منابع مقاله:
شاهد یاران . فروردین و اردیبهشت 1385 - شماره 5 و 6،
گفتگو با دکتر مهدی محقق
؛
در اردیبهشت ماه 1326 که مقدمات صرف و نحو و معانی بیان و پارهای از علم اصول فقه رادرمدرسه مروی و سپهسالار قدیم در تهران فرا گرفته بودم. اندیشیدم که باید به یکی از حوزههای علمیه کشور ملحق شوم. در آن زمان، قم و مشهد از جاهای دیگر بیشتر شهرت داشتند. از این روی در سفری چند روزه به قم، در روز 2/2/1326 در مدرسه فیضیه امتحان مطول و معانی را گذراندم و قبولی خود را در طی ورقهای دریافت کردم ؟؟؟: آقایان صاحب الداری، حسین فاطمی طباطبایی، احمد نجفی زنجانی، عبد الحسین فقیهی و ابو القاسم نحوی قمی آن را امضا کردند. سپس درصدد اختبار از حلقههای درس و مجامع طلاب برآمدم و نخست در مدرسه دار الشفا نزد برخی از طلاب خراسانی، از جمله: سید سعید نیشابوری رفتم که برای آقایان سید علی میردامادی و سید عبد الحسین واحدی، مغنی درس میگفت. آنان در ضمن سخنانشان از طلبهای خراسانی به نام مطهری یاد میکردند به گونهای که ظاهرا .... و مشاور آنان در مسائل علمی و مشکلات زندگی آنان است. کنجکاوی من برانگیخته شد تا این طلبه را از نزدیک ببینم. این دیدار در یکی از عصرها در مدرسه فیضیه رخ داد. طلاب جوان که بیشترشان غریب بودند، نزد او تردد میکردند و در مسائل مختلف از او راهنمایی و کمک میگرفتند. نحوه آن ارتباط، مرا اکنون به یاد شعر عرضی دمشقی میادازد که از اصحاب و دستیاران خواجه نصیر الدین طوسی در رصد خانه مراغه بوده است. او در آغاز کتاب الارصاد خود میگوید،« محبت استاد رنج غربت و دوری از عشیرت و اولاد را بر مال هموار میساخت و ما خود رلا در کنار پدر خود احساس میکردیم.»
نمیل الی جوانبه کانا
اذا ملتا نمیل الی ابینا
دریافت من از حوزه علمیه قم چندان خوب نبود. زیرا طلاب توجهی به ادبیات عرب نداشتند و بیشتر با ناتمام گذاشتن کتابهای سیوطی و مغنی و مطول که از امهات کتابهای ادب عرب حوزه است، چهار اسبه به سوی فقه و اصول و اجتهاد میشتافتند و به قول معروف:« غوره نشده مویز کشتی احسنت-» از این روی من در پاییز همان سال به حوزه علمیه مشهد پیوستم و روزها به دو درس مطول( معانی و بیان) ادیب نیشابوری و دو درس شرح لمعه و قوانین( فقه و اصول) حاج میرزا احمد مدرس یزدی میرفتم و عصرها پیش از نماز مغرب در مسجد گوهرشاد به یکی از حلقههای مشایخ حوزه که در یکی از صفههای مسجد تشکیلیشد، ملحق میشدم. شمع انجمن این حلقه مرحوم آیت اله حاج شیخ محمد کاظم دامغانی بود و فاضلانی همچون شیخ محمد واعظ زاده خراسانی و محمد تقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) و چند تن دیگر گرد او جمع میشدند. در یکی از سفرهایی که شهید مطهری برای زیارت به مشهد مشرق شده بودند. عصرها در این حلقه حضور مییافتند و یادم هست که نخستین بار که به سوی آن جمع آمدند، مرحوم محمدتقی شریعتی این بیت را قرائت کرد؛
مطهرون ؟؟؟جیوبهم
