در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه - اعتماد ملی - تاریخ شمسی نشر 12/02/1387، ناطق نوری، علی اکبر ؛


 

قیام برای خدا

 

 

 

مقاله ای که روبه روی شماست، در طول روزهای آتی در کنار آثار و گفتارهای دیگر و در قالب کتابی تحت عنوان «مطهریکه بود؟» به چاپ خواهد رسید. با توجه به اینکه در ایام شهادت استاد مرتضی مطهری و روز معلم هستیم، از سوی دفتر نشر آثار استاد مطهری این نوشتار در اختیار روزنامه اعتماد ملی قرار گرفته است، حجت الا سلا م والمسلمین علی اکبر ناطق نوری در گفتاریکه ارائه می شود به عنوان یکی از باسابقه ترین دوستان و شاگردان مرحوم استاد مطهری، به تحلیل شخصیت علمی و سیره عملی استاد و مراد خویش پرداخته است.

من این توفیق را داشته ام که سال ها از محضر شهید مطهری، این متفکر بزرگ اسلا می، در دانشکده الهیات و معارف اسلا می در رشته فلسفه استفاده کنم و در خارج از دانشکده نیز در مسیر نهضت اسلا می و مبارزات ملت به رهبری امام در محضر ایشان بودم و در جلساتی هم که بحث های اعتقادی و ایدئولوژیک داشتند بوده ام و استفاده کرده ام و کم و بیش با ابعاد شخصیتی این استاد بزرگ آشنایم. بعد از شهادت ایشان هم تاکنون در این بیست و هشت سال در سالگرد های شهادت این شهید بزرگوار توفیق آن را داشته ام که صبحت کنم اما باز باید اعتراف کنم که هرگاه قرارمی شود درباره ایشان سخن بگویم، با وجود اینکه از این شهید شناخت کافی دارم و همه ابعاد شخصیتی ایشان را کم و بیش می دانم، دچار مشکل می شوم، زیر شخصیت استاد مطهری چند بعدی است و وقتی می خواهم راجع به بعدی از ابعاد زندگی ایشان بحث کنم، در حین مطالعه و بررسی، بعد دیگری ذهن مرا مشغول می کند که آن هم خیلی ارزشمند است، بعضی از شخصیت ها ابعاد مختلف دارند، یک بعدی نیستند، اما در بین ابعاد شخصیتی آنها یک وجه برجسته است و انسان می تواند به آسانی درباره آن وجه برجسته صحبت کند ولی ابعاد شخصیتی این متفکر بزرگ اسلا می به گونه ای است که همه آنها برجسته اند و انسان نمی داند که بین این ابعاد کدام را انتخاب کند تا ترجیح بلا مرجع نشود و استفاده بهتریکند.

 

قیام برای خدا

وقتی قرار شد در دانشکده خودمان سخن بگویم، همین مساله سه چهار روز ذهن مرا مشغول کرد، اما سرانجام به یک نکته توجه کردم و روییک نکته که عامل اصلی همه آن ابعاد است متمرکز شدم. به نظر من عامل آن برجستگی ها در ابعاد مختلف، عاملی است که عامل محرک معلم و استاد ایشان هم بوده است. مطهری از استاد خویش این نکته را به خوبی آموخته و قدم جای پای او گذاشته است و آن عامل، قیام برای خداست؛ شما در همه ابعاد شخصیتی مطهری خصوصیت «قیام برای خدا» را به خوبی درمی یابید. آیه ایکه من در ابتدای عرایضم تلا وت کردم این آیه بود: قل انما اعظکم بواحده آن تقوموالله مثنی و فرادی؛ پیغمبر بگو من به یک چیز شما را موعظه می کنم؛ یک چیز که همه مواعظ در آن خلا صه می شود و آن قیام برای خداست، حرکت برای خدا، حرف زدن برای خدا، مبارزه برای خدا، هر کاری برای خدا. مثنی و فرادی: یا فردییا جمعی. جالب است که این آیه مورد نظر امام هم بوده است، به مصداق «این همه آواز ها از شه بود» همه این هنر ها از امام است و بزرگانی چون مطهری دست پروده های اویند.

