در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجموعه آثار جلد 3، مطهری، مرتضی ؛


همچنانکه ملاحظه شد - اجمالا مساله ولاء علی(علیه السلام)و سایر اهل البیت تردید پذیر نیست، منتها بحث در این است که مراد از ولاء در این آیه و سایر آیات و در احادیث نبوی که به آن دعوت شده چیست؟ما برای اینکه مقصود روشن گردد لازم می دانیم موارد استعمال خصوصی کلمه «ولاء» و «ولایت » را در کتاب و سنت که درباره اهل البیت آمده است بحث کنیم.این دو کلمه، معمولا در چهار مورد استعمال می شود:

1

ولاء محبت یا ولاء قرابت

ولاء محبت یا ولاء قرابت به این معنی است که اهل البیت، ذوی القربای پیغمبر اکرم اند و مردم توصیه شده اند که نسبت به آنها به طور خاص، زائد بر آنچه ولاء اثباتی عام اقتضا می کند، محبت بورزند و آنها را دوست بدارند.این مطلب در آیات

271


قرآن آمده است و روایات بسیاری نیز در این زمینه از طرق شیعه و اهل سنت وارد شده که محبت اهل البیت و از جمله علی(علیه السلام)را یکی از مسائل اساسی اسلامی قرار می دهد و قهرا در این مورد، دو بحث به وجود می آید: اول اینکه چرا در موضوع اهل البیت، اینهمه توصیه شده است که مردم به آنها ارادت بورزند و این ارادت و محبت را وسیله تقرب به خداوند قرار دهند؟گیرم همه مردم اهل البیت را شناختند و به آنها محبت و ارادت واقعی پیدا کردند، چه نتیجه و خاصیتی دارد؟دستورهای اسلامی همه مبنی بر فلسفه و حکمتی است.اگر چنین دستوری در متن اسلام رسیده باشد قطعا باید حکمت و فلسفه ای داشته باشد.

پاسخ این پرسش این است که دعوت به محبت اهل البیت، و به عبارت دیگر ولاء محبت اهل البیت، حکمت و فلسفه خاص دارد، گزاف و گتره نیست، پاداش به رسول اکرم یا به خود آنها نیست.قرآن کریم از زبان رسول اکرم تصریح می کند که پاداشی که از شما خواستم - یعنی مودت ذوی القربی - فایده اش عاید خود شماست.

ولاء محبت، مقدمه و وسیله ای است برای سایر ولاءها که بعدا توضیح خواهیم داد.رشته محبت است که مردم را به اهل البیت پیوند واقعی می دهد تا از وجودشان، از آثارشان، از سخنانشان، از تعلیماتشان، از سیرت و روششان استفاده کنند.بعلاوه در کتاب جاذبه و دافعه علی علیه السلام درباره خاصیتهای عشق و محبت، و مخصوصا عشق و محبت به پاکان و اولیاء حق که انسانساز است و عامل بسیار ارزنده ای است برای تربیت و برای به حرکت آوردن روحها و زیر و رو کردن روحیه ها، مفصلا بحث کرده ایم و در اینجا تکرار نمی کنیم.

دوم اینکه آیا ولاء محبت از مختصات شیعیان است یا سایر فرق اسلامی نیز به آن اعتقاد دارند؟ در جواب باید گفت که ولاء محبت از مختصات شیعیان نبوده، سایر فرقه های مسلمان نیز به آن اهمیت می دهند.امام شافعی که از ائمه چهارگانه اهل سنت است در اشعار معروف خود می گوید: یا راکبا قف بالمحصب من منی و اهتف بساکن خیفها و الناهض سحرا اذا فاض الحجیج الی منی فیضا کملتطم الفرات الفائض

272


ان کان رفضا حب ال محمد فلیشهد الثقلان انی رافضی (1) ای سواره!در سرزمین پر سنگریزه منی بایست و سحرگاه فریاد کن به آنکه در خیف ساکن است و به آنکه حرکت کرده است - آنگاه که حجاج از مشعر به منی حرکت می کنند و کثرت جمعیت مانند رود فرات موج می زند - که اگر محبت آل محمد «رفض » (2) شمرده می شود پس جن و انس گواهی دهند که من «رافضی » (3) می باشم.

