در
کتابخانه
بازدید : 253557تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سید جواد عاملی، فقیه معروف، صاحب كتاب مفتاح الكرامة، شب مشغول صرف شام بود كه صدای در را شنید. وقتی كه فهمید پیشخدمت استادش سید مهدی بحرالعلوم دم در است با عجله به طرف در دوید. پیشخدمت گفت: «حضرت استاد شما را الآن احضار كرده است. شام جلو ایشان حاضر است اما دست به سفره نخواهند برد تا شما بروید. » .

جای معطلی نبود. سید جواد بدون آنكه غذا را به آخر برساند، با شتاب تما به خانه ی سید بحرالعلوم رفت. تا چشم استاد به سید جواد افتاد، با خشم و تغیر بی سابقه ای گفت:

«سید جواد! از خدا نمی ترسی، از خدا شرم نمی كنی؟ ! » .

سید جواد غرق حیرت شد، كه چه شده و چه حادثه ای رخ داده؟ ! تاكنون سابقه نداشته اینچنین مورد عتاب قرار بگیرد. هرچه به مغز خود فشار آورد تا علت را بفهمد ممكن نشد. ناچار پرسید:

«ممكن است حضرت استاد بفرمایند تقصیر اینجانب چه بوده است؟ » .

«هفت شبانه روز است فلان شخص همسایه ات و عائله اش گندم و برنج گیرشان نیامده. در این مدت از بقال سر كوچه خرمای زاهدی نسیه كرده و با آن به سر برده اند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 382
امروز كه رفته است تا باز خرما بگیرد، قبل از آنكه اظهار كند، بقال گفته نسیه ی شما زیاد شده است. او هم بعد از شنیدن این جمله خجالت كشیده تقاضای نسیه كند، دست خالی به خانه برگشته است و امشب خودش و عائله اش بی شام مانده اند. » .

- به خدا قسم من از این جریان بی خبر بودم، اگر می دانستم به احوالش رسیدگی می كردم. » .

- همه ی داد و فریادهای من برای این است كه تو چرا از احوال همسایه ات بی خبر مانده ای؟ چرا هفت شبانه روز آنها به این وضع بگذرانند و تو نفهمی؟ اگر باخبر بودی و اقدام نمی كردی كه تو اصلا مسلمان نبودی، یهودی بودی. » .

- می فرمایید چه كنم؟ .

- پیشخدمت من این مجمعه ی غذا را برمی دارد، همراه هم تا دم در منزل آن مرد بروید، دم در پیشخدمت برگردد و تو در بزن و از او خواهش كن كه امشب با هم شام صرف كنید. این پول را هم بگیر و زیر فرش یا بوریای خانه اش بگذار، و از اینكه درباره ی او كه همسایه ی تو است كوتاهی كرده ای معذرت بخواه. سینی را همان جا بگذار و برگرد. من اینجا نشسته ام و شام نخواهم خورد تا تو برگردی و خبر آن مرد مؤمن را برای من بیاوری.

پیشخدمت سینی بزرگ غذا را كه انواع غذاهای مطبوع در آن بود برداشت و همراه سید جواد روانه شد. دم در پیشخدمت برگشت و سید جواد پس از كسب اجازه وارد شد. صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهی سیدجواد و خواهش او دست به سفره برد. لقمه ای خورد و غذا را مطبوع یافت. حس كرد كه این غذا دست پخت خانه ی سیدجواد، كه عرب بود، نیست، فوراً از غذا دست كشید و گفت:

«این غذا دست پخت عرب نیست، بنابراین از خانه ی شما نیامده. تا نگویی این غذا از كجاست من دست دراز نخواهم كرد. » .

آن مرد خوب حدس زده بود. غذا در خانه ی بحرالعلوم ترتیب داده شده بود. آنها ایرانی الاصل و اهل بروجرد بودند و غذا غذای عرب نبود. سیدجواد هرچه اصرار كرد كه تو غذا بخور، چه كار داری كه این غذا در خانه ی كی ترتیب داده شده، آن مرد قبول نكرد و گفت: «تا نگویی دست دراز نخواهم كرد. » سید جواد چاره ای ندید، ماجرا را از اول تا آخر نقل كرد. آن مرد بعد از شنیدن ماجرا غذا را تناول كرد، اما سخت در شگفت مانده بود. می گفت: «من راز خودم را به احدی نگفته ام، از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 383
نزدیكترین همسایگانم پنهان داشته ام، نمی دانم سید از كجا مطلع شده است! » [1]
سرّ خدا كه عارف سالك به كس نگفت
در حیرتم كه باده فروش از كجا شنید؟ !

[1] . الكنی والالقاب ، محدث قمی، ج /2ص 62.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است