در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه - کیهان - تاریخ شمسی نشر 21/02/1388، مزروعی، علیرضا ؛


مطلب حاضر گفتگوی مجازی با علامه شهید مرتضی مطهری (ره) درباره اسلام و تقاضای زمان و نحوه برخورد درست و عاقلانه انسانها با نوگرایی و نواندیشی دینی است که با استناد به کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» استاد شهید تهیه شده است. اینک با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

¤ حضرت عالی در جایی فرمودید: از حدود بیست سال پیش (1332) که قلم به دست گرفته و مقاله و کتاب نوشته ام، تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قراردادم حل مشکلات و پاسخگویی به سوالات است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است. نظر شما به عنوان یک مجتهد و اسلام شناس در خصوص راهبردها و پتانسیل دین مبین اسلام نسبت به نیازهای زمان چیست؟

- معنای این لغت اینست که زمان که دائماً در حال گذشت و آمدن است، در هر قطعه ای یک اقتضائی دارد، در هر لحظه ای، در هر وقتی و در هر قرنی، در هر چند سالی یک تقاضائی دارد. به عبارت دیگر (به جای کلمه اقتضا اگر کلمه تقاضا بگذاریم بهتر فهمیده می شود) یک وقت هست ما تقاضای قرن را اینجور تفسیر می کنیم که در این قرن یک چیزهایی آمده است (اصلاً تقاضا یعنی به وجود آمدن) پس این قرن اینجور تقاضا دارد. هر چه که در یک زمان به وجود آمد، همین به وجود آمدن معنایش تقاضا است. تبعیت کردن از مقتضای زمان و از تقاضای زمان یعنی در این زمان یک پدیده هائی پیدا شده است و چون این پدیده ها پیدا شده است، پس این قرن تقاضا دارد، بنابر این باید خود را با این تقاضا یعنی با پدیده هائی که در زمان پیدا شده تطبیق داد، آنها را پذیرفت. این یک جور تفسیر است.

یک تفسیر دیگر برای تقاضای زمان یا اقتضای زمان، تقاضای مردم زمان است یعنی پسند مردم، ذوق و سلیقه مردم، به این معنی که ذوق و سلیقه و پسند مردم در زمان های مختلف اختلاف پیدا می کند. (در این بحثی نیست) هر زمانی یک ذوق و یک پسند حکمفرماست. مثلاً در مدهای کفش و لباس می بینید در هر زمانی یکجور کفش میان مردم مد است، یک نوع دوخت لباس مد است یعنی مردم آن طور می پسندند. یک نوع پارچه مد می شود، پسندهای مردم عوض می شود. اگر معنای مقتضای زمان هر یک از این دو تفسیر باشد، غلط است که انسان تابع مقتضای زمانش باشد، اگر معنای اول باشد، یعنی در هر زمانی هرچه که پیدا شد چون پدیده قرن است، باید تابع آن باشیم.

آیا هر چه در قرن جدید پیش می آید خوب است و در جهت صلاح و سعادت بشریت است یعنی آیا بشریت اینجور ساخته شده که هر چیز نویی که پیدا می شود، آن چیز حتماً در جهت صلاح و پیشرفت اوست.

¤ آیا جامعه انحراف پیدا نمی کند و امکان ندارد یک چیز تازه در قرن پدید بیاید که انحراف و در جهت سقوط باشد؟

- بله امکان دارد، پدیده های هر زمانی ممکن است در جهت صلاح بشریت باشد و ممکن است در جهت فساد باشد.

بشر همانطور که امکان پیشروی دارد، امکان عقب روی هم دارد بنابر این امکان انحراف در بشر هست پس نمی شود قبول کرد که روی هرچه که در زمان پدید آمده و جدید نامیده شده، اسم تجدد گذاشته شود و گفت خوب است لذا به این معنی تقاضای زمان را پیروی کردن غلط است. باید هشیار بود و روی آن پدیده حساب کرد و با مقیاس های دیگری که عرض می کنم آن را سنجید و دید اگر خوب است آن را گرفت و اگر بد است آن را طرد کرد.

