در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه كتاب نقد، شماره 14 ، سخنران: رحیم پورازغدی، حسن؛


تذكر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی كاربر به دو بخش تقسیم شده كه بخش اول آن پیش روی شماست و لینك بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

اشاره:

آنچه در پی می آید، متن پیاده شده سخنرانی حسن رحیم پورازغدی است كه در اردیبهشت ماه سال جاری در دانشكده مهندسی دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی تهران و در سالگرد شهادت استاد مطهری صورت پذیرفته و موضوع آن «تساهل نظری و عملی در منظر مطهری» بوده است.

این جلسه قرار بود بصورت گفت وگو و مباحثه میان وی و دكتر عطاءا... مهاجرانی درخصوص بحث «تساهل»برگزار گردد كه به علت عدم حضور وزیر ارشاد علیرغم وعده قبلی تبدیل به سخنرانی سردبیر كتاب نقد شد:

عنوان بحث، «تساهل در حوزه نظر و عمل» از دیدگاه استاد مطهری است. تا برادر محترم آقای مهاجرانی تشریف بیاورند و از نظرات ایشان هم بهره ببریم، بنده جهت پرهیز از اتلاف وقت دوستان، بحث را سر می گیرم. قاعدتا این بحث، صبغه نظری خواهد داشت و ما اینجا به دنبال پروژه های افشاگری عالیجنابی و این قبیل مسائل نیستیم. فقط در پی آنیم كه گفت وگو در حوزه تساهل مقداری شفاف تر شود و تكلیفمان را با كلمات دوپهلو تا حدودی روشن كنیم.

«از اسلام فقط با یك نیرو می شود پاسداری كرد و آن علم است و آزادی دادن به افكار مخالف به شرط مواجهه صریح و روشن با آنها».

با این سخن استاد مطهری، دو گروه موافق نیستند: یكی آنها كه گمان می كنند با تحكیم سكوت؛ تعداد موافقین ما زیاد می شوند و ساكت كردن را با قانع كردن، اشتباه می گیرند و گروه دوم، كسانی كه از تبدیل «معاند» و «مخالف» به «موافق»، بحث می كنند اما بدون انتظار تغییر مواضع از ناحیه مخالفان و معاندان.

یعنی از آزادی دادن به افكار مخالف، بحث می شود اما بدون آن قیدی كه استاد مطهری آورده

........................... ص 239................................  

كه عبارت بود از «مواجهه صریح و شفاف با آنها».

دوستان گاهی جلوتر هم می روند و به جای آزادی دادن به مخالف، می شود از تقویت و تجهیز مخالفین و گرفتن دست موافقین و مانع شدن آنها از دفاع هم سخن گفت.

مطهری درعصری به عرصه آمد و آن عصر همچنان ادامه دارد كه یك گرایش قوی در جامعه فرهنگی ایران، «دین» را به مثابه عنصری فانتزی و به عنوان دكور صحنه، وارد بحث ها می كرد و هنوز می كند تا از ادبیات مذهبی، یك حاشیه امنیتی و توجیهی برای نشر دكترین غیردینی بسازد و این بیماری، عوارض بالینیش همچنان حتی بعد از شهادت آقای مطهری ادامه دارد و شاید به همین علت است كه اتحادیه های معرفتی ای كه در همان سالها علیه خط مطهری تشكیل شد اتحادیه های خیلی معنی داری بود. مطهری در برابر خط تحریف دین، خاكریزی زد كه آنها از این خاكریز نمی توانستند عبور كنند، یا باید او را از پا در می آوردند و یا راهشان را كج می كردند و برمی گشتند و آنها شقّ اول را برگزیدند. مطهری، خط تحریف دین را بر سر تضادهای دوگزینه ای و سؤالهای گریزناپذیر قرار داد و نگذاشت به اجمال و ابهام بگذرانند و عبور كنند. مطهری نشان داد و هنوز نشان می دهد كه در سطح محور جناحهای ماركسیستی یا لیبرالی كه در بدنه روشنفكری دینی، نفوذ می كردند و می كنند، چه كسانی حضور دارند و چه اتفاقاتی دارد می افتد. بزرگترها شاید یادشان باشد كه مطهری تا زنده بود، سیبل انواع حملات بود. علتش همین بود كه عرض كردم. شهادت بود كه مطهری را از زیر بمباران شانتاژ خلاص كرد. یك دوره ای در همین كشور، كنار مطهری راه رفتن، هزینه داشت. یك عده دشمن با كینه های شتری كه تمام نشدنی بود و یك عده دوستانی كه هر كدام كار ده دشمن را می كنند و هیچوقت بدرستی نمی دانند بمبهایشان را كجا بریزند. ما نمی خواهیم با پیش كشیدن قصّه مطهری كه با خون دل او شروع شد و با خون سر او مُهر خاتمت پذیرفت، گذشته را عوض كنیم و به تاریخی كه سپری شده، دستور بدهیم. ما می خواهیم به خودمان دستور بدهیم. به خودمان دستور بدهیم كه تجربه مطهری را كه تجربه مهمی بود و برای ما خیلی گران تمام شد، دوباره تكرار نكنیم. مطهری را به موزه نفرستیم و خود او را تبدیل به یك فانتزی و تعارف نكنیم. مطهری در

