در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه - ایران - تاریخ شمسی نشر 19/03/1380، مطهری، علی ؛




آنگاه نویسنده محترم می خواهد نقد استاد مطهری از حکومت کلیسا را دلیل بر نفی نظریه ولایت فقیه از سوی ایشان بگیرد و ظاهراً نظری هم به این جمله ایشان دارد که جمهوری اسلامی حکومت طبقه روحانی نیست[1] می گوید: «از نظر مطهری حکومت دینی حکومتی نیست که مشروعیت آن در گرو قدرت روحانیان باشد. او صریحاً گفته است جمهوری اسلامی، جمهوری روحانی نیست و حکومت دینی، حکومت فقیهان نیست. اما امروز می بینیم که مشروعیت حکومت و اسلامیت نظام را منوط به حضور فقیهان و روحانیان در رأس حکومت می دانند. در فلسفه مطهری اصلاً چنین چیزی دیده نمی شود.» در واقع آنجا دکتر آغاجری از سخن حق آن شهید نتیجه باطل گرفته است و این سخن حکیمانه استاد که «جمهوری اسلامی حکومت طبقه روحانی نیست» مصداق «کلمه حق یراد بها الباطل» شده است.

بدیهی است که در تعبیر «جمهوری اسلامی» صفت «اسلامی» دلیل بر حکومت روحانیان نیست زیرا اسلام، دین روحانیان نیست بلکه دین انسان بما هو انسان و دین همه انسانهاست. ولی لازمه اینکه «جمهوری اسلامی حکومت طبقه روحانی نیست» این نیست که یک فقیه عادل جامع الشرایط در رأس آن نباشد و منکر ولایت فقیه باشیم، بلکه لازمه آن این است که نباید همه پستها در دست روحانیان باشد، طبقات دیگر نیز باید شریک باشند. بلکه استاد مطهری سخنی بالاتر دارد و آن اینکه «در جمهوری اسلامی بهتر است روحانیون پستهای اجرایی مانند ریاست جمهوری و وزارت را اشغال نکنند و به کار اصلی خود که نظارت و ارشاد و تعلیم و تربیت جامعه است بپردازند» و این امر فلسفه حکیمانه و ارجمندی دارد و آن این است که روحانیت شیعه از نظر روحی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است. قدرت روحانیت شیعه در ایجاد حرکتها و نهضتها ناشی از این بوده است که همواره در کنار مردم و در مقابل حکام بوده است. حتی در جمهوری اسلامی روحانیت باید این خصیصه خود را حفظ کند و با دولتها مخلوط نشود تا همچنان حرف اول را درمیان مردم بزند و از نفوذ کلامش کاسته نشود. در سالهای اخیر که این اصل نادیده گرفته شد صحت نظریه آن شهید بزرگ را که البته نظر امام خمینی (ره) نیز همین بوده است بهتر درک کرده ایم.

معنی این نظریه نیز آن نیست که فقیه عادل جامع الشرایط در رأس حکومت ناظر به حسن اجرای احکام اسلامی و حرکت جامعه در جاده اسلام نباشد یا فقهای شورای نگهبان ناظر به انطباق قوانین موضوعه بر اسلام نباشند و یا روحانیان که از شؤون آنها قضاوت است قوه قضاییه را اداره نکنند و خلاصه روحانیت صحنه را ترک کند و فقط بگوید و بنویسد. متأسفانه نویسنده مقاله از این سخن حق استاد مطهری نیز اراده باطل کرده است. وی می گوید: «او صریحاً به تفکیک روحانیت از دولت معتقد است…» او تا جایی پیش رفته که می گوید صرفنظر از صفت روحانیت، اگر دو فرد برای تصدی مقام (البته تعبیر استاد «پست اجرایی» است) کاندیدا بودند که این دو نفر در همه ویژگیها یکسان بودند اما یکی روحانی و دیگری غیر روحانی بود، تقدم با غیر روحانی است… آنچه تبلیغ شده و می شود این است که گویا مشروعیت حکومت دینی بسته به حضور روحانیت در قدرت است و حال آنکه فلسفه سیاسی مطهری دقیقاً عکس این است. از نظر او روحانیت هیچ نسبت مستقیمی با قدرت ندارد. روحانیت حامل علم دین و تبلیغ مذهب است و در نتیجه عرصه او جز فکر و قلم و گفتار چیز دیگری نیست… اما مطهری با توجه به مبانی خاص خودش حضور یک فقیه را در رأس قدرت به عنوان فرمانده مجری و حاکم، شرط دینی بودن حاکمیت ندانسته است.

