در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجموعه آثار جلد دوم ، مطهری، مرتضی ؛


اسلام نام دین خداست که یگانه است و همه پیامبران برای آن مبعوث شده اند و به آن دعوت کرده اند.صورت جامع و کامل دین خدا به وسیله خاتم پیامبران حضرت محمد بن عبد الله(صلی الله علیه و آله و سلم)به مردم ابلاغ شد و نبوت پایان یافت و امروز با همین نام در جهان شناخته می شود.

تعالیم اسلامی که به وسیله خاتم انبیاء ابلاغ شد، به حکم اینکه صورت کامل و جامع دین خداست و برای این است که برای همیشه راهبر بشر باشد، مشخصات و ممیزات خاص دارد که متناسب با دوره ختمیه است.این مشخصات در مجموع خود نمی توانست در دوره های قبل - که دوره های کودکی بشر بود - وجود داشته باشد.

هر یک از این مشخصات معیاری است برای شناخت اسلام.با این معیارها و مقیاسها - که هر کدام یک «اصل » از اصول تعلیمات اسلامی است - می توان سیمایی، و لو مبهم، از اسلام به دست آورد، و هم می توان با این معیارها تشخیص داد که فلان تعلیم از اسلام هست یا نیست.

ما مدعی نیستیم که بتوانیم همه معیارها را در اینجا گرد آوریم، ولی سعی می کنیم حتی الامکان صورت جامعی از آنها ارائه دهیم.

می دانیم هر مکتب و ایدئولوژی و هر دستگاه اندیشه که طرحی برای نجات و

صفحه : 226

رهایی و کمال و سعادت بشر ارائه می دهد، یک سلسله ارزشها عرضه می دارد و «باید» ها و «نباید» ها و «شاید» ها و «نشاید» ها در سطح فرد یا جامعه می آورد که باید چنین بود، باید آنچنان شد، باید چنین یا چنان ساخت، باید فلان جهت را انتخاب کرد، باید به فلان سو رفت و فلان هدف را تعقیب کرد، مثلا باید آزاد و آزاده زیست، باید شجاع و دلیر بود، باید مدام و پیوسته رفت، باید کامل شد، باید جامعه ای بر اساس قسط و عدل ساخت، باید در جهت قرب به حق پیش رفت.

ولی این «باید» ها و «نباید» ها متکی بر فلسفه خاصی است که آنها را توجیه می نماید، یعنی اگر یک مکتب یک سلسله دستورها و فرمانها عرضه می دارد، ناچار متکی بر نوعی فلسفه و جهان بینی درباره هستی و جهان و جامعه و انسان است که چون هستی چنین است و جامعه یا انسان چنان است، پس باید اینچنین و آنچنان بود.

جهان بینی یعنی مجموعه ای از بینشها و تفسیرها و تحلیلها درباره جهان و جامعه و انسان که جهان چنین است و یا چنان است، اینچنین قانون دارد، آنچنان پیش می رود، فلان هدف را تعقیب می کند یا نمی کند، مبدا دارد یا ندارد، غایت دارد یا ندارد و امثال اینها، و یا انسان چنین سرشت و طبیعتی دارد، مثلا با فطرتی خاص آفریده شده یا نشده، مختار و آزاد است یا مجبور، یک واقعیت انتخاب شده در طبیعت است و به تعبیر قرآن «اصطفا شده » و یا یک واقعیت تصادفی، و یا جامعه مستقل از قوانین حاکم بر افراد قانون دارد یا ندارد، قوانین حاکم بر جامعه و تاریخ چه قوانینی است و امثال اینها.

ایدئولوژی بر پایه جهان بینی استوار است.اینکه چرا باید اینچنین یا آنچنان بود یا زیست یا رفت یا ساخت یا شد، برای این است که جهان یا جامعه یا انسان چنین یا چنان است. «چرای » هر ایدئولوژی در جهان بینی ای که آن ایدئولوژی بر آن استوار است نهفته است و به اصطلاح، ایدئولوژی از نوع «حکمت عملی » است و جهان بینی از نوع «حکمت نظری » .هر نوع خاص از حکمت عملی مبتنی بر نوعی خاص از حکمت نظری است، مثلا حکمت عملی سقراط بر اساس بینش خاصی است که سقراط از جهان دارد که همان حکمت نظری اوست، و همچنین است رابطه حکمت عملی اپیکور و حکمت نظری او، و همچنین دیگران.

پس چرا ایدئولوژیها مختلف و متفاوت است؟چون جهان بینیها مختلف است.

ایدئولوژی تابعی است از جهان بینی.

صفحه : 227

از طرف دیگر، جهان بینی که می توان آن را جهان شناسی نیز تعبیر کرد، چرا مختلف است؟چرا یک مکتب جهان را اینچنین می بیند و دیگری آنچنان؟یکی اینچنین می شناسد و دیگری آنچنان؟ پاسخ به این پرسش چندان ساده نیست.برخی تا به اینجا می رسند فورا پای پایگاه اجتماعی و وضع طبقاتی را به میان می کشند، مدعی هستند موضع طبقاتی و پایگاه طبقاتی به هر کس دید خاص می دهد و عینک خاص برای دیدن جهان به چشمش می زند، رابطه انسان با جامعه اش با آنچه در جامعه تولید و توزیع می شود، با چگونگی تولید و توزیع و در نتیجه برخورداری یا محرومیت خودش، عکس العمل ویژه در روان و اعصاب او ایجاد می کند و به وضع درونی او شکل خاص می دهد و شکل خاص وضع درونی و ذهنی او اندیشه و ارزیابی و قضاوت او را درباره اشیاء تحت تاثیر قرار می دهد.به قول مولوی: چون تو برگردی و برگردد سرت خانه را گردنده بیند منظرت ور تو در کشتی روی بر یم روان ساحل یم را چو خود بینی دوان گر تو باشی تنگدل از ملحمه تنگ بینی جو دنیا را همه ور تو خوش باشی به کام دوستان این جهان بنمایدت چون بوستان چون تو جز و عالمی پس ای مهین کل آن را همچو خود بینی یقین هر که را افعال دام و دد بود بر کریمانش گمان بد بود طبق این نظر کسی نمی تواند بینش خود را صحیح و بینش دیگری را غلط تلقی کند، زیرا بینش، امری نسبی و محصول رابطه خاص هر فرد با محیط طبیعی و اجتماعی اوست و برای هر کس همان صحیح است که می بیند.

ولی مطلب به این سادگی نیست.در اینکه اندیشه انسان تا حدود زیادی تحت تاثیر محیط قرار می گیرد بحثی نیست، ولی اینکه انسان یک پایگاه آزاد اندیشه دارد که می تواند از هر تاثیری خود را مستقل نگه دارد - که از آن در زبان اسلام به «فطرت » تعبیر شده است - قابل نفی و انکار نیست و در جای دیگر و فرصتی دیگر باید به تفصیل درباره آن سخن بگوییم.