................................ ص 240 ..................................

شرایط جدید، در جامعه ما یك بار دیگر به كالبدشكافی احتیاج دارد. باید گلوله ای كه به سر او خورد از جمجمه اش بیرون آورده شود و درست مطالعه بشود كه از چه اسلحه ای و با چه استدلال هایی شلیك شد و باید روشن شود كه نقطه عزیمت «خشونت» در صحنه گفت وگوی فرهنگی در این كشور در نیم قرن اخیر چه كسانی بوده اند.

مطهری در دوران اغفال، اغفال دینی، یك «كمیته هوشیاری» تشكیل داد. وقتی لیبرالها و ماركسیستها كه آن دوران، فضای حاكم بر محافل روشنفكری دینی و لائیك ما در قبضه آنها بود، ذهن بچه ها را در دانشگاهها شرطی می كردند كه با شنیدن نام «دین»، به یاد خرافات بیفتند و از كلمه «جهاد»، به كلمه «خشونت» منتقل شوند و از «عرفان»، به تخدیر واز كلمه «تكلیف»، بوی تجاوز به «حقوق بشر» به مشامشان برسد و از «آزادی»، به «نفی شریعت» منتقل شوند و اسلام را تكّه تكّه می كردند و هر تكه ای را متحجّرین و روشنفكر مآبها با رویكردی ماركسیستی یا لیبرالی، در سردخانه های جناحی و خصوصی خود می گذاشتند تا یك وقتی مصرف كنند، در این شرایط مطهری سر رسید تا این كُدها را یك بیك بشكند و شكست. مطهری، اهل جدلهای مدرسی نبود ولی نمی گذاشت كسانی به نام نواندیشی، محتوای معرفتی ایمان را در هم بریزند. در عین حال نمی خواست به هر بهانه ای، در درست كیشی دیگران، تشكیك كند و تعداد مرتّدها را تكثیر كند یا كثیر، نشان بدهد. مطهری از سطح جماعت روشنفكر و مقدس مآب، یك گام فراتر گذاشت و یك تنه رستاخیز به پا كرد. البته آخوندهای قشری و كم دانی هم بودند كه روزگارش را سیاه می كردند، كسانی كه هر «اجتهادی» را «بدعت» و هر «عتیقه ای» را «سنّت» می دانند و «اصولگرایی» را با «طالبان گری» و تحجّر، اشتباه می كنند. اینكه محافل روشنفكری دینی در دهه های چهل و پنجاه، چرا شدیدا درگیر تأویل دین و تفسیر به رأی در دین و سهل گرفتن امر تفكر در دین شدند فقط یك علت نداشت اما یكی از اهّم علل آن، كم آوردن محافل روشنفكری دینی ما در مقابل گفتمان لیبرالی و ماركسیستی بود یعنی سر میز گفت وگو با ماركسیستها و لیبرالها كم آوردند و پا دادند. فقدان تئوریسینهای صالح دینی و خلّاق، بحرانی است كه هنوز هم روشنفكری دینی ما را رنج می دهد. فقر تئوریك در جامعه روشنفكری

.................................ص241 ...................................