تفسیر دیگری نیز برای مقتضیات زمان می شود و آن اینکه تقاضای زمان به معنای اینست که احتیاجات واقعی در (طول) زمان تغییر می کند، آنوقت احتیاجی که بشر در هر زمان دارد یک نوع تقاضا می کند. می دانید که محور فعالیت بشر احتیاج است. یعنی خدا انسان را در این دنیا آفریده است با یک سلسله احتیاجات واقعی: بشر به خوراک احتیاج دارد، به پوشاک احتیاج دارد، به مسکن، کشاورزی، خیاطی، تجمل، حمل و نقل، مسافرت، علم آموختن، و مسائل فنی و ... احتیاج دارد.

ولی انسان برای تامین همین احتیاجات به یک سلسله ابزار و وسائل نیاز دارد. وسائل در هر عصر و زمانی فرق می کند. چون وسائل در ابتکار خود بشر است. دین به وسیله (البته مشروع) کاری ندارد. دین هدف را معین می کند و راه رسیدن به هدف را، اما تعیین وسیله تامین احتیاجات در قلمرو عقل است. عقل کار خودش را به تدریج تکمیل می کند و هر روز وسیله بهتری انتخاب می کند.

در جایی که احتیاج انسان به وسیله عوض شود یعنی وسیله ای که امروز مورد احتیاج است فردا که تکمیل شد دیگر احتیاج واقع نمی شود، باید تقاضای زمان تغییر کند. اینجور چیزها واقعاً تقاضای زمان است.

¤ استاد با نگرش به گذشته و حال اندیشه اسلامی و مقوله آسیب شناسی در حوزه فرهنگ و معرفت دینی و جریان های فکری در دنیای اسلام با دو جریان عمده افراط و تفریط مواجه هستیم. از سویی جریان افراطی که با دخل و تصرف های بیجا در امور دینی همراه بوده است و از سویی دیگر با جریان تفریط و کندروی و جمود فکری و تجمل گرایی روبرو هستیم. که بر این باورند که اسلام و مقتضیات زمان دو پدیده متضاد و ناسازگارند؟

- افراد و طبقاتی هستند که این مسئله را واقعاً به صورت یک معمای لاینحل و به صورت یک تضاد آشتی ناپذیر می نگرند و معتقدند «اسلام» و «مقتضیات زمان» دو پدیده غیرمتوافق و ناسازگارند و از این دو حتماً یکی را باید انتخاب کرد، یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هرگونه نوجوئی و نوگرائی پرهیز کرد و زمان را از حرکت بازداشت و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را به عنوان پدیده ای متعلق به گذشته به بایگانی تاریخ سپرد. روی سخن در این مقاله با اینگونه افراد است.

استدلال این گروه اینست که اسلام به حکم اینکه دین است بویژه که دین خاتم است و دستوراتش جنبه جاودانگی دارد و باید همانطور که روز اول بوده برای همیشه باقی بماند، یک پدیده ثابت و لایتغیر است و اما زمان در طبع خود متغیر و کهنه و نوکن است، طبیعت زمان اقتضای دگرگونی دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرائط جدیدی خلق می کند مغایر با شرائط پیشین، چگونه ممکن است چیزی که در ذات خود ثابت و لایتغیر است با چیزی که در ذات خویش متغیر و سیال است توافق و هماهنگی داشته باشند؟ و حال آنکه آنچه در زمان کهنه و نو می شود ماده و ترکیبات مادی است، یک ساختمان، یک گیاه، یک حیوان، یک انسان محکوم به کهنگی و زوال است. اما حقایق جهان ثابت و لایتغیر است.