فرضا هم بخواهیم اصالت و استقلال انسان را و در حقیقت واقع بینی او را از او

صفحه : 228

بگیریم، هنوز زود است که در این مرحله(مرحله جهان بینی و جهان شناسی)انسان را محکوم کنیم.

آنچه برای فیلسوفان و دانشمندانی که از نزدیک در این مسائل مطالعه دارند امروز مسلم است این است که ریشه چند گونگی جهان بینیها و جهان شناسیها را در شناخت شناسیها، در آنچه که امروز نظریه معرفت و یا شناخت نامیده می شود باید جستجو کرد (1).

همت فیلسوفان متوجه شناخت شناسی شده است، تا آنجا که عده ای مدعی شدند فلسفه، جهان شناسی نیست، ناخت شناسی است.اینکه جهان شناسیها مختلف می شود، از آن است که نظریات درباره «شناختن » مختلف است، یکی می گوید جهان را از طریق عقل باید شناخت و دیگری می گوید از راه حواس و سومی می گوید از راه تزکیه نفس و اشراق و الهام.از نظر یکی مراحل شناخت به گونه ای است و از نظر دیگری به گونه ای دیگر، کاربرد عقل از نظر برخی محدود است و از نظر برخی نامحدود، منابع شناخت چیست؟معیار آن چیست؟و امثال اینها.

پس ایدئولوژی هر مکتب مبتنی است بر جهان بینی آن، و جهان بینی آن مبتنی است بر نظریه اش درباره معرفت و شناخت. مترقی بودن هر ایدئولوژی بستگی دارد به مترقی بودن جهان بینی اش و مترقی بودن جهان بینی اش بستگی دارد به مترقی بودن شناخت شناسی اش.در حقیقت، حکمت عملی هر مکتب وابسته است به حکمت نظری آن، و حکمت نظری اش وابسته است به منطق آن مکتب.پس هر مکتب در درجه اول باید منطق خود را مشخص نماید.

اسلام هر چند یک مکتب فلسفی نیست و با زبان و اصطلاح فلسفه و فلاسفه با مردم سخن نگفته است، زبانی دارد مخصوص خودش که عموم طبقات به فراخور فهم و استعداد خود از آن بهره می گیرند، ولی در لابلای مطالب خود درباره همه این مسائل سخن گفته است - و این سخت حیرت آور است - بطوریکه می توان ایدئولوژی آن را به صورت یک دستگاه اندیشه عملی، و بینشهای جهانی آن را به

..............................................................
1.در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم(جلد اول)مخصوصا مقاله چهارم(ارزش معلومات)درباره این گونه مطالب به تفصیل بحث شده است.در رساله ای که در نظر است تحت عنوان «شناخت » منتشر شود مفصل تر بحث خواهد شد.

صفحه : 229

صورت یک حکمت نظری، و نظریاتش را در باب معرفت و شناخت شناسی به صورت اصول یک منطق عرضه داشت.

بدیهی است که در اینجا ما باید به اشاره ای اکتفا کرده و بگذریم.تدوین ایدئولوژی و جهان بینی و شناخت شناسی اسلامی با توجه به نظریات ارزنده علمای اسلامی، اعم از فقها و حکما و عرفا و سایر صاحبنظران، چند جلد قطور خواهد شد.

در اینجا فقط فهرستی - و لو ناقص - عرضه می داریم، باشد که در فرصتی دیگر تکمیل گردد.

در اینجا که درصدد ترسیم خطوط اصلی نظریات اسلامی تحت عنوان مشخصات اسلام هستیم، آنها را در سه بخش: مشخصات شناخت شناسی، مشخصات جهان بینی و جهان شناسی و مشخصات ایدئولوژیکی فهرست می کنیم.

الف.از نظر شناخت

1.آیا شناخت ممکن است؟ این اول پرسش در این مساله است و همواره مطرح بوده و هست.بسیاری از اندیشمندان، شناخت حقیقی را غیر ممکن می دانند و انسان را محکوم به نشناختن و سر در نیاوردن از واقعیت آنچه در جهان است یا می گذرد می دانند و یقین(دانش قطعی تردید ناپذیر مطابق با واقع)را امری محال می شمارند.

ولی قرآن به حکم اینکه دعوت به شناختن خدا و جهان و انسان و تاریخ کرده است و به حکم اینکه در داستان آدم اول که داستان انسان است، او را شایسته تعلیم همه اسماء الهی(حقایق عالم)دانسته است و به حکم اینکه در مواردی علم بشر را از نوع احاطه به چیزی از علم پروردگار - که عین حقیقت است - دانسته است و لا یحیطون بشی ء من علمه الا بما شاء (1) ، شناختن را ممکن می داند.

2.منابع شناخت چیست؟ از نظر اسلام منابع شناخت عبارت است از طبیعت یا آیات آفاقی، انسان یا

..............................................................
1.بقره/255.

صفحه : 230

آیات انفسی، تاریخ یا سرگذشت اجتماعی اقوام و ملل، عقل یا اصول و مبادی اولیه فطری، قلب یعنی دل در حد تصفیه و تزکیه، آثار علمی و کتبی گذشتگان.

قرآن در آیات فراوان به نظر در طبیعت زمین و آسمان دعوت کرده است: قل انظروا ماذا فی السموات و الارض (1).

بگو بنگرید و دقت کنید که چه چیزها در آسمان و زمین هست.

و همچنین به تعقل در تاریخ اقوام گذشته برای آموزش فرا خوانده است: افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او اذان یسمعون بها (2).

آیا در زمین سیر نمی کنند(آثار گذشتگان را در زمین مطالعه نمی کنند)تا دلهایی بیابند که با آن بیندیشند و گوشهایی بیابند که با آنها بشنوند؟ و همچنین عقل و مبادی فطری عقلی را معتبر می شناسد و در استدلالهای خود به آنها تکیه می کند: لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا (3).

بگو اگر در ایندو(آسمان و زمین همه هستی خدایانی دیگر جز الله می بود، این نظام موجود نبود و تباه شده بود(برهان تمانع) .

و یا می گوید: ما اتخذ الله من ولد و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلی بعضهم علی بعض سبحان الله عما یصفون (4).

خدا فرزند نگرفته و با او هرگز خدایانی دیگر نبوده، که اگر چنین بود هر خدایی مخلوقات خویش را با خود به سویی می برد و برخی بر برخی دیگر برتری می یافتند.

..............................................................
1.یونس/101. 2.حج/46. 3.انبیاء/22. 4.مؤمنون/91.

صفحه : 231

خدا منزه است از آنچه اینان توصیف می کنند(برهان هماهنگی و وحدت جهتی نظام).

و همچنین قرآن قلب و دل را کانون یک سلسله الهامات و القائات الهی می داند.

هر انسانی به هر اندازه که در پاک نگه داشتن و به سوی او کردن و تغذیه معنوی کردن این کانون از طریق توجه در اخلاص و عبودیت، کوشش کرده باشد، به همان اندازه از یک سلسله الهامات و القائات بهره مند می گردد.وحی انبیاء، درجه شدید این نوع معرفت است.همچنانکه قرآن به ارزش قلم و کتاب و نوشته مکرر اشاره کرده و در مواردی به اینها سوگند یاد کرده است: «ن و القلم و ما یسطرون » (1).

