در
کتابخانه
بازدید : 486952تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از همین قبیل حرفها كم و بیش در بین ما- ندانسته و به طور ناخودآگاه- رواج پیدا كرده است، مثلاً می گوییم: زندگی تنازع بقاست. نه، زندگی تنازع بقا نیست. تنازع بقا به معنی دفاع از خود، حق است.

حتی بعضی از علمای اسلامی مثل فرید وجدی گفته اند كه جنگ در میان بشر یك ضرورت است و تا بشر هست جنگ باید باشد. جنگ، ناموسی در زندگی بشر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 170
است. و معتقد شده اند كه قرآن هم این مطلب را تأیید كرده است آنجا كه می فرماید:

وَ لَوْ لا دَفْعُ اَللّهِ اَلنّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اِسْمُ اَللّهِ كَثِیراً [1]. یا در جای دیگر می فرماید: لَوْ لا دَفْعُ اَللّهِ اَلنّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ اَلْأَرْضُ [2]. گفته اند قرآن در اینجا صریحاً جنگ را یك امر مشروع بیان می كند، می گوید: اگر نبود كه خدا به وسیله ی بعضی از انسانها جلو بعضی از انسانهای دیگر را می گیرد، زمین تباه شده بود؛ اگر نبود كه خدا به وسیله ی انسانهایی جلو فساد انسانهای دیگر را می گیرد، معبد و صومعه و كنیسه ای نبود، مسجدی نبود.

ولی اینها این آیه ی قرآن را اشتباه فهمیده اند. این آیه در قرآن مسئله ی دفاع را طرح می كند و در مقابل مسیحیت حرف می زند. قرآن در جواب آن پاپ یا كشیش مسیحی كه می گوید جنگ مطلقاً محكوم است و ما «صلح كل» هستیم، می گوید جنگ محكوم است، اما جنگی كه تجاوز باشد نه جنگی كه دفاع از حق و حقیقت است. آقای كشیش! اگر جنگِ دفاعی نبود، جنابعالی هم نمی توانستی به كلیسا بروی و عبادت كنی، آن مؤمن مسجدی هم نمی توانست در مسجد عبادت كند.

عبادت آن مؤمن مسجدی كه در مسجد عبادت می كند، مرهون دلیری آن سربازی است كه دارد از حق و حقیقت دفاع می كند. آقای مسیحی! تو هم كه در كلیسا به خیال خودت عبادت می كنی، باید ممنون آن سرباز باشی.

بنابراین مانعی ندارد كه انسان به مرحله ای از كمال و تربیت برسد كه اساساً متجاوزی وجود نداشته باشد، جنگ مشروعی هم وجود نداشته باشد [3] بنابراین، اینكه می گویند زندگی تنازع بقاست به این معنا كه لازمه ی زندگی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 171
جنگ و تنازع است، حرف درستی نیست.

مطلبی می خواهم بگویم [كه شاید برای برخی ناراحت كننده باشد، چون ] بعضی از جوانان از شنیدن چیزی كه برخلاف میلشان باشد ناراحت می شوند.

جمله ای به امام حسین علیه السلام منسوب شده است كه نه معنایش درست است و نه در هیچ كتابی گفته شده كه این جمله از امام حسین علیه السلام است و چهل، پنجاه سال هم بیشتر نیست كه در دهانها افتاده است. می گویند امام حسین علیه السلام فرموده است:

اِنَّ الْحَیاةَ عَقیدَةٌ وَ جِهادٌ حیات یعنی داشتن یك عقیده و در راه آن عقیده جهاد كردن.

نه، این با فكر فرنگیها جور در می آید كه می گویند انسان باید یك عقیده ای داشته باشد و در راه آن عقیده بجنگد. قرآن از «حق» سخن به میان می آورد. حیات از نظر قرآن یعنی حق پرستی و جهاد در راه حق، نه عقیده و جهاد در راه عقیده. عقیده ممكن است حق باشد و ممكن است باطل باشد. «عقیده» انعقاد است. هزاران انعقاد در ذهن انسان پیدا می شود. این، مكتب دیگری [غیر از اسلام ] است كه می گوید انسان باید بالاخره یك عقیده و آرمان و ایده ای داشته باشد و باید در راه آن آرمان هم جهاد و كوشش كند. حال آن عقیده چیست؟ می گویند هرچه می خواهد باشد.