آیا جدول فیثاغورث به حکم اینکه بیش از دو هزار سال از عمرش می گذرد کهنه شده است؟ آیا گفته سعدی: «بنی آدم اعضای یک پیکرند» چون هفتصد سال از عمرش می گذرد منسوخ و غیرقابل عمل است؟ آیا به دلیل اینکه عدالت و مروت و وفا و نیکی چندین هزار سال است که دهان به دهان می گردد مندرس شده است؟ بلکه گفتن اینکه جدول فیثاغورث عمر چند هزار ساله دارد و گفته سعدی عمر هفتصد ساله، غلط است؛ محتوای جدول فیثاغورت و شعر سعدی حقایق ازلی و ابدی می باشند و آنان بازگوکننده آن حقایق و بس.

¤ جناب استاد! با تفسیر جنابعالی انسان می تواند مسلمان باشد و در عین حال خودش را با مقتضیات زمان تطبیق دهد. اساساً با توجه به اینکه مقتضیات زمان تغییر می کند چگونه می شود انسان دیندار بماند، چون لازمه دینداری اینست که انسان خودش را در مقابل مقتضیات زمان نگاه دارد و مقتضیات زمان تغییر می کند و چاره ای نیست؟!

- گاهی از کیفیتش سؤال می کنند که چه جور بایستی انسان خودش را تطبیق بدهد. یک عده می گویند انطباق پیدا کردن، ضد دین و مذهب است. یک عده هم این موضوع را بهانه قرار داده و علیه دین تبلیغ می کنند، می گویند به همین دلیل انسان نباید پایبند به دین باشد چون دین مانع تجدد و مانع نوخواهی و پیشروی است و انسان اگر بخواهد در این دنیا ترقی داشته باشد باید طرفدار تجدد و نوخواهی و دشمن کهنه باشد پس به همین دلیل انسان نباید دیندار باشد.

به انسان قوه انتخاب و کشف و ابتکار و خلاقیت داده شده است. انسان قادر است شکل تولید و توزیع مایحتاج خود را عوض کند، ابزارها و وسایل نوتر و بهتر از پیش اختراع نماید، سیستم زندگی خود را عوض کند، در روابط عمومی خود و در طرز تربیت و اخلاق خود تجدیدنظر نماید، محیط را و زمین و زمان را به نفع خود تغییر دهد انسان وضع متغیری دارد اما حیوان وضع ثابتی دارد.

از همین جا این مسئله پیش می آید که اسلام به عنوان یک دین و یک آئین و به عنوان یک قانون زندگی با مقتضیات متغیر زمان چه می کند. آیا نظر اسلام این است که باید با مقتضیات زمان نبرد کرد و در حقیقت جلو قدرت خلاقه و نیروی ابتکار بشر را گرفت و نگذاشت محیط و زمین و زمان را عوض کند؟ یا برعکس نظر اسلام این است که باید تسلیم زمان و مقتضیات زمان شد؟ و یا نظر سومی در کار است و لااقل توضیح و تفصیلی در میان است.

اینکه می گویند مقتضیات زمان تغییر می کند، راست می گویند. علت تغییر کردنش هم همین جهت است که به طرز خلقت انسان مربوط است. مقتضیات زمان برای حیوان عوض نمی شود ولی برای انسان عوض می شود. درحیوان حس تجدد و نوخواهی وجود ندارد، در انسان وجود دارد. زمان او یکنواخت است ولی زمان انسان یکنواخت نیست. حیوان مکلف نیست بعضی مسئولیت روی دوش حیوان گذاشته نشده است یک ماشین خودکار است، ولی انسان مسئول کار خودش است.

تغییراتی که در زندگی بشر پیدا می شود دو نوع است. یک نوع تغییرات صحیح و یک نوع تغییرات ناصحیح، اعتلائی و غیراعتلائی.

پس یک مطلب دیگر را از اینجا نتیجه می گیریم و آن اینست که اگر از ما بپرسند آیا با تغییراتی که در زمان پیدا می شود باید هماهنگی کرد یا باید مخالفت کرد، باید اینجور جواب بدهیم که با تغییرات زمان نه باید دربست هماهنگی کرد و نه درست و صددرصد مخالفت کرد، چون زمان را انسان می سازد و انسان موجودی است که می تواند زمان را در جهت خوبی تغییر بدهد و می تواند زمان را درجهت بدی تغییر دهد، پس با تغییراتی که در جهت خوبی است باید هماهنگی کرد و با تغییراتی که در جهت بدی است نه تنها نباید هماهنگی کرد بلکه باید مخالفت کرد.

