در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: شاهد یاران . فروردین و اردیبهشت 1385 - شماره 5 و 6، گفتگو با دکتر مهدی محقق ؛


در اردیبهشت ماه 1326 که مقدمات صرف و نحو و معانی بیان و پاره­ای از علم اصول فقه رادرمدرسه مروی و سپهسالار قدیم در تهران فرا گرفته بودم. اندیشیدم که باید به یکی از حوزه­های علمیه کشور ملحق شوم. در آن زمان، قم و مشهد از جاهای دیگر بیشتر شهرت داشتند. از این روی در سفری چند روزه به قم، در روز 2/2/1326 در مدرسه فیضیه امتحان مطول و معانی را گذراندم و قبولی خود را در طی ورقه­ای دریافت کردم ؟؟؟: آقایان صاحب الداری، حسین فاطمی طباطبایی، احمد نجفی زنجانی، عبد الحسین فقیهی و ابو القاسم نحوی قمی آن را امضا کردند. سپس درصدد اختبار از حلقه­های درس و مجامع طلاب برآمدم و نخست در مدرسه دار الشفا نزد برخی از طلاب خراسانی، از جمله: سید سعید نیشابوری رفتم که برای آقایان سید علی میردامادی و سید عبد الحسین واحدی، مغنی درس می­گفت. آنان در ضمن سخنانشان از طلبه­ای خراسانی به نام مطهری یاد می­کردند به ­گونه­ای که ظاهرا .... و مشاور آنان در مسائل علمی و مشکلات زندگی آنان است. کنجکاوی من برانگیخته شد تا این طلبه را از نزدیک ببینم. این دیدار در یکی از عصرها در مدرسه فیضیه رخ داد. طلاب جوان که بیشترشان غریب بودند، نزد او تردد می­کردند و در مسائل مختلف از او راهنمایی و کمک می­گرفتند. نحوه آن ارتباط، مرا اکنون به یاد شعر عرضی دمشقی می­ادازد که از اصحاب و دستیاران خواجه نصیر الدین طوسی در رصد خانه مراغه بوده است. او در آغاز کتاب الارصاد خود می­گوید،« محبت استاد رنج غربت و دوری از عشیرت و اولاد را بر مال هموار می­ساخت و ما خود رلا در کنار پدر خود احساس می­کردیم.»

نمیل الی جوانبه کانا

اذا ملتا نمیل الی ابینا

دریافت من از حوزه علمیه قم چندان خوب نبود. زیرا طلاب توجهی به ادبیات عرب نداشتند و بیشتر با ناتمام گذاشتن کتابهای سیوطی و مغنی و مطول که از امهات کتابهای ادب عرب حوزه است، چهار اسبه به سوی فقه و اصول و اجتهاد می­شتافتند و به قول معروف:« غوره نشده مویز کشتی احسنت-» از این روی من در پاییز همان سال به حوزه علمیه مشهد پیوستم و روزها به دو درس مطول( معانی و بیان) ادیب نیشابوری و دو درس شرح لمعه و قوانین( فقه و اصول) حاج میرزا احمد مدرس یزدی می­رفتم و عصرها پیش از نماز مغرب در مسجد گوهرشاد به یکی از حلقه­های مشایخ حوزه که در یکی از صفه­های مسجد تشکیلی­شد، ملحق می­شدم. شمع انجمن این حلقه مرحوم آیت اله حاج شیخ محمد کاظم دامغانی بود و فاضلانی همچون شیخ محمد واعظ زاده خراسانی و محمد تقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) و چند تن دیگر گرد او جمع می­شدند. در یکی از سفرهایی که شهید مطهری برای زیارت به مشهد مشرق شده بودند. عصرها در این حلقه حضور می­یافتند و یادم هست که نخستین بار که به سوی آن جمع آمدند، مرحوم محمدتقی شریعتی این بیت را قرائت کرد؛

