در
کتابخانه
بازدید : 595050تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
فهرست مطالب
مقدمه
Expand حرف د حرف د
Expand حرف ذ حرف ذ
Collapse حرف رحرف ر
راز و سرّ
راسل
ربا
ربا
حیله ربا- راویان این روایات
ربا
ربا- تعدد بیع
منع حیله ربا- تعدد بیع، بیع صوری
حریم ربا
منع حیله ربا- منع تمدید قرض به وسیله بیع نسیئه
ربا- تمدید قرض به وسیله بیع نسیئه- عینة
مطالب مربوط به ربا- حیل ربا
ربا- پول
ربا
ربا- سلف و نسیئه در معدود
ربا- صرف، معنی صرف
ربا- بیع دین به دین
حیله ربا- به وسیله ضمیمه
حیله ربا- فرار از ربای صوری (صرف) به تعدد بیع
ربا و نسیئة- نسیه ربا است
ربا- حیل ربا
ربا- حیله های شرعی
ربا
ربا- شرط
حیله ربا- بیع به شرط قرض یا تمدید قرض
مطالب مربوط به ربا
رجعت
طلب رزق و روزی
رشد و خودآگاهی
رشد اسلامی
یادداشت رشد اسلامی
رضا
رضا- مدارك
رفق و نرمی
روابط بین الملل اسلامی
روح، خود واقعی و خود خیالی
یادداشت روح و مسأله خود واقعی و خود خیالی
روح- بقای نفس
روح- معرفةالنفس از نظر مولوی
روح و اعماق آن از نظر عرفان
روح باطن یا باطن روح
روح یا نفس- معرفةالنفس
روح
روح- ادله تجرد روح
مسأله روح- ذره بی انتها
روح و تجرد
روح- بیماریهای روحی
روح و نفس- كتابها و مقالات مربوطه
اعماق و قسمتهای باطن و مخفی روح، اصلاح اساسی اخلاق
قوای روحی
روح و بدن- ظهور حالات روحی در بدن
روحیه
روحانیت: تأثیر اجر رسالت و ارتزاق از مردم در روحانیت
روحانیت
روحانیت- جمله های حساب نكرده- ضریح حضرت عباس
روحانیت- عمامه
روحانیت
روحانیت- ارتكاب خلاف هُوْ
روحانیت- بیوت
روحانیت
روحانیت- رشد اجتماع
روحانیت- خدمات روحانیت از نظر سیدجمال
روحانیت شیعه
روحانیت
روحانیت و انتقاد
روحانیت
بودجه روحانیت
روحانیت
روحانیت- دلیل پنجم
روحانیت از نظر رهبری اجتماع
روحانیت
روحانیت و روحانیین- ژستهای عوامفریبانه
روح، شعور ظاهر و شعور باطن
روح در نهج البلاغه
روح و قوای روحی
روح و ریاضت
مطالب مربوط به تجرد روح
روح- تقسیم فصول و مباحث مربوط به تجرد نفس
فصول و مباحث مربوط به تجرد روح
روح
روح- النفس و البدن یتعاكسان ایجاباً و اعداداً
روح و جسم
روح
روح و حیات
روح و تجرد آن
روح، بدن برزخی، كلام شیخ
حقیقت آدمی روح اوست نه تن او
روح، تجرد- نظر ارسطو
روحانیت و بدبینی
روحانیت
روزه و سازندگی انسان
روشنفكری
رهبانیت و تصوف
رهبانیت و ریاضت
رهبانیت و ریاضت، تبتّل و اختصاء
رهبانیت
رهبانیت مسیحی و زهد اسلامی
رهبانیت
رهبانیت و ریاضت
رهبری و مدیریت
یادداشت رهبری و مدیریت
رهبری و مدیریت
رهبری و شرایط آن از نظر ماركس
رهبری مدارك
رهبری و مدیریت
یادداشت رهبری در اسلام
رهبری و مدیریت
روشنفكر
ریاضتهای برهمنان در هند
لغت ریاضت، یوگا
ریاضت
ریش تراشی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
(سخنرانی كرمان، مدرسه عالی مدیریت در روز دوم شعبان 91، مطابق اول مهر 50) 1. رهبری و مدیریت در عرف امروز با همه توسعه و شمولی كه پیدا كرده است، اگر بخواهیم مرادفی برای آنها در مصطلحات اسلامی پیدا كنیم باید بگوییم: ارشاد و رشد، یا هدایت و رشد. قدرت رهبری
جلد چهارم . ج4، ص: 576
همان قدرت بر هدایت و ارشاد است در اصطلاحات اسلامی [1] و قدرت مدیریت همان است كه در اصطلاح فقه اسلامی «رشد» نامیده شده است.

رشید در اصطلاحات عرف و معمولی ما یك كیفیت جسمی است و وصف اندام است. قامتها و اندامها در اصطلاح و در عرف امروز فارسی متصف به صفت رشد می شود. ولی در اصطلاح فقه اسلامی یك كیفیت روحی است، یعنی نوعی بلوغ روحی است در مقابل بلوغ جسمی. می گویند كودك پس از بلوغ جسمی باید بلوغ روحی نیز پیدا كند تا ثروت را در اختیارش بگذاریم، و همچنین می گویند تنها بلوغ جسمی برای ازدواج كافی نیست، رشد یعنی بلوغ روحی نیز لازم است. مقصود از رشد و بلوغ روحی، شایستگی و قدرت تشخیص درك سود و زیان و لیاقت اداره و بهره برداری است.

به عبارت دیگر، رشد عبارت است از شایستگی و لیاقت برای نگهداری و استفاده و بهره برداری صحیح از وسایل و سرمایه های حیات. تعبیر صحیح درباره اندام زیبا «رشاقت» است نه رشادت.

2. مطلب دوم این است كه هدایت و رهبری انسان دو جنبه و دو وجهه دارد: جنبه و وجهه ثابت و جنبه و وجهه متغیر. در بحث «اسلام و مقتضیات زمان» گفته ایم حیات بشر جنبه های ثابتی دارد یعنی خطوط ثابتی و چهارچوب ثابتی دارد كه نام آن اخلاق و یا قوانین كلی شریعت است كه از آنها نمی توان تجاوز كرد.