و هم او می گوید: یا ال بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله یکفیکم من عظیم الفخر انکم من لم یصل علیکم لا صلاة له (4) ای اهل بیت رسول!دوستی شما فریضه ای است از جانب خداوند که در قرآن آن را فرود آورده است.از فخر بزرگ، شما را این بس که درود بر شما جزء نماز است و هر کس بر شما درود نفرستد نمازش باطل است.

و هم او می گوید: و لما رایت الناس قد ذهبت بهم مذاهبهم فی ابحر الغی و الجهل رکبت علی اسم الله فی سفن النجا و هم اهل بیت المصطفی خاتم الرسل و امسکت حبل الله و هو ولاؤهم کما قد امرنا بالتمسک بالحبل (5) چون مردم را دیدم که راههاشان آنها را در دریاهای گمراهی و جهالت انداخته است، به نام خدا سوار کشتی نجات شدم، همانا اهل بیت مصطفی خاتم رسولان آن کشتی نجات اند، و به ریسمان خدا که ولاء آنهاست چنگ زدم همچنانکه دستور به ما داده شده که به این ریسمان چنگ بزنیم.

زمخشری و فخر رازی که در بحث خلافت به جنگ شیعه می آیند، خود راوی

..............................................................

1.التفسیر الکبیر فخر رازی، ج 27/ص 166. 2 و 3. «رفض » طرد و ترک چیزی است.شیعیان را به علل خاصی «رافضی » می خواندند. 4.الکنی و الالقاب محدث قمی و نور الابصار شبلنجی/ص 104. 5.الکنی و الالقاب محدث قمی.

273


روایتی هستند در موضوع ولاء محبت.فخر رازی از زمخشری نقل می کند که پیغمبر فرمود: من مات علی حب آل محمد مات شهیدا، الا و من مات علی حب ال محمد مات مغفورا له، الا و من مات علی حب ال محمد مات تائبا، الا و من مات علی حب ال محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان... (1).

هر کس که بر دوستی آل محمد مرد، شهید مرده است، هر کس که بر دوستی آل محمد مرد، آمرزیده مرده است، هر کس که بر دوستی آل محمد مرد، توبه کار مرده است، هر کس که بر دوستی آل محمد مرد، مؤمن و کامل ایمان مرده است...

ابن فارض، عارف و شاعر غزلسرای معروف مصری - که در ادبیات عرب همچون حافظ در زبان فارسی است - در غزل معروف خود که با این بیت آغاز می شود: سائق الاظعان یطوی البید طی منعما عرج علی کثبان طی می گوید: ذهب العمر ضیاعا و انقضی باطلا ان لم افز منک بشی غیر ما اولیت من عقدی و لا عترة المبعوث حقا من قصی خدایا!اگر من به وصال تو نائل نشوم عمرم ضایع و باطل گذشته است.اکنون جز یک چیز، چیز دیگر در دست ندارم و آن همان پیوندی است که به ولاء عترت پیغمبری که از اولاد قصی (2) مبعوث شده بسته ام.

..............................................................

1.التفسیر الکبیر فخر رازی، ج 27/ص 166 و الکشاف زمخشری، ج 4، ذیل آیه 23 سوره شوری.امیر المؤمنین (علیه السلام)نیز در نهج البلاغه آخر خطبه 232 می فرماید: فانه من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیدا و وقع اجره علی الله و استوجب ثواب ما نوی من صالح عمله و قامت النیة مقام اصلاته لسیفه. هر که از شما بر خوابگاهش بمیرد در حالی که به حق خدای خود و رسولش و اهل بیت او شناسا باشد، شهید مرده است و پاداشش با خداست و سزاوار پاداش اعمال شایسته ای است که در اندیشه داشته و این اندیشه همچون شمشیر کشیدن اوست. 2. «قصی » - به ضم قاف و تشدید «یاء» - نام چهارمین جد پیغمبر است.

