در
کتابخانه
بازدید : 602944تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand دیباجه دیباجه
Expand اهداف روحانیت در مبارزات*  اهداف روحانیت در مبارزات*
Expand مفهوم آزادی عقیده مفهوم آزادی عقیده
Collapse تحلیل انقلاب ایران (1) تحلیل انقلاب ایران (1)
Expand تحلیل انقلاب ایران (2) تحلیل انقلاب ایران (2)
Expand آینده انقلاب اسلامی ایران آینده انقلاب اسلامی ایران
Expand بخش ضمیمه: آزادی عقیده بخش ضمیمه: آزادی عقیده
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سؤال: اقلیتهای مذهبی و سیاسی هم در این انقلاب شركت داشته و سهیم بوده اند، آیا آنها هم رنگ اسلامی داشته اند؟
پاسخ: من در ضمن عرایضم چیزی گفتم- البته خیلی مختصر- كه جواب این مطلب باشد ولی حالا به تفصیل بیشتر عرض می كنم. معنای این كه یك انقلاب، اسلامی باشد این نیست كه همه شركت كنندگان در آن بدون استثناء روح اسلامی داشته اند یا همه آن كسانی هم كه روح اسلامی داشته اند روح اسلامی شان به یك درجه بوده.

این را ما در كل و مجموعش حساب می كنیم، می گوییم آنچه كه روح این نهضت را تشكیل می داده چه بوده؟ آنچه كه استوانه این نهضت را تشكیل می داده چه بوده؟ آیا در انقلاب صدر اسلام فقط مسلمین شركت داشتند؟ نه، در انقلاب صدر اسلام، ما مواردی پیدا می كنیم كه اقلیتهای مذهبی هم شركت داشتند، چطور؟ مثلا در ایران، قبل از این كه اسلام بیاید اكثریت مذهبی را زردشتی ها تشكیل می دادند؛ اقلیتِ یهودی، اقلیت مسیحی و اقلیت مانوی هم وجود داشتند ولی در پیروزی مسلمین بر ایران آن اقلیتها با مسلمین همدست بودند، چرا؟ برای این كه آن اقلیتها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 156
از دست مذهب حاكم كه مذهب مجوس و زردشتی بود فوق العاده رنج می بردند و فكر می كردند (حسابهایش را كرده بودند) كه اگر اسلام حاكم شود با این كه باز هم به صورت اقلیتی باقی خواهند ماند ولی اقلیتِ در زیر لوای اسلام را بر اقلیت بودن در زیر لوای دین مجوس ترجیح می دادند. تاریخ نشان می دهد كه وقتی مسلمین به ایران آمدند اقلیتها مخصوصا یهودیها به مسلمین كمك كردند، چون یهودیها در آن دوره ایران، هم از دست مسیحیهای ایرانی كه در حال رشد بودند رنج می بردند هم از دست زردشتیهای ایرانی.
در مصر هم همین طور بود، اكثریتْ مسیحی بود و اقلیت یهودی، و یهودیها از سوی مسیحیها آزادی نداشتند، مسلمین كه آمدند یهودیها به كمك مسلمین شتافتند علیه مسیحیها.
پس این اقلیت در پیروزی مسلمین نقش داشتند اما این مقدار نقش داشتن سبب نمی شود كه بگوییم پس نهضت صدر اسلام یك نهضت مشترك اسلامی و یهودی بوده، بلكه روح نهضت را اسلام تشكیل می داد. در این نهضت هم همین طور است، اقلیتهای غیر مسلمان اعم از اقلیتهای مذهبی و اقلیتهای سیاسی غیر مذهبی شركت داشتند اما آنها به دلیل این كه اقلیتشان خیلی ناچیز بود و هست- كه این رفراندوم [1] نشان داد- قهرا نقش عمده نداشتند.