دینی ما باعث فقر نظریه پردازی شد و این باعث می شود كه دستشان را برای تكدّی به سوی سایر مكاتب دراز كنند و امروز به طور خاصّ، لیبرالیزم، آن هم از نوع قرن هجدهمی نه لیبرالیزم آغاز قرن 21.

نسل دهه های 40 و 50 كه امثال بنده، جوانترین آنها بودیم و حالا نسبت به شما پیرمرد محسوب می شویم. در آن محافل، علقه خانوادگی و شخصی به دین داشتند اما سرشان با دلشان همراه نبود یعنی هر چه در شبكه واژگانی وارداتی، درگیرتر و آكادمیك تر می شدند، سرشان سنگین تر و دلشان خالی تر می شد و سر از دل، بیشتر فاصله می گرفت. غافل از این كه نمی شود سوار ترن «هگل» و «ماركس» شد، یا سوار ترن «جان لاك» و «پوپر» شد و به مدینه فاضله اسلام و مدینة النّبی رسید. در یك چنین عصر و عرصه ای بود كه دو پدیده از خراسان ظهور كردند و تأثیراتی عمیق بر روشنفكری دینی گذاشتند. یكی مطهری بود كه خدای دقت و انضباط فكری است و به صراحت می گفت كه علیرغم بعضی تشابهات، یك جایی راه اسلام از لیبرالیزم جدا می شود، یك جایی راه اسلام از ماركسیسم و از فاشیزم جدا می شود و آنجا دیگر نباید از ترس متهم شدن به امّلی با كسی تعارف كرد و دیگری، شریعتی است كه صدای ناقوس بیداری مذهبی بود گرچه عاری از دقت اما توأم با صداقت و نقدپذیری.

امثال ما البته بیشتر در آن زمان با ذهن و زبان شریعتی، محشور بودیم قبل از اینكه با مطهری و عظمتهای او آشنا بشویم. برای ما خیلی جالب بود كه كسانی چون علی شریعتی و جلال آل احمد با چه شجاعتی دارند برخلاف مسیر رودخانه روشنفكری ترجمه ای كه از غرب، سرازیر شده، حركت می كنند؛ دگم های روشنفكری را یكی یكی

................................. ص 242 ................................

می شكنند و جلو می آیند، دگم هایی كه غالبا دفاع از غرب و غرب گرایی بود، پرستش مدرنیته بود،تحقیر ملت خودوتفكیك دین ازسیاست بودوشمابدانید علت تهاجم مجدّدی هم كه الان در محافل روشنفكری دینی یا لائیك (ولی هر دو لیبرال) علیه شریعتی و آل احمد شروع شده، همین است.

علتش این است كه این دو جرئت كردند و دگم های روشنفكری وابسته را شكستند و علیرغم منافع و ایده های غرب و سكولاریزم و استعمار، وضعیت گرفتند.

الان آقایان می گویند و می نویسند كه آل احمد چون غرب را نمی شناخت، علیه غرب و غرب زدگی، كتاب نوشت و بحث كرد و به نقد روشنفكری پرداخت و از «خدمت ها و خیانتهای روشنفكری» بحث كرد و همین سال گذشته در سالگرد مرحوم دكتر شریعتی در دانشگاه تهران، یكی از همین آقایان از قول مرادش گفت كه علی شریعتی با این همه انتقادی كه به لیبرالیزم و غرب و استعمار كرده، همین انصار حزب اللّه خودمان است و مطالب انتقادی دكتر شریعتی علیه نظام لیبرال سرمایه داری و غرب و سكولاریزم را قرائت

................................. ص 243 ...............................

كردند و گفتند كه ایشان راست افراطی بوده است و دوره این نوع روشنفكری دینی كه غرب ستیز و لیبرال ستیز و استعمارستیز است سپری شده است چون شریعتی مخالف جامعه مدنی و دمكراسی لیبرال و پلورالیزم و نسبی گرائی است.

