در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به چهار بخش تقسیم گردیده و بخش های دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

ایمان به حقایق دین شأن اقلیت پخته است.

در قرآن کریم دیده می شود که می فرماید: «ولکِنَّ أکْثرَ النّاس لا یُؤْمِنونَ»  [1] یا «وَ ما أکْثرُ النّاس وَ لوْ حَرَصْتَ بمُؤْمِنینَ» و امثال این ها. اینجا این سؤال پیش می آید که با اینکه توحید فطری است چرا اکثریت ایمان نمی آورند؟ جواب این است که ممکن است در این موارد مقصود ایمان به حقایق دین باشد. ایمان اجمالی به اصل دین را مردم غالباً دارند، اما ایمان تفصیلی به حقایقی که در دین بیان شده به حکم اینکه بالاتر از سطح فکر عامه است کم تر افرادی می توانند بپذیرند. اصولًا بعضی حقایق است که با هدایت حس و تجربه و یا هدایت عقل، بشر به آسانی به آن ها پی می برد و ایمان می آورد و آن ها همان هاست که بشر در زندگی ساده حسی و عقلی خود با آن ها مواجه است، اما بعضی حقایق است که مافوق این دو است. (همان طور که حقایق عقلی مافوق حقایق حسی است) و لذا احتیاج به هدایت وحی است، مثلًا ایمان به اینکه سعادت به عمل بستگی دارد (لْیسَ لِلْإنْسان إلّا ما سَعی) و اینکه سعادت بستگی دارد به اینکه عمل در جهت صلاح باشد و اینکه گناهان ضررش مستقیم یا غیرمستقیم به خود انسان می رسد و اینکه افراد اجتماع در زندگی دنیا به حکم اینکه زندگی اجتماعی است و زندگی فرد جنبه عضوی دارد و افراد تکویناً مسئول عمل یکدیگرند و اثر نیک یا سوء یک عضو به دیگری می رسد و دامنگیر او می شود مانند اعضای یک پیکر [ند] که کوتاهی یک عضو در کار خود (مثلًا کبد یا معده یا قلب) در سایر اعضا مؤثر است و گناهی که مثلًا دست یا چشم یا زبان یا عضو تناسلی می کند چوبش به پا می خورد و درد پا عین درد سایر اعضاست و فقط در آخرت است که پرونده ها از یکدیگر جدا می شود زیرا در آنجا زندگی اجتماعی نیست و آنچه گفته شد خاصیت زندگی اجتماعی است. به هر حال ایمان به این حقیقت که اگر

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 57

چه در آخرت «لاتَزرُ وازرَهَ وزْراَاخْری»، ولی در دنیا «وَاتَّقوا فِتْنه لاتُصیَبَنَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنْکُم خاصَّه»، «وَ لْیَخْشَ الَ ذینَ لَوْ تَرَکوا من خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّه ضِعافاً خافوا عَلَیْهمْ». [2]

در قرآن به نسل یهودیان زمان پیغمبر نسبت قتل انبیاء گذشته را می دهد. همچنین این حقیقت که «إنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنْصُرْکُمْ» یعنی توقع اینکه مردمی بخوابند و انتظار لطف خدا را داشته باشند، غلط است. لطف خدا از مجرای حرکت به سوی مقاصد صالحه عمومی می رسد و امثال این حقایق.

این ها حقایقی است که اکثر مردم نمی توانند به این ها ایمان بیاورند، زیرا باید سطح فکر و عقلشان خیلی بالا آمده باشد تا این ها را بفهمند. [3]

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 58

فصل پنجم: رابطه علم و ایمان

1- در باب علم و ایمان می توان گفت که علم، روشنایی است و دین، حرارت. نیاز انسان به علم از قبیل نیاز به روشنایی است و نیاز او به دین از قبیل نیاز به حرارت است. در یک اتاق برای سکونت، هم نیاز به روشنایی است هم به حرارت. اگر روشنایی باشد و حرارت نباشد، باید انسان در خود فرو برود و بلرزد و آرامش نداشته باشد ولو آنکه قوی ترین نورافکن ها در آنجا باشد، جسم و روح انسان حالت انقباض و یخ زدگی پیدا می کند. اگر حرارت باشد و گرمی، جسم و روح آرام است اما ارتباط با بیرون قطع است.

آنان که فاقد علم و ایمانند یا جامعه هایی این چنین در تاریخ یا در حال حاضر، در حکم افرادی هستند که در شب سرد زمستانی به سر می برند که هم از نور بی نصیب اند و هم از حرارت؛ و آنان که از دین بهره مندند و از علم بی بهره، در حکم مردمی هستند که در شب تابستانی [در تاریکی ] زندگی می کنند و آنان که از علم بهره مندند و از دین بی بهره، در حکم افرادی هستند که در روز سرد زمستانی در سرما زندگی می کنند و آنان که از هر دو بهره مندند مانند افرادی هستند که در فضایی روشن با گرمایی مطبوع به سر می برند. [4]

2- علم متعلق به طبیعت است و دین به انسان، علم، طبیعت را می سازد و دین، انسان را. دین قادر نیست مستقیماً طبیعت را بسازد، همچنان که علم قادر نیست، مستقیماً انسان را بسازد.

3- هم علم قدرت است و هم دین ولی علم نظیر قدرت شمشیر است و دین نظیر قدرت بازو؛ یعنی یکی قدرت متصل است و دیگری قدرت منفصل. علم قدرت، بر طبیعت است و دین، قدرت بر خود است.