3.ابزار شناخت چیست؟ ابزار شناخت عبارت است از حواس، قوه تفکر و استدلال، تزکیه و تصفیه نفس، مطالعه آثار علمی دیگران، در سوره مبارکه نحل می فرماید: و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون (2).

خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید و برای شما گوش و دیده ها و ضمیرها قرار داد، باشد که سپاس این نعمتها را بدانید و از اینها بهره صحیح ببرید.

در این آیه کریمه تصریح شده که انسان - بر خلاف نظریه افلاطون (3) - در ابتدای

..............................................................
1.قلم/1. 2.نحل/78. 3.نظریه معروف افلاطون این است که روح انسان وجود قبلی در عالم «مثل » داشته و وقتی که به این جهان می آید، همه چیز را می داند ولی فراموش کرده، بار دیگر که در این جهان با حقایق آشنا می شود «تذکر» است نه علم جدید.آنچه در این آیه آمده با نظریه فطرت که در قرآن آمده منافی نیست، زیرا امور فطری به اصطلاح قرآن به این معنی نیست که انسان در آغاز تولد یک سلسله امور را بالفعل می داند، بلکه به معنی این است که جوهر انسان جوهری است در حال رشد و تکامل و در مسیر زندگی علاوه بر آنچه از راه حواس کشف می کند یک سلسله اصول اولیه برایش کشف می شود که تصور آنها برای تصدیق قطعی و الزامی به آنها کافی است، و اینکه در قرآن

صفحه : 232

تولد، فاقد هر گونه شناخت است و خداوند به انسان حواس را عنایت کرده است تا جهان را به این وسیله مطالعه و بررسی کند و به او ضمیر و قوه تجزیه و تحلیل داده که در آنچه از راه حواس به دست می آورد، در مرحله بعد تعمق کند، از ظواهر گذشته به درون اشیاء و قوانین حاکم بر آنها راه یابد.

در این آیه صریحا حواس(که البته ذکر «سمع » و «بصر» که مهمترین حواس اند به عنوان نمونه آمده است)ابزار شناختن، (به اصطلاح شناخت سطحی و مرحله اول شناخت)و همچنین ضمیر(فؤاد)نیز ابزار شناختن و علم پیدا کردن(و به اصطلاح مرحله شناخت منطقی و عمقی)معرفی شده است.

ضمنا در این آیه به یک مساله دیگر در باب شناخت نیز اشاره شده و آن مساله مراحل شناخت است.

قرآن همچنانکه حواس و قوه تفکر را ابزار شناخت می داند، تزکیه و تصفیه نفس و تقوا و پاکی را نیز وسیله ای برای شناخت می داند.در آیات بسیاری به این مطلب اشاره یا تصریح شده است: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (1).

اگر خود را از آنچه خدا نمی خواهد نگهداری کنید، دل خود را پاک و ناآلوده نگه دارید، خداوند مایه تمیز و تشخیص برای شما قرار می دهد.

و نفس و ما سویها.فالهمها فجورها و تقویها.قد افلح من زکیها.و قد خاب من دسیها (2).

سوگند به جان انسان و به آراستگی و اعتدال آن که خدا به او الهام بخشید ناپاکی و پاکی را که چیست و به او فهمانید.آنکس که جان را تزکیه کرد رستگار شد و آنکه آن را بیالود و عناصر نامناسب وارد آن ساخت، زیانکار شد.

تعلم و یاد گرفتن و خواندن کتاب، یکی دیگر از وسائل و ابزارهایی است که

..............................................................
علاوه بر تعلیم از «تذکر» نیز یاد شده است، تذکر به فطرت است به این معنی که گفته شد.لهذا میان آیات تذکر و آیات فطرت از یک طرف و آیه سوره نحل و بعضی آیات دیگر به آن مضمون تضاد و تناقضی نیست. 1.انفال/29. 2.شمس/7 - 10.

صفحه : 233

تعلیمات اسلامی به آنها توجه کرده و آنها را به رسمیت شناخته است.کافی است که وحی بر پیامبر اکرم با جمله «اقرا» (بخوان) آغاز می شود.قرائت، خواندن چیزی از یک متن(کتاب)است.

اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم (1).

بخوان به نام پروردگارت، همانکه آفرید، آفرید انسان را از خونی بسته(یا حیوانی زالو شکل).بخوان و پروردگار کریمتر تو که قلم به دست گرفتن را آموخت، به انسان چیزهایی آموخت که نمی دانست.

4.موضوعات شناخت: چه چیزهایی شناختنی است و باید شناخت؟ موضوع شناخت خداست، جهان است، انسان است، و جامعه و زمان است.همه اینها، هم شناختنی است و هم باید شناخت.

ب.از نظر جهان بینی

این کتاب که «مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی » است، در درجه اول متصدی همین مطلب است و از لابلای مطالب این کتاب می توان آنها را به دست آورد، ولی به دلیل اینکه رشته مطلب در اینجا نگسلد، به طور خلاصه تر و فشرده تر این مشخصات را بیان می کنیم: 1.جهان، ماهیت «از اویی » دارد، یعنی واقعیت جهان واقعیت «از اویی » است.

فرق میان آنکه چیزی از چیزی باشد بدون اینکه تمام واقعیتش واقعیت «از اویی » باشد، مانند فرزند نسبت به پدر و مادر که از آنها هست ولی واقعیت وجودی اش غیر از واقعیت اضافه و نسبتش به پدر و مادر است.اما جهان ماهیت «از اویی » دارد، یعنی به تمام واقعیتش انتساب به حق است، واقعیتش و اضافه و نسبتش به حق یکی است.

معنی مخلوق بودن همین است، اگر غیر این بود تولید بود نه تخلیق لم یلد و لم یولدو در

..............................................................
1.علق/1 - 5.

صفحه : 234

این صورت فرق نمی کند که جهان آغاز زمانی داشته باشد یا نداشته باشد.اگر جهان آغاز زمانی داشته باشد، یک واقعیت «از اویی » محدود است و اگر نداشته باشد، یک واقعیت «از اویی » نامحدود.محدود بودن و نامحدود بودن زمانی، تاثیری در واقعیت خلقی و «از اویی » جهان ندارد.

2.جهان که واقعیت «از اویی » دارد و به اصطلاح حادث ذاتی است، علاوه بر آن حدوث زمانی دارد، یعنی یک واقعیت متغیر و متحرک است بلکه عین حرکت است، و چون عین حرکت است یک حدوث مستمر است و دائما در حال خلق شدن است، دائما در حال حدوث و فناست، یک لحظه نیست که جهان خلق و فانی نشود.

3.واقعیات این جهان، درجه تنزل یافته و مرتبه نازله واقعیات جهانی دیگر است که «جهان غیب » نامیده می شود.آنچه در این جهان به صورت امری مقدر و محدود است، در مرتبه ای و در جهانی مقدم بر این جهان(جهان غیب)به صورت وجودی نامقدر و نامحدود - و به تعبیر قرآن به صورت خزائن - وجود دارد (1): و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم (2).

هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزانه ها و اصلها و معدنهای آن نزد ماست و ما از آنها فرود نمی آوریم مگر به اندازه معین.

4.این جهان ماهیت «به سوی اویی » دارد، یعنی همان طور که از اوست، به سوی او هم هست.پس جهان در کل خود یک سیر نزولی طی کرده و در حالی طی کردن یک سیر صعودی به سوی اوست.همه از آن خدایند و به سوی خدا بازگشت می نمایند انا لله و انا الیه راجعون (3): الا الی الله تصیر الامور (4).

همانا به سوی خدا اشیاء صیرورت می یابند.

..............................................................
1.رجوع شود به تفسیر المیزان، ذیل آیه کریمه «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو» (انعام/59). 2.حجر/21. 3.بقره/156. 4.شوری/53.

صفحه : 235

الی ربک منتهاها (1).

پایان آنها به سوی پروردگار توست.

5.جهان دارای نظام متقن علی و معلولی، سببی و مسببی است.فیض الهی و قضا و قدر او به هر موجودی، تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان می یابد (2).

6.نظام علت و معلول و اسباب و مسببات منحصر به علل و معلولات مادی و جسمانی نیست.جهان در بعد مادی خود، نظام علی و معلولی اش مادی است و در بعد ملکوتی و معنوی خود، نظام علی و معلولی اش غیر مادی است، و میان دو نظام تضادی نیست، هر کدام مرتبه وجودی خود را احراز نموده است.ملائکه، روح، لوح، قلم، کتب سماوی و ملکوتی، وسائط و وسائلی هستند که به اذن پروردگار، فیض الهی وسیله آنها جریان می یابد.

7.بر عالم یک سلسله سنن و قوانین لا یتخلف حکمفر ماست که لازمه نظام علی و معلولی جهان است.

8.جهان، یک واقعیت هدایت شده است.تکامل جهان، تکامل هدایت شده است.تمام ذرات جهان در هر مرتبه ای هستند از نور هدایت برخوردارند.غریزه، حس، عقل، الهام، وحی، همه مراتب هدایت عامه جهان اند: قال ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی (3).

(موسی و هارون به فرعون)گفتند: پروردگار ما آن است که به هر چیزی آن نوع خلقتی که شایسته اش بود عطا کرد و سپس آن را هدایت نمود.

9.در جهان، هم خیر است و هم شر، هم سازگاری است و هم ناسازگاری، هم

..............................................................
1.نازعات/44. 2.رجوع شود به کتابهای عدل الهی و انسان و سرنوشت از مؤلف. 3.طه/50.

صفحه : 236

جود است و هم منع و امساک، هم نور است و هم ظلمت، هم حرکت و تکامل است و هم سکون و توقف، اما آنچه وجود اصیل دارد خیر است، سازگاری است، جود است، نور است، حرکت است، شر، تضاد، منع، ظلمت، سکون، وجودهای تبعی و طفیلی هستند، در عین حال همین امور تبعی و طفیلی نقش اساسی در فتح باب خیرات و در سازگاریها و تلائمها، در جودها، در نورها، در حرکتها و تکاملها دارند.

10.جهان به حکم اینکه یک واحد زنده است، یعنی قوای ذی شعور، جهان را تدبیر می کنندفالمدبرات امرا (1) ، از نظر رابطه جهان و انسان، جهان عمل و عکس العمل است، یعنی جهان نسبت به نیک و بد انسان بی تفاوت نیست، پاداش و کیفر، امداد و مکافات، در همین جهان علاوه بر آنچه در آخرت خواهد آمد هست، شکر و کفر یکسان نیست: لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید (2).

اگر از مواهب الهی قدردانی و حق شناسی کنید و به نحو مطلوب بهره برداری نمایید، آنها را بر شما افزایش می دهیم و اگر ناسپاسی کنید و آن نعمتها را بیهوده و در راه خلاف مصرف کنید، عذاب من البته شدید است.

علی(علیه السلام)می فرماید: لا یزهدنک فی المعروف من لا یشکره لک، فقد یشکرک علیه من لا یستمتع بشی ء منه، و قد تدرک من شکر الشاکر اکثر مما اضاع الکافر و الله یحب المحسنین (3).

اگر به کسی نیکی کردی و او حق شناسی نکرد، تو را به کار نیک بی میل نگرداند، که به جای او از او کسی حق شناسی خواهد کرد که تو به او هیچ نیکی نکرده ای و تو بیش از آن مقدار که کافر نعمت حق تو را ضایع کرده است، از ناحیه آن بیگانه بهره مند خواهی شد.خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.

..............................................................
1.نازعات/5. 2.ابراهیم/7. 3.نهج البلاغه، حکمت 204.

صفحه : 237

یعنی جهان در مجموع خود یک دستگاه مرتبط و یک ارگانیسم زنده است، تو انتظار نداشته باش که پاسخ نیکی را از همان نقطه دریافت کنی که در آن نقطه نیکی از تو سرزده است، احیانا نیکی در نقطه ای از تو سر می زند و تو پاسخ و پاداش آن را از نقطه ای دیگر که انتظار آن را نداری دریافت خواهی کرد، چرا؟چون جهان خدا دارد و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز 11.بعد از این جهان، جهانی دیگر است.آن جهان، جهان ابدیت و جهان پاداش و کیفر اعمال است.

12.روح انسان حقیقتی جاودانه است.انسان نه تنها در قیامت به صورت زنده ای محشور می شود، در فاصله دنیا و قیامت از نوعی حیات که حیات برزخی نامیده می شود و از حیات دنیوی قوی تر و کامل تر است بهره مند است.در حدود بیست آیه از قرآن بر حیات انسان در حال پوسیدگی بدن در فاصله مرگ و قیامت دلالت دارد.

13.اصول و مبادی اولی زندگی، یعنی اصول انسانیت و اخلاق، اصولی ثابت و جاودانه است.آنچه متغیر است و نسبی است فروع است نه اصول.چنین نیست که انسانیت در عصری چیزی باشد و در عصر دیگر بکلی مغایر با او، مثلا در عصری انسانیت در ابوذر بودن، و در عصر دیگر در معاویه بودن باشد، بلکه اصولی که به موجب آنها ابوذر ابوذر است و معاویه معاویه، موسی موسی است و فرعون فرعون، اصولی جاودانه است.

14.حقیقت نیز جاودانه است.یک حقیقت علمی اگر بالتمام حقیقت است، برای همیشه حقیقت است و اگر خطاست، برای همیشه خطاست و اگر جزئی از آن حقیقت است و جزئی خطاست، آن جزء که حقیقت است برای همیشه حقیقت است و آن جزء که خطاست برای همیشه خطاست.آنچه متغیر و متبدل است واقعیت است

صفحه : 238

آنهم واقعیتهای مادی، اما حقیقت، یعنی اندیشه های فکری و معتقدات ذهنی بشر، از نظر انطباق و عدم انطباق با واقعیت، وضع ثابت و یکسانی دارد.

