در
کتابخانه
بازدید : 601343تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand دیباجه دیباجه
Expand اهداف روحانیت در مبارزات*  اهداف روحانیت در مبارزات*
Expand مفهوم آزادی عقیده مفهوم آزادی عقیده
Expand تحلیل انقلاب ایران (1) تحلیل انقلاب ایران (1)
Collapse تحلیل انقلاب ایران (2) تحلیل انقلاب ایران (2)
Expand آینده انقلاب اسلامی ایران آینده انقلاب اسلامی ایران
Expand بخش ضمیمه: آزادی عقیده بخش ضمیمه: آزادی عقیده
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سؤال: به عقیده من اگر قرار باشد سهمی به اقلیتها بدهند آزادی بزرگترین سهم آنهاست.
پاسخ: قبول داریم. اگر سهمی هم نمی داشتند آزادی را باید به آنها می دادیم تا چه رسد كه به قول شما سهمی هم داشته اند.
سؤال: آیا تعبیر «رهبر انقلاب» و اطلاق این عنوان به آقای خمینی بیشتر به مصلحت و به واقع نزدیك تر است یا تعبیر رهبری انقلاب و عدم اختصاص این رهبری به شخص واحد و شركت دادن همه كسانی كه در رهبری شركت داشتند و دائما با خود آقای خمینی همكاری و همگامی داشته اند و دارند؟
پاسخ: من جواب این سؤال را در ضمن عرایض خودم گفتم. اگر قرار بود رهبر انقلاب را انتخاب كنیم جای این حرف بود كه ما یك فرد را به عنوان رهبر انتخاب كنیم یا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 181
مثلا یك شورا را؟ ولی خوشبختانه وضع انقلاب ما طوری بود كه خود به خود، خود انقلاب رهبر برای خودش انتخاب كرد نه این كه افراد رهبر را انتخاب كردند. این سؤال در وقتی درست است كه افراد و گروهها می نشستند رأی می دادند و یك رهبر انتخاب می كردند، بعد جای این حرف بود كه آیا بهتر این بود كه چند نفر رهبر باشند (مثلا مراجع دیگر هم در رهبری شریك باشند) یا یك نفر. ولی اصلا خود انقلاب و جریانْ رهبر را انتخاب كرد، یعنی انتخابْ طبیعی بود (مثل «انتخاب طبیعی» كه در علوم طبیعی می گویند) و به صورت یك انتخاب طبیعی رهبر انتخاب شد. دیگر جای این حرفها نیست، یعنی كسانی كه در سطح رهبری قرار نگرفتند خود به خود جریان انقلاب آنها را پشت سر گذاشت نه این كه افرادی با رأی دادنْ آنها را عقب زدند.
سؤال: مراتب اشتراك و احتمالا اختلاف عرفان و اسلام چیست؟
پاسخ: از بحث ما خارج است و بهتر این است كه درباره این موضوع بحث نكنیم و بحث دامنه داری است. در كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران بحثی را به خدمات علمی و فرهنگی ایرانیان اختصاص دادیم و یك بحثش اختصاص به عرفان و تصوف دارد؛ در ابتدای آن تا اندازه ای درباره این موضوع بحث شده است.
سؤال: آیا تناقضی بین مذهب و سوسیالیسم وجود ندارد و می توان بین این دو توازن و ارتباطی برقرار نمود؟ (از فرمایشات آقای عزالدین حسینی [1]) .
پاسخ: نمی دانم این سؤال از كردستان آمده یا از همین جا (خنده استاد) ؟ این را هم اجازه بدهید یك وقت دیگر بحث كنیم. از خود سوسیالیسم تعبیرها و تعریفهای مختلفی شده است. اگر ما سوسیالیسم را این طور تعریف كنیم: «یك مسلك اجتماعی كه برای اجتماع نوعی اولویت نسبت به فرد قائل است» خود اسلام طرفدار نوعی سوسیالیسم است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 182
سؤال: پیشنهاد می شود به منظور پی گیری هدف انقلاب اسلامی و زنده نگه داشتن ایدئولوژی اسلام یكی از اصول عملی اسلام كه فراموش شده است یعنی نماز جمعه اقامه شود.