4- علم، زیبایی است و دین هم زیبایی، ولی علم زیبایی برون است و دین زیبایی درون.

5- علم به انسان امنیت می دهد، اما امنیت بیرونی از عوامل خارجی، ایمان به انسان امنیت می دهد از اضطراب ها و یأس ها و احساس تنهایی ها.

6- حتی می شود گفت علم، روشنایی است و دین [هم ] روشنایی، ولی علم روشنایی برون است و دین روشنایی درون. البته این جهت هم نیازمند به توضیح است که دین روشنی درون است از این جهت

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 59

که چگونه باید باشیم. یعنی روشنی راه انسان است در درون، علم هم روشنی درون است اما از این جهت که چه هستیم.

7- گفتیم دین حرارت است و علم روشنایی. باید توجه داشت که این حرارت شامل روابط انسان ها هم هست که صمیمیت و یگانگی می شود و متحد جان های شیران خدا می گردد. دنیای اروپا دنیای سردی است.

8- علم، قدرت منفصل است و دین قدرت متصل (نظیر نماء منفصل و متصل که فقها اصطلاح کرده اند)؛ علم، زیبایی منفصل است و دین، زیبایی متصل، علم روشنایی منفصل است و دین روشنایی متصل، علم حرارت منفصل است و دین حرارت متصل.

9- شنیده اید که «عالم شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل». این مَثَل نشان دهنده این حقیقت است که از قدیم الایام به این نکته توجه داشته اند که علم برای آدم شدن کافی نیست. قلمرو علم ساختن انسان و تغییر انسان نیست، بلکه روشن کردن و آگاه کردن انسان است.

10- اینکه مولوی می گوید: کشتن این کار عقل و هوش نیست/ شیر باطن سخره خرگوش نیست، ناتوانی و عجز عقل را از تغییر و تسخیر نفس بیان می کند و اینکه انسان علاوه بر نیروی عقل نیازمند به نیروی ایمان است.

11- علم، چراغ است و قدرت و کارش روشن کردن و تسلط بخشیدن بر طبیعت است و کار ایمان مقصد دادن و هدف دادن.

12- ایمان، مطلوب خلق کردن و عشق آفرین است برخلاف علم.

تناقض علم و دین

بعضی که در منطق خود خیلی افراط می کنند، برای دین هیچ گونه فایده ای قائل نیستند و صد در صد آن را مضر و زنجیر و مخدر می دانند و به علاوه مولود جهل نیز می دانند.

اما بعضی دیگر فواید دین را انکار ندارند. ولی می گویند که جلوگیر علم است و ناسازگار با علم است. اگر می شد بشر از هر دو تا استفاده کند، خوب بود. ولی به منزله دو دوایی است که هر دو به تنهایی

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 60

خوبند، ولی با هم نمی سازند، یا مثل دو خدمتکار در یک خانه اند که هر دو خدمت می کنند و صاحبخانه از هر دو راضی است؛ اما عیب این است که خودشان با هم نمی سازند و دشمن یکدیگرند.

حق این است که مسئله تناقض علم و دین در حقیقت تناقض علم و دین نیست، تناقض متدینین (به ادعا) و علماست، جنگ بین اغراض و اهواء پرچمداران هر دو است، یعنی جنگ بی دینی با بی دینی است که غرض و منافع دو دسته با یکدیگر اصطکاک پیدا می کند و به نام علم و دین تمام می کنند، یا جنگ جهل و جهل است، یعنی یا علما از دین بی خبرند و یا متدینین از علم و یا هر دو؛ در نتیجه، سوء تفاهم پیدا می شود و جنگ پیدا می شود. پس در حقیقت جنگ بین علم و دین نیست، جنگ بین اغراض و بی دینی هاست و یا بین جهل ها و بی علمی ها. پس مرجع و منشأ این خیال و توهم، یا لادینی و غرض است و یا بی علمی و جهل. [5]

تعارض علم و دین

فکرِ تعارض اسلام و مقتضیات زمان ناشی از دو چیز است: یکی جمود و دیگر جهالت.

بعضی ها به حکم جمودی که دارند، خیال می کنند، دین اسلام آمده است که اوضاع عالم را از هر جهت ثابت نگه دارد، دنیا را به شکل موزه حفظ آثار باستانی در آورد. از این رو با هر چیز تازه ای مخالفند و ای بسا که آن چیز تازه با هدف های دین اسلام سازگارتر است. این ها اسیر عادات و مأنوسات خودشان هستند و به آن عادات و مأنوسات، رنگی دینی و مذهبی می دهند. مثلًا عادت کرده که در خزانه بدن خود را تطهیر کند و در خزانه غسل کند، خیال می کند یکی از ارکان دین اسلام، خزانه حمام است و حال آنکه اسلام از بشر نظافت می خواهد و از جُنُب، غسل کردن می خواهد و حتی گفته است که اغتسال در آب غسل شده مکروه است و در زمان پیغمبر (ص) و ائمه (ع) هم خزانه نبوده است. حمام ها آن وقت به دوش امروز شبیه تر بوده است. بعضی عادت کرده اند و ترک عادت سخت است و آنگاه که خزانه ها بسته می شود، فریاد «وا اسلاما» می کشند و وقتی که آرزوی ظهور حضرت حجت (عج) را دارند، برای این است که آن حضرت بیایند و به خیال این ها حمام های دوش را تبدیل به خزانه کنند!

این ها مثلًا در مسئله سبق و رمایه خیال می کنند، حتماً باید شمشیر و تیر و کمان در کار باشد!