علت حمله به آل احمد و شریعتی، همین است. شریعتی البته با خیلی از كسانی كه امروز خودشان را میراث دار او می دانند متفاوت بود. او قصد تقویت دین را داشت گرچه شتابزده، و من به یاد می آورم بخشی از جلسات او را كه در مشهد و در منزل پدری من برگزار می شد و عمق نگرانی و سوزدل را در نگاه و صدای او می دیدم كه گاه به دست پاچگی هم منجّر می شد. اما مطهری، كاری كرد كه قابل مقایسه با هیچ كس، نه شریعتی نه آل احمد و نه هیچ كس دیگر، نیست. مطهری كه من بعدها او و افكار او را شناختم تمام مطالعات و محاسبات قبلی را در ذهن ما به هم ریخت. ما كم كم دانستیم كه مطهری بار دو غم را بر دوش دارد. از طرفی غم دفاع از اسلام در برابر ماركسیستها و لیبرالهای آرتدوكس كه در محافل روشنفكری آن دوران، شلتاق می كردند و امروز بعضی از پیرمردهای آنها هنوز هستند و جزء منادیان اصلاح طلبی ویژه ای در ایران هستند و كسی هم آن موقع جلوگیرشان نبود، از طرفی هم غم سنگین تر و غریبانه تر مطهری در دفاع از اسلام و توجیه و تبیین اسلام نزد بچه مذهبی هایی كه مذهبی حرف می زدند اما ماركسیستی فكر می كردند و همین طور پیرمردهایی كه ادبیات مذهبی، مصرف می كردند و نماز هم می خواندند ولی ذهنشان با گاوآهن لیبرالیزم، شخم و شیار خورده بود و هر آیه و روایتی كه می خواندند یا می شنیدند، فوری باید وارد پارادایم لیبرالی می شد با محتوای لیبرالی، ویراستاری می شد سپس یا تأیید می شد یا رد می شد و یا تفسیر به رأی و تأویل و دچار تحریف می شد چون محكماتشان در لیبرالیزم بود نه اسلام.

مطهری می دانست كه چون حوزه به قدر كافی اجتهاد نمی كند عملاً روشنفكری دینی به تله التقاط می افتد. تحجّر و التقاط در یك سیكل مشدّد، یكدیگر را تقویت می كنند. وقتی اجتهاد نشد و تحجّر، دامنه پیدا كرد. زمینه برای التقاط ایجاد می شود وقتی در التقاطها، افراط شد، زمینه برای تحجّر بعدی آماده می شود. تنها یك كلید، این دو قفل را، قفل التقاط و تحجّر را تواما باز

............................... ص 244 ................................

می كند و آن كلید «اجتهاد درست دینی» است. مطهری را به این مناسبت است كه می شود شهید «نبرد تأویل» دانست. روایتی است از قول نبی اكرم(ص) خطاب به حضرت امیر(ع) كه فرمودند: امروز (یعنی روز جنگ بدر و احد) ما برای «تنزیل» می جنگیم و وقتی من نیستم، تو باید با بعضی از همین هایی كه امروز با هم در یك جبهه اید یعنی اصحاب من، بر سر «تأویل» بجنگی. مطهری شهید «نبرد تأویل دین» است. كسانی، هنگام تنزیل دین یا تأسیس یك انقلاب، برای دفاع از موجودیت انقلاب شهید می شوند. كسانی هم لازم است هنگام تأویل و تفسیر به رأی و تحریف یك دین یا یك نهضت، برای دفاع از اصالت اش نه موجودیتش شهید شوند و فحش بشنوند چون به محض اینكه موجودیت یك نهضت، تثبیت شد تحریفش شروع می شود. كار مطهری به این دلایل، از شریعتی و آل احمد به نظر من پیچیده تر و سخت تر بود و به همین دلیل هم مطهری بیشتر تنها ماند. من به یاد می آورم محافل روشنفكری دینی آن دوره در مشهد را كه نام مطهری را واقعا با عصبانیت به زبان می آوردند. مطهری را سمبل یك آدم متحجّر و امّل كه تاب قرائت های جدید از دین ندارد، می شمردند عینا در جلسات امّل ها، مطهری متّهم و به وهابی گری و گرایش های روشنفكری می شد. برای اینكه می خواست یك خط سوّمی بین التقاط و تحجّر باز كند و این كار را به قیمت خون خودش كرد و از هر دو طرف هم خورد. از مطهّری، عصبانی بودند چون مطهری در فكر كردن و حرف زدن، دقیق بود. برای دین، یك هویت فكری مستقل، قائل بوده صریحا می گفت خط مرزی اسلام و ماركسیسم را معلوم كنید. خط مرزی اسلام و لیبرالیزم را معلوم كنید. متشابهات كدام هاست؟ محكمات كدامهاست؟ تا كجا می شود پا داد و در عالم نظر، با دكترین های لیبرالی یا ماركسیستی و فاشیستی، تسامح كرد و از كجا به بعد، دیگر نمی شود؟ تا كجا شما اگر حرف بزنید، دارید تفسیر دین و قرائت دین می كنید واز آنجا به بعد دیگر تكذیب و تحریف دین است و قرائت دین نیست؟ مطهری تحمّل نمی كرد كه دین، تبدیل بشود به مضمون تأویل یا ریشخند كسانی كه از نقطه عزیمت غیردینی، به دین نگاه می كنند منتهی ادبیات دین را نیز مصرف می كنند برای این كه مخاطبانشان بچه مسلمان هستند. البته آن دوره در محافل روشنفكری، بجای كلمه