274


در اینجا ممکن است مقصود از ولاء، معنای عالی تری باشد، ولی قدر مسلم این است که ولاء محبت را گفته است.

ملا عبد الرحمن جامی - با اینکه قاضی نور الله درباره وی می گوید: دو تا عبد الرحمن، علی را آزردند: عبد الرحمن بن ملجم مرادی و عبد الرحمن جامی - قصیده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(علیه السلام)به فارسی به نظم آورده است. می گویند خوابی نقل کرده که پس از مرگ فرزدق از او در عالم رؤیا پرسیدند خداوند با تو چه کرد؟جواب داد: مرا به واسطه همان قصیده که در مدح علی بن الحسین گفتم، آمرزید.جامی خود اضافه می کند و می گوید: اگر خداوند همه مردم را به خاطر این قصیده بیامرزد عجیب نیست.جامی درباره هشام بن عبد الملک که فرزدق را حبس کرد و شکنجه اش داد می گوید: اگرش چشم راست بین بودی راست کردار و راست دین بودی دست بیداد و ظلم نگشادی جای آن حبس خلعتش دادی (1) بنابراین در مساله ولاء محبت، شیعه و سنی با یکدیگر اختلاف نظر ندارند مگر ناصبیها که مبغض اهل البیت هستند و از جامعه اسلامی مطرود و همچون کفار محکوم به نجاست اند و بحمد الله در عصر حاضر زمین از لوث وجود آنها پاک شده است.فقط افراد معدودی گاهی دیده می شوند که برخی کتابها می نویسند، همه کوشش شان در زیاد کردن شکاف میان مسلمین است - مانند افراد معدودی از خودمانیها - و همین بهترین دلیل است که اصالتی ندارند و مانند همقطاران خودمانیهاشان ابزار پلید استعمارند.

زمخشری و فخر رازی در ذیل روایت گذشته، از پیغمبر اکرم(ص)نقل می کنند که فرمود: الا و من مات علی بغض ال محمد مات کافرا، الا و من مات علی بغض ال محمد لم یشم رائحة الجنة.

هر کس که بر دشمنی آل محمد بمیرد، کافر مرده است، هر کس که بر دشمنی آل محمد بمیرد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.

..............................................................

1.سلسلة الذهب.

275


و امام صادق(علیه السلام)فرمود: فان الله تبارک و تعالی لم یخلق خلقا انجس من الکلب و ان الناصب لنا اهل البیت لا نجس منه (1).

خداوند خلقی را نجس تر از سگ نیافرید و ناصب ما اهل البیت از آن نجس تر است.

این نوع از ولاء اگر به اهل البیت نسبت داده شود و آنها را «صاحب ولاء» بخوانیم باید بگوییم «ولاء قرابت » و اگر به مسلمانان از نظر وظیفه ای که درباره علاقه به اهل البیت دارند نسبت دهیم باید بگوییم «ولاء محبت » .

در اینکه ماده «ولاء» در مورد محبت استعمال شده است ظاهرا جای بحث نیست.مخصوصا در زیارات، زیاد به این معنی بر می خوریم، از قبیل «موال لمن والاکم و معاد لمن عاداکم » که بی شبهه معنی اش این است من دوست کسانی هستم که شما را دوست می دارند و دشمن کسانی هستم که شما را دشمن می دارند، و یا «موال لکم و لاولیاءکم و معاد لاعدائکم » (2) و امثال اینها که زیاد است.