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 61

این ها خیال می کنند چون بچه ها در گذشته روی تخت پوست می نشستند و عمّ جزء می خواندند، حتماً باید به همان شکل محفوظ بماند. اما اینکه اصلًا تدریس عمّ جزء در ابتداء برای بچه شش ساله درست نبود، برای این ها قابل تصور نیست.

این ها حتی تبدیل ساعت غروب کوک را به ساعت ظهرکوک، یک امر خلاف قدس و تقوا می شمارند. یادم هست که مرحوم آیت الله بروجردی که به قم مشرف شدند، از همان اول در منزلشان تلفن داشتند. عده ای از همین تیپ مردم حرکت کردند و آمدند به قم و به ایشان پیشنهاد کردند تلفن را بردارید.

به عقیده این ها یک نفر مجتهد حتماً باید با قلمدان و مرکّب بنویسد و دم به دم قلم را به دوات فرو برد و گاهی پُرمَد و گاهی کم رنگ بنویسد، در صورتی که اسلام بیش از هر دین دیگر به حفظ وقت اهمیت می دهد.

یکی از بیماری های اجتماعی، تقّشر و تحجّر است. تقشّر مانع جریان آب حیات علم و حقیقت می شود. بعضی از مردم نسبت به دین حالت تقشّر پیدا می کنند و فقط به ظروف اهمیت می دهند نه به معنی (مثال خطبه نکاح) و بعضی حالت تحجّر و توقف. [6]

تضاد علم و دین، میوه جهل و جمود

انسان معتدل آن است که از افراط و تفریط بپرهیزد، نه جمود بورزد و توقف کند و نسبت به کهنه تعصب بورزد و نه هر نو [و جدیدی ] را ترقی و پیشرفت بداند.

جامد، از هر چه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمی گیرد و جاهل هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان موجه می شمارد. از نظر جامد عمّ جزء، قلم نی، قلمدان مقوایی، خزانه حمام و ... جزء شعایر دینی است و باید حفظ کرد و از نظر جاهل هر سوغاتی که از غرب بیاید، تجدد و ترقی و جبر زمان است.

فکر تناقض علم و دین ناشی از جمود و جهل بود. کلیسا از طرفی برخی مسائل فلسفی را که علم برخلاف آن ها قیام کرد، جزء دین شمرد و از طرف دیگر قسمتی از امور که مربوط به شکل ظاهر و مادی

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 62

زندگی است نیز از دین دانست و دین را مأمور حفظ این شکل دانست و حال آنکه علم خواه ناخواه این شکل ها را عوض می کند، و جهال هم به همین دلیل دین را نظراً و عملًا مخالف علم قلمداد کردند.

مثل قرآن: «کزرع اخرج شطأه».

اسلام، هم با جمود مخالف است و هم با جهل و خطری که اسلام را تهدید می کند از ناحیه دو دسته است.

جمود جامد میدان به جاهل می دهد و جهل جاهل وسیله به دست جامد می دهد که به هر تغییری به چشم بدبینی نگاه کند. در این میان آن که باید غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد، اسلام است.

آن ها [یعنی جاهلان ] خیال می کنند که زمان معصوم است و حال آنکه زمان به دست بشر ساخته می شود و بشر نه معصوم از اشتباه است و نه از گناه.

عجب تر اینکه آن ها همه چیز را با کفش و کلاه و لباس خودشان قیاس می کنند و خوب و بد در نظر آن ها مفهومی جز نو و کهنه ندارد. از نظر این ها، فئودالیسم به این دلیل بد است که کهنه شده و از مد افتاده، روز اولی که از قالب درآمده بود، خوب بود استثمار زن، بد است چون دوره اش گذشته است، روز اولی که به بازار آمده بود خوب بود!

از نظر این ها چون نمی شود هواپیما، ماشین چاپ، ماشین های نخ ریسی ... را گذاشت و الاغ سواری و دستنویسی [کرد و ...] و با چرخدستی کار کرد، نمی شود مایو پارتی، آشپزخونه پارتی نرفت؛ عربده مستانه نکشید، مد بالای زانو نپوشید زیرا پدیده قرن است و اگر نکنند به عصر الاغ سواری برگشته اند.

کلمه پدیده قرن، افراد بی شماری را بدبخت و خانواده های بسیاری را متلاشی کرده است.

می گویند عصر، عصر علم است، عصر اتم است ... می گوییم بسیار خوب، ما هم خدا را شکر می کنیم که در چنین عصری واقع شده ایم، اما آیا همه سرچشمه ها غیر از سرچشمه علم در وجود بشر خشک شده است؟ علم، ادعا ندارد که طبیعت شخص عالم را رام کند و به صورت چراغ در دست دزد واقع نشود، چه رسد به آنجا که گروهی عالم با خلوص نیّت زحمت می کشند و گروهی سودجو، جاه طلب، پول پرست، هوسران، علم و عالم را استثمار می کنند و در خدمت هوس های پست خودشان می گمارند. ناله علم از این اسارت و استثمار بلند است. بدبختی قرن ما هم همین است. علم فیزیک پیش می رود و هوسرانان از قوانین پیشرفته نور، فیلم های خانمان برانداز می سازند؛ شیمی پیش می رود و مردمی خائن، علم

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 63

را استثمار کرده و اسیر گرفته، هروئین می سازند؛ [علم ] در ناحیه اتم پیش می رود و پیش از آنکه بشر بهره ای از آن ببرد، جاه طلبان جهان از آن بمب اتمی می سازند و بر سر بی گناهان می ریزند. هروئین و بمب اتم و فیلم های کذایی را به نام پدیده قرن نمی توان موجه دانست. اگر کامل ترین بمب ها را با آخرین نوع بمب افکن ها به وسیله زبده ترین تحصیل کرده ها بر سر مردم بی گناه بریزند، از وحشیانه بودن این کار، ذره ای نمی کاهد. عصر ما را نباید عصر علم نام گذاشت، بلکه باید نام آن را عصر اسارت علم گذاشت به جهت اینکه در هیچ عصری مانند این عصر، علم و عالم، عقل و فکر، اسیر شهوت شهوت پرستان نبوده است.