15.جهان، زمین و آسمان به حق و به عدل بر پاست ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق (1).

16.سنت الهی در این جهان بر پیروزی نهایی حق بر باطل است، حق و اهل حق پیروزند: و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین.انهم لهم المنصورون.و ان جندنا لهم الغالبون (2).

قضا و حتم ما بر این گذشته است که پیامبران ما یاری می شوند و سپاه ما(سپاه حق) غالب و پیروز است.

17.انسانها به حسب خلقت، مساوی آفریده شده اند.هیچ انسانی بر حسب خلقت، امتیاز حقوقی بر انسان دیگر ندارد.کرامت و فضیلت به سه چیز است: علم هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون (3) و جهاد در راه خدافضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما (4) و سوم تقوا و پاکی ان اکرمکم عند الله اتقیکم (5).

18.انسان بر حسب اصل خلقت دارای یک سلسله استعدادهای فطری و از آنجمله فطرت دینی و اخلاقی است.مایه اصلی وجدان انسان فطرت خدا داد اوست نه موضع طبقاتی یا زندگی جمعی یا کار و مبارزه با طبیعت که همه اینها در وجدان اکتسابی انسان مؤثرند.انسان به حکم فطرت انسانی خود می تواند فرهنگ یگانه، ایدئولوژی یگانه داشته باشد، می تواند علیه محیط طبیعی و محیط اجتماعی، علیه

..............................................................
1.احقاف/3. 2.صافات/171 - 173. 3.زمر/9. 4.نساء/95. 5.حجرات/13.

صفحه : 239

عوامل تاریخی، علیه عوامل وراثتی خود قیام کند و خود را از اسارت همه اینها رها سازد.

19.به حکم اینکه هر فردی بالفطرة انسان متولد می شود، در هر انسانی - و لو پلیدترین انسانها - استعداد توبه و بازگشت و پند پذیری هست، لهذا پیامبران مامورند حتی پلیدترین افراد و دشمن ترین دشمنان خود را در درجه اول پند و اندرز دهند و فطرت انسانی آنها را بیدار سازند، چنانچه سود نکرد، به نبرد با آنها برخیزند.به موسی بن عمران در اولین برخورد با فرعون توصیه می شود که: فقل هل لک الی ان تزکی.و اهدیک الی ربک فتخشی (1).

آیا خود را از این ناپاکیها پاک می کنی؟آیا تو را به سوی پروردگارت هدایت نمایم؟ باشد که از او بترسی.

20.انسان در عین اینکه یک مرکب حقیقی و یک واحد حقیقی است، بر خلاف مرکبات طبیعی جمادی و نباتی - که در حال ترکیب، اجزاء و عناصر ترکیب کننده، هویت و استقلال خود را از دست می دهند و تضاد و تزاحم آنها یکسره تبدیل می شود به ملایمت و هماهنگی - عناصر متضادی که در خلقت او به کار رفته، هویت خود را بکلی از دست نمی دهند و همواره یک کشمکش درونی، او را از این سو به آن سو می کشاند.این تضاد درونی همان است که در زبان دینی، تضاد عقل و جهل یا عقل و نفس یا روح و بدن نامیده می شود.

21.انسان به حکم آنکه دارای جوهر روحانی مستقل است و اراده اش از حاق ذات روحانی اش سرچشمه می گیرد، مختار و آزاد است، هیچ جبری و ضرورتی آزادی و اختیار را از او سلب نمی کند، لهذا مسؤول خویشتن و جامعه خویشتن است.

22.جامعه انسان نیز مانند فرد انسان در عین اینکه یک مرکب حقیقی است و از خود قوانین و سنن و نظاماتی دارد و جامعه در کل خود در مجموع تاریخ تابع اراده

..............................................................
1.نازعات/18 و 19.

صفحه : 240

فردی خاص از افراد انسان نیست، عناصر متضادی که در ساختمان آن به کار رفته است - یعنی گروههای فکری، صنفی، سیاسی، اقتصادی - هویت خود را بکلی از دست نمی دهند.جنگ و ستیز به صورت جنگ سیاسی، اقتصادی، فکری و اعتقادی، و بالاخره جنگ میان گرایشهای متعالی انسانهای رشد یافته و به کمال انسانیت رسیده و میان گرایشهای پست انسانهای حیوان صفت، مادامی که جامعه به اوج انسانیت نرسیده است، ادامه دارد.

23.خداوند سرنوشت قوم و مردمی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آن مردم خویشتن را تغییر دهند و عوض نمایندان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم (1).

24.خداوند متعال که خالق و پدید آورنده جهان و انسان است، غنی بالذات است، بسیط من جمیع الجهات است، کامل مطلق است، حالت منتظره ندارد، حرکت و تکامل در او محال است، صفاتش عین ذاتش است، جهان یکسره فعل اوست، سراسر گیتی مظهر اراده و مشیت اوست، اراده او رقیب ندارد، هر عاملی از عاملها و هر اراده و مشیتی از مشیتها در طول مشیت اوست نه در عرض آن.

25.جهان به حکم اینکه از یک مبدا صدور یافته و با سیری هماهنگ به سوی او باز می گردد و به حکم آنکه تحت تدبیر قوایی شاعر و مدبر به حرکت خود ادامه می دهد، از نوعی وحدت برخوردار است شبیه وحدت ارگانیک موجود زنده.

ج.از نظر ایدئولوژی

بیان مشخصات اسلام از نظر ایدئولوژیکی به علت وسعت و گستردگی دامنه ایدئولوژی اسلام، چه از نظر مشخصات کلی و چه از نظر مشخصاتی که هر شاخه بالخصوص این ایدئولوژی دارد، بسی دشوار است.ما از باب «ما لا یدرک کله لا یترک کله » (2) آنچه فعلا در این فرصت میسر است فهرست می کنیم:

..............................................................
1.رعد/11. 2.غوالی اللئالی، ج 4/ص 58.

صفحه : 241

1.همه جانبگی از جمله امتیازات اسلام نسبت به ادیان دیگر است، و به تعبیر درست تر، از جمله ویژگیهای صورت کامل و جامع دین خدا نسبت به صورتهای ابتدائی، جامعیت و همه جانبگی است.منابع چهارگانه اسلامی کافی است که علمای امت، نظر اسلام را درباره هر موضوعی کشف نمایند.علمای اسلام هیچ موضوعی را به عنوان اینکه بلاتکلیف است تلقی نمی کنند.

2.اجتهاد پذیری: کلیات اسلامی به گونه ای تنظیم شده است که اجتهاد پذیر است.اجتهاد یعنی کشف و تطبیق اصول کلی و ثابت بر موارد جزئی و متغیر.علاوه بر نحوه تنظیم کلیات اسلامی که خاصیت اجتهاد پذیری به آنها داده است، قرار گرفتن عقل در شمار منابع اسلامی کار اجتهاد حقیقی را آسان کرده است.