رهبری از نظر كادر كلی و رهبری از نظر مراحل جزئی:

به عبارت دیگر، مداری دارد كه ثابت است و مراحلی دارد متغیر. هدایت و راهنمایی و رهبری انبیا در حدود مدارهای كلی و ثابت است، و هدایت و راهنمایی و رهبری بشری در حدود مسائل جزئی و متغیر. مثلاً قرآن راجع به جهاد دستور می دهد كه با چه قومی در چه شرایطی بجنگید و در چه شرایطی با آنها در حال صلح باشید. این، هدایت و رهنمایی انبیاست. اما اینكه در فلان زمان بالخصوص كه جنگی در آن شرایط
جلد چهارم . ج4، ص: 577
صورت می گیرد، شخص معینی رهبری كند لشكر را كه چه تجهیزاتی داشته باشند و از كجا و چه وقت حركت كنند و امثال اینها، مربوط است به حركت در داخل مدار.

3. گفتیم كلمه رهبر مرادف است با كلمه هادی. اكنون می گوییم ممكن است اشكال شود كه هدایت رهنمایی است نه رهبری.

رهنمایی تنها جنبه آموزشی و تبلیغی دارد اما رهبری جنبه تحریك و سوق دادن و بردن و در راه انداختن دارد؛ یعنی علاوه بر راهنمایی، سامان دادن و سازمان دادن به قوای افراد و تحریك نیروها و اندیشه ها و تولید شوق و رغبت در آنها نیز داخل در مفهوم رهبری است.

جواب این است كه درست است ولی كلمه «هدایت» همان طور كه به معنی رهنمایی به كار رفته است، به معنی رهبری و بلكه بالاتر به معنی «ایصال الی المطلوب» نیز به كار رفته است. شاید كلمه سیاقت و قیادت و امامت در مورد رهبری بیشتر صدق كند تا كلمه هدایت [2].

4. مسأله دیگر مسأله نیاز به رهبر و رهبری است كه این بیت القصیده و زیربنای تعلیمات انبیاست. در مذهب شیعه، مسأله امامت مبتنی بر اصل نیاز به رهبری یك مقام معصوم و فوق خطاست.

5. مسأله دیگر شرایط و وسایل رهبری است (مسأله دیگر اصول رهبری است) .

6. مسأله دیگر هدف رهبری است.

7. مسأله دیگر انواع رهبری است.

8. در كتاب دیباچه ای بر رهبری، صفحه 25 می نویسد:

اطلاع بر مقدمات مهندسی انسان:

امروزه اطلاع بر مقدمات مهندسی انسانی بر هركس كه با انسانی- در همكاری با آنها و یا در رهبری آنها، چه در خانه چه در مدرسه چه در كارخانه و چه در یك اداره حتی در
جلد چهارم . ج4، ص: 578
سطحهای بسیار كوچك- سروكار دارد اجتناب ناپذیر است [3].

حدیث معروف در باب سفر :

9. حدیث معروف كه در ورقه های سفر نقل كرده ایم از رسول خدا صلی الله علیه و آله كه فرمود: «اگر دو نفر (یا سه نفر) در سفری بودید یكی را به عنوان رئیس خود و مدیر خود انتخاب كنید» نشان می دهد اینكه اسلام نیاز انسان را به رهبری و نظم تا چه اندازه اهمیت می دهد.

نظم و سازمان:

10. رابطه رهبری با قبول نظم و سازمان و تشكیلات و ایجاد روح انضباط.

رهبری، فنی است آموختنی :

11. علم رهبری و فن رهبری آموختنی است، مانند هر علم و فن دیگر. در كتاب دیباچه ای بر رهبری، صفحه 25 می گوید:

مكانیسم و قوانین حاكم بر انسان:

انسانها و رفتار و حیات روحی آنها دارای قوانین یا مكانیسمها و فعل و انفعال های اختصاصی اند.

انسانها صندوقهای رمز:

اگر بخواهیم با آنها كار كنیم باید مكانیسم و قوانین حاكم بر رفتار آنها را بشناسیم. انسانها به مثابه صندوق رمزند.

جلب همكاری روانهای آدمیان آگاهی وظرافت می خواهد، نه زور:

گشودن كتاب روح و جلب همكاری آنها بیش از هرچیز آگاهی و ظرافت می خواهد نه زور.

قوانین انسانی را باید كشف كرد نه وضع:

قوانین رفتار انسانی را باید مانند قوانین فیزیك و شیمی و فیزیولوژی كشف كرد نه وضع. ضمناً وضع پاره ای از مقررات برای رهبری رفتار انسانی اگر منطبق با قوانین اصلی فطرت و رفتار انسانی باشد، در خور استقبال و هضم است.

وسایل نو و انسانهای كهنه :

12. صفحه 29 از یك مدیر وزارتخانه نقل می كند:

جلد چهارم . ج4، ص: 579
ابزار نو برای انسان نو:

تمام دستگاهها و وسایل ما نو و مدرن شده اند ولی متأسفانه انسانهای ما همه فرسوده شده اند.

13. عطف به نمره 4 و 11، نیاز به رهبری، صفحه 35:

نیاز به رهبری و انواع مدیریتها:

امروزه نیاز به رهبری را تحت عنوان «مدیریت» به طور عام و مدیریت صنعتی، بازرگانی، هنری، اداری و غیر آن، غالباً زیر لوای «علوم اداری» تعبیر و دسته بندی می كنند.

عصر ما را عصر مدیریت می نامند.
14. قطع این مرحله بی همرهی خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
15. هلك من لیس له حكیم یرشده و سفیه یعضده.
16. ای بی خبر بكوش كه صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی كی راهبر شوی
در مكتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بكوش كه روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا كیمیای عشق بیابی و زر شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
باللّه كز آفتاب فلك خوبتر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید كه خاك درگه اهل هنر شوی
17. افلاطون در شرایط رهبر مدعی است كه شهریاران باید فیلسوف باشند، باید عظمت شهریاری باشكوه فلسفی باهم درآمیزد.
جلد چهارم . ج4، ص: 580
شرایط و وسایل رهبری (قدرت رهبری):

18. شرایط و وسایل رهبری. در دیباچه ای بر رهبری، صفحه 45، تحت عنوان «شناخت رهبری» می گوید:

وسایل رهبری:

رهبری، داشتن قدرت و نقش خلاق در:

الف. سازمان بخشی به نیروهای متفرق انسانی ب. حداكثر استفاده از آنها در نیل به هدفهای دلخواه فردی یا مشترك اجتماعی است.

19. آیه كریمه فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو كنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوكل علی اللّه نقش رهبری خلاق و فعال رسول اكرم را روشن می كند.