می گویند بردگی، منسوخ شده است. می گوییم ای کاش همه انواعش منسوخ شده بود، ای کاش همان طور که بردگی فردی منسوخ شده بود بردگی جمعی نیز منسوخ می شد، ای کاش اگر هم برده می گرفتند فقط افراد جاهل را برای بارکشی، برده می گرفتند، ای کاش فقط نیروی بازوها را برده می گرفتند! اما امروز مغزها و نیروهای فکری را استثمار می کنند [7]

ریشه فکر تضاد دین و علم

1- علت اصلی فرض ناسازگاری، سوابق تیره و گل آلود، بلکه خون آلود میان حامیان علم و حامیان دین در اروپاست. کلیسا اولًا مسائلی را به عنوان دین به زور تحمیل می کرد که با عقل سازگار نبود، چه رسد به دین؛ ثانیاً این عقاید را به زور تحمیل می کرد و شکنجه های طاقت فرسا می داد.

در حقیقت در اروپا مدتی دین بر اجتماع (نه بر دل ها) مانند یک حکومت دیکتاتور حکومت می کرد و علم تدریجاً این حکومت را از دست دین (بلکه از دست اولیا و متولیان دین) گرفت و حکومت آن ها را ساقط کرد.

از نظر اروپاییان دین یعنی یک کابوس وحشتناک، یک اختناق فکری، یک خفه شو و فضولی نکن و یک هیولای سهمگین بود. این ها سبب شد که بی دینی به عنوان عکس العملی علیه این اختناق ها، نه به عنوان یک فکر و قانون فکری پیدا شد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 64

چیز دیگری که سبب شد، بی دینی و الحاد به عنوان عکس العمل پیدا شود، عقاید سخیف و خرافه کلیسا بود که با هیچ وسیله قابل اصلاح نبود.

2- اسلام به علم دعوت کرده و طوری هم دعوت کرده که با علوم تجربی و تفحص و تحقیق در طبیعت روشن تر می شود؛ مانند تثلیت نیست که با علم تجربی و عقل، هیچ کدام ارتباط نداشته باشد، بلکه ضد عقل باشد.

از نظر اسلام مراکز علم یعنی آزمایشگاه ها، مدارس، محراب عبادت به شمار می روند.

3- منشأ فرض تضاد علم و دین یکی این است که در دین تعصب است و در علم تعصب نیست؛ دیگر اینکه در دین تسلیم و ایمان بدون دلیل است، یعنی تعبد است و در علم تعبد و تسلیم وجود ندارد؛ سوم اینکه در دین کوته فکری و عدم اطلاع است و در علم، همه بلند فکری و اطلاع.

4- در اسلام، کوته فکری نیست، زیرا اولًا واسطه در عبادت و استغفار میان بنده و خالق قائل نیست. این خود یک عقبه بزرگی است، میان دانشمند و دین. اسلام هر کسی را موظف می کند ندای فطرت خود را پاسخ گفته، بلاواسطه با خدا مرتبط شود. ثانیاً در اسلام خداپرستی به شکل تجسیم و تشبیه و صورت پرستی و هیکل پرستی نیست، خدا مظهر حسی ندارد: «فاینما تولوا فثم وجه الله». ثالثاً عبادت و پرستش را منحصر به آنچه در معابد صورت می گیرد، ندانسته، بازار و خیابان و محل کسب و محل کسب علم و محیط خانواده را نیز معبد شناخته، بدون اینکه ارزش مسجد و معبد را پایین آورد. رابعاً طرز نظر اسلام راجع به دنیا از کوته فکری منزه است. خامساً دین را از همه دانسته و طبقه خاصی را متولی دین نشناخته است، کسی را به دین نزدیک تر دانسته که در فضایل انسانی تقدم داشته باشد. [8]

5- در اسلام تناقضی میان قطعیات علم و نصوص دین وجود ندارد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 65

گزین گویه ها

1- از آنجا که آموزش، هدف بعثت پیامبران است و امر قرائت، کتابت و تعلیم و تعلم در اولین آیات وحی در قرآن، عظیم شمرده شده است و همچنین رسول اکرم (ص) مردم را برای جست وجوی علم و نفی طبقاتی بودن یا محلی بودن و یا دوره ای و یا از اقوام خاص بودن علم، فراوان تشویق کرده است. نهضت علمی و قلمی (که پیغمبر [ص ]، پایه گذارش بود)، علم و آموزش در اسلام یک اصل اساسی در ساختمان جامعه اسلامی است.

2- علم و ادراک، حالتی است در انسان که به هنگام پدید آمدن صورت اشیاء در ذهن وی، برای انسان حاصل می گردد. به این حالت، آگاهی، دانایی و امثال این ها گفته می شود.