¤ اکنون سؤال دیگری پیش می آید که کدام تغییرات است که باید آنها را به حساب ترقی و اعتلاء بگذاریم و کدام تغییرات است که باید آنها را به حساب فساد و انحراف بگذاریم ما از کجا بفهمیم که یک تغییر اوضاع خوب است و ما هم باید هماهنگی بکنیم یا بد است و باید مخالفت بکنیم مقیاس آن چیست؟

- عقل برای انسان راهنمای خوبی است. عقل را خداوند به انسان داده است برای اینکه راه کمال را از راههای انحراف تشخیص بدهد. وضع بشر نشان می دهد که بشر گاهی به حکم عقل راه صحیح را طی می کند، گاهی به حکم اشتباه و جهالت و هواپرستی راه انحراف را طی می کند.

یک مقیاس کلی اینست که ببینیم پدیده هایی که در زمان بوجود می آید چه عواملی باعث به وجود آمدن آنها شده است و در چه جهتی به وجود آمده است، یعنی عامل پدیده موردنظر کدام استعداد از استعدادهای گوناگون انسانی است و ببینیم آن پدیده برای چه منظوری به وجود آمده و چه آثاری دارد باید ببینیم آنچه که در زمان پیدا شد آیا محصول عقل و علم بشر است یا چیز دیگری مخالفت کرده است شما هر چیزی را که دیدید در زمان پیدا شد اگر روی آن حساب بکنید، گاهی می بینید صددرصد محصول علم و عقل است و گاهی می بینید محصول علم هست اما نه علم آزاد بلکه علم بیچاره اسیر. مثلا علمی در دنیا هست به نام علم فیزیک. بعضی از علما زحمت کشیده اند و این علم را پیش برده اند. یکی از مباحث این علم بحث مربوط به نور است. مبحث نور از مباحثی است که هزاران سال است بشر درباره آن تحقیقاتی دارد که حقیقت نور چیست.

در اثر شناختن نور و کیفیات نور، بشر مسئله عکس و عکسبرداری و فیلمبرداری را آموخته است. این موضوع کار علم است. آیا علم در اینجا پیشروی کرد یا نه؟ البته که پیشروی کرد. از این راه چه استفاده ها که بشر می تواند ببرد!

علم کار خودش را می کند، کشف و اختراع خودش را می کند، یک دفعه یک آدم پول پرست هواپرست می شود و آن را وسیله برای خالی کردن جیب مردم و ضمناً فاسد کردن اخلاق مردم قرار می دهد، از این علمی که بشر پیدا کرده است فیلم های فاسدکننده منحرف کننده ایجاد می کند، یعنی علم را به اسارت می برد، از این علم فیلم های فسادی تهیه می کند که نتیجه اش خراب کردن اخلاق مردم است. آن وقت آیا ما می توانیم فلان فیلم سینمایی را قبول بکنیم و بگوئیم پدیده این قرن است، محصول علم است. می گوئیم نه، این فقط محصول علم نیست، محصول علم و چیز دیگری است، محصول شهوت، شهوت پرستان است که علم را در خدمت خودش گرفته است و یک همچو چیزی به وجود آورده است.

پس این مقیاسی است که ما می توانیم به دست بیاوریم راجع به تغییراتی که در روزگار پیدا می شود که چه تغییرات، تغییرات خوبی است و چه تغییرات، تغییرات بدی است؟ با تغییراتی که در ایجاد آن ولو علم هم دخالتی داشته است اما علم خدمت هوا و هوس بشر قرار گرفته است تا این تغییرات را ایجاد کرده نباید هماهنگی نمود. هماهنگی کردن با اینها مساوی با سقوط است.