20. داستان ابولبابه و توبه او، داستان سه نفری كه تخلف كردند از تبوك و بعد به امر رسول خدا مورد بی اعتنایی قرار گرفتند و یكباره تك و تنها ماندند و به كوه پناه بردند: و علی الثلاثة الذین خلّفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوا ان لاملجأ من اللّه الّا الیه، داستان سعدبن ربیع، داستان عبداللّه جموع، داستان ابوذر درباره جلب همكاری و علاقه افراد و نفرات كه در حد اعجاز است.

پیشگامی رسول اكرم:

21. یكی از شرایط رهبری، همگامی و فعالیت عملی بلكه پیشقدمی و پیشگامی است. اینجاست كه نیم كردار بیش از دو صد گفته اثر می گذارد.

درك موقعیت زمان :

22. دیباچه ای بر رهبری، صفحه 48، راجع به اهمیت درك زمان و موقعیت در رهبری می گوید:

زمان در رهبری نقش اساسی را بازی می كند. . . زمان آگاهی یعنی توجه به اینكه آیا هنگام و موقع رهبری فرا رسیده است
جلد چهارم . ج4، ص: 581
یا نه، لازمه هر رهبری موفقیت آمیز است [4].

23. امروز دوم شعبان است و چهار روز از مبعث رسول اكرم كه رهبر یك پیام آسمانی و یك جنبش الهی بود [می گذرد] و امشب شب ولادت سرور آزادگان، حسین بن علی علیه السلام است كه رهبر یك قیام انقلابی در داخل اسلام است. رسول اكرم صلی الله علیه و آله رهبری یك جامعه خواب آلود را به عنوان بیدارباش آنها به عهده گرفت و حسین بن علی علیه السلام برای تصحیح مسیر یك جامعه منحرف قیام كرد و هر دو نفر شایستگی و لیاقت خود را در رهبری به نحو اعلی نشان دادند.

رسول اكرم یك رسالت، یك پیام، یك ایدئولوژی را رهبری كرد و نیروهای لازم را سازمان داد و به حركت آورد و پیامی آسمانی را به جهانیان ابلاغ كرد و زنجیرهایی فكری و به دنبال آن زنجیرهایی اجتماعی از هم گسست. اما حسین بن علی یك شورش و انقلاب مقدس را علیه ظلم و ستم، علیه تظاهر و ریا و دروغ و جوفروشی و گندم نمایی، یك قیام امر به معروف و نهی از منكر را رهبری كرد، یك قیام مصلحانه را رهبری كرد.

درك موقعیت زمان :

24. عطف به نمره 22، علی و زمان آگاهی و وقت شناسی: علی در جواب ابوسفیان فرمود:

. . . افلح من نهض بجناح او استسلم فأراح، هذا ماء اجن و لقمة یغص بها اكلها و مجتنی الثمرة لغیر وقت ایناعها كالزارع بغیر ارضه.

اعتماد به نفس و ایمان به موفقیت :

25. یكی از شرایط رهبر ایمان و اعتماد به نفس و به عبارت دیگر ایمان به موفقیت است، آنچنانكه رسول اكرم در روزهای اول رسالت خود سخن از اطاعت روم و ایران به میان می آورد و مورد
جلد چهارم . ج4، ص: 582
تمسخر قریش و بنی هاشم قرار می گرفت. امن الرسول بما انزل الیه من ربه. از جمله ی «ما انزل» این است: هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الذین كله. . .

ایمان و اعتماد رسول خدا و امام حسین به نتیجه كار خود :

امام حسین علیه السلام نیز به خود و قیام خود و نتیجه قیام خود ایمان و اطمینان داشت كه در بین راه به ابوهره ازدی یا دیگری فرمود: اینان مرا خواهند كشت اما بعد «اذل من قوم الامة بافرام المرئة» خواهند شد، و در روز عاشورا گفت: به قدر اینكه یك سوار، اسبی را سوار شود و پایین آید مهلت دارید، همچنان كه به اهل بیتش فرمود: . . . و اعلموا ان اللّه حافظكم و منجیكم. در كتاب دیباچه ای بر رهبری، صفحه 50 می گوید:

اعتماد به نفس یا اعتماد و ایمان به موفقیت اكابر بشر:

اعتماد به نفس از صفتهای اساسی رهبری به شمار می رود. یك رهبر بزرگ، كمتر نسبت به استعداد و بویژه مسئولیت خود تردید می ورزد. نمونه اعلای این اعتماد به نفس را در مردانی چون سقراط، بودا، زردشت، موسی ، عیسی ، محمد، علی امیرالمؤمنین، ابراهام لینكلن و بسیاری دیگر می یابیم.

26. راجع به شرایط رهبری، رجوع شود به ورقه های شرایط مصلح و مخصوصاً كلام امیرالمؤمنین علیه السلام: لایقیم امراللّه سبحانه الّا من لایصانع ولایضارع ولایتبع المطامع. در دیباچه ای بر رهبری، صفحه 66 برای رهبری یك سلسله شرایط مثبت و یك سلسله شرایط منفی ذكر می كند. شرایط مثبت از قبیل: حسن تشخیص، سرعت تشخیص، قاطعیت و برّایی در تصمیم، سرعت در اخذ تصمیم (عدم تردید و دودلی) ، شهامت اقدام (هراس نداشتن از عواقب احتمالی آن) ، سرعت اقدام، پیش بینی اقدامات احتیاطی در صورت شكست، ظرفیت تحمل انتقاد، ظرفیت تحمل عقاید مخالف، شهامت قبول مسئولیت و عواقب شكست، تقسیم مناسب كار با نیروی انسانی، تفویض اختیار در خور توانایی افراد،
جلد چهارم . ج4، ص: 583
چشمداشت مسئولیت به نسبت تفویض اختیارات [5]، سازمان بخشی، اشتیاق در كسب اطلاعات تازه و مربوط به كار خود، درشتی در عین نرمی و شكوه در عین درویشی، علاقه به تشویق و اصرار به آن، اصرار در پرورش استعدادهای زیردستان، توجه به مسائل و مشكلات عاطفی افراد، احساس شادی از موفقیت دیگران.

درباره شرایط منفی می گوید:

فقدان اعتماد به نفس، تردید و شكاكی در اخذ تصمیم، هراس از عواقب احتمالی هر اقدام (در مقابل شهامت اقدام) ، دست و پا گم كردن در برابر پیشامدهای ناگهانی، عدم تحمل انتقاد و عقاید مخالف، فقدان شكیبایی برای نیل به مقصود، عقده ریاست و قبضه گری داشتن، از همه اطاعت كوركورانه خواستن، خودستایی و مردم گریزی، روگردانی از مطالعه و اخذ اطلاعات، افسردگی از پیشرفت دیگران، بی اعتنایی به نیازمندیهای انسانی و عاطفی مردم.