پاسخ: بسیار پیشنهاد بجایی است. از شما چه پنهان كه من در این سفرهای اخیری كه به قم رفته ام دو سه بار با خود امام خمینی این مسئله را مطرح كردم و به ایشان عرض كردم كه الان وقت این است كه نماز جمعه وسیله شما احیا شود برای این كه شما الان امام مبسوط الید هستید. در گذشته كه نماز جمعه خوانده نمی شد دلیلش این بود كه نماز جمعه نماز حكومتی است، نمازی است كه امام مبسوط الید باید بخواند و بنابراین الان شرایطش جمع شده و باید شما بخوانید. البته ایشان هم برخی عذرهای فردی و شخصی داشتند كه آن عذرها را ذكر می كردند اگرچه من قانع نشدم و امیدوار هستم كه ایشان را قانع كنیم و با دوستان و رفقای دیگر هم صحبت كردم كه آنها هم بروند با ایشان صحبت كنند و این كار حتما ان شاء اللّه باید بشود و از ایشان هم باید شروع شود. اگر ایشان این كار را شروع كنند آنوقت در همه شهرهای دیگر ایران هم خواهد شد.
سؤال: برای جلوگیری از شكاف در كادر رهبری و ادامه همكاری و همگامی كه از لوازم اولیه به ثمر رسیدن انقلاب است چه تدابیری باید اندیشید و چه پیشنهادها و درخواستهای عملی می توان از زعمای قوم خواست و به قم در وضع خاص فعلی فرستاد.
پاسخ: قاعده اش این است كه هر كس پیشنهادهای خودش را بنویسد، بعد در یك محلی مثلا همین جا دفتری معین كنید این پیشنهادها جمع آوری شود، بعد از آنها نتیجه گیری و خلاصه گیری و در چند پیشنهاد پخته شود و بعد آنها را بفرستیم.
سؤال: علت این كه این اشتباه پیش می آید و می توانند اسلام را در خدمت مبارزه تبلیغ كنند و بقبولانند این است كه حقیقتا اسلام راستین بدون مبارزه مستمر و پی گیر پیاده نمی شود و یك مسلمان واقعی جز در زمان حكومت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 183
عدل الهی ناگزیر است دائما مبارزه نماید.
پاسخ: این بیان البته بیان خوب و درستی است كه اسلام بدون آن كه از عنصر مبارزه - كه همان جهاد و امر به معروف و نهی از منكر است- استفاده كند [به اهدافش نمی رسد] و معنایش این است كه اصل جهاد و امر به معروف و نهی از منكر همیشه باید زنده باشد و هیچ وقت نباید تعطیل شود. ولی آنچه كه ما انكار و نفی كردیم این است كه ما اسلام را فقط در جهاد خلاصه كنیم كه اسلام یعنی جهاد و جهاد هم یعنی اسلام. این معنایش چشم پوشی از سایر ارزشهای اسلامی است. در مقام مثال مثل این است كه حلوا را از آرد و شكر و روغن به وجود می آورند؛ كسی از بس حلوای بی شكر به او داده اند بگوید حلوا یعنی شكر و شكر یعنی حلوا، من غیر از این قبول ندارم. به او می گوییم درست است كه به شما این قدر حلوای بی شكر داده اند كه حساسیت پیدا كرده ای، اما این هم درست نیست كه حلوا یعنی شكر و شكر یعنی حلوا. حلوا یعنی تركیبی كه یك جزء اساسی اش شكر است. از بس كه مسئله جهاد و امر به معروف و نهی از منكر در جامعه ما طرد شده بود و از این جهت تشنگی كشیدیم حالا به یك حالت افراطی كشیده شده ایم؛ حالا كه جهاد و امر به معروف را دیده ایم و مزه اش را چشیده ایم یكدفعه می خواهیم از همه چیزِ دیگر صرف نظر كنیم، می گوییم اسلام یعنی جهاد و جهاد هم یعنی اسلام و همه چیز اسلام را هم با همین یك معیار باید حساب كرد. این اشتباه است.
سؤال: همزمان با انهدام بنیادهای نادرست طاغوتی باید چه رهنمودها و خط مشی ها و ضوابط و تحركی به جامعه ی به فساد كشیده یا گروه تحصیل كرده ی به فساد كشیده شده، از طرف رهبران ارائه شود كه خلئی در پیشرفت انقلاب به وجود نیاید و مردم را از شور نیندازد.
