقط حق متخصصان است و دیگران نه حق اشتغال به اینها را و نه حق انتخاب آنها را [دارند]نظریه افلاطون).
د-حق عموم مردم است از باب اینکه همه مردم علی السویه آفریده شده اند(برخلاف نظریه اول)و حکومت یک امر دنیایی است و مذهب نباید در این امور دخالت کند و یا اساسا منکر مذهب شده اند،و بالاخره به مردم تعلق دارد نه به خدا اعم از اینکه قائل به خدا بشویم یا نشویم(برخلاف نظریه دوم)و دیگر اینکه امتیاز طبقه اریستوکرات از دیگران در مسئله بعدی است که چه کسی باید حکومت کند و یا باید انتخاب یا انتصاب شود و نه در حق حاکمیت(برخلاف نظریه سوم).
پس وضع قانون،اجرای قانون،تعیین واضع و مجری قانون همه بر عهده مردم است(دموکراسی).
ه-وضع قانون کلی،الهی است ولی تعیین حاکم برای وضع قوانین جزیی و حکم برطبق مصالح و آمریت بر عهده مردم و حق مردم است(اصل بیعت و اصل شورا)،نظریه اهل تسنن،و شرط حاکم حد اکثر عدالت و سیاست است نه فقاهت و فیلسوفی.
و-نظریه بالا با تفاوت میان عصر حضور و عصر غیبت و با تفاوت در ضرورت فقاهت و عدالت حاکم(قابل انطباق بر فقه شیعه)ولی انتخابگرها یا سایر فقها هستند(نوعی حکومت اریستوکراسی)و یا انتخاب آنها نظیر انتخاب مرجع تقلید با عامه است(نوعی دموکراسی) «3» .
1-فرق است میان حق حاکمیت و میان حق ناشی از صلاحیت برای حکومت.
2-فرق است میان حاکم به معنی وکیل و حاکم به معنی ولی جامعه.دومی از آنجا ناشی می شود که فلسفه نبوت ناشی می شود و دیگر از آنجا ناشی می شود که هدف حکومت تامین زندگی مادی است یا چیزی بیشتر.
3-فرق است میان حکومت بر مردم برای مردم.که ضروری است و حکومت مردم بر مردم.
4-آزادی را چه چیز محدود می کند؟به عقیده«میل»هیچ چیز مگر زیان فرد دیگر یا جامعه.به عقیده«لاک»مصلحت فرد و مصلحت جامعه یعنی اکثریت.به عقیده ما مصلحت انسانیت به طور کلی.
5-آیا عامه برای خاصه(انسان کامل)آفریده شده اند یا به عکس؟نظریه بو علی.
کتابهایی که باید مراجعه شود
1-آراء و عقاید فارابی
2-آراء و عقائد اخوان الصفا
3-سیاست ارسطو
4-جمهوریت افلاطون.
5-نجات و شفای بو علی
6-آزادی فرد و قدرت دولت
7-سیری در اندیشه سیاسی جهان غرب
8-کلیات فلسفه-پاپکین و اوروم سترول
9-تنبیه الامه مرحوم نائینی
10-ولایت فقیه امام خمینی
پاورقی:

«(1)-حکمران بالضروره یعنی کسی که مطاعبت مشروع دارد نه کسی که به زور خود را تحمیل کرده است.و آن کسی که مطاعبت مشروع دارد به دو گونه ممکن است:یکی به نحو ولایت،و دیگر به نحو وکالت.آنچه در فقه مطرح است به عنوان ولایت حاکم مطرح است.این بحث را در فصل حق حاکمیت نیز می توان طرح کرد.»

«(2)-نظریه الیگارشی که یک نژاد(نه یک خانواده)را حق حاکمیت برایش قائل است نظریه ارسطو)غیر این نظریه است و جداگانه باید طرح شود.»

«(3)-[این یادداشت ادامه داشته است ولی استاد شهید فرصت تکمیل آن را نیافته است.]»<Parg


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است