 

نامه ای از امام(ره)

من بخشی از نامه ای از امام را که ضمنا خاطره خوبی هم هست برای شما برادران و خواهران می خوانم، شما آن وقت خواهید دانست که شهید مطهری چه مسیری را طیکرده و از این استاد چگونه آموخته. یکی از علماییزد، مرحوم وزیری رحمت الله علیه است که در حال حاضر کتابخانه ایشان به نام کتابخانه وزیری در یزد دایر است و کتابخانه عمومی است. در دوران مبارزه، یکی از دوستان ما که هم پرونده بودیم وقتیکه مرا دستگیر کردند خوشبختانه فرار کرد و به نجف رفت، جناب آقای حمید روحانی نویسنده کتاب نهضت امام خمینی بود که فامیلی اصلی او «زیارتی» است. ایشان از نجف به این حقیر، نامه نوشت که من سرگرم نگارش جلد اول کتاب نهضت امام خمینی ام، نامه ای را سراغ دارم که در نزد آقای وزیری است، آیا شما می توانید نامه را بگیرید و برای من به نجف بفرستید؟ من نه یزد رفته بودم و نه ایشان را می شناختم، به هر حال با لطایف الحلیلی از طریق کرمان و بعضی از دوستانیکه در آنجا می شناختیم، با داماد مرحوم وزیری آشنا شدم و از طریق او به عیادت مرحوم وزیری در منزلش رفتم؛ پیرمردی بود که هر چه در زندگی درآورده بود، همه را به کتابخانه تبدیل کرده بود. وقتی به عیادت ایشان رفتیم داماد ایشان به خانمشان گفت: آقا دفتر خاطراتی دارد، آن را می توانی بیاوری، فلا نی می خواهد ببیند. ایشان به صندوقخانه رفت و از درون صندوقی، بقچه ای را که حاویکتابی و در واقع دفتر خاطراتی بود، آورد. این کتاب خیلی قطور و به اندازه یک مفاتیح بود. کتاب را ورق زدم، فهمیدم مرحوم وزیری آدم خوش ذوقی است؛ به هر یک از علما که رسیده، درخواست کرده خاطره ای در این دفتر بنویسد و هر کس مطابق ذوق خویش چیزی نوشته؛ یکی شعری از حافظ نوشته، یکی از اشعار مولا نا نوشته، یکی حدیث نوشته و یکی هم جمله ای حکیمانه نوشته. ضمن تورق، وقتی به نامه امام رسیدم، عظمت امام و نگاه امام را فهمیدم.

 

امام و قیام برای خدا

این نامه دقیقا شصت و پنج سال قبل نوشته شده؛ تاریخیکه من از آن استنساخ کردم، 1363 قمری بود. الا ن 1428 قمری است، 65 سال قبل آقای وزیزی به خدمت امام رسیده و درخواست کرده که امام برایش بنویسند. امام هم به جاییک شعر و یک جمله و یا یک حدیث، متنی نوشته اند که بخشی از آن را برایتان می خوانم:

«بسم الله الرحمن الرحیم. قال الله تعالی: قل انما اعظکم بواحده ان تقوموالله مثنی و فرادی خدای تعالی در این کلا م شریف از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده است؛ بهترین موعظه هایی است که خدای آدم از میان تمام انتخاب مواعظ فرموده و این کلمه را پیشنهاد بشر فرموده؛ این کلمه تنها راه اصلا ح در جهان است.

قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلیلیت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده. خلیل آسا در علم الیقین زن / ندای لا احب الا فلین زن

قیام الله است که موسایکلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آن را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند. قیام برای خداست که خاتم النبیین صلی الله علیه و آله را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و این ذات مقدس را به مقام قاب قوسین او ادنی رساند.

خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشور های اسلا می را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلا می خفه کرده. قیام برای نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت شیعه را به طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتی شهوت پرست پشت میزنشین شدند. قیام برای شخص است که یک نفر بی سواد مثل رضاخان را بر یک گروه چند میلیونی چیره می کند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قیام برای نفع شخصی است که الا ن هم چند نفر کودک خیابانگرد را بر تمام کشور، بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قیام برای نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتیکودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده. قیام برای خود است که موقوفات مدارس و محافل دینی را به رایگان تسلیم مشتی هرزه گرد کرده و نفس از هیچ کس در نمی آید. قیام برای نفسی است که چادر عفت را از سرزن های عفیف مسلمان برداشت و الا ن هم این امر خلا ف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر ضد آن سخن نمی گوید. قیام برای نفع های شخصی است که روزنامه ها که کالا ی پخش فساد اخلا ق است امروز هم همان نقشه ها را که از مغز خشک رضاخان{...} تراوش کرده تعقیب می کنند و در میان توده پخش می کنند. قیام برای خود است که مجال به بعضی از این وکلا ی قاچاق داده که در پارلمان برضد دین و روحانیت هرچه می خواهند بگویند و کسی نفسی نکشد.

هان ای روحانیون اسلا می، ای علمای ربانی، ای دانشمندان دیندار، ای گویندگان آیین دوست، ای دینداران خداخواه، ای خداخواهان حق پرست، ای حق پرستان شرافتمند، ای شرافتمندان وطن خواه، ای وطن خواهان با ناموس، موعظه خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلا حی را که پیشنهاد فرمود بپذیرید و ترک نفع های شخصیکرده تا به همه سعادت های دو جهان نائل شوید.»

در پایان این یادداشت امام خطاب به مرحوم وزیری نوشته اند:

«آقای محترم که این صفحات را جمع آوری می کنی و به نظر علمای بلا د و گویندگان می رسانی، خوب است کتابی هم فراهم آوری و از همه امضا بگیریکه اگر در گوشه ای از مملکت به دین جلسارتی شد، همه یک دل و یک جهت از تمام کشور قیام کنند و چون این کار را تاکنون نکره ایم، خیره سران بی دین از جای خود برخاسته و در هر گوشه ای زمزمه بی دینی را آغاز کرده اند و به هیمن زودی بر شما تفرقه زده ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان هم روزگار سخت تر می شود. و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله. 11 شهر جمادی الا ولی، سیدرو ح الله خمینی»

قیام برای خدا، این معلم و این استاد را به امامت می رساند و قیامی می کند که تفکر اسلا می در جهان اسلا م احیا می شود.

 

استقامت در راه هدف

شاگرد این استاد، مطهری است. مطهری از نظر فقهی و کلا می برجسته بود، فکری جذاب و بینشی باز داشت و به معنی واقعیکلمه، روشنفکر و دور اندیش و نوآور بود. اگر مطهری با این ویژگی ها در حوزه می ماند، قطعا از مراجع تقلیدیکه الا ن درحوزه های علیمه نجف و قم و مشهد حضور دارند بالا تر بود؛ یعنی مرجعی جامع الا طراف و روشنفکر بود. اما این شهید بزرگوار در اوج کار در حوزه و در عین نشاط و شادابی، یک مرتبه حوزه را ترک می کند و به تهران می آید.

واقعا من خودم سال ها روی این مساله فکر می کردم که چرا استاد حوزه را رها کرد؟ به خصوص وقتیکه به عنوان دانشجوی رشته فلسفه به این دانشکده آمدم و وضع استاد را دیدم، چون جایگاهش را می دانستم، بغض گلویم را گرفت، الا ن هم که می خواهم بگویم منقلب می شوم؛ استادیکه شاگردانش اسفار ملا صدرا و تالیفات و تصنیفاتی از بوعلی از قبیل اشارات را در مدرسه مروی و در قم درس می دادند به تهران آمده و با خواهش و با تحمل ناسزا ها و نارواگویی ها سعی می کند در دانشگاه تهران اجازه تدریس بگیرد. به راستی چرا استاد مطهری آن عزت و عظمت حوزه و آن جایگاه و آن مقام و آن آینده را رها می کند و به دانشگاه می آید. شاید استاد بزرگوار جناب آقای حجتیکه در دانشکده الهیات استاد ما بودند و در خدمتشان تلمذ کردیم بدانند که تا چه حد شهید مطهری مشکلا ت را تحمل کرد تا استادی اش به رسمیت شناخته شد.