................................. ص 245 ......................................

«قرائت»، كلمه «برداشت» رایج بود. در محافل روشنفكری دینی كه جوانترها زمین خورده ماركسیسم بودند و پیرمردها تمایلات لیبرالی داشتند، بحث از این بود كه مطهری، برداشت امروزی از دین ندارد. منظورشان چه بود؟ منظورشان این بود كه مطهری، تأویلات ماركسیستی از دین را پس می زند. تأویلات لیبرالیستی از دین را هم پس می زند و بالاخره هم یكی از همین محافل روشنفكری دینی این چنینی بود كه اسلحه برداشت و مطهری را ترور كرد. گروه فرقان برای شما شاید ناشناخته باشد. گروه فرقان خود را به عنوان یك جریان نواندیش دینی، جریان روشنفكری دینی مطرح می كردند و معتقد بودند كه قرائتی مدرن و امروزی از قرآن و از دین دارند و قرائت مطهری، قرائت آخوندی سنّتی و واپسگراست و درست روشنفكرترین آخوندهایی كه در این مملكت بودند، مطهری و بهشتی و امثال اینها را در لیست ترور قرار دادند و اولین گلوله خشونت، گلوله در جواب فكر و اندیشه، از همین محافل به اصطلاح نواندیشی دینی شلیك شد به سمت یك آخوندی كه نه اهل تحجّر است و نه اهل التقاط و تنها آمده تا دین را با استدلال، بیان می كند و شیطنت های ژورنالیستی هم بلد نیست. حقّه بازی هم نمی داند. اینها دست به خشونت علیه او زدند و او را از سر راه برداشتند. اما بعد از این كه او را زدند تازه مطهری مطرح شد. گروه فرقان، رویكرد تفسیر به رأی قرآن با گرایشات چپ روشنفكری مذهبی بود، هر كسی، این را نداند، بدیهیات تاریخ دو سه سال اول انقلاب را نمی داند. آنها به صراحت در جزوه هایشان آوردند كه ما قرائت جدیدی از دین آوردیم و این قرائت، امروزی و مدرن است و با دین امثال مطهری نمی شود امروز جامعه را اداره كرد و حكومت تشكیل داد و انسان ساخت. البته خود مطهری قبلاً گفته بود كه این قرائتهای جدیدی كه بدون متدولوژی و بدون اصول، صورتبندی می شود اینها همان اندیشه های مادّی چپ یا ماتریالیزم راست هستند كه وارد پوست دین می شوند و با ادبیات مذهبی حرف می زنند تا از بین بچه مسلمانها در دانشگاه یا غیردانشگاه، سربازگیری كنند. خود مطهری در مقدمه كتاب «علل گرایش به مادی گری»، بحث ماتریالیزم در ایران و شگرد جدیدش را به عنوان یك معضل، مطرح می كند. از «الحاد نقابدار» حرف می زند و در آن سالها كم كم

.................................. ص 246 .................................