پاسخ: این هم سؤال خوبی است. انقلاب در هر مرحله ای نیازمند به یك شعار جدید متناسب با آن مرحله است و اگر رهبر یا رهبران اشتباه كنند و شعاری كه متناسب با یك مرحله بوده و زمانش گذشته است بعد از انقضای زمانش باز بخواهند همان شعار را تكرار كنند مسلّم انقلاب مواجه با شكست می شود، بلكه باید نیازهای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 184
جدید را كشف كنند و بعد شعارهای جدید را متناسب با نیازهای جدید طرح كنند.

علت این كه نهضت ملی شدن صنعت نفت شكست خورد این بود كه این نهضت یك شعار بیشتر نداشت و آن این كه صنعت نفت باید ملی شود. صنعت نفت كه ملی شد قهرا دیگر این شعار از جاذبه می افتد، وقتی شعار از جاذبه افتاد مردم از شور و حركت می افتند. بعد از آن مردم شعار جدیدی لازم داشتند كه بتوانند این نهضت را ادامه بدهند و اگر بعد از ملی شدن صنعت نفت شعارهای جدیدی كه همان شور ملی شدن صنعت نفت را داشت مطرح می شد و ملت با همان شور حركت می كرد شاید دشمن موفق نمی شد كه كودتای 28 مرداد را انجام بدهد. در این نهضت هم همین طور است. مثلا قبل از رفتن شاه قوی ترین شعارها مسئله رفتن شاه بود و دیدیم كه این شعار چقدر قوی بود. با رفتن شاه دیگر این شعار ارزش خودش را از دست داده، دیگر حالا «مرگ بر شاه» هیچ تحریكی ندارد و هیچ شوری بر نمی انگیزد. ما الان در مرحله بعد از مرحله «مرگ بر شاه» هستیم، در این مرحله باید شعارهای جدیدی مطرح شود و این شعارها هم باید متناسب با نیازهای جدید باشد. مثلا این شعاری كه اخیرا مطرح شد [2] كه تمام مردم محروم و مستضعف باید دارای مسكن شوند یك مسئله جدید است و از این گونه مسائل زیاد است. نیازها باید تشخیص داده شود و بر اساس آن نیازها شعارهای جدید مطرح گردد و مردم را باید به حركت درآورد تا این كه به مرحله نهایی ان شاء اللّه برسیم.
سؤال: این كه فرمودند اگر خدا نباشد مردم عدالت را نمی خواهند، به نظر من صحیح نیست، مردم در هر حال خواهان عدالت هستند منتها فقط در سایه مكتب خداپرستی است كه می بینند به بهترین وجهی عدالت تأمین می شود.
پاسخ: من عرض نكردم كه مردم به طور كلی عدالت را در سایه خدا می خواهند و اگر خدا نباشد عدالت را نمی خواهند. مردم عدالت را به هر حال می خواهند و نمی خواهند زیر بار ظلم بروند. مقصود من این بود كه در ایران ما و در اكثریت این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 185
مردم، عدالت را هم كه خود فی حد ذاته یك ارزش است در سایه آن ارزش می خواستند و علت این كه این نهضتِ عدالت خواهی ما اوج گرفت این بود كه در عین این كه عدالت خواهی بود خدا خواهی و اسلام خواهی بود، و الّا من هرگز نگفتم كه مردم دنیا به طور كلی عدالت را در سایه خدا می خواهند، اگر مسئله خدا مطرح نباشد عدالت را نمی خواهند. در ایران ما متناسب با روحیه ایرانی آنهم در قشر عظیمی از مردم ما كه حتما اكثریت مردم ما هستند عدالت را به عنوان یك ارزش در ظلّ یك ارزش بزرگتر- كه خدا بود- می خواستند و مردم ما آنجا كه می دیدند میان این دو تفكیك می شود، می خواهند عدالت را به او بدهند ولی خدا را از او بگیرند چنین عدالتی را نمی خواستند. اگر به مردم ما می گفتند ما می خواهیم عدالت را به تو بدهیم به قیمت این كه اسلام را از تو بگیریم، ملت ما قبول نمی كرد؛ حاضر بود با همان ظلم بسازد ولی اسلامش را- تا همان اندازه ای كه داشت- از دست ندهد.