مطهرون ؟؟؟جیوبهم

تجری الصلوه علیه اینما ذکروا

در یکی دو مجلس دریافتم که آن مرحوم دل خوشی از حوزه­های علمیه ندارد و از رکود و جمود و انزوای آن انتقاد منی­کند و پیشنهادیی مبنی بر تجدیدنظر در برنامه­های درسی و پیوستن حوزه به جریانهای علمی بین المللی، خاصه کشورهای اسلامی ارائه می­دهد و اینکه ایشان چند سال بعد حوزه را ترک کردند، مؤید اندیشه­های اصلاحی ایشان است. من همدر تابستان 1327 حوزه مشهد را ترک کردم و تحصیلات حوزوی خود را در تهران نزد استادان بزرگی چون: شیخ محمدتفی آملی و سید محمد کاظم عصارو میرزا محمد علی مدرس تبریزی و میرزا ابو الحسن شعرانی و شیخ مهدی الهی قمشه­ای رضوان اله تعالی علیهم، ادامه دادم. درهمین سال، من و مرحوم شهید سید محمد بهشتی با هم وارد دانشکده معقول و منقول شدیم و پس از ختم آن دوره، آن مرحوم در قم و من در تهران به دبیری دبیرستانها اشتغال ورزیدیم. مرحوم مطهری در همین زمانها از قم به تهران مهاجرت کردند و این نشانه آن بود که شرایط جذب افراد با استعداد و مشتاق علم در حوزه­های قم و مشهد وجود ندارد. گروه گروه از طلاب به دانشگاه می­پیوستند و شاید مهم­ترین علت آن عدم تأمین مالی و تضمین اقتصادی بود که دورنمای آینده آنان را تیره و تار می­ساخت. مرحوم شهیدمطهری در آغاز ورود به تهران با مشکلات مادی مواجه بود و دست و پا می­کرد تا رتبه تدریسی در دانشگاه برای خود فراهم آورد، ولی این امر زمان درازی را طلب می­کرد و ایشان تدریس برخی از دروس حوزوی را در مدرسه مروی عهده­دار شدند که آن هم ثمره مادی چندانی در بر نداشت. در یکی از ایامی که ایشان از دشواری زندگی به ویژه پس از ازدواج، در تهران شلوغ و بی در و پیکر شکایت داشتند. من یکی از دوستان نزدیک را که از من خواسته بود معلمی برای شرح منظومه سبزواری برایش پیدا کنم بمرحوم مطهری آشنا کردم تا گشایش مادی نسبی هم برای ایشان فراهم شود. این دوست و مرحوم مطهری در گرمای سخت تابستان تهران بعد از ظهرهادر مدرسه؟؟؟ واقع در خیابان سید نصر الدین برای درس کنار هم قرار می­گرفند و به مصداق:« ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود.» ؟؟؟تعلیم و تعلم شرح منظومه مشکلات هر دو را آسان و همواره می­ساخت. مشکل مهم­تر مرحوم مطهری مسئله محل اقامت در تهران بود که به دشواری حل می­شد. این موضوع را من با مرحوم پدرم آقای حاج شیخ عباسعلی محقق واعظ خراسانی در میان گذاشتن. ایشان با سماجت و گشاده­رویی موافقت کردند که تا مدتی که جای مناسبی برای خود فراهم نکرده­اند، می­توانند در دو اتاق در منزل ایشان واقع در خیابان سیروس، تکیه ملا قدیر، کوچه خشکه­پزها، جنب منزل مهدی قصای اقامت کنند. این اقامت که حدود یک سال و نیم به طول انجامید، خاصه در کنار روحانی همشهری مرحوم مطهری، آرامشی را برای او به وجود آورد تا بتواند طرح تحقیقات و پژوهش­ها و اندیشه­های اسلاحی خود و روش جامع تذکیر و تدریس برای نسل جوان را به سرانجام برساند.