قرآن حرفهایش خیلی حساب شده است؛ همیشه می گوید حق و جهاد در راه حق، نمی گوید عقیده و جهاد در راه عقیده. می گوید اول عقیده ات را باید اصلاح كنی.

بسا هست كه اولین جهاد تو جهاد با خود عقیده ات است. اول باید با عقیده ات جهاد كنی و عقیده ی درست و صحیح و حق را به دست بیاوری. بعد كه حق را كشف كردی، باید در راه حق جهاد كنی [4] به هر حال این حرفها كه اساساً انسان كامل مساوی است با انسان قدرتمند و زورمند، پایه اش روی همان اصل تنازع بقاست كه در فلسفه ی داروین روی آن تكیه كرده و گفته اند كه حیات تنازع بقاست و حیوانات همیشه در حال تنازع بقا هستند.

می گوییم اگر حیوانات و غیر انسان هم اینچنین هستند، ما نمی توانیم انسان را در این جهت همردیف حیوانات بدانیم و بگوییم حیات انسان هم جز جنگِ برای بقا نیست. آخر، معنی این حرف این است كه تعاون بقا چیزی نیست. پس این صمیمیتها، وحدتها، تعاونها، همكاریها و محبتها در میان افراد بشر چیست؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 172
می گویند: اشتباه كردی! تعاون را تنازع تحمیل كرده است؛ در پشت همین تعاونها، صمیمیتها و دوستیها تنازع است. می گوییم: چطور؟ می گویند: اصل در زندگی انسان جنگ است ولی وقتی انسانها در مقابل دشمن بزرگتر قرار می گیرند، آن دشمن بزرگتر دوستی را به اینها تحمیل می كند. این دوستیها در واقع دوستی نیست، صمیمیت نیست، حقیقت نیست و نمی تواند حقیقت داشته باشد. اینها همكاری است برای مقابله با دشمن بزرگتر [5]. برای مقابله با دشمن بزرگتر است كه تعاونها و صمیمیتها پیدا می شود. همین دشمن را بردار، می بینی جمعی كه همه با یكدیگر دوست بودند فوراً دوشقّه می شوند و انشعاب پیدا می كنند و تبدیل به دو دشمن می شوند. اگر باز یك دسته از بین بروند و دسته ی دیگر باقی بمانند، همینها دوباره تجزیه می شوند و آنقدر تجزیه می شوند كه فقط دو نفر باقی بمانند. وقتی ایندو باقی ماندند و سومی در مقابلشان نبود، همین دوتا با یكدیگر می جنگند. از نظر اینها تمام دوستیها، صلحها، صفاها، صمیمیتها، انسانیتها، یگانگیها و اتحادها را دشمنیها به بشر تحمیل می كند. پس در نظر اینها اصل، تنازع است و تعاون، مولود تنازع است، بچه ی تنازع است، فرع بر تنازع است
[1] حج/40
[2] بقره/251
[3] اخیراً كه درباره ی آنچه در اسلام «جامعه ی ایده آل» معرفی می شود (یعنی دولت حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه) مطالعه می كردم، دیدم چه داستان عجیبی است و چطور یك راه بزرگی برای شناختن جامعه ی ایده آل اسلام است! می گوید در آن زمان یَصْطَلِحُ سِباعٌ بَهائِمَ حتی درندگان با یكدیگر صلح و آشتی می كنند و جنگ برای همیشه از بین می رود، یعنی مردم به حدی از كمال می رسند كه دیگر متجاوزی وجود ندارد تا جنگی وجود داشته باشد.
[4] [استاد در آخر جلسه ی نهم در این باره توضیح بیشتری می فرمایند. ]
[5] به اصطلاح در اینجا یك تز و آنتی تزی است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است