مردم را برای همیشه نمی شود ناآگاه نگه داشت. گذشته از این، خود پیشرفت و
توسعه تمدن خواه ناخواه منجر به یك سلسله بیداریها می شود. ماشین چاپ كه
اختراع شد، مطبوعات خواه ناخواه زیاد می شود. استعمار چه بخواهد چه نخواهد،
افكار پخش می شود، و انواع وسایل ارتباطی دیگری كه هست. این بود كه به فكر
نیرنگ دیگری افتادند و آن این كه آن بال دیگر را خراب كنند. بال دیگر چیست؟
بال اراده، بال احساس شرف و كرامت ذات و این كه من انسان هستم، بال اخلاق. تا
وقتی كه مردم جاهل بودند، برنامه ی فاسد كردن انسانها از نظر اخلاق چندان برای
استعمار مطرح نبود، نیازی به آن نبود. ولی از روزی كه دیدند آگاهی تدریجا دارد
پیدا می شود، نمی شود جلو آگاهی را گرفت و مردم را برای همیشه در بی خبری
گذاشت، گفتند حالا وقت این است كه آن بال دیگر را از مردم بگیریم و آن، بال
اخلاق، بال پاكی و طهارت است. اینجا بود كه به مسئله اشاعه انواع فساد اخلاق ها
به عنوان یك مخدّر و یك امر تخدیر كننده پرداختند. ولی این مسئله را به این نام
نمی گفتند، همان را هم به نام تمدن، پیشرفت و آزادی می گفتند. به نام تمدن و
پیشرفت و آزادی و از راه فساد اخلاق، بی حسی ایجاد می كردند. انسان اگر عالم و
آگاه هم بشود، وقتی كه خُلق و روحیه اش فاسد شد، نه تنها آن آگاهی به سود خود و
جامعه اش نیست، بلكه همان آگاهی بیشتر به زیان جامعه اش تمام می گردد،
می شود: «چون دزدی با چراغ آید گزیده تر برد كالا» . تا روزی كه دزد نبود چراغ
نداشت، از روزی كه چراغ پیدا كرد دزدش كردند كه از آن چراغ به نفع دزدی
استفاده كند. این برنامه ای بود كه اشخاص آگاه متوجه آن بودند.