3- علم از جهات مختلف متعلق آگاهی (حکم یا غیر حکم بودن)، چگونگی حصول و تحقق و ... دارای انواع و اقسام مختلف تصوری، تصدیقی، بدیهی، نظری، حسی، خیالی، عقلی، افاضی، حضوری، حصولی و ... می باشد.

4- علم و معرفت در عین اینکه هر دو از سنخ اطلاع و آگاهی اند، متفاوت از همند. به این ترتیب که معرفت به معنی شناختن است و علم به معنی دانستن. به آگاهی خدا نسبت به مخلوقات، عالم گفته می شود نه عارف، به آگاهی انسان نسبت به خدا غالباً معرفت گویند نه علم، و به آگاهی انسان ها نسبت به غیر خدا در برخی موارد علم و در برخی موارد معرفت گویند.

5- علم، غیر سواد است. سواد عبارت است از آشنا بودن به رموز و علاماتی که افراد بشر برای تفهیم مقاصد خودشان به یکدیگر از طریق بصری استفاده می کنند.

6- علم هم به نوبه خود خطراتی دارد. البته علم در ذات خود روشن است و خطری ندارد ولی در بعضی نفوس خود به خود بعضی خطرها ایجاد می شود. خطر علم یکی غرور است و دیگری جمود و شاید جمود نیز از غرور ناشی شود.

7- علم متفاوت از تفقه در دین است. زیرا علم از جهت مورد اعم است از علم دین، و هر علم مفید دیگر؛ در حالی که تفقه اخصاص به دین دارد. از طرف دیگر تفقه، مطلق علم دین نیست بلکه فهم عمیق و بصیرت در دین است. علم سطحی به مسائل و احکام و آثار دین، علم دین هست اما تفقه در دین نیست.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 66

8- از نظر فلاسفه، جوهر انسان فقط عقل است، باقی همه طفیلی اند، همه ابزار و وسیله هستند. در حالی که اسلام آن نظریه های دیگر را تأیید می کند که عقل را یک شاخه از وجود انسان می داند، نه تمام وجود و هستی انسان.

9- معمولًا کتب فلسفی ما ایمان اسلامی را فقط به شناخت، تفسیر می کنند و می گویند: ایمان در اسلام یعنی شناخت و بس. در حالی که شناخت رکن ایمان است، جزء ایمان است و ایمان بدون شناخت ایمان نیست، ولی شناخت تنها ایمان نیست.

10- انسان کاملِ فلاسفه، موجودی است که فقط می داند، اما نه در عنصر تسلیم به حقیقت و نه عشق و شوق و حرکت و نه ذوق و نه قدرت و نه عاطفه و نه فیاضیت و نه خلاقیت و نه خدمت. آنچنان که در انسان کامل عرفا هست.

11- با آنکه علوم اسلامی دارای معانی متعددی گشته است و از آن معانی مختلفی اراده نموده اند اما به طور اصلی و صحیح منظور از علوم اسلامی، هر علمی است که برآورده شدن نیازهای ضروری و مطرح در جامعه اسلامی موقوف به دانستن آن ها و تخصص و اجتهاد در آن علوم باشد. بنابراین بسیاری از علوم طبیعی و ریاضی که مورد احتیاج جامعه اسلامی می باشند، علوم اسلامی اند.

12- در مسیحیت، اصول دین و بالأخص اصل اول، دین مسیحی؛ یعنی، «تثلیث» منطقه ممنوعه برای عقل اعلام شده است. در حالی که در اسلام، اصول دین بالأخص اصل توحید، منطقه انحصاری عقل اعلام شده است.

13- مواردی که نشان دهنده این امر است که قرآن برای عقل ارزش و اصالت قائل است و از آن دفاع می کند، عبارتند از: 1) ضروری و منحصر قلمداد کردن عقل برای اصول دین من جمله توحید (برخلاف تعلیمات مسیحیت که عقل را از حوزه دین ورزی و ایمان خارج نموده است). 2) دعوت مردم به تفکر، تعقل و علم اندوزی که محصول اندیشه اند. 3) به کارگرفته شدن روش های عقلی در بسیاری از آیات قرآن برای تبیین ادعاها، تعلیمات و آموزه های دینی، مثل ادله توحید، معاد، نبوت و ابطال دلایل مخالفین. 4) مبتنی بودن بسیاری از احکام و دستورات ذکر شده در قرآن بر حکمت و رابطه علّی و معلولی و عقلانیت.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 67

14- دین اسلام به طور بنیادی بر این امر تأکید دارد که ایمان باید بر پایه تعقل و تفکر گذاشته شود. یعنی در آنچه باید به آن مؤمن و معتقد بود وآن را شناخت، «تعبد» کافی نیست. بر این اساس در اصول دین، نظیر توحید، نبوت، امامت، معاد و ... باید منطقاً تحقیق کرد.

15- دعوت ها و توصیه های قرآن در زمینه ترک تقلید و مبارزه سرسختانه آن با تقلید در اصل همان دعوت به شک و تردید نسبت به آن چیزهایی است که از پدران، مادران، اسلاف و محیط مختلف به انسان منتقل شده است.

16- دعوت به تردید به معنی خوب بودن تردید نیست، بلکه به معنی مقدمه بودن تردید برای تحقیق است. چنین شکلی لازمه انسان بودن، درد روح و مقدس و ارزشمند است.