 

آقای نورییک شاگرد، شما هم یک شاگرد!

خوب است خاطره ای برایتان نقل کنم. یک روز سرکلا س، بحث بر سر اصالت وجود یا اصالت ماهیت بود. استاد زحمت کشید یک ساعت ونیم درباره اصالت وجود یا ماهیت بحث کرد و ادله اصالت وجودی ها و اصالت ماهیتی ها را بیان کرد و بعد بحث را خلا صه و جمع بندیکرد و نظر خودش را هم که از طرفداران اصالت وجود بود بیان کرد. از هنر های بی نظیر استاد مطهری این بود که سخت ترین مسائل و غامض ترین مباحث علمی را در ساده ترین قالب ها بیان می کرد. وقتی بحث تمام شد جمعی از دانشجویان بلند شدند و به صورت توهین آمیزی گفتند که ما اصلا نفهمیدیم که شما چه گفتید! ایشان به دانشجویان نگاهیکرد و فرمود: من که خسته شدم، اگر در بین دانشجویان کسی هست بیاید درسیکه داده ام تقریر کند. من جرات پیدا کردم، گفتم: استاد من حاضرم درس امروز را تقریر کنم. فرمود: تقریر کن. من هم در نیم ساعت باقیمانده کلا س، اجمالی از بحث استاد را بیان کردم که دانشجویان برای من کف زدند و من هم خیلی خجالت کشیدم. البته استاد خیلی هوشمندانه پاسخشان را داد و فرمود: آقای نورییک شاگرد، شما هم یک شاگرد، چطور او فهمید و شما نفهمیدید!؟

 

رسالت شهید مطهری در دانشگاه

خلا صه کلا م اینکه استاد مطهری حوزه ای را که در آن اعتبار و احترام داشت رها کرد و به دانشگاه آمد، چون در آن زمان تبلیغ می شد روحانیت به دلیل اینکه در حوزه ها درس می خوانند یک مشت روضه خوان بی سوادند و البته دست رژیم هم پشت این قصه بود که دانشگاه را از حوزه و حوزه را از دانشگاه جدا کند و آنها را به یکدیگر بدبین نماید. مرحوم بهشتی، مرحوم مفتح و جلوتر از همه مرحوم مطهری به دانشگاه آمدند تا اولا این فاصله را بردارند و حوزه و دانشگاه را به هم نزدیککنند، ثانیا حرف طلبه ها و روحانیون را در دانشگاه بگویند، ثالثا جوان ها را از انحراف باز دارند. واقعا آن چیزیکه سبب شد استاد به دانشگاه بیاید این بود که به فکر جوان ها و به یاد جوان ها بود. در همین دانشگاه امیر کبیر (پلی تکنیک سابق) ایشان را دعوت کرده بودند و ما طلبه ها با یک اتوبوس از قم راه افتادیم و در سخنرانی استاد شرکت کردیم. آن سخنرانی به مناسبت عید غدیر در یک سالن بزرگ برگزار می شد. استاد پشت میز نشست، به عادت معمول دستمال یزدی اش را باز کرد، خیلی آرام و بدون اینکه اصلا تحت تاثیر جو واقع شود، نهج البلا غه و نوشته هایش را درآورد. به یاد دارم که در آن جلسه، موضوع سخنرانی استاد «زهد درنهج البلا غه» بود که فکر می کنم همین بحث در کتاب سیری در نهج البلا غه آمده است. در آن جلسه وقتی درباره «زهد» بحث می کرد چنان اساتید و دانشجوها مبهوت فکر و بینش و زاویه دید شهید مطهری شده بودند که ما طلبه ها را به ذوق آوردند و ما از جهت اینکه سخنرانییک روحانی اینگونه مورد توجه دانشگاهیان واقع شده خوشحال شدیم. مطهری برای خدا قیام کرد. حوزه را رها کرد و به دانشگاه آمد تا فرزندان این آب و خاک را از انحراف نجات دهد.

 

دین بدون معاد!