كسی كه شرایط بالا را فاقد باشد، قادر نخواهد بود نیروهای شگرف و ناشكفته خلقها را به سوی سازندگی و ابتكار بسیج دهد و بی سامانی را سامان بخشد. . . رهبر باید قبل از هرچیز، انسان، خودشناس و ارزیاب صفات مثبت و منفی خویش باشد.

27. صفحه 73، تحت عنوان «برترین رهبری» می گوید:

رهبری یك قدرت مركب است:

چنانكه تاكنون دیدیم، رهبری استعدادی بسیط و ساده نیست بلكه توانی تركیبی، مركب از صفتهای گوناگون، انگیخته از شرایط، عوامل، مقتضیات فردی، اجتماعی، زمانی و مكانی
جلد چهارم . ج4، ص: 584
فراوان است، كیفیتی نسبی است نه مطلق.

28. عطف به شماره 3 و رجوع به نمره 33، فرق رهنمایی و رهبری. در دیباچه ای بر رهبری، صفحه 76 می گوید:

تفاوت رهنمایی و رهبری:

رهبر به یك تعریف، كسی است كه سبب تسهیل گروه در نیل به هدف رهبری بشود. به عبارت دیگر، وی آسانگر نیل به مقصود است، راهنمای دستگیر است، احیاناً تنها راه را نمی نماید بلكه وسایل طی آن و رسیدن به فرجام آن را نیز فراهم می آورد.

حقیقت این است كه میان رهنمایی و رهبری به حسب مورد، عموم من وجه است [6]. ممكن است كسی فقط راهنما باشد و رهبر نباشد، مانند همه مبلغین درست ما (آنان كه تبلیغشان نادرست است كه از بحث خارجند) . اینها كناری ایستاده و راه و چاه را به دیگران ارائه می دهند و می گویند: تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.

ممكن است برعكس، كسی رهبر باشد ولی رهنما نباشد، یعنی راهی است آشكار و هدفی است مشخص ولی نیاز به نیرویی است كه قدرتها را متمركز و متشكل كند و سازمان بخشد و نیروهای خفته را بیدار، و ناشكفته را به سوی سازندگی و ابتكار بسیج دهد؛ همچنان كه ممكن است یك شخص در آن واحد هم رهبر باشد و هم رهنما.

شیوه رهبری.

روش رهبری :

29. شیوه رهبری ممكن است مستبدانه، تحمیلی، صد درصد فردی باشد و ممكن است شورایی و هم اندیشانه و همكارانه باشد.

جلد چهارم . ج4، ص: 585
البته در افراد عادی، لازمه شیوه فردی و مستبدانه این است كه فرد تمام دستورها و سیاست لازم را خود به پیروان خود دیكته كند و به مشورت تن ندهد، تشویق و یا توبیخ اتفاقی پیروان در درجه اول منوط به داوری و احساس شخصی خود او باشد و به قول دیباچه ای بر رهبری، صفحه 77: رهبر خودسالار باشد.

مشورت یا رهبری همكارانه :

و لازمه رهبری مشورتی و همكارانه این است كه رهبر راه حل های لازم را از خلال پیشنهادهای پیروان خود كشف كند وبه قول آن كتاب، مردم سالار باشد.

شخصیت دادن به پیروان و همكاران:

ولی علاوه بر آنچه در بالا گفته شد، یعنی قطع نظر از نیاز رهبر به اینكه راه حل های مشكلات خود را از پیشنهادهای پیروان خود كشف كند، رهبری مشورتی مستلزم شخصیت دادن به پیروان و به حساب آوردن آنهاست و هرگونه احساس حقارتی را از آنها زایل می سازد واین جهت بیشتر آنها را به همكاری و پیروی تشویق و نیروهای آنها را بسیج می سازد.

شیوه غیر از هدف است.

ممكن است شیوه درست و هدف نادرست باشد و ممكن است عكس آن
:

در صفحه 78 توضیح می دهد كه شیوه غیر از هدف است. ممكن است كسی هدفش مقدس باشد ولی شیوه اش نامقدس و خودسالاری، ممكن هم هست هدف نامقدس باشد ولی شیوه- كه مربوط به اجراست- مردم سالاری باشد.

هدف نگری یا پیرونگری :

30. در صفحه 81 بحث خوبی تحت عنوان «هدف نگری یا پیرونگری» باز كرده كه برخی از رهبران توجهشان فقط به هدف است و به پیرو توجهی ندارند و بالعكس. دسته اول فقط به كمال مطلوب می اندیشند و به خواستهای فردی و تمایلات عاطفی و هوسهای اختصاصی پیروان توجه ندارند و احیاناً با خشونت با آنها روبرو می شوند.

رهبران هدف نگر و رهبران پیرونگر:

دسته دوم به دست آوردن دل پیروان و جلب رضای خاطر آنان را مهمتر از هر مقصود می شمارند و چه بسا كه نیمه راه به همین سبب تغییر جهت داده از مسیر اصلی و هدف اساسی خود منحرف شوند.

می گوید:
جلد چهارم . ج4، ص: 586
تعادل میان هدف نگری و پیرونگری:

ایجاد هماهنگی و تعادل میان هدف نگری محض و پیرونگری محض از اساسی ترین مسائل رهبری، و حل آن لازمه هر رهبری هنرمندانه و خوش فرجام است.

بهروزی، خواست مشترك انسانها :

31. در صفحه 86 تحت عنوان «بهروزی، خواست مشترك انسانها» توجیه ناروایی می كند از ریشه موفقیتها در رهبریهای بزرگ، می گوید:

انتظار روز بهتر، ریشه موفقیتهای بزرگ است:

انسانها معمولاً همه در انتظار روزی بهتر و روزگاری مرفه ترند:

روزگاری كه در آن همه چیز به كام دل آسانتر گردد؛ در آن از جور و ستم، آلودگی و نابسامانی، رنج و بیماری اثری یافت نشود. . . قیامها، عصیانها، نویدها، امیدها، سوزها، گدازها، تحمل شكنجه ها، انتظارها. . . اینها همه به خاطر چیست؟ جز به خاطر «روزی بهتر» ؟ روزگاری نكوتر؟ و یا فردایی باشكوهتر؟ نویسنده این روز بهتر را توضیح نمی دهد و نمی شكافد كه آیا مقصودش از روز بهتر فقط روزی است كه وسایل زندگی بیشتر و بهتر باشد و یا بشر در عمق روحش ایده آلی بسی عالیتر دارد و عن شعور و یا لاعن شعور همواره در جستجوی آن است؟ اما مثل این است كه نویسنده از حدود رزق و روزی بهتر بالاتر نمی رود.