تجری الصلوه علیه اینما ذکروا
در یکی دو مجلس دریافتم که آن مرحوم دل خوشی از حوزههای علمیه ندارد و از رکود و جمود و انزوای آن انتقاد منیکند و پیشنهادیی مبنی بر تجدیدنظر در برنامههای درسی و پیوستن حوزه به جریانهای علمی بین المللی، خاصه کشورهای اسلامی ارائه میدهد و اینکه ایشان چند سال بعد حوزه را ترک کردند، مؤید اندیشههای اصلاحی ایشان است. من همدر تابستان 1327 حوزه مشهد را ترک کردم و تحصیلات حوزوی خود را در تهران نزد استادان بزرگی چون: شیخ محمدتفی آملی و سید محمد کاظم عصارو میرزا محمد علی مدرس تبریزی و میرزا ابو الحسن شعرانی و شیخ مهدی الهی قمشهای رضوان اله تعالی علیهم، ادامه دادم. درهمین سال، من و مرحوم شهید سید محمد بهشتی با هم وارد دانشکده معقول و منقول شدیم و پس از ختم آن دوره، آن مرحوم در قم و من در تهران به دبیری دبیرستانها اشتغال ورزیدیم. مرحوم مطهری در همین زمانها از قم به تهران مهاجرت کردند و این نشانه آن بود که شرایط جذب افراد با استعداد و مشتاق علم در حوزههای قم و مشهد وجود ندارد. گروه گروه از طلاب به دانشگاه میپیوستند و شاید مهمترین علت آن عدم تأمین مالی و تضمین اقتصادی بود که دورنمای آینده آنان را تیره و تار میساخت. مرحوم شهیدمطهری در آغاز ورود به تهران با مشکلات مادی مواجه بود و دست و پا میکرد تا رتبه تدریسی در دانشگاه برای خود فراهم آورد، ولی این امر زمان درازی را طلب میکرد و ایشان تدریس برخی از دروس حوزوی را در مدرسه مروی عهدهدار شدند که آن هم ثمره مادی چندانی در بر نداشت. در یکی از ایامی که ایشان از دشواری زندگی به ویژه پس از ازدواج، در تهران شلوغ و بی در و پیکر شکایت داشتند. من یکی از دوستان نزدیک را که از من خواسته بود معلمی برای شرح منظومه سبزواری برایش پیدا کنم بمرحوم مطهری آشنا کردم تا گشایش مادی نسبی هم برای ایشان فراهم شود. این دوست و مرحوم مطهری در گرمای سخت تابستان تهران بعد از ظهرهادر مدرسه؟؟؟ واقع در خیابان سید نصر الدین برای درس کنار هم قرار میگرفند و به مصداق:« ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود.» ؟؟؟تعلیم و تعلم شرح منظومه مشکلات هر دو را آسان و همواره میساخت. مشکل مهمتر مرحوم مطهری مسئله محل اقامت در تهران بود که به دشواری حل میشد. این موضوع را من با مرحوم پدرم آقای حاج شیخ عباسعلی محقق واعظ خراسانی در میان گذاشتن. ایشان با سماجت و گشادهرویی موافقت کردند که تا مدتی که جای مناسبی برای خود فراهم نکردهاند، میتوانند در دو اتاق در منزل ایشان واقع در خیابان سیروس، تکیه ملا قدیر، کوچه خشکهپزها، جنب منزل مهدی قصای اقامت کنند. این اقامت که حدود یک سال و نیم به طول انجامید، خاصه در کنار روحانی همشهری مرحوم مطهری، آرامشی را برای او به وجود آورد تا بتواند طرح تحقیقات و پژوهشها و اندیشههای اسلاحی خود و روش جامع تذکیر و تدریس برای نسل جوان را به سرانجام برساند.