در طی سالهای میان 1337 تا 1357، ارتباط من یا مرحوم مطهری در برخی از جلسه­های علمی و مشورتی دانشگاه تهران بود که در بیشتر آنها ایشان نماینده دانشکده الهیات و من نماینده دانشکده ادبیات بودم. یکی از این نشست­ها جلسه­ای بود که در دفتر وزیر علوم آموزش عالی تشکیل شد که در آن تعدادی از فضلای کشور و استادان دانشگاه حضور داشتند و مسئله مورد بحث این بود که چه تدبیری باید اندیشیده شود تا نسل جوان ودانشجو بتواند از میان معاریف و مشاهیر کشور، الگو و نمونه­ای را برای خود برگزیند. مرحوم مطهری بی­پروا اظهار داشتند که جوان ایرانی از بزرگان این کشور مأیوس شده است و می­کوشد الگو و نمونه خود را در خارج ازکشور جستجو کند. زیرا برخی از رجال کشور آن چنان به تملق و چاپلوسی و خواری تن داده ودانش و آزادگی ودین و مروت را بنده دوم سآخته­اند که نسل جوان اگر شرح احوال آنان را بخواند به قصد آن می­خواند که چه تدبیری بیندیشد تا مانند آنان نشود! در برخی از مجامع علمی و کنگره­های دانشگاهی نیز ما مشترکا شرکت داشتیم. از جمله کنگره شیخ طوسی در سال 1348 که در آن تعداد کثیری از دانشمندان خارجی شرکت داشتند. استاد مطهری بسیار مایل بود بداند در سایر کشورهای اسلامی چه گونه با تجدد و فرهنگ غرب و مسائل مستحدثه برخورد می­کنند و چه راهی را برای توفیق و تلفیق میان اصالت و تجدید برگزیده­اند، زیرا افراط در توجه و گرایش به غرب مردم را خسته کرده بود ونسل جوان درصدد یافتن هویت گمشده خود بود. از این رو سخنان افرادی مانند استاد مرتضی مطهری ودکتر علی شریعتی، هر کدام به نوع اثر مطلوبی را بر صفحه دلهای ساده و ناآلوده آنان بر جای می­گذاشت.

دیگر از جاهایی که مستمرا دیدار مرحوم شهید مطهری دست می­داد. در مجلس ناهاریب بود که روزهای چهارشنبه در دفتر مرحوم احمد؟؟؟مستوفی مدرسه سپهسالار، در تالار زیر ساعت تشکیل می­شد. در این جلس نخست شماری چند از همکاران فرهنگی را، همچون احمد آرام، علی محمد عامری، حسن مبرهن، سید محمد فرزان، حبیب یغمایی، سید محمد محیط طباطبایی دور هم جمع می­شدند و به تدریج افرادی هم مانند دکتر محمد معین، مجتبی مینوی، احمد مهدوی دامغانی، سید جعفر شهیدی، سید علی موسوی بهبهانی، غلامحسین یوسفی، محمد وحید مازندرانی، ابراهیم تیموری و حسین خدیوجم به آنان پیوستند و چون این جمع در مدرسه سپهسالار بود. برخی از روحانیون که در آن مدرسه یا دانشکده معقول و منقول که مجاور آن بود درس می­دادند، به جمع اضاف شدند از جمله: مرحوم شهید مطهری، شیخ محمد علی حکیم و شیخ عبد اله نور؟؟؟و برخی هم مانند مرحوم سید محمد کاظم عصارو شیخ حسنعلی راشد ساعتی را می­ماندند و برای ناهار به منزل خود می­رفتند. مرحوم مطهری از شرکت­کنندگان مرتب و علاقه­مندان به این مجلس بود، زیرا اطلاعات علمی و فرهنگی این افراد و گزارش و اخباری که هر یک از کار و بار خود و آگاهیهایی که از فرهنگ و. دانشگاه می­دادند، برای ایشان جالب و جاذب بود. من از سال 1337 تا 1357 در این مجلس علمی که حاضران ان به عنوان« اصحاب چهارشنبه» خوانده می­شدند، شرکت می­کردم. پس از انقلاب چند ماهی هم به اصرار متولی جدید مدرسه، آیت اله امامی کاشانی، این مجلس در مدرسه سپهسالار تشکیل شد که یک چهارشنبه هم مرحوم خدیوجم مژده داد که امام جمعه تهران( مقام معظم رهبری) در جمع ما حضور خواهند یافت که در آن مجلس مفاوضاتی میان معظم له و دکتر سید جعفر شهیدی، استاد محیط طباطبایی و سایرین درباره پاره­ای از مسائل علمی و تاریخی و ادبی رد و بدل شد. مرحوم مطهری پس از انقلاب فرصت شرکت مستمر در آن مجلس را نداشتند و ان مجلس هم پس از بیماری مرحوم حمد راچند بار در منازل آن گروه تشکیل و سپس متوقف شد. من که در طی آن ایام برای تدریس و شرکت در مجامع علمی مسافرتهای متعددی به کشورهای خارجی داشتم. همیشه مورد پرسش مرحوم مطهری قرار می­گرفتم. ایشان درباره وضع علمی آن کشورها و استادان و دانشمندان آن دیار جویا می­شدند و از من خواسته بودند که اگر برخی از آنان به ایران می­آیند و یا از ایران می­گذرند، ترتیب دیدار با ایشان را آماده سازم. تا آنجا که به خاطر دارم پرفسور پاتیکار فیلسوف بزرگ هندی و پروفسور کلیبنسکی رئیس مجمع بین المللی فلسفه در قرون وسطی و پروفسور ایزوتسوفیلسوف و قرآن شناس ژاپنی و پروفسور لندلت استاد تصوف اسلامی اهل سوئیس و پروفسور؟؟؟رئیس بخش فلسفه دانشگاه لبنان به تفاریق در جمع اصحاب چهارشنبه حاضر شدند و مرحوم مطهری با ترجمانی من با آنان گفت و شنودهای سازنده و ارزنده­ای داشتند.