در صفحه 90 درباره انگیزه انسانها از رهبرجویی و رهبرپرستی و منجی پرستی و قهرمان پرستی می گوید:

ریشه رهبرپرستی اشتیاق به بهترین رهبری است:

تحقق بهروزی، عموماً انسانها را به جستجوی راه و راهبر برمی گمارد. انسانها در كشاكش این اشتیاق، «برترین رهبری» را گاه ناچار در برترین رهبران همی جویند و هنگامی كه پندارند بهترین و برترین رهبر خود را یافته اند، آنگاه دیگر از
جلد چهارم . ج4، ص: 587
هیچ كوششی در راهش، از هیچ خوبگویی و ستایشی در وصفش دریغ نمی ورزند.

فرق قهرمان دوستی و قهرمان پرستی :

نویسنده قهرمان پرستی بشر را ناشی از منجی خواهی می داند. به عقیده نویسنده، بشر قهرمان را به عنوان وسیله برای روزی بهتر خود ستایش می كند. ولی این مطلب قابل مناقشه است. قهرمان پرستی غیر از قهرمان دوستی است. قهرمان پرستی به شكلی است كه پرستنده می خواهد خود را وسیله برای بهروزی او نماید و در راه او نثار كند، به خلاف وسیله خواهی و وسیله دوستی و احیاناً قهرمان دوستی در شكل وسیله دوستی. ریشه این اشتباه در این كتاب این است كه نویسنده به احساس پرستش توجه ندارد و یا آن را به عنوان اصلی اصیل نمی شناسد.

برترین رهبر یا برترین رهبری :

32. درباره فرق میان جستجوی برترین رهبر با بهترین رهبری، در صفحه 117 می گوید:

در ذكر برترین رهبر بیشتر رویكرد به منجی، به قهرمان، به ابرمرد، به مرد راه، خلاصه به شخص و شخص پرستی ملحوظ است، در صورتی كه در برترین رهبری بیشتر آرمان جهان بینی، اندیشه و امیدی بزرگ، مورد نظر است. . .

رهبرپرستان هركجا كه رهبر هدایتشان كند روی می نهند.

عشق رهبر، توجه به هدف را در نظرشان بی مقدار می كند.

رهبرپرستی وسیله ای برای انحراف از هدف:

هرچه را كه پیشوا یا رهبر بگوید یا بخواهد، چون او گفته است و خواسته است آن را می ستایند نه آنكه چون آنچه را كه گفته یا خواسته است به صلاح آنان است، و آنگاه شیفته و شوریده حال پایكوبی و دست افشانی آغاز می كنند و آسیمه سر نغمه می سرایند كه: رشته ای برگردنم افكنده دوست. . .

در صورتی كه جویندگان هدف رهبری و دنیای بهتر، شخص خاصی را در نظر ندارند. هركس كه بهتر بتواند آنان را به
جلد چهارم . ج4، ص: 588
مقصود نایل سازد از او پیروی می كنند و هرگاه وی از رهبری زبون ماند، پیشوایی دیگر برای خود می گزینند كه:

سر زلف تو نباشد سر زلف دگری. . . :

:
سرزلف تو نباشد سر زلف دگری
از برای دل ما قحط پریشانی نیست
رهبرپرستی به تعصب می انجامد و رنگ مذهبی دارد، اما هدف دوستی بیشتر مایه فلسفی دارد.

33. عطف به نمره. . . امامت و رهبری. ما در محل خود گفته ایم كه امامت و نبوت دو منصب و دو شأن اند و احیاناً قابل تفكیك اند.

بسیاری از پیامبران نبی بوده و رساننده وحی بوده اند ولی امام نبوده اند، همچنانكه ائمه امامند و نبی نیستند، ولی ابراهیم و محمد صلی الله علیه و آله هم نبی هستند و هم امام: انی جاعلك للناس اماماً. اكنون می گوییم كه نبوت رهنمایی است و امامت رهبری. وظیفه نبی تبلیغ است (و ما علی الرسول الّا البلاغ) ولی وظیفه امام این است كه ولایت و سرپرستی و رهبری كند كسانی را كه رهبری او را پذیرفته اند.

شیعه همچنان كه نبوت یعنی راهنمایی دینی را من جانب اللّه می داند، رهبری دینی را نیز من جانب اللّه می داند. در این جهت میان راهنمایی و رهبری تفكیك نمی كند. پیامبران بزرگ، هم رهنما بوده اند و هم رهبر. ختم نبوت، ختم رهنمایی الهی و ارائه برنامه و راه است اما ختم رهبری الهی نیست.

34. افتخار دارم و خدا را شكر می كنم كه به من توفیق عنایت فرمود در این مجمع علمی و روحانی بسیار محترم كه نشانه ای از علایق جوانان و طبقه تحصیل كرده و جوانان دانشجوی ما به حقایق اسلامی است و مایه امید به آینده سعادت بخش جامعه ما در پرتو دین مقدس اسلام است، شركت كنم.

مجمعی است نشان دهنده از یك اتحاد مقدس و پیمان مقدس.

آن اتحاد مقدس كه مقدسترین اتحادهاست، اتحاد دین و دانش
جلد چهارم . ج4، ص: 589
است. بدیهی است كه میان خود دین و دانش هرگز اختلافی نیست، ولی گرایشهای دینی گاهی در جهت مخالف گرایشهای علمی است و بالعكس گرایشهای علمی نیز گاهی در جهت مخالف گرایشهای دینی است؛ یعنی گاهی برخی دین را دور و جدا از علم می خواهند و به دین منهای علم گرایش دارند و برخی به علم منهای دین، و هر دو مرغی را مانند كه با یك بال آهنگ پرواز دارد. اما همای سعادت واقعی آنگاه بر بالای سر یك جامعه پرواز می كند كه گرایشهای دینی و علمی با یكدیگر توأم شده باشد و اتحاد مقدس دین و دانش صورت وقوع پیدا كند.

مجمع ما از جهت بعد مكانی، علمی است و از بعد زمانی دینی، و با توجه به اتحاد زمان و مكان یك اتحاد مقدس است برخلاف جدایی ایندو كه مشئوم ترین جداییهاست و دنیای قدیم و جدید در این جدایی سوخته است. دنیای قدیم دین را بدون علم و دنیای جدید علم را بدون دین می خواهد. یك مشخِّص و به تعبیر امروز یك مختص و یك بعد مكانی دارد و یك مختص و بعد زمانی.