در طی سالهای میان 1337 تا 1357، ارتباط من یا مرحوم مطهری در برخی از جلسههای علمی و مشورتی دانشگاه تهران بود که در بیشتر آنها ایشان نماینده دانشکده الهیات و من نماینده دانشکده ادبیات بودم. یکی از این نشستها جلسهای بود که در دفتر وزیر علوم آموزش عالی تشکیل شد که در آن تعدادی از فضلای کشور و استادان دانشگاه حضور داشتند و مسئله مورد بحث این بود که چه تدبیری باید اندیشیده شود تا نسل جوان ودانشجو بتواند از میان معاریف و مشاهیر کشور، الگو و نمونهای را برای خود برگزیند. مرحوم مطهری بیپروا اظهار داشتند که جوان ایرانی از بزرگان این کشور مأیوس شده است و میکوشد الگو و نمونه خود را در خارج ازکشور جستجو کند. زیرا برخی از رجال کشور آن چنان به تملق و چاپلوسی و خواری تن داده ودانش و آزادگی ودین و مروت را بنده دوم سآختهاند که نسل جوان اگر شرح احوال آنان را بخواند به قصد آن میخواند که چه تدبیری بیندیشد تا مانند آنان نشود! در برخی از مجامع علمی و کنگرههای دانشگاهی نیز ما مشترکا شرکت داشتیم. از جمله کنگره شیخ طوسی در سال 1348 که در آن تعداد کثیری از دانشمندان خارجی شرکت داشتند. استاد مطهری بسیار مایل بود بداند در سایر کشورهای اسلامی چه گونه با تجدد و فرهنگ غرب و مسائل مستحدثه برخورد میکنند و چه راهی را برای توفیق و تلفیق میان اصالت و تجدید برگزیدهاند، زیرا افراط در توجه و گرایش به غرب مردم را خسته کرده بود ونسل جوان درصدد یافتن هویت گمشده خود بود. از این رو سخنان افرادی مانند استاد مرتضی مطهری ودکتر علی شریعتی، هر کدام به نوع اثر مطلوبی را بر صفحه دلهای ساده و ناآلوده آنان بر جای میگذاشت.
دیگر از جاهایی که مستمرا دیدار مرحوم شهید مطهری دست میداد. در مجلس ناهاریب بود که روزهای چهارشنبه در دفتر مرحوم احمد؟؟؟مستوفی مدرسه سپهسالار، در تالار زیر ساعت تشکیل میشد. در این جلس نخست شماری چند از همکاران فرهنگی را، همچون احمد آرام، علی محمد عامری، حسن مبرهن، سید محمد فرزان، حبیب یغمایی، سید محمد محیط طباطبایی دور هم جمع میشدند و به تدریج افرادی هم مانند دکتر محمد معین، مجتبی مینوی، احمد مهدوی دامغانی، سید جعفر شهیدی، سید علی موسوی بهبهانی، غلامحسین یوسفی، محمد وحید مازندرانی، ابراهیم تیموری و حسین خدیوجم به آنان پیوستند و چون این جمع در مدرسه سپهسالار بود. برخی از روحانیون که در آن مدرسه یا دانشکده معقول و منقول که مجاور آن بود درس میدادند، به جمع اضاف شدند از جمله: مرحوم شهید مطهری، شیخ محمد علی حکیم و شیخ عبد اله نور؟؟؟و برخی هم مانند مرحوم سید محمد کاظم عصارو شیخ حسنعلی راشد ساعتی را میماندند و برای ناهار به منزل خود میرفتند. مرحوم مطهری از شرکتکنندگان مرتب و علاقهمندان به این مجلس بود، زیرا اطلاعات علمی و فرهنگی این افراد و گزارش و اخباری که هر یک از کار و بار خود و آگاهیهایی که از فرهنگ و. دانشگاه میدادند، برای ایشان جالب و جاذب بود. من از سال 1337 تا 1357 در این مجلس علمی که حاضران ان به عنوان« اصحاب چهارشنبه» خوانده