3.سماحت و سهولت: اسلام به تعبیر رسول اکرم «شریعت سمحه سهله » (1) است.در این شریعت به حکم اینکه «سهله » است، تکالیف دست و پاگیر و شاق و حرج آمیز وضع نشده است: ما جعل علیکم فی الذین من حرج (2).

خدا در دین تنگنایی قرار نداده است.

و به حکم اینکه «سمحه » (با گذشت)است، هر جا که انجام تکلیفی توام با مضیقه و در تنگنا واقع شدن گردد، آن تکلیف ملغی می شود.

4.زندگی گرایی: اسلام یک دین زندگی گراست نه زندگی گریز، لهذا با «رهبانیت » به شدت مبارزه کرده است:

..............................................................
1. «بعثت علی الشریعة السمحة السهلة » .این حدیث با این تعبیر معروف است، ولی من یادم نیست که به عین این تعبیر در جایی دیده باشم.در کافی(ج 5/ص 494)چنین آمده است: «لم یرسلنی الله بالرهبانیة و لکن بعثنی بالحنیفیة السهلة السمحة » .در جامع الصغیر(از کتب اهل تسنن)نقل از تاریخ خطیب، و در کنوز الحقایق(از کتب اهل تسنن)نقل از ترمذی چنین آمده: «بعثت علی الحنیفیة السمحة » . 2.حج/78.

صفحه : 242

لا رهبانیة فی الاسلام (1).

در اسلام، رهبانیت نیست.

در جامعه های کهن همیشه یکی از دو چیز وجود داشت: یا آخرت گرایی و زندگی گریزی(رهبانیت)و یا زندگی گرایی و آخرت گریزی(تمدن، توسعه).اسلام آخرت گرایی را در متن زندگی گرایی قرار داد.از نظر اسلام راه آخرت از متن زندگی و مسؤولیتهای زندگی دنیایی می گذرد.

5.اجتماعی بودن: مقررات اسلامی، ماهیت اجتماعی دارد، حتی در فردی ترین مقررات از قبیل نماز و روزه چاشنی اجتماعی در آنها زده شده است.

مقررات فراوان اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، جزائی اسلام ناشی از این خصلت است، همچنانکه مقرراتی از قبیل جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، از مسؤولیت اجتماعی اسلامی ناشی می شود.

6.حقوق و آزادی فرد: اسلام در عین اینکه دینی اجتماعی است و به جامعه می اندیشد و فرد را مسؤول جامعه می شمارد، حقوق و آزادی فرد را نادیده نمی گیرد و فرد را غیر اصیل نمی شمارد.فرد از نظر اسلام، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی و چه از نظر قضائی و چه از نظر اجتماعی، حقوقی دارد، از نظر سیاسی حق مشورت و حق انتخاب و از نظر اقتصادی حق مالکیت بر محصول کار خود و حق معاوضه و مبادله و صدقه و وقف و اجاره و مزارعه و مضاربه و غیره در ما یملک شرعی خود دارد و از نظر قضائی حق اقامه دعوی و احقاق حق و حق شهادت، و از نظر اجتماعی حق انتخاب شغل و مسکن و انتخاب رشته تحصیلی و غیره و از نظر خانوادگی حق انتخاب همسر دارد.

7.تقدم حق جامعه بر حق فرد: آنجا که میان حق جامعه و حق فرد تعارض و تزاحم افتد، حق جامعه بر حق فرد و حق عام بر حق خاص تقدم می یابد.حاکم شرعی در این موارد تصمیم می گیرد.

..............................................................
1.نهایه این اثیر، ج 2/ص 280.

صفحه : 243

8.اصل شورا: اصل شورا در مسائل اجتماعی از نظر اسلامی اصلی معتبر است.در مواردی که نصی از اسلام وارد نشده مسلمین باید روش عملی خود را با شورا و فکر جمعی انتخاب نمایند.

9.منتفی بودن ضرر: دستورهای اسلامی که مطلق و عام است، تا آن حد لازم الاجر است که مستلزم ضرر و زیانی نباشد. قاعده ضرر یک قاعده کلی است در اسلام، که حق «و تو» در مورد هر قانونی دارد که منتهی به ضرر گردد.

10.اصالت فایده: از نظر اسلام در هر کار، اعم از فردی و اجتماعی، باید در درجه اول فایده و نتیجه مفید آن، در نظر گرفته شود.هر کاری که مفید فایده ای نباشد، از نظر اسلام «لغو» تلقی می شود و ممنوع و الذین هم عن اللغو معرضون (1).

11.اصالت خیر در مبادلات: گردش مال و ثروت و نقل و انتقال آن باید از هر نوع بیهودگی مبرا باشد.در مقابل هر نقل و انتقالی باید یک خیر مادی و یا معنوی در کار باشد و گرنه گردش مال به باطل است و ممنوع و لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل (2).

نقل و انتقال ثروت از طریق قمار، مصداق اکل مال به باطل است و حرام است.

12.سرمایه به صرف اینکه از جریان عملی و فعالیت و معرض کاستی و نابودی خارج شد و صورت «ذمه » و قرض به خود گرفت، عقیم و نازا و سترون می گردد و هیچ سودی به آن تعلق نمی گیرد، هر چه از این راه گرفته شود «ربا» و حرام مؤکد است (حرمت ربا).

13.هر مبادله و گردش ثروتی باید از روی آگاهی کامل طرفین باشد و اطلاعات لازم قبلا کسب شده باشد و گرنه معاملات جاهلانه و ریسکی، غرر و باطل

..............................................................
1.مؤمنون/3. 2.بقره/188.

صفحه : 244

است(نهی النبی عن الغرر) (1) و (2).

14.ضدیت با ضد عقل: اسلام عقل را محترم و او را پیامبر باطنی خدا می شمارد.اصول دین جز با تحقیق عقلانی پذیرفته نیست.در فروع دین، عقل یکی از منابع اجتهاد است.اسلام عقل را نوعی طهارت و زوال عقل را نوعی «محدث » شدن تلقی می کند، لهذا عروض جنون یا مستی نیز همچون بول کردن یا خوابیدن، وضو را باطل می سازد.مبارزه اسلام با هر نوع مستی و حرمت استعمال امور مست کننده مطلقا، به علت ضدیت با ضد عقلهاست که جزء متن این دین است.

15.ضدیت با ضد اراده: همچنانکه عقل محترم است و پاره ای از دستورهای اسلامی برای نگهبانی عقل است، اراده که قوه مجریه عقل است نیز محترم است، از این رو «بازدارنده » ها که در زبان اسلام «لهو» نامیده شده است، حرام و ممنوع است.

16.کار: اسلام دشمن بیکاری و بیکارگی است.انسان به حکم اینکه از جامعه بهره می گیرد و بهره می برد و به حکم اینکه کار بهترین عامل سازنده فرد و اجتماع و بیکاری بزرگترین عامل فساد است، باید کار مفید انجام دهد.اسلام انگل بودن و «کل » بر جامعه بودن را در هر شکل مورد ملعنت قرار داده است «ملعون من القی کله علی الناس » (3).