نتیجه این سخنان چیزی جز انکار ولایت فقیه و منسوب نمودن آن به استاد مطهری نیست و این جفایی دیگر به آن شهید است. جفای اول، منسوب نمودن نظریه افیون بودن دین به ایشان بود. آنچه مورد نظر استاد است چیزی غیر از پرهیز از دولتی شدن روحانیت نیست و ناظر به این است که ولی فقیه نقش ایدئولوگ را دارد، اما نه ایدئولوگی که فقط نظرات خود را اعلام می کند و قادر به اعمال قدرت نیست. بلکه ایدئولوگی که صلاحیت مسؤولان کشور را تأیید یا رد می کند و هیچ مسؤولی بدون تنفیذ مستقیم یا غیرمستقیم او مسؤول نیست و حکم او بر آحاد جامعه لازم الاتباع است. اگر مقصود از «حضور روحانیت در قدرت» حضور روحانیت در دولت و پستهای اجرایی است. بله، مشروعیت حکومت دینی بسته به حضور روحانیت در قدرت نیست. اما اگر مقصود از قدرت، قدرتی است که ناشی از ایدئولوگ بودن ولی فقیه و حق نظارت وی بر امور و خلاصه ناشی از ولایت شرعی اوست، آری مشروعیت حکومت دینی بسته به حضور روحانیت در قدرت است و استاد مطهری حضور یک فقیه عادل جامع الشرایط را در رأس قدرت (یعنی حکومت اسلامی نه دولت) شرط دینی بودن حاکمیت دانسته است.

همچنین در بخشی از مقاله آمده است: «مطهری ادامه آیت الله نایینی است. اگر مطهری از طرف امام به عنوان ایدئولوگ جمهوری اسلامی معرفی شد به این دلیل بود که جمهوری اسلامی خود تداوم تکاملی مشروطیت بود و به همین دلیل هم متفکر و تئوریسین جمهوری اسلامی ادامه نایینی و تنبیه الامة است، درحالی که امروز تئوریسین های رسمی جمهوری اسلامی ادامه شیخ فضل الله نوری و سخنگویان جنبش مشروعه طلبی هستند. مطهری در آثار خود صریحاً با مشروعه طلبان مرزبندی کرده است. او می گوید منطق مشروعه طلبان منطق خوارج بود.»

در اینکه استاد مطهری ارزش و احترام فراوان برای اندیشه های اصلاحی علامه نایینی و کتاب تنبیه الامة قائل بودند؛ شکی نیست. نگاهی به کتاب نهضتهای اسلامی این مطلب را آشکار می کند اما این امر دلیل بر تخطئه شخصیت بزرگی مانندشیخ فضل الله نوری نیست و اصولاً مرزبندی ادعایی با مشروعه طلبان در آثار استاد دیده نمی شود. ایشان در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» [2] در باره داستان مشروطیت می گویند: «قرائن نشان می دهد کسانی که مخالف با مشروطیت بودند می گفتند این مشروطیت که می خواهد بیاید غیر از آن مشروطیتی است که دارند صحبتش را می کنند، مشروطه مشروعه به اصطلاح نیست و نخواهد آمد، مانند مرحوم شیخ فضل الله نوری. به هر حال یک چنین جریانی به وجود آمد و چه حوادث تلخ و خونینی به وجود آورد. مجتهدین کشته شدند. مردی مانند آقا شیخ فضل الله نوری به دار زده شد. این یک امر کوچکی نیست. مرحوم نوری مرد بزرگی بود، مجتهد مسلم و تا حدودی که شنیده ایم مرد بسیار پاک و با تقوا و عادلی بود، مجتهد مسلم العدالة و عادل مسلم الاجتهاد بود.» به هر حال از جناب آقای دکتر هاشم آغاجری در خواست می کنیم که با دقت بیشتری از مطالب بزرگان برداشت و به آنها منتسب نمایند و حتی المقدور عین کلام آنها را نقل فرمایند. این امر در مورد آثار استاد مطهری به دلیل صراحت و روشنی و متشابه و دوپهلو نبودن مطالب آسانتر است.

از خدای متعال آشنایی بیشتر با حقایق اسلام را خواستارم.

5/3/1380 علی مطهری



[1] - پیرامون انقلاب اسلامی / ص ۸۶ (نقل به مضمون)

[2] - جلد اول / ص ۱۵۸


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است