یكی از كارهای انبیا همین بوده است كه این گونه پایگاههای اعتقادی را خراب
كنند تا فرد آزاد شده بتواند آزادانه درباره خود، سرنوشت و اعتقاد خود فكر كند. در
این زمینه مثال زیاد است. برای این كه اجمالا بدانید انسان در حالی كه در زنجیر
یك عادت گرفتار است اصلا نمی تواند درباره آن فكر كند، یك مثال كوچك عرض
می كنم، قیاس بگیرید:
یكی از معاریف صحابه رسول خدا آمد در مقابل حضرت ایستاد و عرض كرد
یا رسول اللّه! من هرچه فكر می كنم می بینم نعمتی كه خدا به وسیله تو بر ما ارزانی
داشت بیش از آن اندازه ای است كه ما تصور می كنیم. ظاهرا این سخن را در وقتی
گفت كه پیغمبر اكرم به دخترشان یا به یك دختر بچه دیگری مهربانی می كرد. بعد
یك جریان قساوت آمیزی را از خودش نقل كرد كه واقعا اسباب حیرت است و خود
او آن وقت حیرت كرده بود كه چگونه بوده است كه چنین كاری را انجام می داده اند.
می گوید: من از كسانی بودم كه تحت تأثیر این عادت قرار گرفته بودم كه دختر را
نباید زنده نگه داشت، دختر مایه ننگ است و این مایه ننگ را باید از میان برد. بعد
نقل می كند كه زنش دختری می زاید و سپس دختر را مخفی می كند و به او می گوید:
من دخترم را از میان بردم. دختر بزرگ می شود، شش هفت ساله می شود. یك روز
این دختر را می آورد به این پدر نشان می دهد به اطمینان این كه اگر ببیند یك چنین
دختر شیرینی دارد دیگر كاری به كارش نخواهد داشت، و بعد همین مرد با چه وضع
قساوت آمیزی این دختر را زنده به گور می كند. می گوید: حالا من می فهمم كه ما چه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 387
جانورهایی بودیم و تو چطور ما را نجات دادی. ما آن وقتی كه این كار را می كردیم،
فكر می كردیم چه كار خوبی داریم می كنیم.