17.قداست شغل و حرفه: شغل و حرفه علاوه بر اینکه یک تکلیف است یک امر مقدس و محبوب خداست و شبیه جهاد است: ان الله یحب المؤمن المحترف (4).

خداوند مؤمن صاحب حرفه را دوست می دارد.

..............................................................
1.صحیح مسلم، ج 3/ص 1153. 2.آنچه در متن نهی نبوی آمده است «بیع غرری » است، ولی موازین اجتهادی حکم به الغای خصوصیت می کند و مطلق غررها را ممنوع می شمارد. 3.وسائل، ج 12/ص 18. 4.وسائل، ج 12/ص 13، بدین لفظ: ان الله یحب المحترف الامین.

صفحه : 245

الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل الله (1).

آنکس که برای اداره عائله خود، خویشتن را به رنج می افکند مانند کسی است که در راه خدا جهاد می کند.

18.ممنوعیت استثمار: اسلام استثمار، یعنی بهره کشی بلاعوض از کار دیگران را به هر شکل و هر لباس، ناروا و مطرود می شمارد.برای نامشروع بودن یک کار، کافی است که ثابت شود ماهیت استثماری دارد.

19.اسراف و تبذیر: مردم بر اموال خود تسلط دارند (2) ، ولی این تسلط به معنی این است که در چارچوبی که اسلام اجازه داده آزادی تصرف دارند و نه بیشتر.تضییع مال به هر شکل و به هر صورت، به صورت دور ریختن، به صورت بیش از حد نیاز مصرف کردن، به صورت صرف در اشیاء لوکس و تجملهای فاسد کننده، که در زبان اسلام از آنها به «اسراف » و «تبذیر» تعبیر شده حرام و ممنوع است.

20.توسعه در زندگی: گسترش دادن به زندگی برای رفاه عائله(همسر و فرزندان)مادام که به تضییع حقی و یا به اسراف و تبذیر و یا به ترک یک تکلیف و وظیفه منتهی نشود، مجاز بلکه ممدوح و مورد ترغیب است.

21.رشوه: در اسلام رشوه دهنده و رشوه گیرنده به شدت محکوم و مستحق آتش معرفی شده و پولی که از این راه تحصیل می شود حرام و نارواست.

22.احتکار: گرد آوری ارزاق عمومی و نگه داشتن آنها به منظور بالا رفتن قیمتها و گران تر فروختن، حرام و ممنوع است. حاکم شرعی علی رغم میل و رضای مالک، آنها را به بازار عرضه[کرده]و به قیمت عادلانه به فروش می رساند.

..............................................................
1.وسائل، ج 12/ص 43، و در آن بجای لعیاله، علی عیاله آمده است. 2. «الناس مسلطون علی اموالهم » .

صفحه : 246

23.در آمد بر پایه مصلحت نه مطلوبیت: معمولا ریشه ارزش و مالیت را مطلوبیت و تمایلات مردم می دانند و برای مشروع بودن کاری، قرار داشتن آن کار در جهت خواسته های عموم را کافی می شمارند.ولی اسلام مطلوبیت و کشش تمایلات را برای اعتبار مالیت چیزی و مشروع شمردن کار افراد کافی نمی داند، مطابقت با مصلحت را شرط لازم مالیت در عرف شرع و مشروعیت کار می شمارد، یعنی اسلام منبع مشروع درآمد را صرف تمایلات مردم نمی شمارد، بلکه علاوه بر زمینه تمایلات و مطلوبیت، موافقت با مصلحت را نیز شرط می داند.به عبارت دیگر، اسلام وجود تقاضا را برای مشروعیت عرضه کافی نمی داند. از این رو در اسلام پاره ای از کار و کسبها «مکاسب محرمه » خوانده شده است.مکاسب محرمه چند نوع است: الف.مبادله موجبات اغراء به جهل و تثبیت نادانیها: چیزهایی که سبب می شود عملا مردم به جهل و انحراف فکری و عقیده ای تشویق شوند حرام است، هر چند تقاضا به قدر کافی وجود داشته باشد، از این رو بت فروشی، صلیب فروشی، تدلیس ماشطه(آرایش زنان برای فریب خواستگاران)، مدح کسی که استحقاق مدح ندارد، کهانت و غیبگویی حرام است و تحصیل درآمد از این طرق ممنوع است.

ب.مبادله موجبات اضلال و اغفال: خرید و فروش کتابها، فیلمها، و یا هر عملی که به نحوی ضلالت و گمراهی جامعه را ایجاب کند، حرام و نامشروع است.

ج.کاری که موجب تقویت دشمن شود: تحصیل درآمد از یکی از طرقی که موجب تقویت بنیه دشمن از جنبه نظامی یا اقتصادی یا فرهنگی و اطلاعاتی و تضعیف جبهه اسلامی شود، خواه به صورت فروش اسلحه یا فروش سایر امور مورد نیاز باشد که عملا اثر مزبور را داشته باشد، حرام و ممنوع است.فروش نسخ نایاب کتب خطی از این قبیل است.

د.تحصیل درآمد از طریق امور زیانبار به حال فرد یا جامعه: درآمد از طریق مشروب فروشی، آلات قمار فروشی، و همچنین درآمد از طریق فروش

صفحه : 247

نجس العین ها، جنسهای تقلبی و مغشوش[حرام و ممنوع است.]از این قبیل است قمار، قیادت، هجو مؤمن، اعانت ظلمه، پذیرفتن پست از دست ستمگر و غیره.

البته نوعی دیگر کسب حرام هست که نه به دلیل موافق مصلحت نبودن کار است، بلکه به دلیل فوق مبادله بودن آن است. برخی کارها در حدی از قداست است که طرف معاوضه واقع شدن آنها بر ضد حرمت و حیثیت آنهاست، از قبیل: تحصیل درآمد از طریق افتاء یا قضاء یا تعلیم اصول و فروع دین یا وعظ و اندرز و چیزهایی از این قبیل و احتمالا پزشکی.این سلسله کارها به دلیل شرافت و قداست خاص، فوق مبادله اند و بالاتر از آنند که وسیله تحصیل درآمد و جمع ثروت گردند.اینها یک سلسله واجبات اند که بلاعوض باید صورت گیرند و بیت المال مسلمین عهده دار هزینه زندگی متصدیان این شغلهای مقدس است.

24.قداست دفاع از حقوق: دفاع از حقوق - اعم از حقوق فردی و حقوق اجتماعی - و مبارزه با متجاوز، واجب و مقدس است: لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم (1).

خداوند دوست نمی دارد اعلان به بدگویی(رسواسازی)را مگر در مورد مظلوم نسبت به ظالم.

رسول اکرم(ص)فرمود: افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جائر (2).

برترین جهادها سخن عدالت در برابر پیشوایی ستمگر است.

علی(علیه السلام)به نقل از رسول اکرم - که مکرر این جمله را ادا می کرده است - می فرماید:

..............................................................
1.نساء/148. 2.کافی، ج 5/ص 60.