بحث در دو جهت دیگر است: یکی اینکه آیا خصوص کلمه «ولی » به معنای «دوست » استعمال شده است یا خیر؟دیگر اینکه کلمه «ولی » در خصوص آیه کریمه «انما ولیکم الله » که ولایت امیر المؤمنین(علیه السلام)را اثبات می کند به چه معنی استعمال شده است؟ بعضی معتقدند در قرآن هر جا که این کلمه به کار رفته و ابتداء توهم می رود که به معنای «دوست » است، پس از دقت معلوم می شود که به این معنی نیست.مثلا معنای «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» (3) این نیست که خدا دوست اهل ایمان است، بلکه این است که خداوند با عنایت خاص خود متصرف در شؤون اهل ایمان است و اهل ایمان در حفظ و صیانت خاص پروردگارند.و همچنین معنای «الا ان

..............................................................

1.وسائل الشیعة(چاپ جدید)، ج 1/ص 159. 2.من لا یحضره الفقیه، ج 2/ص 614، از فقرات زیارت جامعه کبیره. 3.بقره/257.

276


اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون » (1) این نیست که بر دوستان خدا ترسی نیست.در اینجا کلمه «ولی » از قبیل فعیل به
معنای مفعول است.پس معنی چنین می شود:
کسانی که خداوند ولی امر آنها و متصرف در شؤون آنهاست مورد ترس و نگرانی نمی باشند.و همچنین معنای آیه «المؤمنون
و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض » این نیست که مؤمنین دوستان یکدیگرند بلکه این است که مؤمنین نسبت به یکدیگر متعهد
و در شؤون یکدیگر متصرف و در سرنوشت یکدیگر مؤثرند و لهذا بعد می فرماید: «یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» .

از اینجا جواب سؤال دوم هم روشن شد.در آیه مورد نظر، مقصود این نیست که خدا و پیامبر و علی دوستان شمایند، بلکه این
است که اختیاردار و ذی حق در تصرف در شؤون شما هستند.


و به فرض اینکه استعمال کلمه «ولی » به معنای «دوست » صحیح باشد، در اینجا مناسبت ندارد که به صورت حصر گفته شود
که منحصرا ولی شما خدا و پیامبر و علی است.از اینجا معلوم می شود که توجیه برخی مفسرین اهل سنت - که گفته اند مفاد
این آیه چیز مهمی نیست، بلکه صرفا این است که علی دوست شماست یا علی باید محبوب و مورد علاقه شما باشد(اگر فعیل
به معنی مفعول باشد) - غلط است.

طبق این بیان، آیه شریفه «انما ولیکم الله » که ولاء اثباتی خاص است، صرفا ولاء محبت نیست، بالاتر است.پس چه نوع ولائی
است؟توضیحاتی که بعدا داده می شود مطلب را روشن می کند.

2

ولاء امامت

ولاء امامت و پیشوایی و به عبارت دیگر مقام مرجعیت دینی یعنی مقامی که دیگران باید از وی پیروی کنند، او را الگوی
اعمال و رفتار خویش قرار دهند و

..............................................................
1.یونس/62.

277



دستورات دینی را از او بیاموزند، و به عبارت دیگر زعامت دینی.چنین مقامی مستلزم عصمت است، و چنین کسی قول و
عملش سند و حجت است برای دیگران.این همان منصبی است که قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم می فرماید:
لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا (1).

برای شما در(رفتار)فرستاده خدا پیروی ای نیکوست برای آنان که امیدوار به خدا و روز دیگرند و خدا را بسیار یاد کنند.

قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم (2).

بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.

در این آیات رسول الله را الگویی معرفی کرده که مردم باید رفتار و اخلاقشان را با رفتار و اخلاق او تطبیق دهند و او را
مقتدای خویش سازند، و این خود دلیل عصمت آن حضرت است از گناه و خطا، زیرا اگر خطا و گناهی ممکن بود از او صادر
گردد دیگر جا نداشت خدای متعال او را پیشوا و مقتدا معرفی کند.


این مقام پس از پیغمبر به اهل البیت رسید و بر طبق روایتی که اکثر علمای اهل سنت در کتب سیره و تاریخ و کتب
وایت خود از قریب سی نفر از صحابه پیغمبر نقل کرده اند (3) اهل البیت را به پیشوایی و امامت برگزید، فرمود:
انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی اهل بیتی، و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا
تقصروا عنهما فتهلکوا، و لا تعلموهم فانهم اعلم منکم.