نام مطهری به عنوان تئوریسین برجسته ودقیق دینی و به عبارتی، سرویراستار تفكر دینی كه بدون هیچگونه محافظه كاری، غلطگیری می كند و بدون استفاده از ادبیات چپ یا لیبرالی و خارج از پارادایم غربی و شرقی، از ارزشهای اسلامی، دفاع می كند كم كم در ذهن ما حكّ شد كه باید به مطهری نگاه كرد و به او باید توجه كرد و حرفهای مطهری در آن وانفسای جوسازیهای محافل روشنفكری، ارزش شنیدن را دارد، گوش كنیم بینیم چه می گوید او خیلی هو شد. این چیزهایی كه امروز شما در بعضی از روزنامه ها علیه بعضی از افراد می بینید، یك دهم آن غوغاهایی است كه علیه مطهری یا بهشتی در آن سالها می شد. همه جا می گفتند كه جلوی آقای مطهری، دقیق و مستند، حرف بزنید، با معركه گیری و هوچی گری نمی شود. یكی یكی جمله هایتان را با دقت گوش می كند و به پرسش می گذارد. با هوچی گری نمی شود تحول در فكر دینی ایجاد كرد. دانش می خواهد و متد و امانتداری.

با شارلاتان بازی، نمی شود گفتمان جدید دینی ساخت. و باز به یاد می آورم جلسه ای را كه بعضی از سران سازمان مجاهدین خلق (منافقین) كه آن موقع مالك تمام عیار فضای روشنفكری دینی در ایران بودند و در آن دوران، هر كسی به اینها انتقاد می كرد یا به گفتمان اینها كه مدّعی نواندیشی دینی بودند انتقاد می كرد واقعا در فضای

................................ ص 247 ................................

دانشگاه و روشنفكری، له می شد و نمی شد جلوی اینها در آن شرایط ایستاد چون مارك مرتجع و فاشیست جزو ابتدایی ترین ماركهایی بود كه به پیشانی آدم می خورد.

در جلسه ای در مشهد من یادم هست كه بعضی از سران مهّم اینها بودند كه الان خارج از كشور هستند تمام اصول ماركسیسم را در همان جلسه از قرآن استخراج كردند و با خوشحالی می گفتند كه ما داریم به قرآن، خدمت می كنیم و این قرائت جدید از قرآن و دین است. جلسات دیگری هم مشابه آن بود كه مقداری پیرترها بودند و آنها قرائتهای لیبرالی از قرآن و دین، سرهم می كردند هر چه در قرآن، جهاد بود، شهادت بود، آیات قتال بود، امر به معروف و نهی از منكر بود، آیات مربوط به تعزیر و قصاص بود، می گفتند متأسفانه نمی شود اینها را از قرآن بیرون كشید پس یك جوری باید اینها را ماستمالی كرد چون اینها مربوط به قرائت سنتی دین است. یعنی آنها كه گرایشات چپ ماركسیستی داشتند، قرائت جدیدشان از دین این بود كه هر جا صحبت از عبادت و تقوا و معرفت و آگاهی و قیامت و غیب و معاد بود، تأویل می كردند و می گفتند اینها نیست و دین، فقط سیاست است، اسلام یك فرقه سیاسی است اصلاً، اسلام دین شمشیر و خشونت است و در محافل لیبرالی می گفتند اصلاً اسلام ربطی به سیاست ندارد و آن شمشیر و تازیانه هایی هم كه دست پیامبر(ص) و علی(ع) بوده است، بیجا بوده است پارسال من در یكی از این مجله ها دیدم در تمثالی از حضرت علی(ع) كه ذوالفقار در دست دارد، ذوالفقار را برداشته اند و گل به جای آن گذاشته اند. ذوالفقار را هم از دست علی علیه السلام بیرون كشیده اند و به جایش دسته گل گذاشته اند! ذوالفقاری كه معاویه نتوانست از دست حضرت علی(ع) بیرون بكشد، شما از دست علی(ع) بیرون می كشید؟