مسئله مهمتر- كه این مسئله قابل توجه است و اگر كسی می تواند، بهتر تحلیل كند- این است كه برخی اقلیتها بالخصوص اقلیتهای ماتریالیستی [عامل توقف نهضت بودند. ] من نمی خواهم در صداقت افرادی از اینها كه كشته شدند تردید كنم، و كاری ندارم كه نسبت این كشته شدگان [2] با شهدای اسلامی چه نسبتی بوده، به اثرش نگاه می كنم. یك جوان مسلمان كه كشته می شد، در جامعه اسلامی موج ایجاد می كرد. یك كمونیست كه كشته می شد نگرانی ایجاد می كرد: نكند كه ما به طرف كمونیسم می رویم! یعنی نه تنها عامل حركت نبود بلكه عامل توقف هم می شد. چرا دستگاه [3] كوشش داشت به جوانان مسلمان رنگ ماركسیستی بزند؟ اگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 157
ماركسیسم موج خیز می بود محال بود كه بگوید این، هم مسلمان است هم ماركسیست. اگر می گفت هم مسلمان است هم ماركسیست یعنی از دو منبعِ حركت دارد تغذیه می شود. نمی توانست مسلمان بودنش را انكار كند می گفت یك مسلمانِ ماركسیست است. مسلمان بودنش در مردم موج ایجاد می كرد، می خواست با تهمت ماركسیست بودن جلو این موج را بگیرد. این است كه آنها از نظر عدد سهمی دارند ولی از نظر ایجاد موج نه تنها سهمی ندارند بلكه سهم منفی دارند. این همه كه دستگاه و دنیای استعماری و امپریالیستی اصرار داشت كه به نهضت ایران برچسب كمونیستی بزند برای این بود كه می دانست اگر این برچسب را بزند از سرعت آن می كاهد و آن اوج و درجه حرارت را مقداری پایین می آورد.
سؤال: چرا شما نقش افراد غیرمذهبی نظیر فدائیان خلق را به این شكل ندیده می گیرید؟ آیا این از عدل اسلامی به دور نیست؟
پاسخ: این كه نقش داشتند، بدیهی است كه افرادی بوده اند، كشته هم شده اند، افرادی كه مسلّم در میان جوانانشان علی القاعده لااقل عده ای صداقت داشته اند اما نقش داشتن آنها را از دو زاویه باید حساب كرد: یكی از زاویه عددی و دیگر از زاویه تأثیر بخشیدن در جامعه. از جنبه عددی سهم كم دارند و از جنبه تأثیر بخشیدن روی جامعه سهم منفی دارند.
سؤال: شما از جامعه توحیدی و بی طبقه صحبت كردید، به نظر من جامعه بی طبقه وجود ندارد. خواهشمند است در این مورد بیشتر توضیح دهید.
پاسخ: در كتاب جهان بینی توحیدی توضیح داده ام. فرق است میان جامعه بی طبقه و جامعه بی اختلاف. طبقه و جامعه طبقاتی، آن اختلافهایی را می گوییم كه از كسب امتیازات بیجا و ظالمانه پیدا شود. یعنی اگر كسی با دیگری از نظر یك موهبت مثلا ثروت تفاوت داشته باشد، منشأ تفاوتش این است كه جامعه به او یك امتیاز داده بدون آن كه آن امتیاز را به فرد دیگری بدهد. اگر جامعه به بچه ای این امكان را بدهد كه برود درس بخواند، به یك بچه دیگر كه لااقل به اندازه او استعداد دارد این امكان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 158
را ندهد كه برود درس بخواند، در نتیجه این بی سواد بماند و آن باسواد شود، این باسواد و بی سواد دوطبقه اند، اگرچه طبقه اقتصادی نیستند ولی باز دو طبقه ای هستند كه ظالمانه است: چرا او با سواد باشد، بعد دیپلمه شود، بعد تحصیلات عالیه بكند و بعد دارای زندگی شود ولی آن دیگری چنین نباشد؟
ولی یك وقت هست كه دو بچه با دو امكان هر دو می روند مدرسه، یعنی جامعه شرایط مساوی برای هر دو ایجاد می كند. از كلاس اول به یك مدرسه می روند، مدارج را طی می كنند، ولی یكی از اینها به دلیل این كه استعدادش بیشتر است یا كوشاتر است و تنبل نیست در كلاس بالاتر قبول می شود و آن دیگری به دلیل تنبلی یا بازیگوشی نمره نمی آورد، كم كم این جلو می افتد او عقب می ماند، او خودش را به زحمت به دیپلم می رساند این خودش را به دانشگاه هم می رساند. بعد قهرا این با او اختلاف پیدا می كند. این یك كار فنی می تواند انجام بدهد كه او نمی تواند انجام بدهد. اینجا اختلاف پیدا می شود ولی این اختلاف در اثر ظلم به آن دیگری نیست.