مشخص مكانی این است كه در مدرسه عالی در سطح دانشگاهی این جلسه تشكیل شده است، مجمع ما یك مجمع علمی است. و مشخص زمانی آن این است كه ایام مبعث رسول اكرم- كه آورنده بالاترین پیامهای آسمانی برای انسانهاست- و ولادت حسین بن علی علیه السلام است و مخصوصاً این ایام انتخاب شده است. از نظر این بعد، مجمع ما یك مجمع دینی است. دانشمندان امروز به نوعی وحدت و اتحاد میان مكان و زمان پی برده اند كه مجمع ما مظهری از آن است.

اهمیت امامت و رهبری:

35. آیه كریمه و اذ ابتلی ابراهیم ربه بكلمات فأتمهن قال انی جاعلك للناس اماماً قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین، اهمیت مقام رهبری و مدیریت انسانها را می رساند. ابراهیم پس از آنكه آزمایشهای بزرگی از قبیل: در راه عقیده در آتش رفتن، یكتنه با یك ملت مبارزه كردن و بت شكنی نمودن، تا پای قربانی فرزند عزیز در
جلد چهارم . ج4، ص: 590
راه خدا رفتن [را پشت سر می گذارد] خدا او را به عنوان امام و رهبر و پیشوا معرفی می كند. از اینجا می توان به اهمیت فوق العاده رهبری پی برد. در حدیث است:

ان اللّه اتخذ ابراهیم نبیاً قبل ان یتخذه رسولاً و اتخذه رسولاً قبل ان یتخذه خلیلاً و اتخذه خلیلاً قبل ان یتخذه اماماً.

حدیث معروف كه رسول خدا فرمود: «اگر در سفر از دو نفر بیشتر شدید، یكی را برای خود امیر انتخاب كنید» نشانه از اهتمام اسلام به تشكل و رهبری است.

حقیقت این است كه رهبری انسانها و بسیج كردن نیروهای عظیم نهفته آنها در مسیر كمال، چه از نظر بعد اجتماعی و زندگی این جهانی و چه از نظر بعد روحانی و معنوی و سلوك الی اللّه، عالیترین و مشكلترین مقام انسانی است و لهذا رهبری جامع و كامل جز در خور افرادی نظیر ابراهیم و خاتم الانبیاء و امیرالمؤمنین علی نیست.

36. گفتیم كه رشد عبارت است از شایستگی و لیاقت برای اداره و نگهداری و بهره برداری و استفاده از وسایل و سرمایه ها و امكانات حیات. اكنون می گوییم یكی از سرمایه ها و بلكه مهمترین سرمایه ها سرمایه های انسانی است و [رشد عبارت است از] اداره این سرمایه و نگهداری آن و هدر ندادن آن و استفاده و بهره برداری صحیح از آن.

رشدِ بهره برداری از سرمایه های خود، رشد شخصی و اخلاقی است و این اساسی ترین و مقدمترین رشدهاست. لهذا می بینیم وقتی كه ابراهیم تقاضا می كند كه برخی از ذریه اش نیز امام و رهبر باشند، جواب داده می شود: لاینال عهدی الظالمین یعنی آن كه رشد فردی و شخصی را فاقد است، آن كه رشد انسانی و اخلاقی را فاقد است، نمی تواند رهبر خلق باشد. آن كه خود انسان نیست- ولو دانا باشد و رموز انسانیت را بداند- نمی تواند انسان ساز و مهندس انسانها و
جلد چهارم . ج4، ص: 591
كشاورز انسانها باشد [7]. اما رشدِ بهره برداری از سایر سرمایه های انسانی و اداره و به كارگرفتن آنها و پرورش دادن آنها و بهره برداری از آنها و سامان دادن و سازمان دادن به آن نیروها و آزاد كردن و حرارت بخشیدن و از سردی و افسردگی و جمود خارج كردن آنها و باز كردن آنها یعنی پاره كردن زنجیرهای معنوی و روحی آنها كه: و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم، اینچنین رشدی همان است كه امروز به نام مدیریت و یا رهبری نامیده می شود.

درباره رشد فردی و شخصی باید توضیح دهیم كه مثلاً قوای عقلانی و هوشی و ادراكی انسان یكی از سرمایه هاست. اینها نیازمند به حسن اداره و حسن بهره برداری است. مثلاً قوه حافظه، از این قوه چگونه باید بهره برداری كرد؟ بعضی خیال می كنند كافی است كه حافظه ای قوی و نیرومند داشته باشند و بعضی دیگر خیال می كنند چون حافظه شان ضعیف است پس دیگر هیچ كار علمی و فكری فایده ندارد؛ هیچ فكر نمی كنند كه حافظه هم نیازمند به مدیریت است، نیازمند به رهبری است، نیازمند به روش و متد خاص است.

اگر بنا شود انسان حافظه را مانند یك انبار بداند كه بدون هیچ ترتیب و نظم و حسابی هی باید مطالعه كرد و روانه و سرازیر به انبار حافظه كرد، هیچ حافظه ای چندان مفید نخواهد بود. ولی اگر انسان حافظه خود را اداره كند، رهبری كند، با روش و متد از آن بهره برداری كند، آن را مانند كتابخانه ای منظم قرار دهد كه قفسه های كتاب به تناسب موضوعات و قطع كتابها به نظم شده است و كتابها ردیف چیده شده اند نه اینكه هر كتابی پهلوی هركتابی قرار گرفته و كتابها روی هم ریخته شده، آن وقت خوب می تواند از آن استفاده كند.

افرادی كه كتابهای متفرقه بی ترتیب مطالعه می كنند، امروز كتابی تاریخی، فردا كتابی روان شناسی، پس فردا كتابی سیاسی، روز دیگر
جلد چهارم . ج4، ص: 592
كتابی دینی، هرگز استفاده نمی كنند. روش صحیح و متد صحیح در مطالعه این است كه اولاً انسان آگاهانه كتاب مورد مطالعه خود را به حسب نیازمندیهای شخصی خود انتخاب كند و مطالعه را در اختیار تصادف قرار ندهد كه كتابی به دستم افتاد و مطالعه كردم. ثانیاً در مطالعه، آن را به حافظه بسپارد- به مفهوم واقعیِ سپردن- یعنی مطالب كتاب را بعد از مطالعه از حافظه بخواهد، ببیند تحویل گرفته یا خیر.