- عدالت واقعی اصلا پذیرش خداست، یعنی اگر كسی خدا را نپذیرد اصلا عدالت را نپذیرفته.
پاسخ: آن بحث دیگری است، حرف شما را قبول دارم ولی جای بحث بیشتری است.
سؤال: فرمودید نشر كتب ضلال در اسلام ممنوع است، آیا این بدان معناست كه از نشر كتبی كه از این دسته اند جلوگیری یا این كتب سانسور شود یا با این قبیل انتشارات از طریق نشر كتبی در زمینه بی اثر ساختن آثار ضلال مبارزه شود؟ اهمیت امر از این جهت است كه طریقه اول موجب اختناق خواهد بود- كه خود به آن اشاره فرمودید- و دومی دارای اثر تدریجی.
پاسخ: خیال می كنم آنچه قبلا عرض كردم كافی بود. من اول كتابها را دو دسته كردم:

یكی كتابهایی كه ولو ضد دین، ضد اسلام، ضد خداست ولی بر اساس یك منطق است، واقعا یك كسی به یك طرز تفكر خاصی رسیده، طرز تفكر خودش را دارد عرضه می دارد كه این امر زیاد است، یعنی ما واقعا احساس می كنیم كه بعضی افراد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 186
بر ضد خدا، بر ضد اسلام، بر ضد پیغمبر حرف می زنند ولی در حرف زدن خودشان صداقت دارند یعنی این گونه فكر می كنند. این است كه راه مبارزه با او ارشاد و هدایت و منطق صحیح عرضه كردن است. ولی در دسته دومْ مسئله این نیست، مسئله اغفال و دروغ است. من مثال به خود حكومت می زنم. فرض كنید كسی می آید یك كتاب درباره آقای مهندس بازرگان به عنوان رئیس حكومت می نویسد و دهها دروغ واضح و بیّن به او نسبت می دهد. آیا شما می گویید آزادی ایجاب می كند كه ما اجازه بدهیم این دروغها در میان مردم پخش شود؟ این خیانت به مردمِ دیگر است. یك وقت كسی به كار مهندس بازرگان ایراد می گیرد كه من به فلان كاری كه كردی انتقاد دارم، به فلان روش تو ایراد دارم و دلیل من این است. او باید حرف خودش را بگوید. ولی كسی می آید دروغ می بندد كه من خبر دارم دیشب ساعت 2 بعد از نیمه شب مهندس بازرگان با فلان سفیر در فلان نقطه ملاقات كرد و با هم قول و قرار گذاشتند. اینها را می گوید برای این كه می خواهد آشوب در مردم ایجاد كند. حال آیا چون كشور ما آزاد است بگذاریم او حرفهای خودش را در میان مردم پخش كند كه اگر ما جلو دروغ و اغفال را بگیریم سانسور كرده ایم؟ دروغ و خیانت را باید سانسور كرد. به نام آزادی فكر و عقیده نباید آزادی دروغ در میان مردم رایج شود. آیا منطقی است كه دروغ و جعل و افترا در میان مردم رایج باشد؟
سؤال: آیا آرمان خواهی انسان كه همیشه از وضع موجود به طرف وضع بهتر حركت می كند لزوم مبارزه در همه حال را نمی رساند زیرا در وضع خوب همیشه وضع بهتر از آن را هم می توان تصور كرد.
پاسخ: بسیار حرف خوبی است و نظر ما را خوب تأیید می كند. مسئله تكامل و مسئله آرمان خواهی است و این كه عامل و راننده و سوق دهنده انسان به سوی كمال چیست. نظریه ما همین است. ما هم معتقد هستیم به این كه انسان به صورت لایتناهی آفریده شده یعنی در انسان آرمان لایتناهی هست یعنی هر وضعی كه داشته باشد باز برتر و بالاترش را می خواهد، بر اساس اصلی كه در قرآن هم هست و ریشه علمی و فلسفی دقیقی هم دارد و آن این است كه انسان تنها با رسیدن به خدا و كمال مطلق الهی است كه دیگر حالت بیزاری در او به وجود نمی آید و میل به این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 187
كه از آنجا دور شود در او پیدا نمی شود (اَلَّذینَ امَنوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ اَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ [3]) و الّا هر چیز دیگری داشته باشد به دلیل این كه كمال لایتناهی می خواهد باز بیشترش را می خواهد. حتی این كه انسانها در ثروت طلبی به این حالت می رسند كه هر چه ثروت جمع كنند باز می خواهند بیشتر از آن را جمع كنند و همین طور در قدرت طلبی، این امر مسیر انحرافیِ همان كمال خواهی انسان است.