یك وقت ما می گوییم كه جامعه باید اصلا بدون تفاوت باشد، یعنی آن كسی هم كه در مسابقه زندگی جلو افتاده و دیگری تنبلی كرده، او را عقب بكشیم تا با این بایستد. آن كه جلو افتاده، به سینه اش بزنیم تا با آن كه عقب مانده در یك [ردیف قرار گیرند. ] یا او را به زور نگه داریم تا جلو نرود و این را به زور بكشیم كه حتما شما باید همدوش حركت كنید. خود این، ظلم و استثمار است. پس فرق است میان جامعه بی طبقه به مفهوم این كه طبقه از امتیازات ظالمانه پیدا شده باشد- و اگر از جنبه اقتصادی بخواهیم تعبیر كنیم از استثمار پیدا شده باشد- و جامعه بی طبقه كه اختلافات نه از استثمار بلكه از اختلاف سطح فعالیت و كار و ابتكار پیدا شده باشد.

نظر ما اوّلی بود.
سؤال: چرا در بحث مقایسه این انقلاب با صدر اسلام آن را از گونه ی انتقال از شرك در زمان پیغمبر دانستید و آیات سوره مائده نیز ناظر به این مطلب است در حالی كه این انقلاب به نظر می رسد حالتی مشابه انتقال از حكومت عثمان به حكومت علی داشته است و ابوذرها نقش دارند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 159
پاسخ: تشبیه من این بود: انقلاب ما كه بر دشمن بیرونی پیروز شده و دژها را از دشمن بیرونی گرفته و اكنون از ناحیه درون خطر تهدید برایش وجود دارد، از این جهت شبیه انقلاب زمان پیغمبر است نه شبیه انقلاب زمان حضرت امیر. بنابراین تشبیه غلطی نبود.
سؤال: با توجه به این مسئله كه اسلام اصالت انسان را می پذیرد و برای انسان ابعاد مختلف از نظر معنوی، مادی و آزادیخواهی را مطرح می نماید و از طرف دیگر با توجه به شمول مفهوم استضعاف كه در كلمه استثمار و استبداد به كار نمی برند كه در حقیقت دربرگیرنده همه ابعاد مختلف روح انسان است آیا خود كلمه ی «استضعاف» با توجه به مسئله فوق حكایت نمی كند؟ بدین ترتیب همان گونه كه فرمودید فرعون هم مستضعف تلقی خواهد شد اما نه از نظر مادی بلكه از نظر معنوی و یكی از ابعاد روح انسان.
پاسخ: با یك نوع توسعه در مفهوم استضعاف خواسته اند مفهوم آیه را در واقع طوری بكنند كه آنچه دیگران گفته اند با حرفی كه من گفتم یكی در بیاید و آن این است كه استضعاف یك مفهوم اعم دارد، اختصاص به محرومیت مادی ندارد، شامل جنبه فرهنگی هم هست و به این معنا خود فرعون، هم استضعافگر بود هم استضعاف شده.