17- از شاخصه های اصیلی که نشانگر تأیید و اصالت عقل در اسلام می باشد به این ترتیب است که از نظر اسلام نه تنها فکر کردن در اصول دین، جایز و آزاد است و مانعی ندارد بلکه اصلًا فکر کردن در اصول دین در حدود معیّنی که لااقل انسان بفهمد که خدایی دارد؛ آن خدا، یکی است؛ پیغمبرانی دارد، قرآن از جانب خدا نازل شده است و پیغمبر (ص) از جانب خداست، عقلًا بر انسان واجب است. اگر فکر نکرده به این اصول معتقد شود از او پذیرفته نمی شود. در حالی در مسیحیت نه تنها تعقل در اصول لازم نیست بلکه جایز هم نیست و ممنوع است. مسیحیت، وظیفه خود را حفظ حدود ایمان از تهاجم قوای استدلالی و فکری می داند ولی اسلام، وظیفه خود را برداشتن موانع از راه عقل برای درک حقایق می داند.

18- از مؤیّدات عقلانی بودن دین اسلام و تمرکز، تأکّد و دفاع اسلام نسبت به عقل، منبع بودن عقل به عنوان منبع احکام در عرض منابعی چون کتاب (قرآن) ...، سنت و اجماع و رابطه ناگسستنی بین عقل و شرع «قاعده ملازمه» و .... می باشد.

19- از مؤیدات دیگر دفاع اسلام از عقل و توجه آن به عقل این است که در قرآن کریم برای اولین بار، راه های خطای دستگاه عقل و فکر بشر نشان داده شده است که عبارتند از: پیروی ظن و گمان به جای علم و یقین، شتابزدگی در قضاوت به واسطه میل شدید به اظهار نظر، موافقت تمایلات نفسانی با یک طرف قضیه، تقلید و تبعیت از اسلاف و گذشتگان، پیروی از اکابر و بزرگان؛ یعنی تقلید کورکورانه و ....

20- در زمینه شناخت و تعقل، علاوه بر تعصب، موانع دیگری نظیر هوسرانی، خودپسندی، طمع، احساسات سرکش، نفس امّاره، لجاجت، خشم، میل به تقلید از روش پدران و مادران، منافع مادی، مطامع

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 68

دنیوی و ... وجود دارند که از دشمنان عقل می باشند. منظور از دشمن بودن یعنی اینکه اثر عقل را خنثی می کنند؛ روح بشر را تاریک می کنند و جلوی بصیرت و نور قلب را می گیرند.

21- تعصب که نوعی از حب و عشق به یک امر است با انواع مختلف معرفتی، بی معرفتی، دینی، بی دینی و ... مانع شناخت صحیح انسان و همچنین مؤمن گشتن وی به حقایق الهی می گردد.

22- اینکه می گویند حقیقت، شیرین و لذیذ است، برای طبیعت ها و روحیه های سالم و بی غرض است که خواهان واقعیاتی می باشند که هست. اما برای یک روحیه بیمار و آلوده به اغراض گاهی حقیقتی از هر تلخی، تلخ تر است.

23- مؤمن و مسلمان واقعی از نظر علم جویی و حقیقت طلبی نباید اهمیت بدهد که حقیقت را، علم و حکمت را در نزد چه کسی می یابد. به نژاد، مکان، روابط و ...، هیچ یک از این امور اهمیت نمی دهد. فقط به این جهت اهمیت می دهد که آیا آنچه در نزد او هست، حقیقت هست یا نه. یعنی در مقام تحصیل علم و حقیقت، خالی از جهل، غرور و تعصب باشد.

24- طرح مباحث عمیق الهی از طرف ائمه اطهار و در رأس آن ها علی علیه السلام سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی و استدلالی درآید. در میان اهل تسنن، گروه معتزله به شیعه نزدیک تر بودند و کم و بیش از عقل فلسفی و استدلالی بهره مند بودند، ولی از آنجا که مزاج جماعت آنان را نپذیرفت، تقریباً منقرض شدند.

25- آنچه که با فکر و اندیشه محض سر و کار دارد، علم است، اما ایمان گرایش است؛ گرایش به حقیقتی که معنی زندگی را تغییر دهد و یا به عبارت دیگر به زندگی معنی بدهد و مفهوم زندگی را از اینکه انسان شخص خود را محور قرار دهد و ملاک قرار دهد و من فردی، محور و ملاک باشد، تغییر دهد و آدمی را در حال داد و ستد با حقیقت قرار دهد و بالاخره فرد را از لاک خود خارج سازد.

26- ایمان مرکب است از سه چیز: شناخت، تسلیم، عشق.

27- جزء اول ایمان، احساس و شعور است به اتصال تکوینی از نوع اتصال اجزاء یک موجود زنده و جزء دوم که فرع بر اول است برقراری اتصال است از طرف خود با هستی و وجود. اولی اتصال تکوینی است و دومی اتصال تشریعی یا مرتب به تشریع. این است که انسان از یک لحاظ نزدیک به خداست و نمی تواند دور باشد و از لحاظ دیگر گاهی نزدیک است و گاهی دور.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 69

28- ایمان، دارای دو نوع کلی مذهبی و غیرمذهبی می باشد. وجه امتیاز این ایمان به این ترتیب است که متعلق ایمان مذهبی، امری واقعی، گرانبها، مقدس و متکی به جهان بینی حقیقی و همچین توجیه کننده نظام هستی و معنادهنده زندگی است در حالی که متعلق ایمان غیرمذهبی، فاقد چنین خصایصی است.

