تعبیری است كه همه با آن آشنا هستیم: خودباختگی، كه اصل خودباختگی یك
تعبیر قرآنی است: خسران نفس، خود را باختن. خودباختگی حالتی است روحی
در انسان كه واقعا انسان حالتی پیدا می كند كه خودش خودش را می بازد یعنی تمام
قوا و نیروها و استعدادهایی كه دارد وضعی پیدا می كند كه گویی چیزی ندارد. اگر
یك بیمار در بیماری خود خودش را ببازد، معتقد شود كه مرضش خیلی خطرناك
است و دیگر معالجات برای او سودی ندارد، ولو آن بیماری بیماری مهلكی نباشد،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 213
این بیمار بعید است خوب شود، چون خودش معتقد شده كه من خوب نمی شوم، من
می میرم. اگر این فكر در یك بیمار پیدا شود كه من می میرم، من خوب شدنی نیستم،
این دواها را بیخود به من می دهید، این آمپولها را بیخود به من می زنید، این رژیمها
را بیخود عمل می كنید، من مردنی هستم؛ به هر نسبت كه معتقد باشد كه می میرد
احتمال شفا در او ضعیف تر است. بر عكس اگر بیماری معتقد شود كه بیماری من
چیزی نیست، و واقعا معتقد باشد و ایمان داشته باشد كه من خوب می شوم، این یك
مدد فوق العاده به خوب شدن اوست. معالجات روانی در دنیای امروز هم معمول
است، یعنی حتی در بیماریهای جسمی از راه روانی معالجه می كنند، از راه تلقین و
القاء، از راه معتقد كردن و مؤمن كردن بیمار به این كه تو خوب می شوی. یك طبیب
اگر ناشی گری كند و در مقابل بیمار اظهار نگرانی كند كه مرضت خیلی خطرناك
است (برای این كه می خواهد شأن خودش را بالا ببرد كه اگر تو را معالجه كردم هنر
بزرگی كرده ام) بزرگترین خیانتها را به این بیمار كرده است.
اختصاص به بیماری ندارد. یك پهلوان وقتی كه با رقیب خودش روبرو
می شود اگر از اول خودش را ببازد، بگوید من در مقابل این كاره ای نیستم، من كجا و
این كجا، او دیگر از نیروی خودش نمی تواند استفاده كند زیرا نیمی یا دو ثلث از
نیروی خودش را از دست می دهد. چه جمله عالی ای دارد امیرالمؤمنین! می فرماید:
من در میدان جنگ با هر كسی كه روبرو شدم خودش در مغلوب شدن خودش به من
كمك كرد، یعنی نیرویش را از دست داد؛ چون علی را همه شناخته بودند كه علی
هیچ وقت با هیچ كس روبرو نشده است كه شكست بخورد، خلاصه از زیرِ دست
علی كسی سالم بیرون نمی آید. اگر حریف نمی شناخت كه این علی است
می توانست یك كرّ و فرّی بكند، ولی اگر می فهمید علی است خودش را می باخت.
می فرمود با هر كه روبرو شدم خودش من را كمك داد، برای این كه خودش را
می باخت، اعتماد و ایمان به خودش را از دست می داد.
و در هر موردی چنین است. یك دانش آموز یا دانشجو اگر معتقد باشد من
چیزی نمی شوم (ما كه چیزی نخواهیم شد) او دیگر چیزی نخواهد شد. اما اگر معتقد
باشد كه من چیزی خواهم شد، من چنین و چنان خواهم شد، هر چه كه اعتمادش به
خودش بیشتر باشد احتمال ترقی در او بیشتر است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 214