فرعون دو شخصیت داشت: یك شخصیت فطری و انسانی و خدایی كه آن شخصیت استضعاف شده ی درونش بود و یك شخصیت اكتسابی كه آن شخصیت فرعونی اش بود. آیه ی وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفوا شامل آن فرعون درونی هم می شود. این یك نوع تفسیر از آیه است كه اگر آیه را این طور تفسیر كنیم ما مخالف با آن نیستیم ولی آیا آن كسانی كه روی آیه مستضعفین تكیه می كنند كه بعد به ابعاد اجتماعی مسئله می پردازند همین طور می گویند؟ اگر همین طور می گویند ما حرفشان را تا اندازه ای قبول داریم. ولی توضیحی كه من درباره آیه باید بدهم این است:
در قرآن، ما با دو منطقِ به ظاهر مختلف در ملاك پیروزیها روبرو می شویم كه باید این دو را با هم بسنجیم تا ببینیم كه چه در می آید. قرآن در یك جا- كه این آیه است- ظاهر این است كه ملاك پیروزی را استضعاف شدگی بیان می كند: وَ نُریدُ اَنْ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 160
نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفوا فِی الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً. پس استضعاف شدگی ملاك حركت، انقلاب و پیروزی است. حركت و انقلاب از استضعاف شدگی پیدا می شود و از هر جا كه حركت و انقلاب پیدا شود پیروزی هم از همان جا پیدا می شود. پس در اینجا ایمان نقشی ندارد. روی این ملاك و اگر ما باشیم و ظاهر این آیه، هر جای دنیا محرومیت و استضعاف شدگی باشد، كافی است برای حركت، جنبش، انقلاب و پیروزی. از نظر آقایان قرآن اینجا روی یك امر زیربنایی [4] تكیه كرده یعنی امر مادی اقتصادی.
ولی قرآن در آیات دیگری روی امری تكیه می كند كه حضرات آن را روبنایی می دانند، یعنی ایمان و عمل صالح:
وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْاَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً یَعْبُدونَنی لا یُشْرِكونَ بی شَیْئاً [5].
روی یك امر ایدئولوژیك تكیه كرده: آنهایی كه دارای ایمانند، پیوسته به یك مكتب اند (مقصود از ایمان قطعا ایمان الهی است نه پیوستن به هر مكتبی) ، آنان كه به خدا و به دین خدا ایمان دارند و به این مكتبشان دلبستگی دارند و اعمالشان مطابق این مكتبشان است خدا به اینها وعده استخلاف و پیروزی داده. در این زمینه آیات زیادی داریم:
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الْاَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحونَ [6].
اِنَّ الْاَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ [7].
وَ لا تَهِنوا وَ لاتَحْزَنوا وَ اَنْتُمُ الْاَعْلَوْنَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ [8].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 161
اینجا این مسئله مطرح است: آیا قرآن در حركت تاریخ و در انقلابها تكیه اش روی مسائل به اصطلاح امروز زیربنایی است یعنی محرومیتهای مادی یا روی امر روبنایی؟ الان چندین سال است كه مسئله روبنا بكلی فراموش شده، همه می آیند روی مسئله ی به اصطلاح خودشان زیربنا تكیه می كنند. آیا قرآن تناقض گفته: در یك جا روی استضعاف شدگی تكیه كرده در یك جا روی ایمان، در یك جا برای ایمان اصالت قائل است در یك جا برای محرومیت؟ به عقیده ما نه. منطق قرآن همان وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ است. از آن آیه برداشت غلط كردند، اصل كلی استنباط كردند در حالی كه آیه اصل كلی را نمی گوید. آیه، قبل و بعد دارد، آن را از قبل و بعدش بریده اند و این تفسیر را از آن گرفته اند. قبل آیه این است: اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْاَرْضِ وَ جَعَلَ اَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ اَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ اِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ [9]. فرعون در روی زمین استكبار كرده، علو كرده، گروهی از مردم را استضعاف كرده، در حالی كه سرهای ذكور آنها را می برید و فقط زنهای آنها را زنده نگه می داشت، و او از مفسدان بود. بعد می گوید: وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفوا. . .