..............................................................
1.احزاب/21.
2.آل عمران/31.
3.رجوع شود به رساله ای که آقای قوام الدین جاسبی قمی - از فضلای حوزه علمیه قم - به امر آیة الله بروجردی
درباره اسناد این حدیث تالیف کردند و «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة » چاپ و منتشر کرد.

278


من در بین شما دو چیز ارزنده را باقی می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم را.آنها جدا نگردند تا در حوض کوثر بر من وارد آیند.
بر آنها پیشی نگیرید که تباه شوید، و از آنها کوتاهی نکنید که تباه شوید، و به آنان نیاموزید که از شما داناترند.


در اینجا پیغمبر، اهل البیت را درست قرین و توام کتاب خدا قرار می دهد و خدا درباره کتابش می فرماید:
لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه (1).

باطل و نادرستی نه از پیش رو و نه از پشت سر به آن راه نمی یابد.

و اگر اهل البیت گرد باطل و نادرستی می گشتند، اینچنین قرین و توام کتاب قرار نمی گرفتند، و اگر همچون نبی اکرم از
گناه و خطا معصوم و منزه نمی بودند اینچنین به جای وی پیشوا و مقتدا نمی شدند.مضمون حدیث حکایت می کند که مورد
حدیث افرادی معصوم می باشند، و به قول خواجه نصیر الدین طوسی دیگران نه معصومی دارند و نه مدعی عصمت برای
کسی هستند، پس جز ائمه اطهار مصداقی ندارد.ابن حجر می گوید:
«این گفته پیغمبر - بر آنها پیشی نگیرید که تباه شوید، و از آنها کوتاهی نکنید که تباه شوید، و به آنان نیاموزید که از شما
داناترند - دلیل است که هر که از اهل البیت به مراتب عالی علمی رسید و برای وظایف دینی شایسته بود، بر دیگران مقدم
است » (2).


حافظ ابو نعیم از ابن عباس روایت می کند که پیغمبر فرمود:
«هر که را خوش آید که همچون زندگی من بزید و همچون مرگ من بمیرد و در بهشت جاودانی سکونت کند، علی را از پس
من ولی انتخاب کند (3) و ولی او را ولی گیرد و به امامان از پس من که عترت من اند و از گل من آفریده شده اند، اقتدا کند

..............................................................
1.فصلت/42.
2.الصواعق المحرقة/ص 135.
3.در متن روایت «فلیوال علیا» آمده است و بر طبق معانی مختلف ولاء، مفهوم این جمله متفاوت می شود.

279


که آنان فهم و دانش روزی شده اند، و وای بر آنان که فضلشان را تکذیب کنند و رحم مرا در موردشان قطع کنند که شفاعتم
آنان را نگیرد» (1).

امامت و پیشوایی و مقتدایی دینی، به طوری که آنچه پیشوا می گوید و هر طور عمل می کند سند و حجت الهی تلقی شود،
نوعی ولایت است، زیرا نوعی حق تسلط و تدبیر و تصرف در شؤون مردم است.


به طور کلی هر معلم و مربی از آن جهت که معلم و مربی است، ولی و حاکم و متصرف در شؤون متعلم و مرباست، چه رسد
به معلم و مربی ای که از جانب خدا این حق به او داده شده باشد.

آیه کریمه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون » ناظر به چنین ولایتی
است.البته مقصود این نیست که این آیه شامل برخی دیگر از اقسام ولایت که بعدا ذکر خواهیم کرد نیست.مقصود این است
که این آیه شامل ولاء امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی هست.در برخی احادیث گذشته نیز کلمه «ولی » در مورد ولاء امامت
استعمال شده است.