پس اگر ما بگوئیم با مقتضیات زمان نباید به طور درست هماهنگی کرد، این مخالفت با علم نیست، بلکه به واسطه این نکته است که ما می دانیم هنوز دوره ای که در آن دوره علم آزاد باشد، عقل آزاد باشد، دوره ای که علم و عقل بر شهوات مردم، بر جاه طلبیهای مردم حکومت بکند نیامده است، یعنی هنوز عصری نیامده که «انیشتین» حاکم و آمر باشد و روزولت مطیع و مامور، بلکه عکس است.

¤ هستند افرادی که می گویند تمام احتیاجات بشر متغیر است، اصلا بشر احتیاج ثابت ندارد یعنی هیچ چیزی در دنیا نیست که بشر همیشه و در تمام ادوار به آن احتیاج داشته باشد؟

- اصل این قانون کلی به دو شکل بیان می شود: یکی رنگ فلسفی می گیرد و دیگری رنگ اجتماعی، رنگ فلسفی این شکل که در این دنیا همه چیز متغییر است، هیچ چیز باقی نیست، و رنگ اجتماعی به این صورت که هرچیز در اجتماع زائیده یک احتیاج است و احتیاجات اجتماعی بشر در تغییر است پس هر چیزی یک مدت موقت در اجتماع می ماند.

جواب این مطلب با بیان این که رنگ فلسفی به آن می دهند، این است: اینکه هر چیزی در دنیا تغییرپذیر و کهنه شدنی است به معنای این است که هر امر مادی اینطور است، هر جسمی از اجسام عالم اینطور است ولی صحبت ما در اجسام نیست. اگر کسی درباره یک انسان مدعی ابدیت شخصی بشود جای این حرف هست، یا اگر کسی درباره قرآن مکتوب روی کاغذ چنین حرفی بزند، درست است ولی صحبت نه درباره شخص است و نه درباره کاغذ و مرکب، صحبت درباره قانون است، درباره یک سلسله حقایق است. اینکه مواد عالم کهنه می شوند چه ربطی به حقایق عالم دارد.

مثلا اینکه می گوئیم: راستی موجب رضای خداست یا برای انسان استقامت صفت خوبی است، قانونی برای زندگی بشر است. این، تغییرپذیر نیست. ولی گفتیم یک مطلب دیگر هست و آن راجع به حاجت های زندگی است که حاجت ها تغییر می کند و چون حاجت ها تغییر می کند پس قوانین که بر مبنای احتیاجات است باید تغییر بکند.

از خصوصیات دین مقدس اسلام این است که همیشه روی حاجت های ثابت انسان مهر ثابت زده است اما حاجت های متغیر انسان را تابع حاجت های ثابت قرار داده است، و این به عقیده شخص من اعجازی است که در ساختمان این دین به کار رفته است.

¤ حضرت استاد! اجتهاد و فقه بعنوان مکانیزم، متد و ابزاری که همگام با تغییرات زمان و مکان در حال تحول است و ایستایی ندارد آیا توان پاسخگویی به سؤالات و حل مشکلات و دغدغه های فکری، سیاسی، اجتماعی و حتی سیاسی را دارد. و راهکاری بهینه با توجه به تقاضا زمان متناسب با تحولات اجتماعی و زمان را پیش روی جامعه اسلامی می گذارد این را چگونه تبیین می نمائید؟

- اجتهاد قوه محرکه اسلام است و یا گفته می شود اجتهاد در هر عصر و زمانی لازم است و روح اسلام روح ثابتی است در تمام زمان ها همینطور که بدن انسان متغیر و روح تغییرناپذیر است، این شبهه ایجاد نمی شود که مقتضیات زمان ایجاب می کند حکم اسلام نقض بشود. اینجا مثالی عرض می کنم، ما در قرآن دستوری داریم: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم» دستوری با کمال صراحت بیان شده، هدف این دستور هم ذکر گردیده است. اسلام دین نیرومندی است.