29- از جمله آثار ایمان، سبک شدن سنگینی کار و شیرین شدن تلخی های زندگی، قابل تحمل شدن مصائب زندگی، مطبوع گشتن پیری، زائل گشتن وحشت مرگ، پشتوانه یافتن اخلاق، مرتفع شدن بیماری های عصبی و روانی، مقاوم گشتن در برابر بحران ها و تلاش برای حلّ و رفع آن ها و ... می باشد.

30- تصور و توهّم تناقض بین علم و دین در غرب و هر تفکر دیگر، ناشی از جمود و جهل است. به این ترتیب که در غرب، کلیسا برخی مسائل فلسفی را که علم برخلاف آن ها قیام می کرد، جزء دین شمرد و همچنین قسمتی از موارد مربوط به شکل ظاهری و مادی زندگی را جزء دین دانست و دین را مأمور حفظ آن شکل دانست، حال آنکه علم خواه ناخواه این شکل ها را عوض می کند. این رویکرد ناشی از جمود کلیسائیان بود. جاهلان نیز به همین دلیل، دین را نظراً و عملًا مخالف علم قلمداد کردند. جمود جامد، میدان به جاهل می دهد و جهل جاهل، وسیله به دست جامد می دهد که به هر تغییری به چشم بدبینی نگاه کند. در این میان آنکه باید غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد، دین است.

31- علت اصلی فرض ناسازگاری علم و دین، سوابق تیره و گل آلود، بلکه خون آلود میان حامیان علم و حامیان دین در اروپاست. کلیسا اولًا مسائلی را به عنوان دین به زور تحمیل می کرد که با عقل سازگار نبود چه رسد به دین؛ ثانیاً این عقاید را به زور تحمیل می کرد و شکنجه های طاقت فرسا می داد.

32- در حقیقت در اروپا مدتی دین بر اجتماع (نه بر دل ها) مانند یک حکومت دیکتاتور حکومت می کرد و علم تدریجاً این حکومت را از دست دین (بلکه از دست اولیا و متولیان دین) گرفت و حکومت آن ها را ساقط کرد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 70

منابع اصلی

1- مطهری، مرتضی، آینده انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

2- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 3، انتشارات صدرا، تهران، 1372.

3- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 5، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

4- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 6، انتشارات صدرا، تهران، 1376.

5- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 8، انتشارات صدرا، تهران، 1382.

6- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 9، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

7- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 13، انتشارات صدار، تهران، 1376.

8- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 22، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

9- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 23، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

10- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 1، انتشارات صدرا، تهران، 1379.

11- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 2، انتشارات صدرا، تهران، 1383.

12- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 3، انتشارات صدرا، تهران، 1381.

13- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 4، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

14- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 8، انتشارات صدرا، تهران، 1383.

15- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 9، انتشارات صدرا، تهران، 1383.

16- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 10، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 71

منابع تکمیلی

الف- کتاب ها

1- مجموعه آثار ج 2، فصل انسان و ایمان، صدرا.

2- ده گفتار، فصل فریضه علم و تقوا، صدرا.

3- شناخت در قرآن، صدرا.

4- اسلام و مقتضیات زمان، 2 جلد، صدرا.

5- فکر و اندیشه از دیدگاه شهید مطهری، داود شهرودی، قم، ناصر، 1378.

6- معرفت دینی، علی دژاکام، مرکز پژوهش های اسلامی نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ها، 1377.

7- انفکاک تعقل از تدین، محمدحسین بحرینی، تبریز انجمن اسلامی دانشگاه های تبریز، 1378.

ب- مقالات

1- علم و ایمان در نگاه استاد مطهری، پگاه اندیشه «ویژه نامه سالروز شهادت استاد مطهری»، ویژه جوانان، ضمیمه ماهنامه بصائر، (اردیبهشت 1382)، ص 13.

2- شهید مطهری، عملًا نشان دادند سؤال دفن کردنی نیست، پروردنی است، گفت وگو با خانم وحیده مطهری، روزنامه رسالت (16 اردیبهشت 1382).

3- شهید مطهری در دو نگاه (سنت گرایان و تجددگراها)، گفت وگو با استاد نکو نام و دکتر علی قادری روزنامه خراسان، (10 و 12 اردیبهشت 1380).

4- شهید مطهری در مصاف با کج اندیشی دینی، حسین معصومی، روزنامه کیهان (9 و 15 اسف- ند 1384)، ص 6.

5- ضد اصلاحات و تحجر در دیدگاه استاد مطهری، علی ذو علم، کتاب نقد، سال چهارم، شماره 14 (مهر و آبان 1379)، صص 292- 311.

6- شهید مطهری و رویارویی عقل و دین در تاریخ تفکر غرب، عباس مخلصی، حوزه، سال شانزدهم، شماره 91.

7- عقلانیت دین در قرائت شهید مطهری، عباس مخلصی، حوزه، سال هفدهم، پیاپی 79، (فروردین و اردیبهشت 1379)، صص 091- 111.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 72

8- عقلانی دین در قرائت شهید مطهری، عباس مخلصی، حوزه، سال هفدهم، پیاپی 79 (فروردین و اردیبهشت 1379)، صص 54- 85.

9- عقل گرایی شهید مطهری، سخنرانی دکتر حداد عادل در مسجد دانشگاه امام صادق (ع) (بخش پایانی مقاله پرسش و پاسخ دانشجویان است)، اندیشه صادق، شماره 6 و 7 (بهار و تابستان 1381)، صص 14- 21.

10- علم و دین از دیدگاه استاد مطهری، محمدرضا کاشفی. قبسات، سال دوم، شماره اول، (بهار 1376)، صص 39- 57.