در همین دانشکده استاد ادبیاتی داشتیم که اکنون از دنیا رفته است و ان شاء الله خدا او را بیامرزد. او شاعری توانمند و در رشته خود فردی قوی و صاحبنظر بود. به یاد دارم که یک روز سرکلا س شعری از ابوسعید ابوالخیر خواند، بعد گفت: «البته من خیلی از ابوسعید خوشم نمی آید.» او خیلی با عرفان و عرفا و مسائل متافیزیک میانه ای نداشت، اما از خیام خوشش می آمد. او از طرفداران این تز بود که خدا وجود دارد اما معاد وجود ندارد. یک روز سرکلا س ضمن ابزار عقیده اش و اینکه معاد وجود ندارد، گفت: «خدا بزرگ تر از این است که روز قیامت آدم ها را زنده کند و با حالت تمسخر بگوید: تو به او یک شاخ زدی حالا او هم باید به تو یک شاخ بزند.» من هم که ته کلا س نشسته بودم و جوان پرشور و اهل مبارزه ای بودم و سرم برای این جور مباحث درد می کرد، بلند شدم و گفتم: «استاد مثل اینکه حواست پرت است، اینجا دانشکده الهیات و معارف اسلا می است، اینجا کسی نباید ضدقرآن و معارف اسلا می حزف بزند، معاد از ضروریات دین است و در قرآن از معاد فراوان یادشده» و از این دست حرف ها. داد و فریادمان بالا گرفت، دانشجویان هم که به دنبال بهانه اند تا شلوغ شود و کلا س را تعطیل کنند به این بحث و درگیری دامن زدند.

 

شهید مطهری و دفاع از حق

تصور می کنم رئیس دانشکده در آن زمان آقای دکتر محمدی بود که اگر زنده اند خدا سلا متشان بدارد و اگر درگذشته اند خدا رحمتشان کند. من به دفتر ایشان رفتم و قضیه را گفتم. هنگام بیرون آمدن، مرحوم مطهری را دیدم! ایشان از من پرسید که کجا بوده ام؛ قضیه را شرح دادم و تاکید کردم که هرچه بشود پایکار ایستاده ام. ایشان فرمود چون دفاع از حق کرده ای مقاومت کن. تا هر جا باشد از تو پشتیبانی می کنم. البته دکتر محمدی هم خوب برخورد کرد، اما شاگرد ها به من گفتند: نان خودت را پختی، چون امتحان شفاهی است و باید کتابت را جلوی استاد بیاوری تا شعر انتخاب کند و بخوانی و تو که دعوا کرده ای، حسابت معلوم است. وقتی نوبت من شد و برای امتحان شفاهی پیش او رفتم، لبخندی زد و مرا نگاه کرد. من معمولا آدم عبوسی نیستم، من هم لبخندی زدم؛ بعد استاد از من شعری را خواست که بخوانم و خواندم. در آن لحظه فکر می کردم که با لبخند او کارم در آن درس تمام است، ولی انصافا مردانگیکرد و یک «الف» درست و حسابی به من داد و برخورد آن روز هیچ تاثیری در او نداشت. بالا خره در این قضیه مرحوم مطهری محکم از من دفاع کرد و این استاد ناچار شد در حضور رئیس دانشکده از بابت حرفیکه در کلا س زده بود عذرخواهیکند. به هر حال هرجا بحث حق بود شهید مطهری می ایستاد و دفاع می کرد و هرگز از غیرخدا نمی ترسید.

 

مخالفان سه گانه شهید مطهری

اگر بررسیکنیم می بینیم که مخالفان مرحوم مطهری به چند گروه تقسیم می شوند: اول ملحدان و کمونیست ها و مارکسیست ها که سخت مخالف ایشان بودند. بعد از ملحدان متاسفانه بعضی از اساتید بودند که حسابی به خون استاد مطهری تشنه بودند، البته ایشان هم از آنها خیلی ناراحت بود.

عده ای دیگر روشنفکرهای غربزده و به معنی واقعیکله بیمار بودند که روشنفکری را در مخالفت با مذهب و دین می دانستند و شهید مطهری سخت با آنها مخالفت می کرد و گروه دیگر آدم هاییکه تفکر نیمه مارکسیستی خود را روغن مالی دینیکرده بودند و اعتقادشان را به نام مذهب و اسلا م به خورد مردم می دادند و هرچند که با شاه می جنگیدند ولی مرحوم استاد سخت با آنها مخالف بود.