و آیه كه تمام می شود می فرماید: وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنودَهُما مِنْهُمْ ما كانوا یَحْذَرونَ. این آیه (وَ نُریدُ. . . ) وسط دو آیه قرار گرفته كه هر دو مربوط به فرعون و بنی اسرائیل است. قرآن منطق خودش را از دست نداده: فرعون علوّ در ارض و استكبار در ارض پیدا كرد، مفسد فی الارض شد، چكار می كرد؟ در حالی كه گروهی از مردم را استضعاف می كند، در حالی كه سرهای پسران آنها را می بُرد، در حالی كه تنها زنهای آنها را زنده نگه می دارد، ما [چنین اراده می كنیم ] (گفت من در چه خیالم و فلك در چه خیال) . او این كار را می كرد ولی ما هم داشتیم كار خودمان را می كردیم: و حال آن كه ما هم اراده می كردیم كه منت بگذاریم بر همان مستضعفان، یعنی در حالی كه ما داشتیم مقدمات یك ایمان و یك مكتب و یك كتاب را فراهم می كردیم و زمینه داشت مساعد می شد برای این كه ما موسایی را در خانه آن فرعون پرورش بدهیم و موسی ایمان تازه و كتاب تازه ای بیاورد و این مستضعفین، گروندگان به یك ایمان و یك مكتب بشوند، آنگاه این نیروی ایمان و مكتب است كه فرعون را شكست می دهد.
این است كه مفسرین از قدیم گفته اند «وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفوا» جمله ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 162
حالیه است مربوط به قبل، اَلَّذینَ اسْتُضْعِفوا یعنی همان مستضعفین زمان فرعون، و منتی هم كه بر آنها می خواستیم قرار بدهیم [این بود كه ] مثل منت «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسولاً» [10] پیغمبر در میانشان مبعوث كنیم، رهبر برایشان بفرستیم، مكتب و ایمان به آنها بدهیم تا در پرتو ایمان و مكتب و رهبر پیروز شوند.

و بعد: وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنودَهُما مِنْهُمْ ما كانوا یَحْذَرونَ.
بنابراین داستان بنی اسرائیل هم یكی از مصداقهای وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ است. قرآن نمی خواهد بگوید تصمیم ما این بوده كه بنی اسرائیل را نجات بدهیم چه موسایی مبعوث بشود چه نشود، چه توراتی بیاید چه نیاید، چه توحیدی در میان مردم بیاید چه نیاید، چه ایمانی بیاید چه نیاید؛ هرگز قرآن چنین حرفی نمی زند. این كه می گوید «و حال آن كه ما منت گذاشتیم» (ما داشتیم منت می گذاشتیم) نظیر «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسولاً» است. چگونه منت می گذاشتیم؟ در بطن خانه فرعون، موسی را پرورش می دادیم كه موسی كم كم مبعوث به رسالت بشود و با یك ایمان جدید و تازه و مكتب جدید و رسالت جدید و یك رهبری جدید بیاید و بنی اسرائیل را نجات بدهد.
پس این اشتباه از آنجا پیدا شده كه این آیه را از ما قبل و مابعدش جدا كردیم، وقتی كه جدا كردیم نقش ایمان در آن منفی شده، بعد تناقضی میان این آیه و همه ی آیات دیگر پیدا شده و چون این آیه خیلی باب روز بوده آیات دیگر فراموش شده است. نه، اساس اسلام بر جنگ عقاید و پیروزی ایدئولوژی و پیروزی ایمان و عمل صالح است ولی قرآن معتقد است كه همیشه مستضعفین بیشتر از غیر مستضعفین گرایش به ایمان و عمل صالح پیدا می كنند چون آنها در زیر خروارها مانع خوابیده اند. یك فرعون اگر بخواهد به راه حق بیاید باید از زیر یك كوه مانند بیرون بیاید ولی یك ابوذر چطور؟ ابوذر مانعی ندارد، تا ببیند پیغمبر هست مثل فنر می جهد و می آید سراغ پیغمبر، چون آن مانعهای ابوسفیان ها و ابوجهل ها برای ابوذرها وجود ندارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 163

[1] . [رفراندوم در باره نظام جمهوری اسلامی كه در 12 فروردین 1358 برگزار شد. استاد مطهری یك ماه بعد به شهادت رسیدند. ]
[2] . من به فرهنگ خودم خیانت نمی كنم، به غیر موحّد «شهید» اطلاق نمی كنم هرچند عده ای بدشان بیاید.
[3] . [رژیم شاه ]
[4] . البته ما زیر بنا و روبنا را قبول نداریم.
[5] . نور / 55.
[6] . انبیاء / 105.
[7] . اعراف / 128.
[8] . آل عمران / 139.
[9] . قصص / 4.
[10] . آل عمران / 164.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است