این نظر، نظر درستی است. ولی دیگران این طور نظر نمی دهند كه انسان بالذات آرمان خواه است، بلكه می گویند انسان باید در مقابل ضد خودش قرار بگیرد، زیرا همیشه ضدی در حالی كه ضدش را نفی می كند و آن این را نفی می كند، بدون این كه خودش كمال را بخواهد به مرحله كمال بالاتر می غلتد. فكر آرمان خواهی اگر برای انسان اصالت قائل باشیم- كه آقای مهندس بازرگان در كتاب ذره بی انتها این مطلب را خوب تحلیل و بیان كرده اند- یك فكر الهی است. اما تكامل دیالكتیكی می خواهد بگوید طبیعت مسیر كمال خواهی را طی نمی كند، جامعه مسیر كمال خواهی را طی نمی كند، انسان مسیر كمال خواهی را طی نمی كند یعنی در انسان این گرایش به سوی كمال نیست بلكه آنچه كه وجود دارد و ناموس طبیعت است جنگیدن اضداد با یكدیگر است ولی این جنگیدن اضداد با یكدیگر بدون این كه اینها مرحله عالی تر را بخواهند، خود به خود به مرحله عالی تر می غلتد، تز و آنتی تز و سنتز این گونه است، نه این كه تز به سوی سنتز حركت می كند.
یك وقت ما می گوییم اگر شی ء سه مرحله را طی می كند آن مرحله اول از ابتدا به سوی مرحله آخر است یعنی جهت دار است، یك حركت جهت دار را انجام می دهد، به سوی آن مرحله عالی تر حركت می كند. این، نظریه الهی تكامل است و آنچه كه اینجا بیان كردند منطبق با این نظریه است كه ما قبول داریم. كسی می گوید خیر، اصلا جهت و جهت داری در حركتهای تكاملی وجود ندارد. این شی ء كه وجود دارد ضدش در درونش وجود پیدا می كند، این ضد كارش فقط جنگیدن با این است و می خواهد این را از بین ببرد، بعد از این كه مدتی با هم جنگیدند حالت سومی به طور خود به خود و قهری پیدا می شود كه آن مرحله ی بعد خود به خود كاملتر از مرحله قبلی است، یعنی كمال پیدا می شود بدون این كه آن ناقص آن كامل را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 188
خواسته باشد، به صورت ناخواسته پیدا می شود. ما این تز را نفی می كنیم. آنچه كه شما بیان كردید تز ما را تأیید می كند.
سؤال: مسئله آزادی كه طرح شد، با توجه به آیه لا اِكْراهَ فِی الدّین چه وضعی پیدا می كند؟
پاسخ: آیه ی لا اِكْراهَ فِی الدّین تأیید آزادی است نه نفی آزادی. اگر ما می گفتیم در اسلام آزادی نیست، شما باید می گفتید با توجه به آیه لا اِكْراهَ فِی الدّین شما چه می گویید؟ اگر «اَلْاِكْراهُ فِی الدّین» می بود باید شما این سؤال را می كردید.
- مقصود قسمت بعد آیه است: قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ.
پاسخ:
می گوید به دلیل این كه راه از چاه روشن است احتیاجی به اجبار نیست.

اجبار در مرحله عقیده نیست ولی در مرحله از بین بردن موانع آزادی هست، یعنی اجبار برای ایجاد كردن آزادی هست. مثلا رژیم و نظامی حكومت می كند كه با حكومت ظالمانه ی این نظام هیچ فكری را اجازه نمی دهند عرضه بداریم. اینجا چه باید بكنیم؟ باید با زور این نظام حاكم را برداریم تا مردم بتوانند آزادانه راه خودشان را انتخاب كنند و «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» تحقق یابد و آشكار شود كه راه چیست چاه چیست. وقتی كه مردم را در یك وضع نگه می دارند و مردم خیال می كنند جز همین راهی كه اینها می روند راه دیگری وجود ندارد، باید به اجبار آن وضع را عوض كرد و برای مردم حالتی ایجاد كرد كه دو راه را در مقابل خودشان ببینند و انتخاب كنند.