11- رابطه علم و دین از دیدگاه شهید مطهری، حبیب الله احمدپناه، فرهنگ قومس، شماره 17- 18، (پاییز و زمستان 1380)، صص 4- 32.

12- رابطه علم و دین با تکیه بر دیدگاه شهید مطهری، محمدحسین مهدی نژاد، اندیشه صادق، شماره 6 و 7 (بهار و تابستان 1381)، صص 36- 47.

13- نقش ایمان در انسانیت انسان از دیدگاه شهید مطهری، فرح عالی خانی، اعتصام، شماره 5، (شهریور 1361)، ص 44.

14- مطهری، عالم به مبانی، آگاه به مقتضیات، روزنامه کیهان (11 اردیبهشت 1365).

15- مطهری فرزند علم و ایمان، دانش نیا، پریوش، موعود جوان، پیاپی 3، (فروردین و اردیبهشت 1378)، صص 39- 41.

16- خرافه زدایی از مکتب (قسمت اول و دوم: استاد مطهری در مصاف با کج اندیشی دینی)، حمید نگارش. روزنامه کیهان (8 و 10 اردیبهشت 1381).

17- مطهری: افشاگر اخباریگری مدرن، محمد سعیدی، روزنامه کیهان، (12 اردیبهشت 1367)، ص 11.

18- مطهری. ادامه گر جریان عقل گرایی اسلامی، غلامعلی حدادعادل، پگاه حوزه، شماره 24، (مهر 1380)، ص 21.

19- نقش شهید مطهری در شکل دادن کلام جدید، محمد لگنهاوزن، معرفت، سال پنجم، پیاپی 22 و 23، (فروردین و اردیبهشت 1378)، صص 14 و 15.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 73

20- مطهری و نادانان جزم اندیش، سید حجت مهدوی، روزنامه حیات نو، (12 اردیبهشت 1380)، ص 7.

21- مطهری و روشن بینی دینی، سید محمد خاتمی، روزنامه همبستگی، (12 اردیبهشت 1380).

22- نگاه به تأملات مطهری در باب تعاملات دین و فلسفه، عباس بخشی، روزنامه اطلاعات، (11 اردیبهشت 1373).

23- استاد مطهری و پیوستگی دین و معرفت، محمد مهدی مهندسی، روزنامه جمهوری اسلامی، (12 و 13 و 14 اردیبهشت 1378)، صص 10 و 12.

24- استاد مطهری و مبارزه با تحجر، روزنامه رسالت (13 اردیبهشت 1366)، صص 10 و 12.

25- اسلام مطهری فراتر از اسلام رساله ها بود، سید محمد خاتمی، روزنامه ایران (4 اردیبهشت 1381).

26- دیدگاه استاد شهید مطهری درباره علم و علوم اسلامی و رابطه علم و ایمان، روزنامه جمهوری اسلامی. شماره 3165، ص 10.

27- رابطه علم و دین با تکیه بر دیدگاه شهید مطهری، محمد حسین مهدی نژاد، اندیشه صادق، شماره 6 و 7 (بهار و تابستان 1381)، صص 36- 47.

28- دیدگاه و آرای استاد شهید مطهری درباره دین و عقل، سیما محمدپور دهکردی، رشد آموزش معارف اسلام، شماره 41، (بهار 1379، صص 40- 45).

29- رابطه دین و عقل در دیدگاه شهید مطهری، عباس بهشتی، روزنامه اطلاعات، شماره 20183 (11 اردیبهشت 1373)، ص 7.

30- دین داری و خردورزی مطهری: کلید شخصیت مطهری، عبدالکریم سروش، روزنامه نشاط. (13، 15، 18، 20 اردیبهشت 1378)، ص 6.

31- رابطه علم و دین از دیدگاه شهید مطهری، حبیب الله احمدپناه، فرهنگ قومس، شماره 17، 18 (پاییز و زمستان 1380)، ص 32- 34.

32- نگاهی به تأملات مطهری در باب تعاملات دین و فلسفه، عباس بخشی، روزنامه اطلاعات (11 اردیبهشت 1373).

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 74

33- دیدگاه و آرای استاد شهید مطهری درباره خرافه زدایی از مکتب، محمد حسین امامی، روزنامه جوان، (14 اردیبهشت 1378).

34- استاد مطهری و تحلیل عقلانی حرمت ربا، نظری، پگاه حوزه، شماره 12، ص 7.

35- تحجر و تجدد از منظر شهید مطهری، محمد جواد رودگر، کتاب نقد، سال هفتم، شماره 26 و 27 (بهار و تابستان 1382)، صص 47- 68.

ج- پایان نامه ها

1- بررسی عقل و وحی از دیدگاه شهید مطهری در اصول، حسین عظیمی دخت، کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، تهران، 1377.

 

لینک مقالات مرتبط:

مفهوم ایمان روشن بینانه بخش اول

مفهوم ایمان روشن بینانه بخش دوم

مفهوم ایمان روشن بینانه بخش سوم



[1] - سوره رعد، آیه 1.

[2] - رجوع شود به ورقه های« توبه و آثار گناه.

[3] - یادداشت های استاد مطهری، ج 1، ص 499.

[4] - یادداشت های استاد مطهری، ج 1، ص 477

[5] - یادداشت های استاد مطهری، ج 4، ص 162.

[6] - یادداشت های استاد مطهری، ج 10، ص 129

[7] - یادداشت های استاد مطهری، ج 10، ص 156- 158.

[8] - مقاله بهشتی در مرجعیت و روحانیت.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است