ثالثاً برای اینكه مطالب، خوب به حافظه سپرده شود كافی نیست یك بار مطالعه (ولو آنكه حافظه خیلی قوی و نیرومند باشد) ، حداقل دوبار مطالعه پشت سرهم برای یك حافظه قوی، و بیش از دوبار برای حافظه های ضعیفتر پشت سر هم لازم است. رابعاً باید موضوعی باشد، یعنی هرچندی یك بار موضوعی را برای تفكر انتخاب كند و در اطراف آن یك سلسله مطالعات انجام دهد، كتابهای مربوطه را انتخاب كند، فكر كند، یادداشت كند، خلاصه و نتیجه مطالعات خود را بنویسد، آن وقت آن خلاصه و نتیجه را در یكی از قفسه های حافظه بگذارد. آن وقت است كه حداكثر بهره برداری را از حافظه كرده است. آن وقت است كه می توان گفت از نظر شخصی در یك قسمت از نیروهای شخصی تحت اختیار خود، استعداد رهبری و مدیریت دارد [8].

شخصیت :

مثال دیگر در رهبری و مدیریت شخصی، مدیریت تمایلات و احساسات است. اینجاست كه باید بگویم آدم احساساتی كه نمی تواند احساسات خود را اداره كند، به اندازه آدم شهوتران از نظر مدیریت و شخصیت انسانی ناقص است. اساساً شخصیت جز قوه مدیریت، مخصوصاً مدیریت خود چیزی نیست. انسانی كه بر تمایلات خواب و خوراك خود و بر زبان خود و بر چشم و گوش خود و بر دامن و شهوت خود مسلط نیست و آنها را تحت تسلط و
جلد چهارم . ج4، ص: 593
مدیریت خود نیاورده است، انسان به معنی واقعی نیست.

البته همان طور كه در مقاله «ولاءها و ولایتها» گفته ایم، كار تسلط و ولایت تصرف انسان و در حقیقت كار مدیریت انسان گاهی می رسد به آنجا كه مالك قوه خیال و تداعی معانی و اندیشه خود می شود كه به قول مولوی:
حاكم اندیشه ام محكوم نی
چونكه بنّا حاكم آمد بر بنی
و گاهی بدانجا می رسد كه خلع بدن می كند و یا آنكه هرگونه تصرفی در بدن خود می كند و اگر برسد به مرحله تصرف در جهان خارج، دیگر از ما نحن فیه كه بحث در مدیریت نفس است خارج است [9].

راجع به مدیریت افراد دیگر، عصر امروز آنچنان برای آن اهمیت قائل است كه به قول آقای دكتر ابوطالب مهندس، عصر ما را عصر مدیریت می نامند. این توجه و این اهتمام مبتنی بر چند چیز است:

الف. سرمایه انسانی هر اجتماع بزرگترین سرمایه آن است.

اینكه علی علیه السلام علم را بر مال ترجیح می دهد، چون علم ثروتی انسانی و سرمایه ای انسانی است ولی ثروت نیرو و سرمایه ای است غیر انسانی. با فقدان این سرمایه انسانی آن سرمایه غیر انسانی بلاست ولی با فقدان سرمایه غیرانسانی، به وسیله آن سرمایه انسانی می توان آن را تحصیل كرد و در اختیار گرفت، همچنان كه امروز می بینیم ملت جاهل ولی ثروتمند یعنی دارای بزرگترین منابع زیرزمینی مثل ایران و سعودی در مقابل ملتهای عالم و فاقد این منابع خاضع و خاشع اند، آنها از سرمایه اینها بهره برداری می كنند. در حدیث است: الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة. ب. این سرمایه های انسانی یعنی انسانها نیازمند به مدیریت و رهبری و اكتشاف و استخراج هستند، همچنان كه فی المثل نفت
جلد چهارم . ج4، ص: 594
نیازمند به اكتشاف و استخراج و تصفیه و بهره برداری است. بشر برعكس حیوانات كه مجهز به نیروی خودكار غریزه اند، فاقد غریزه است و در هدایت نیازمند به تحصیل و اكتساب و به عبارت دیگر نیازمند به رهنمایی و رهبری است و مسأله نیازمندی بشر به رهبری اساس تعلیمات انبیا و فلسفه بعثت انبیاست. بعثت رسول اكرم در 27 رجب- كه چند روزی بیش از آن نمی گذرد- براساس فلسفه نیازمندی بشر به رهنمایی و رهبری و مدیریت است.

ج. اصل سوم این است كه همچنان كه در صفحه 578 نقل كردیم:

انسانها و رفتار و حیات روحی آنها دارای قوانین یا مكانیسمها و فعل و انفعال های اختصاصی اند. اگر بخواهیم با آنها كار كنیم باید مكانیسم آنها و قوانین حاكم بر رفتار آنها را بشناسیم. انسانها به مثابه صندوق رمزند؛ گشودن كتاب روح و جلب همكاری آنها بیش از هرچیز آگاهی و ظرافت می خواهد نه زور. قوانین رفتار انسانی را باید مانند قوانین فیزیك و شیمی و فیزیولوژی كشف كرد نه وضع.

در اسلام اهتمام به هر سه اصل به نحو روشن دیده می شود.

اهمیت ذخایر انسانی آن چیزی است كه در اسلام راجع به مقام انسان [آمده ] كه خلیفةاللّه و مسجود ملائك و دارای روح الهی است و پیامبران آمده اند كه دفاین عقول را ظاهر كنند، و اینكه ای انسان! خلقت الاشیاء لاجلك و خلقتك لاجلی، و سخر لكم ما فی السموات و ما فی الارض، خلق لكم ما فی الارض جمیعاً، وجعلنا لكم فیها معایش، هو انشأكم من الارض و استعمركم فیها. و اصل دوم همان است كه گفتیم اساس فلسفه بعثت انبیاست. اما اصل سوم آن چیزی است كه امروز به نام اصول مدیریت نامیده می شود. این را از دو منبع اسلامی می توان استفاده كرد: اول سیره عجیب رسول اكرم صلی الله علیه و آله [10]و علی علیه السلام و سایر ائمه اطهار، دوم از
جلد چهارم . ج4، ص: 595
دستورالعمل های آن بزرگواران به نمایندگان خود در مقام رهبری مردم، مثل آنچه رسول اكرم به معاذ بن جبل فرمود كه در سیره ابن هشام هست: یسّر و لاتعسّر و بشّر ولاتنفّر و صلّ بهم صلوة اضعفهم و همچنین مخصوصاً دستورالعمل های امیرالمؤمنین به حكام و والیان خود از قبیل آنچه به عثمان بن حنیف، قثم بن عباس، محمد بن ابی بكر، ابن عباس و بالاخص آنچه به مالك اشتر نوشته است كه صدها نكته روانی و اجتماعی مربوط به مدیریت و رهبری و اصول و فروع آن می توان كشف كرد.