این آیه در مدینه نازل شد. قرآن [گویی از زبان انصار] می گوید حالا كه ما در مدینه آزادی داریم و عقاید خودمان را آزادانه می توانیم تبلیغ كنیم دیگر نباید كسی را در این زمینه اجبار كنیم. شأن نزول این آیه این است كه مسلمینی كه در مدینه بودند (یعنی انصار) قبلا كه بت پرست و بی سواد بودند، در جوار یهودیهای مدینه بودند. یهودیها نسبت به اینها مردمی با فرهنگ و باسواد و «اهل كتاب» بودند و ضمنا دعا می دادند و جادوگری می كردند. مردم بت پرست در عین حال به اینها یك نوع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 189
اعتقادی هم داشتند. گاهی بچه هایشان را از كوچكی می فرستادند در خانه یهودیها كه در آنجا با سواد و تربیت شوند و این بچه ها علاقه مند می شدند و مذهب یهود را هم می گرفتند. بعد كه اسلام آمد در مدینه و مردم مدینه مسلمان شدند بسیاری از آن بچه ها كه در خانه یهودیها پرورش پیدا كرده بودند علاقه مند به اینها بودند و وقتی كه قرار شد یهودیها جلای وطن كنند و از مدینه بروند این بچه ها گفتند ما با اینها می رویم، به خانه شما نمی آییم. پدران اینها آمدند به پیغمبر گفتند تكلیف ما با این بچه ها چیست؟ آیا می توانیم اینها را مجبور كنیم به این كه بمانند و اسلام را انتخاب كنند؟ فرمود: نه. این آیه اینجا نازل شد. لا اِكْراهَ فِی الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ [4].

اجباری نیست، راه راست از راه كج آشكار است. شما اسلام را به بچه هایتان عرضه بدارید، مایل بودند اسلام را انتخاب كنند بكنند، مایل هم نبودند و خواستند همراه یهودیها بروند، بروند.
سؤال: اسلام نیز وسیله ای برای انقلاب و مبارزه در راه انقلاب است، این صحیح است ولی انقلاب به معنا و مفهوم واقعی، یعنی انسان واقعا دگرگون و منقلب شود و مرتب از حالت پست به حالت عالی و از عالی به عالی تر دگرگون شود و این حالت انقلابی و از درونْ تحول و انقلاب دائمی پیدا كردن یك اصل مورد تأیید اسلام است.
پاسخ: همان تكامل را به صورت انقلاب ذكر كرده اند كه من قبول دارم. انقلاب به معنای از یك درجه ی دانی به درجه ی عالی رفتن كه اسمش مبارزه نیست. بحث سر مبارزه بود. اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی كه عرض كردم این بود كه اسلام انقلابی را افرادی به این شكل مطرح می كنند كه اسلام یك هدف بیشتر ندارد و آن مبارزه است و مقصودشان از «مبارزه» مبارزه یك گروه با گروه دیگر است. می خواستم عرض كنم كه خیر، در اسلام مبارزه گروهی با گروه دیگر، مبارزه با گروه ستمگر وجود دارد ولی این معنایش این نیست كه اسلام چیزی جز مبارزه گروهی با گروهی نیست. من این را انكار كردم و الّا آن تعبیری كه شما از انقلاب كردید (از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 190
مرحله ی دانی تر به مرحله ی بالاتر رفتن) حرفی در باره آن ندارم، آن همان تكامل است.
سؤال: آیا مذهب تشیع منحصرا انقلابی است یا اسلام دین مبارزه است؟ در صورت دوم پس چرا سایر فرق اسلامی انقلابی نیستند؟
پاسخ: سایر فرق اسلامی را نمی شود زیاد محكوم كرد، به دلیل این كه حركتها و نهضتهای اسلامی انقلابی، همین الان در همه كشورهای اسلامی وجود دارد. شما بروید در تركیه، الان چنین حركتی در میان گروهی وجود دارد و گروه خوبی هم هستند. در افغانستان خودمان [5] الان وجود دارد. همین طور در كشورهای عربی. در مصر از دیرباز نهضت اسلامی وجود داشته. نهضت اخوان المسلمین اگرچه به آن خلوص و صفای اوّلی خودش باقی نمانده، یك نهضت اسلامی انقلابی است. شیخ حسن بنّاء كه مؤسس اخوان المسلمین بود بسیار مرد با ارزشی بود و یك حركت انقلابی بسیار عالی در مصر به وجود آورد كه در سایر كشورهای اسلامی نفوذ كرد.