این نوع از ولاء را اگر به امام نسبت دهیم به معنی حق پیشوایی و مرجعیت دینی است و اگر به افراد امت نسبت دهیم به
معنی پذیرش و قبول این حق است.

3

ولاء زعامت


ولایت زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی.اجتماع نیازمند به رهبر است.آن کس که باید زمام امور اجتماع را به
دست گیرد و شؤون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است «ولی امر مسلمین » است.پیغمبر اکرم در
زمان حیات خودشان ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل
زیادی که غیر قابل انکار است به اهل البیت رسیده است.

..............................................................
1.حلیة الاولیاء، ج 1/ص 86.

280


آیه کریمه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » (1) اطاعت کنید خدا و پیغمبر را و کسانی را که اداره کار شما به
دست آنهاست)و همچنین آیات اول سوره مائده و حدیث شریف غدیر و عموم آیه «انما ولیکم الله » (2) و عموم آیه «النبی اولی
بالمؤمنین من انفسهم » (3) ناظر به چنین ولایتی است.


در این جهت که پیغمبر اکرم چنین شانی را داشته و این یک شان الهی بوده است - یعنی حقی بوده که خداوند به پیغمبر
اکرم عنایت فرموده بود نه اینکه از جانب مردم به آن حضرت تفویض شده باشد - میان شیعه و سنی بحثی نیست.برادران
اهل سنت ما با ما تا اینجا موافق اند.سخن در این است که پس از پیغمبر اکرم تکلیف «ولایت زعامت » چیست؟افراد مردم برای
اینکه اجتماع متزلزل نشود و هرج و مرج به وجود نیاید، باید از کسی و مقامی به عنوان حاکم و ولی امر اطاعت کنند.تکلیف
چنین مقامی چیست؟آیا اسلام در این باره تکلیفی معین کرده است و یا بکلی سکوت اختیار کرده است، و اگر تکلیف معین
کرده چگونه است؟آیا به مردم اختیار داده که بعد از پیغمبر هر که را می خواهند خود انتخاب کنند و بر دیگران اطاعت او
واجب است و یا اینکه پیغمبر اکرم قبل از رحلت، شخص معینی را برای جانشینی خود در این مقام بزرگ و با اهمیت تعیین
کرد؟
در اینجا به مناسبت، درباره همه شؤون اجتماعی پیغمبر اکرم در میان امت، مطابق آنچه از قرآن مجید استنباط می شود،
بحثی می کنیم.


از قرآن مجید و هم از سنت و سیره نبوی استنباط می شود که پیغمبر اکرم در میان مسلمین در آن واحد دارای سه شان بود:

اول اینکه امام و پیشوا و مرجع دینی بود و ولایت امامت داشت، سخنش و عملش سند و حجت بود:
«ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا (4).

آنچه را پیغمبر برای شما آورده است بگیرید و از آنچه شما را باز دارد بایستید.

..............................................................
1.نساء/59.
2.مائده/55.
3.احزاب/6.
4.حشر/7.

281


دوم اینکه ولایت قضائی داشت، یعنی حکمش در اختلافات حقوقی و مخاصمات داخلی نافذ بود:
فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما (1).

نه چنین است.به پروردگارت سوگند، ایمانشان واقعی نخواهد بود تا در آنچه در بینشان اختلاف شود داورت کنند و سپس
در دلهای خویش از آنچه حکم کرده ای ملالی نیابند و بی چون و چرا تسلیم شوند.


و البته با اینکه در این مورد مثل مورد قبل استعمال کلمه «ولایت » صحیح است ولی ندیده ایم این کلمه عملا در باب ولایت
قضائی استعمال شده باشد.

سوم اینکه ولایت سیاسی و اجتماعی داشت، یعنی گذشته از اینکه مبین و مبلغ احکام بود و گذشته از اینکه قاضی مسلمین
بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولی امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود.همچنانکه قبلا گفته شد، آیه
کریمه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم » و همچنین آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » ناظر به این
قسمت است.البته پیغمبر اکرم شان چهارمی هم دارد که بعدا ذکر خواهد شد.