وقتی ما وارد سنت پیغمبر می شویم می بینیم پیغمبر یک سلسله آداب و سنن را در زمان خودش بیان کرده است که در فقه به نام «سبق و رمایه» آورده شده است. در اسلام سبق و رمایه مستحب است. «سبق» مسابقه اسب دوانی است و رمایه تیراندازی است. اسلام هر نوع برد و باختی را تحریم کرده مگر برد و باخت هائی که در زمینه مسابقه اسب دوانی و یا مسابقه تیراندازی باشد. این از مسلمات فقه ما است که یک چنین سنن و آدابی در دین هست. حالا اینجا یک وقت هست ما جمود به خرج می دهیم می گوئیم «اعدوا لهم ما استعطتم من قوه» یک دستور است، و دستور سبق و رمایه، دستور دیگری است یعنی اگر پیغمبر توصیه کرده است که سبق و رمایه را یاد بگیرید و به فرزندان خودتان هم بیاموزید، این یک علاقه ای است که پیغمبر به اسب و اسب دوانی و تیراندازی و کمان داشته است.

پس این دستور در تمام زمانها باید به همین شکل در میان ما باقی بماند! اینطور نیست. «سبق و رمایة» فرزند «اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» است. اسلام می گوید: شما در تمام زمانها باید حداکثر نیرومندی را داشته باشید. اسب دوانی و تیراندازی از نظر اسلام اصالت ندارد بلکه شکل اجرائی «اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» است. دستور، آن است؛ این، شکل اجرائی آن است و به عبارت دیگر جامه ای است که به بدن آن دوخته شده است. یعنی اسلام برای سبق و رمایه اصالت قائل نیست، برای نیرومند شدن اصالت قائل است.

بین حکم عقل و حکم شرع همیشه تلازم است یعنی هر چه را که عقل حکم به لزوم آن بکند دین هم حکم به لزوم آن می کند و هرچه را که دین حکم به لزوم آن بکند عقل هم حکم می کند، به این معنی که اگر عقل یک مصلحتی را کشف کرد (کشف یقینی و قطعی نه کشف احتمالی و گمانی)، در اینجا باید حکم بکنیم که حتماً اسلام دستورش همین است ولو آن دستور به ما نرسیده باشد.

فقها دارند مواردی که فتوا می دهند و حال آنکه دلیل نقلی از ناحیه شارع نرسیده است. فقط از باب اینکه عقل اینجوری حکم می کند فتوا می دهند. مثلا مساله ای هست در فقه به نام «ولایت حاکم» یعنی حاکم شرعی در بسیاری از موارد حق ولایت دارد. اگر شخصی بمیرد و وصیتی معین نکرده باشد و یک قیّم شرعی هم وجود نداشته باشد تکلیف بچه های او چیست. می گویند تکلیف اینها را باید حاکم شرعی معین بکند- در صورتی که نه آیه ای هست و نه خبر صددرصد صحیح- چون اسلام دینی است که مصالح مردم را بلاتکلیف نمی گذارد.

هرچه که شارع حکم کرده است عقل هم حکم کرده است. معنای این جمله این نیست که هر جا که شارع حکمی وضع کرده، عقل هم الآن حکمی دارد، مثلا اگر شارع گفته است گوشت خوک حرام است، عقل هم می فهمد که چرا حرام است. نه، مقصود این است که در هر حکم شارع رمزی وجود دارد که اگر آن رمز را برای عقل بگویند عقل هم تصدیق می کند این را می گویند قاعده ملازمه.

بنابراین خود دستورهای دین آنچنان شکل های مختلف دارد که انسان حیرت می کند. این، برای اینست که مصلحت ها فرق می کند و همان حساب اهم و مهم است. می گوید در سفر که می روی نمازت را شکسته بخوان، روزه هم نگیر، قرآن می فرماید: «فمن کان منکم مریضاً او علی سفر فعده من ایام اخر» هر که مریض یا در سفر است نباید روزه بگیرد، بگذارد برای روزهای بعد. چرا؟ خود آیه دلیلش را می گوید: «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر» خدا در تکالیفی که برای شما معین می کند، آسانی و سهولت را می خواهد نه سختی.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است