اطلاعات ما متأسفانه ضعیف است و در این زمینه چه خوب است كه مطالعه شود.

الان در اندونزی یك نهضت اسلامی قوی وجود دارد، در فیلیپین نهضت اسلامی وجود دارد. كم و بیش در همه كشورهای اسلامی نهضت اسلامی وجود دارد. ولی در هیچ كشوری نهضت اسلامی به قوّت و نیرومندی نهضت اسلامی كه در ایران وجود پیدا كرد [نیست. ] در گذشته هم همین طور بوده، یعنی نهضتهایی به عمق و قوّت نهضتهای اسلامی كه در ایران و در شیعه پیدا شده در جاهای دیگر پیدا نشده.

نهضتی به عمق نهضت تنباكو در جای دیگر ما سراغ نداریم. یا نهضتی از قبیل نهضت مشروطیت كه رژیمی را به رژیم دیگری تبدیل كرد. یا نهضت ملی شدن صنعت نفت كه می دانیم روحانیت سهم عظیمی در آن داشت. یا نهضت استقلال عراق. اصلا استقلال عراق مدیون نهضت اسلامی عراق به رهبری مرحوم آیت اللّه میرزا محمد تقی شیرازی است. تا برسیم به نهضت اخیر ایران.
البته در شیعه به دو دلیل این گونه است: یك دلیل این كه شیعه به اسلام واقعی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 191
نزدیك تر است از اهل تسنن یعنی در شیعه انحراف از اسلام خیلی كمتر است تا اهل تسنن. البته در شیعه ی اصلی كه هیچ انحرافی نیست، مقصودم تشیعی است كه امروز در دست ماست.
[دلیل دیگر، استقلال روحانیت شیعه است. كتابی است به نام روحانیت] [6] پیشرو در نهضت مشروطیت كه كتاب خوبی است و [نویسنده آن ] یك نفر آمریكایی است كه مسلمان شده. آقایانی كه در [خارج ] بوده اند مثل آقای دكتر یزدی كه اینجا هستند او را بهتر از من می شناسند. به هر حال من كتابش را خوانده ام خودش را نمی شناسم. در این كتاب این موضوع را خوب تشریح كرده كه روحانیت در شیعه از ابتدا مستقل از دستگاههای حكومتی بوده و شیعه هیچ وقت این اصل را نپذیرفته كه اولی الامر را بر هر حاكمی تطبیق كند. آیه قرآن كه فرمود: یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنوا اَطیعُوا اللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ [7] شیعه از اول، خلفای به ناحق را اولی الامر ندانست یعنی ولایت امر آنها را انكار كرد و تشیع و روحانیت شیعه از اساس بر انكار حقانیت این حكومتهای موجود است. در نتیجه روحانیت در شیعه همیشه یك نهاد متكی به مردم بوده، از بودجه مردم ارتزاق كرده نه از بودجه دولت، و از دولت هیچ وقت ابلاغ نگرفته است.
شخصیتهای بزرگی در میان اهل تسنن بودند اما نظام اجتماعی شان اقتضا می كرده كه اینها زیر بلیت حكام باشند. مردی مثل شیخ محمد عبدُه را جامعه زمانی قبول می كرد كه خدیو عباس ابلاغ مفتی بودنش را صادر كند. شیخ محمود شلتوت در زمان ما- كه واقعا مرد بزرگی بوده و به شیعه هم خیلی خدمت كرده- اگر عبدالناصر به او ابلاغ نمی داد كسی او را به عنوان یك مفتی قبول نمی كرد. در دفترش هم كه نشسته بود عكس عبدالناصر بالا سرش بود، مثل یك نوكر دولت بود. اگر در مجالس رسمی وارد می شد حداكثر این بود كه هم ردیف رئیس دیوان عالی كشور یا دادستان كل كشور بنشیند؛ در صورتی كه شما می بینید حتی در همین دوره های اخیر یك پیشنماز تهران اگر به هزار زحمت می خواستند كه در مجلس مدرسه سپهسالار كه شاه نشسته برود پهلوی شاه بنشیند، نمی رفت چون اگر چنین می كرد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 192
میان مردم خرد می شد؛ یعنی اساس در تشیع بر استقلال روحانیت است و هر وقت روحانیین به دستگاههای سلطنت و حكومت نزدیك شده اند به زمین خورده اند.