پیغمبر اکرم رسما بر مردم حکومت می کرد و سیاست اجتماع مسلمین را رهبری می نمود، به حکم آیه کریمه «خذ من
اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها» (2) از مردم مالیات می گرفت، شؤون مالی و اقتصادی اجتماع اسلامی را اداره می کرد.

این شان از شؤون سه گانه رسول اکرم، ریشه بحث خلافت است.


این نکته لازم است گفته شود که کلمه «امامت » همچنانکه در مورد پیشوایی در اخذ معالم دین استعمال شده است، یعنی
«امام » گفته می شود و مفهومش «کسی است که معالم دین را از او باید فرا گرفت » و اهل سنت به همین عنایت، به ابو حنیفه و
شافعی و مالک و احمد حنبل کلمه «امام » اطلاق می کنند، در مورد زعامت اجتماعی و سیاسی نیز زیاد به کار رفته است.
رسول اکرم فرمود:

..............................................................
1.نساء/65.
2.توبه/103.

282


ثلاث لا یغل علیهن قلب امرء مسلم: اخلاص العمل لله، و النصیحة لائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم (1).

هرگز قلب یک مسلمان نسبت به سه چیز خیانت و تردید روا نمی دارد: اخلاص نیت برای خدا، خیرخواهی برای زعمای
مسلمین در راه رهبری مسلمین، همراهی با جماعت مسلمین.

علی(علیه السلام)در یکی از نامه هایش که در نهج البلاغه ثبت است می فرماید:
فان اعظم الخیانة خیانة الامة و افظع الغش غش الائمة (2).

بزرگترین خیانتها خیانت به جامعه است و شنیع ترین دغلبازیها، دغلبازی با پیشوایان مسلمین است.


زیرا نتیجه این دغلبازی علیه مسلمین است.اگر ناخدای یک کشتی آن کشتی را درست هدایت کند و شخصی پیدا شود و آن
ناخدا را فریب دهد و کشتی را دچار خطر کند، تنها به ناخدا خیانت نکرده است، به همه سکان کشتی خیانت کرده است.

در این جمله نیز کلمه «امام » به اعتبار رهبری اجتماعی اطلاق شده است.

در تاریخ مسلمین زیاد می خوانیم که مسلمانان - حتی ائمه اطهار - خلفای عصر خود را با کلمه «امام » خطاب می کردند.
چیزی که هست امام به این معنی گاهی امام عدل است و گاهی امام جور و مسلمانان در قبال هر یک از آنها وظایفی دارند.
پیغمبر اکرم در حدیث مشهوری که فریقین روایت کرده اند فرمود:
افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جائر (3).

بالاترین جهاد، یک سخن حق است در برابر یک پیشوای جور.

و همچنین پیغمبر اکرم فرمود:

..............................................................
1.کافی، ج 1/ص 403.
2.نامه 26.
3.کافی، ج 5/ص 60.

283


افة الدین ثلاثة: امام جائر، و مجتهد جاهل، و عالم فاجر (1).


سه چیز آفت دین به شمار می روند(و مانند یک آفت که گیاهی یا حیوانی را از پا در می آورد، دین را از پا در می آورند): پیشوای
ستمگر، عابد نادان و عالم گناهکار.

بالاتر اینکه در خود قرآن از پیشوایانی یاد شده است که مردم را به آتش جهنم دعوت می کنند و با کلمه «امام » هم تعبیر شده
است:
و جعلناهم ائمة یدعون الی النار (2).

آنان را پیشوایانی قرار داده ایم که به آتش می خوانند.

البته شک نیست که غالبا کلمه «امام » یا «ائمه » به پیشوایان عادل و صالح اطلاق می شود و در عرف شیعه کلمه «امام » بر
پیشوایان بر حق و معصوم اطلاق می شود که فقط دوازده نفرند.

..............................................................
1.جامع الصغیر، ج 1/ص 4.
2.قصص/41.

284

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است