صفحه : 248

لن تقدس امة حتی یؤخذ للضعیف حقه من القوی غیر متعتع (1).

هیچ قوم و ملتی به مقام قداست(ارزش ستایش داشتن)نمی رسد مگر آنکه به مرحله ای برسند که ضعیف بدون بیم و ترس و بدون لکنت زبان، حق خود را از قوی بازستاند.

25.اصلاح جویی و مبارزه دائم با فساد: اصل امر به معروف و نهی از منکر در اسلام اصلی است که به تعبیر امام باقر(علیه السلام)پایه و استوانه سایر فرائض اسلامی است.این اصل، مسلمان را در حال یک انقلاب فکری مداوم و اصلاح جویی جاودان و مبارزه پیگیر و ناآرام با فسادها و تباهیها نگه می دارد: کنتم خیر امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر (2).

شما به این دلیل با ارزش ترین جامعه ها هستید که امر به معروف و نهی از منکر می کنید.

رسول اکرم فرمود: لتامرون بالمعروف و لتنهن عن المنکر او یسلطن الله[علیکم]شرارکم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم (3).

باید امر به معروف و نهی از منکر کنید، و گرنه خداوند بدان شما را[بر شما]مسلط می گرداند، آنگاه نیکانتان دست به دعا برمی دارند برای شما و مستجاب نمی شود.

26.توحید: اسلام بیش از هر چیزی دین توحید است، هیچ گونه خدشه ای را در توحید - چه توحید نظری و چه توحید عملی - نمی پذیرد.اندیشه ها و رفتارها و کردارهای اسلامی از خدا آغاز می شود و به خدا پایان می یابد، از این رو هر نوع نویت یا تثلیت یا تکثیری را که به این اصل خدشه وارد آورد به شدت طرد می کند از قبیل ثنویت خدا و شیطان، یا خدا و انسان، یا خدا و خلق.هر کاری تنها با نام خدا،

..............................................................
1.نهج البلاغه، عهدنامه به مالک اشتر نخعی. 2.آل عمران/110. 3.کافی، ج 5/ص 56، با اندکی اختلاف.

صفحه : 249

اندیشه خدا، به سوی خدا، برای تقرب به خدا باید آغاز شود و انجام پذیرد و هر چه جز این باشد از اسلام نیست.در اسلام همه راهها به توحید منتهی می شود، اخلاق اسلامی از توحید سرچشمه می گیرد و به توحید پایان می یابد، تربیت اسلامی همین طور، سیاست اسلامی همین طور، اقتصاد و اجتماع اسلامی همین طور.

در اسلام هر کاری با نام خدا و استعانت از او آغاز می شود(بسم الله الرحمن الرحیم)و با نام خدا و سپاس او پایان می یابدالحمد لله رب العالمین و با نام خدا و اعتماد و اتکاء به او جریان می یابدتوکلت علی الله و علی الله فلیتوکل المؤمنون (1).

توحید یک مسلمان واقعی، صرفا یک اندیشه و عقیده خشک نیست.همان طور که ذات احدیت از مخلوقات خود جدا نیست، با همه هست و بر همه محیط است، همه چیز از او آغاز می شود و به او پایان می یابد، اندیشه توحید نیز بر سراسر وجود یک موحد واقعی احاطه دارد، بر همه اندیشه ها، ملکات، رفتارهای او سیطره پیدا می کند و به همه آنها جهت می بخشد.این است که یک مسلمان واقعی، اول و آخر و وسط کارش خداست و هیچ چیز را شریک خدا قرار نمی دهد.

27.الغاء وسائط: با اینکه اسلام وسائط را در نزول فیض می پذیرد و نظام علت و معلول را - چه در امور مادی و چه در امور معنوی - حقیقی و واقعی می شمارد، در مقام پرستش و عبادت، همه وسائط را ملغی می سازد.چنانکه می دانیم در مذاهب تحریف شده، فرد ارزش ارتباط مستقیم با خدا را از دست داده است، میان خدا و انسان جدایی فرض شده است، تنها کاهن یا روحانی می تواند مستقیما در حال راز و نیاز باشد و او باید پیام دیگران را به خدا ابلاغ کند.در اسلام این کار نوعی شرک تلقی می شود.قرآن کریم با صراحت می گوید: اگر بندگان من درباره من از تو پرستش کنند، بگو من نزدیکم، دعای دعا کننده را اجابت می کنم...

28.امکان همزیستی با اهل توحید: از نظر اسلام مسلمانان می توانند در داخل کشور خود با پیروان ادیان دیگری که ریشه توحیدی دارند از قبیل یهود و نصاری و مجوس، هر چند بالفعل از توحید منحرف باشند، تحت شرایط معینی همزیستی داشته

..............................................................
.[اقتباس از آیه 56 سوره هود و آیه 122 سوره آل عمران]

صفحه : 250

باشند، ولی نمی توانند در داخل کشور اسلامی با مشرک همزیستی کنند.مسلمانان می توانند بر اساس مصالح عالیه اسلامی با کشورهای مشرک قرار داد صلح و عدم تعرض منعقد نمایند و یا در موضوع خاصی پیمان ببندند.

29.مساوات: یکی از اصول و ارکان ایدئولوژی اسلامی اصل مساوات و نفی تبعیض است.از نظر اسلام انسانها به حسب گوهر و ذات برابرند، مردم از این نظر دو گونه یا چند گونه آفریده نشده اند، رنگ، خون، نژاد قومیت، ملاک برتری و تفوق نیست، سید قرشی و سیاه حبشی برابرند.آزادی، دموکراسی و عدالت در اسلام زاده برابری و مساوات انسانهاست.

از نظر اسلام تنها در شرایط محدود و معینی، به خاطر یک سلسله مصالح که برای خود آن افراد و برای جامعه اسلامی ضروری است، به طور موقت سلب برخی حقوق از افراد می شود و این وضع هیچ ربطی به گوهر و ذات و خون و نژاد افراد ندارد.دوره موقت بردگی بردگان - که از نظر اسلام داخل مقوله فرهنگی و آموزشی و پرورشی است نه مقوله اقتصادی و بهره کشی، و دالان موقتی است برای تربیت اسلامی - از این قبیل است.

30.حقوق و تکالیف و مجازاتها در اسلام، دو جنسی است، یعنی همچنانکه مرد و زن در انسانیت مشترک اند و مشترکات اصیل نوعی دارند ولی جنسیت آنها، آنها را به صورت دو جنس با مختصات فرعی خاص در آورده است، حقوق و تکالیف و مجازاتها تا آنجا که به مشترکات دو جنس مربوط است، مشترک و متساوی و یک جنسی است از قبیل حق تحصیل علم، حق عبادت و پرستش، حق انتخاب همسر، حق مالکیت، حق تصرف در ما یملک و امثال اینها، و آنجا که به جنسیت و مختصات فرعی آنها مربوط است، وضع برابر و متساوی ولی ناهمسان و نامتشابهی دارد و دو جنسی است (1).

..............................................................
1.رجوع شود به نظام حقوق زن در اسلام از مؤلف.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است