در
کتابخانه
بازدید : 602277تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand دیباجه دیباجه
Expand اهداف روحانیت در مبارزات*  اهداف روحانیت در مبارزات*
Expand مفهوم آزادی عقیده مفهوم آزادی عقیده
Expand تحلیل انقلاب ایران (1) تحلیل انقلاب ایران (1)
Expand تحلیل انقلاب ایران (2) تحلیل انقلاب ایران (2)
Collapse آینده انقلاب اسلامی ایران آینده انقلاب اسلامی ایران
Expand ماهیت انقلاب ایران ماهیت انقلاب ایران
Expand ریشه های انقلاب اسلامی ریشه های انقلاب اسلامی
Expand عدالت اجتماعی عدالت اجتماعی
Expand استقلال و آزادی استقلال و آزادی
Expand معنویت در انقلاب اسلامی معنویت در انقلاب اسلامی
Collapse روحانیت و انقلاب اسلامی روحانیت و انقلاب اسلامی
Expand وظایف حوزه های علمیه وظایف حوزه های علمیه
Expand نقش زن در جمهوری اسلامی نقش زن در جمهوری اسلامی
نقش بانوان در تاریخ معاصر ایران
درباره ی جمهوری اسلامی
مصاحبه مطبوعاتی
جمهوری اسلامی- انتقادها
مصاحبه تلویزیونی (1)
مصاحبه تلویزیونی (2)
مصاحبه تلویزیونی (3)
Expand بخش ضمیمه: آزادی عقیده بخش ضمیمه: آزادی عقیده
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
خدا مرحوم آیت اللّه بروجردی را رحمت كند، این بیان از ایشان است؛ می فرمودند در آن دوره این طور بود كه مردی از مدینه بلند می شد و مثلا به اقصی بلاد خراسان می رفت. حال این كیست؟ كسی است كه می گویند از صحابه پیغمبر است و پیغمبر را ملاقات كرده. دهها هزار نفر دورش را می گرفتند: تو را به خدا آیا تو پیغمبر را ملاقات كردی، تو خدمت پیغمبر رسیدی؟ بله. یك حدیث از پیغمبر بگو كه خودت از لبهای پیغمبر شنیدی؛ بگو تا ما بنویسیم و یادداشت كنیم. این برایشان یك بركت بزرگ بود. البته افراد متدین حاضر نبودند حرف خلافی بگویند. اگر چیزی از پیغمبر می دانستند برای مردم می گفتند و اگر نمی دانستند نمی گفتند. حال، همه این صحابه هم كه هفت سال، هشت سال، ده سال با پیغمبر نبودند، خیلی از اینها در سال آخر یا دو سال آخر عمر پیغمبر مسلمان شده بودند و از پیغمبر پنج یا ده حدیث حفظ بودند، چند تا قصه از پیغمبر می دانستند ولی اینقدر مردم هجوم می آوردند كه آنهایی كه اندكی ضعیف الایمان بودند یك چیزهایی هم لا به لای آن از خودشان می گذاشتند.
دوستی داشتیم كه در كشاورزی تخصص داشت، گفت در یك باغ كشاورزی بودیم، شخصی پیوسته از من سؤال می كرد كه این چیست و آن چیست؟ من آن مقداری كه می دانستم گفتم. باز سؤال می كرد. گفتم اگر از این بیشتر از من بپرسی مجبورم دروغ بگویم، دیگر از من نپرس. آن چیزی كه من می دانستم همین قدر است. حالا همه این جور نیستند كه یك مقدار معلومات كه دارند همان را بگویند، اگر بیشتر سؤال كردند بگوید از این بیشتر نپرس، اگر بیشتر بپرسی مجبورم دروغ بگویم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است