میشدند، شرکت میکردم. پس از انقلاب چند ماهی هم به اصرار متولی جدید مدرسه، آیت اله امامی کاشانی، این مجلس در مدرسه سپهسالار تشکیل شد که یک چهارشنبه هم مرحوم خدیوجم مژده داد که امام جمعه تهران( مقام معظم رهبری) در جمع ما حضور خواهند یافت که در آن مجلس مفاوضاتی میان معظم له و دکتر سید جعفر شهیدی، استاد محیط طباطبایی و سایرین درباره پارهای از مسائل علمی و تاریخی و ادبی رد و بدل شد. مرحوم مطهری پس از انقلاب فرصت شرکت مستمر در آن مجلس را نداشتند و ان مجلس هم پس از بیماری مرحوم حمد راچند بار در منازل آن گروه تشکیل و سپس متوقف شد. من که در طی آن ایام برای تدریس و شرکت در مجامع علمی مسافرتهای متعددی به کشورهای خارجی داشتم. همیشه مورد پرسش مرحوم مطهری قرار میگرفتم. ایشان درباره وضع علمی آن کشورها و استادان و دانشمندان آن دیار جویا میشدند و از من خواسته بودند که اگر برخی از آنان به ایران میآیند و یا از ایران میگذرند، ترتیب دیدار با ایشان را آماده سازم. تا آنجا که به خاطر دارم پرفسور پاتیکار فیلسوف بزرگ هندی و پروفسور کلیبنسکی رئیس مجمع بین المللی فلسفه در قرون وسطی و پروفسور ایزوتسوفیلسوف و قرآن شناس ژاپنی و پروفسور لندلت استاد تصوف اسلامی اهل سوئیس و پروفسور؟؟؟رئیس بخش فلسفه دانشگاه لبنان به تفاریق در جمع اصحاب چهارشنبه حاضر شدند و مرحوم مطهری با ترجمانی من با آنان گفت و شنودهای سازنده و ارزندهای داشتند.
در بهار سال 1358 که من به ریاست دانشکده دماوند انتخاب شدم، روزی در مسیر خود به کارکنان انجمن فلسفه برخوردم که در نیاوران در کنار یکی از کاخها که قبلا دفتر فرح بوده تجمع کرده بودند و چون من را دیدند خواستند که سفارشی برای پرداخت حقوق سه ماهه آنان که پس از انقلاب متوقف شده بود، بکنم. من نزد آقای تهرانچی مدیر جدید آن دفتر رفتم و از خدمات آن انجمن و انتشارات آن که بیشتر درباره علوم شیعه و معارف اهل بیت( ع) بود، شمهای را بازگو کردم. ایشان با حسن نیت خاص، در همان وقت،تلفنی از مرحوم مطهری درباره انجمن استفسار کردند. آن مرحوم در پاسخ اظهار داشتند که، « فعالیتهای انجمن مورد تأیید ماست. حال که رئیس آنجا از کشور خارج شده است. معاون ایشان آنجا را با همان روش اداره نمایند.» و بدین وسیله مشکل حقوق کارکنان آن مؤسسه یا حسن نیست و خیرخواهی و علم دوستی آن مرحوم حل شد و به یمن آن سفارش، فعالیتهای آن مؤسسه ادامه یافت.
آخرین باری که من با مرحوم مطهری گفت و گو داشتم، روز پیش از شهادت ایشان بود که به من دردانشکده دماوند تلفن کردند و گفتند،« شنیده ام شما کتاب؟؟؟میرداماد رابا روش علمی و با مقدمه فارسی و انگلیسی منتشر ساخته اید. این کتاب مورد نیاز مبرم من در تدبیس فلسفه است. یک نسخه از آن را هرچه زودتر برای من بفرستید.» من نام و نشانی آن مرحوم را به رئیس دفتر خود دادم و او کتاب را فرستاد و این مصادف با روزی بود که او شربت شهادت را نوشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
آن سرو به تا وقت بخمید چو چنبر
رحمه اله علیه