می توان گفت معنویت در این حد كه همه آن را قبول دارند یك مفهوم منفی است،
یعنی منظور از آن نبودنِ یك سلسله از امور است؛ اگر جامعه انسانی و افراد آن به
مرحله ای برسند كه خودپرست، خودخواه و سودجو نباشند، تعصب نژادی،
منطقه ای و حتی مذهبی نداشته باشند، این نیستیها به عنوان معنویت به حساب
می آیند. بر اساس این تلقی از معنویت، اگر این قیدها نباشد در آن صورت افراد
جامعه بشری همه برادر وار به صورت «ما» زندگی خواهند كرد و «منیّت» بكلی از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 252
بین می رود.
در اینجا نكته ی جالبی وجود دارد. اگر از پیروان این طرز تفكر سؤال كنیم كه
چگونه می توان این معنویت منفی را ایجاد كرد، می گویند: بشر در ذات خودش این
صفات را ندارد و یك موجود اجتماعی- و یا به تعبیر ماركس ژنریك- است. اگر
بپرسیم: پس خودخواهی و سودجویی و خودپرستی و. . . از كجا پیدا می شود،
خواهند گفت: ریشه ی همه ی اینها در مالكیت است. بشر ابتدا به صورت یك «كل» و در
یك وحدت زندگی می كرد، مرزی میان خود و دیگران قائل نبود، احساس من و تو
نمی كرد. اما از وقتی كه مالكیت پیدا شد، انانیّت و منیّت هم پیدا شد، و اگر بتوانیم
مالكیت را از میان ببریم معنویت نیز- البته با تعریفی كه كردیم- حكمفرما خواهد
شد.
مالكیت یعنی این كه اشیاء و ابزارهای زندگی و سازندگی به انسان تعلق داشته
باشد. وقتی مردم بگویند: خانه ی من، اتومبیل من، مغازه ی من، سرمایه ی من. . . این تعلق
اشیاء به انسانها، آنها را به صورت من هایی جدا از یكدیگر درمی آورد. وقتی این
تعلقها در كار نبود، وقتی كه به عوض من «ما» در كار بود، معنویت در كار خواهد
بود.
به این ترتیب در این نوع اخلاق، نه نام خدا در میان است، نه نام غیب و
ماوراءالطبیعه و نه نام پیامبر و دین و ایمان. معنویت اخلاقی یعنی این كه انانیّت و
منیّت از بین برود، جانها با یكدیگر متحد شوند و اتحاد و وحدت در كار بیاید.