روحانیت شیعه به حكم این كه استقلال داشت می توانست در مقابل حكومتها ایستادگی كند ولی روحانیتهای اهل تسنن به حكم وابستگی اش نمی توانست در مقابل حكومتها ایستادگی كند. نهضتهای اسلامی در غیر شیعه شاید اغلب از میان غیر روحانیین برخاسته، ولی در شیعه اغلب رهبری اش با روحانیین بوده است.

پس این فرق میان نهضت ما و نهضتهای اسلامی دیگر وجود دارد.
سؤال: تا چه مرحله، اسلام احزاب اشتراكی را تأیید می نماید؟
پاسخ: یك حزب مادام كه از روی صداقت در مسیر عقیده ی خودش حركت می كند از نظر اسلام قابل قبول است. این، حرف كلی من است: هر فردی، هر گروهی، هر حزبی مادام كه از روی صداقت در مسیر فكر خود حركت كند در جامعه اسلامی پذیرفته است یعنی جامعه اسلامی با او مبارزه می كند ولی مبارزه فرهنگی و فكری نه مبارزه نظامی. ولی اگر گروهی- ولو حزب اسلامی باشد، ایدئولوژی اسلامی را مطرح كند و اساسنامه اش بر اساس اسلام باشد- در كار خودش صداقت ندارد، دروغ می گوید و همان اسلام را وسیله اغفال مردم قرار داده، این معنی ندارد كه آزاد باشد.
- سؤال این بود كه چه احزابی را اسلام تأیید می كند در صورتی كه شما فرمودید «می پذیرد» .
پاسخ: تأیید به معنای این كه مهر تأیید به آن بزند و بگوید من آن را قبول دارم معنایش این است كه اساسنامه و تزش را قبول دارم. مسلّم است كه اسلام آن حزبی را قبول می كند كه اساسنامه و مرامش منطبق با خودش باشد، غیر آن را تأیید نمی كند. نمی تواند روی فكری كه بر ضد فكر و ایدئولوژی خودش است مهر تأیید بزند. پس بحث در پذیرفتن و طرد نكردنِ به زور است. هر حزبی، هر مرامی مادام كه در فكر خودش صداقت دارد، از روی عقیده و ایمان حرفی را می زند یعنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 193
حقیقت جوست (ولو از نظر اسلام منحرف شده اما حقیقت جوست) از نظر اسلام حقیقت جو عاقبتش به خیر است چون آیه «وَ اَلَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا [8]» در واقع همین است. من واقعا معتقدم هر فرد یا گروهی، هر مرامی، هر فكر و هر مذهبی داشته باشند اگر آن فكر و آن مذهب را از روی صداقت بپذیرند و واقعا روی همان حس حقیقت جویی دنبال آن بروند عاقبتشان به خیر است، یا در همین دنیا خدا آنها را هدایت می كند و یا اگر احیانا در مسیر حقیقت جویی از دنیا بروند در آن دنیا خدای متعال نه تنها آنها را معذب نمی كند بسا هست كه مقام خوبی هم داشته باشند.

در بخش آخر عدل الهی من این مسئله را مطرح كرده ام [9].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 195

[1] . [از رهبران مذهبی كردستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی. ]
[2] . این كه می گویم «شعار» تنها شعار نیست، واقعا نیاز است.
[3] . رعد / 28.
[4] . بقره / 256.
[5] . یعنی همسایه مان (خنده استاد و حضار) . من اگر بگویم افغانستان خودمان، حق دارم چون ما اهل فریمان در نزدیكی مرز افغانستان هستیم. اگر گفتم افغانستان خودمان، من خودم را در فریمان احساس می كردم.
[6] . [افتادگی از نوار است. ]
[7] . نساء / 59.
[8] عنكبوت /69.
[9] در اینجا مجری برنامه اعلام می كند كه جلسه آینده 14 اردیبهشت بر قرار است كه استاد دو روز قبل از آن توسط منافقان به شهادت رسیدند روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است