مطهری می گفت اسلام، هم جهاد دارد، هم عبودیت و تقوا و هم مراعات ظریفترین حقوق بشر، حقوق كودك، حقوق زن، و حتی در باب حق و حرمت حیوانات و اشیاء و گیاهان، ظریف ترین دقت ها را دارد و در عین حال اگر لازم شد برای «دفاع از حقیقت» و برای «عقب زدن خشونت»، دست به خشونت مشروع و قانونی به نام جهاد هم می زند كه تازه آنجا هم حساب و كتاب دارد و خشونت افسارگسیخته حیوانی نیست. خوب اینها

............................... ص 248 ...............................

در همین محافل تحت همین عناوین سربازگیری می كردند. شخصیت های دینی مثل حافظ و حلّاج و خیام را تحریف كردند و بعد به سراغ تحریف مفاهیم دینی هم آمدند. آقای مطهری، رهبران این جریان را صریحا «ماتریالیزم منافق» و بدنه آن را «ماتریالیزم اغفال شده» می نامد. ایشان می گوید من قبول دارم كه برداشتها و قرائتها هر اندازه هم بی غرضانه باشد، همیشه یك جور از آب در نمی آید و توجه دارم كه تدّبر در قرآن، حقّ هر مسلمانی است و مخصوص آخوندها نیست. در انحصار فرد و گروهی نیست. اما بحث تحریف و تفسیر به رأی، تحت عنوان «قرائت جدید» چه می شود؟ آقای مطهری می گوید خیلی از افاضاتی كه تحت عنوان برداشتهای جدید و فهم مدرن از دین، ارائه می شود، مسخ و تحریف دین است، برداشت و تفسیر نیست. ایشان می گوید من فعلاً فرض را بر این می گذارم كه اینها خائن نیستند و اغفال شده اند و با همین زبان با اینها مخاطبه می كند. می گوید چرا ایمان به «غیب» را ایمان به «مبارزه مخفی» می خوانید و آن را قرائت جدید از «ایمان به غیب» می نامید؟! چرا «آخرت» را به «نظام برتر در همین دنیا» تفسیر می كنید؟ چرا «صلوة» را «ارتباط حزبی» و اللّه را «تكامل مطلق» می خوانید؟ كلمات، معنی دارند، مرز دارند. چرا باید با ادبیات لیبرالی یا ماركسیستی حرف بزنیم تا به ما بگویند روشنفكر؟ چرا؟ اینها قرائت دین نیست. اینها قرائت بازی با دین است. می بینیم كه مطهری بنا ندارد در امر تفسیر دین، تساهل كند بلكه خیلی مصّر و دقیق می ایستد. ایشان هم از جریانات چپ روشنفكری كه منافقین در آن دوره سردمدارش بودند، شدیدا انتقاد می كند هم از جریان لیبرالی و راست در روشنفكری دینی كه در رأس آن امثال مرحوم بازرگان است. مطهری با این كه رفاقت دیرینه ای با بازرگان داشت شدیدا از او انتقاد می كند و می گوید تو از منظر پوزیتیویسم و ساینتیزیم به دین نگاه می كنی. اگر هم قصدت خدمت به دین است این روش درستی نیست. این دفاع از دین نیست، این سپر انداختن در مقابل مهاجمین به دین است. مطهری در مقابل هر دو جناح ایستاد. غیر از این كه در مقابل جریان متحجّر هم ایستاد. ایشان از سلسله جنبانان اجتهاد در عصر جدید است. منتقد صریح اللّهجه اخباری گری و طالبان گری در جهان تشیّع بود. این گرایش طالبان گری هم متأسفانه عین آن گرایش

..................................... ص 249 .................................

نواندیشی دینی هنوز در بین ما حضور دارد و فعال است. بنابراین نتیجه می گیریم رسالت مطهری در هر دو جبهه هنوز باقی است.

ادامه دارد.

مقالات مرتبط:

«اجتهاد»، شهید نبرد «تحجر» و التقاط» (بحثی در تساهل نظری و عملی)  بخش دوم

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است