 

مخالفت استاد با مجاهدین خلق

شهید مطهری با مجاهدین خلق قبل از همه به مخالفت برخاست، حتی آن موقع که هنوز چهره آنها در مبارزات و در زندان روشن نشده بود؛ چون در زندان اعلا م مواضع کردند و مذهبی ها از آنها در اواسط دهه پنجاه جدا شدند. مرحوم استاد مطهری از همان اول سخت مواظب بود، اصلا ایشان در دقت کردن عجیب بود. اصلا ایشان در دقت کردن عجیب بود. جامعه جوان ها از تهران و از شهر ستان های اطراف تهران به جلسات تفسیر قرآن بعضی از این گروهک ها می آمدند که خیلی هم شلوغ می شد و من نوار های این جلسات را برای ایشان می بردم و گوش می دادیم و استاد مطهری با دقت و پیگیری ایکه داشت برای جلوگیری از انحراف جوان ها تلا ش می کرد که این جلسات تفسیر تعطیل شود.

آن وقت ها ما به تفسیر های اینچنینیکه مجاهدین خلق هم داشتند، تفسیر تفنگی می گفتیم؛ از لا ییک آیه (برای جذب جوانان) یکدفعه آرپی جی و ادوات جنگی درمی آوردند و خیلی مشتری پیدا می کردند. مثلا در جلسه تفسیریکه درباره سوره حمد از سوی مجاهدین خلق برپا شده بود گفته بودند: «حمد را در فلسطین می خوانیم، رکوع را در اریتره و سجده را در نیکاراگوئه به جا می آوریم و سلا م را در کوبا می دهیم.» این حرف ها را به گونه ای بیان می کردند که خیلی برای جوان ها جاذب بود.

 

مبارزه شهید مطهری با انحراف فکری

مرحوم مطهری با این افکار و اعمال انحرافی سخت مبارزه می کرد. یک روز در مجلس عقدی نشسته بودیم، مقاله ای از شخصیکه اگر عنوان مقاله را بگویم بعضی از شما پی می برید که او چه کسی است، در کیهان چاپ شده بود و مقاله درباره اومانیسم بود. با اینکه خود نویسنده مقاله در زندان بود، مقاله او را چاپ کرده بودند. من ناگهان متوجه مرحوم مطهری شدم که به شدت رنگ پریده و عصبانی به نظر می رسید. آقایانیکه با ایشان آشنا بوده اند می دانند که وقتی مرحوم مطهری عصبانی می شد، هم رنگش زرد می شد و هم سرش خیلی تکان می خورد. آن شهید بزرگوار در همان حال به من گفت: «آقای نوری این علما نمی دانند که این مقاله با اسلا م چه می کند و کجای اسلا م را نشان رفته است؟»

یک روز به مناسبتی بحث مجاهدین خلق پیش آمد؛ من گفتم «استاد! باز مجاهدین خلق اولیه مثل بدیع زادگان و حنیف نژاد و ناصر صادق بد نبودند و کمی اهل مراقبه بودند.» استاد به من تشر زد و گفت: «این چه حرفی است که می زنی؟ همین ها خبیث بودند که بعدی ها هم خبیث شدند.»

 

کار فقط برای خدا

وقتی انسان برای خدا کار کند، تعیین و تشخیص برایش مطرح نیست و نمی گوید جایگاه من چیست؟ استاد بزرگیکه پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم را می نویسد و درباره نهج البلا غه در اوج بحث می کند، یکدفعه بنا به اقتضای زمان کتابی به نام داستان راستان به رشته تحریر درمی آورد. وقتی به بعضی از علما می گوییم «چرا تفسیر و بحث های قرآنی تان را تعطیل کردید؟»

می گویند: «اطرافیان ما گفته اند در شان شما نیست»! اما مطهری ملا حظه شأن خویش را نمی کرد و برای خدا داستان راستان و کتاب قصه هم می نوشت..

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است