متأسفانه ما فلسفه این دستورها را نمی دانیم، فلسفه اساسی زهد را كه مربوط است به متد رهبری نمی دانیم و همه را حمل به از دنیاگریزی و از زندگی گریزی می كنیم.

مخصوصاً داستان معروف امیرالمؤمنین- كه در نهج البلاغه (خطبه 207) است و ما در ورقه های فلسفه زهد آن را نقل كرده و مورد استفاده قرار داده ایم- كاملاً این فلسفه را روشن می كند كه علی به خانه علاء بن زیاد حارثی می رود و پس از گفتگوهایی با او، او از برادرش عاصم بن زیاد شكایت می كند و علی [وی ] را احضار می كند و با خطاب «یا عدیّ نفسه» او را مخاطب قرار می دهد و او را از این خشونت و سختگیری برخود مورد ملامت قرار می دهد و او خود علی را مورد نقض قرار می دهد و علی به او می فرماید:

ان اللّه تعالی فرض علی ائمة الحق ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس كیلا یتبیّغ بالفقیر فقره.

عامه و خاصه:

همچنین دستورالعملی كه به مالك می دهد راجع به عامه و خاصه كه روحیه خاصه چه روحیه ای است و بر آنها كه مردمی ازخودراضی و پرتوقع و افزون طلب هستند اتكا مكن، اتكایت به عامه و توده مردم باشد، اینها هستند كه ارزش خدمت را می دانند و آماده حق شناسی و خدمت هستند. ایضاً در همان فرمان راجع به
جلد چهارم . ج4، ص: 596
كیفیت اداره و رهبری طبقات مختلف اجتماع، از دبیران و فرهنگیان، ارتشیها، صنعتگران، قضات، بازرگانان و روحیه اینها و ارزش اینها بحث می فرماید.

رهبری فطری و رهبری اكتسابی :

37. رهبری یا فطری است و یا اكتسابی. البته حق این است كه هم فطری است و هم اكتسابی. از روحیه بعضی افراد در كودكی پیداست كه استعداد رهبری دارند، كودكان دیگر را به دنبال هدفها و نقشه های خود اعم از شخصی و عمومی بسیج می كنند، كودكان دیگر را تحت تأثیر اراده خود قرار می دهند و مطیع خود قرار می دهند، مثل نادر در حالی كه كودك است و به دنبال گوسفندان، نقشه جنگ و حمله و فتح می كشد و گوسفندان را به منزله افراد خود به شمار می آورد. برخی معتقدند علت اینكه پیامبران حنیف همه و یا اكثرشان مبعوثان چوپان بوده اند این است كه عملاً تمرین رهبری كنند و مخصوصاً فاصله فكری آنها با امت، آنان را از رهبری مأیوس نكند.

ولی البته هر رهبر فطری غیر معصوم نیازمند به تجربه وتعلم و اكتساب است. وقتی كه پیامبران تمرین چوپانی می كنند، تكلیف دیگران روشن است.

یكی از مشكلات اساسی روحانیت :

اما مطلبی كه مسخره است و از بی خبری ما مردم حكایت می كند این است كه هر كسی كه مدتی فقه و اصول خواند و اطلاعات محدودی در همین زمینه كسب كرد و رساله ای نوشت، فوراً مریدها می نویسند: رهبر عالیقدر مذهب تشیع. به همین دلیل مسأله «مرجع» به جای «رهبر» یكی از اساسی ترین مشكلات جهان شیعه است و باید ان شاءاللّه در یك مقاله ای تحت عنوان «یكی از مشكلات اساسی روحانیت» این مطلب را ذكر كنیم. نیروهای شیعه را همین نقطه جمود، جامد كرده كه جامعه ما مراجع را- كه حداكثر صلاح آنها صلاحیت در ابلاغ فتواست- به جای رهبر می گیرند و حال آنكه ابلاغ فتوا جانشینی مقام نبوت و رسالت (در قسمتی از احكام) است، اما رهبری جانشینی مقام امامت است.

38. درباره علایم بی رشدی باید بحث شود كه ما در ورقه های
جلد چهارم . ج4، ص: 597
رشد اسلامی مفصل و خوب علایم بی رشدی اسلامی واجتماعی خودمان را ذكر كرده ایم.

39. اثر و نتیجه بی رشدی. همچنان كه در ورقه های یادداشت اسلامی، شماره 5 گفتیم آن كه رشد مالی ندارد برایش قیّم و ولی معین می كنند، ملتی هم كه رشد نداشته باشد فوراً ملت دیگر می آید، بی پرده یا در زیر پرده، قیّم و ولیّ او می شود. استعمار كهنه قیمومت بی پرده و استعمار نو قیمومت زیر پرده است. این قیّمهای تسخیری كه آمدند، همه چیزش را می برند و حتی اسلامش را مسخ شده به او تحویل می دهند.


[1] . البته «ارشاد» در اصطلاح متصوفه كه رهبری و دستگیری است.
[2] . رجوع شود به نمره 28 و 33.
[3] . البته آن رهبریها ضمناً مرادف است با استثمار.
[4] . ر. ك: نمره 24.
[5] . بسیاری از اینها جزء وظیفه رهبر است نه شرایط رهبر.
[6] . در شماره 33 خواهد آمد كه نبوت از نوع رهنمایی و امامت از نوع رهبری است و ایندو مورداً عام من وجه می باشند.
[7] . كزرع اخرج شطأه. . .
[8] . جمله معروف امیرالمؤمنین علیه السلام كه در نهج البلاغه است: ان هذه القلوب تملّ كما تملّ الابدان، فابتغوا لها طرائف الحكم، بیان نوعی متد و مدیریت در مطالعه و تفكر است.
[9] . انسان حتی در عبادت باید رعایت مدیریت نفس را بكند. حدیث معروف رسول خدا خطاب به جابر درباره حفظ نشاط عبادت كه: ولاتبغض الی نفسك عبادةاللّه، فان المنبت لاارضاً قطع ولا ظهراً ابقی.
[10] . قسمتی از سیره را كه باید آموخت، از نظر اصول رهبری است، چنانكه در كتاب سیره رسول اكرم [سیری در سیره نبوی] گفته ایم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است