در بهار سال 1358 که من به ریاست دانشکده دماوند انتخاب شدم، روزی در مسیر خود به کارکنان انجمن فلسفه برخوردم که در نیاوران در کنار یکی از کاخها که قبلا دفتر فرح بوده تجمع کرده بودند و چون من را دیدند خواستند که سفارشی برای پرداخت حقوق سه ماهه آنان که پس از انقلاب متوقف شده بود، بکنم. من نزد آقای تهرانچی مدیر جدید آن دفتر رفتم و از خدمات آن انجمن و انتشارات آن که بیشتر درباره علوم شیعه و معارف اهل بیت( ع) بود، شمه­ای را بازگو کردم. ایشان با حسن نیت خاص، در همان وقت،تلفنی از مرحوم مطهری درباره انجمن استفسار کردند. آن مرحوم در پاسخ اظهار داشتند که، « فعالیت­های انجمن مورد تأیید ماست. حال که رئیس آنجا از کشور خارج شده است. معاون ایشان آنجا را با همان روش اداره نمایند.» و بدین وسیله مشکل حقوق کارکنان آن مؤسسه یا حسن نیست و خیرخواهی و علم دوستی آن مرحوم حل شد و به یمن آن سفارش، فعالیت­های آن مؤسسه ادامه یافت.

آخرین باری که من با مرحوم مطهری گفت و گو داشتم، روز پیش از شهادت ایشان بود که به من دردانشکده دماوند تلفن کردند و گفتند،« شنیده ­ام شما کتاب؟؟؟میرداماد رابا روش علمی و با مقدمه فارسی و انگلیسی منتشر ساخته ­اید. این کتاب مورد نیاز مبرم من در تدبیس فلسفه است. یک نسخه از آن را هرچه زودتر برای من بفرستید.» من نام و نشانی آن مرحوم را به رئیس دفتر خود دادم و او کتاب را فرستاد و این مصادف با روزی بود که او شربت شهادت را نوشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

آن سرو به تا وقت بخمید چو چنبر

رحمه اله علیه

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است