در
کتابخانه
بازدید : 745150تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand پیشگفتارپیشگفتار
Expand بخش اول: خواستگاری و نامزدی بخش اول: خواستگاری و نامزدی
Expand بخش دوم: ازدواج موقت بخش دوم: ازدواج موقت
Expand بخش سوم: زن و استقلال اجتماعی بخش سوم: زن و استقلال اجتماعی
Expand بخش چهارم: اسلام و تجدد زندگی بخش چهارم: اسلام و تجدد زندگی
Collapse بخش پنجم: مقام انسانی زن از نظر قرآن بخش پنجم: مقام انسانی زن از نظر قرآن
Expand بخش ششم: مبانی طبیعی حقوق خانوادگی بخش ششم: مبانی طبیعی حقوق خانوادگی
Expand بخش هفتم: تفاوتهای زن و مردبخش هفتم: تفاوتهای زن و مرد
Expand بخش هشتم: مهر و نفقه بخش هشتم: مهر و نفقه
Expand بخش نهم: مسأله ی ارث بخش نهم: مسأله ی ارث
Expand بخش دهم: حق طلاق بخش دهم: حق طلاق
Expand بخش یازدهم: تعدد زوجات بخش یازدهم: تعدد زوجات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجاست كه باردیگر با یك مسأله ی فلسفی كهن مواجه می شویم: ارزیابی انسان، مقام و شرافت انسان نسبت به سایر مخلوقات، شخصیت قابل احترام انسان. باید بپرسیم آن حیثیت ذاتی انسانی كه منشأ حقوقی برای انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و كبوتر متمایز ساخته چیست؟ و همین جاست كه یك تناقض واضح میان اساس اعلامیه ی حقوق بشر از یك طرف و ارزیابی انسان در فلسفه ی غرب از طرف دیگر نمایان می گردد.

در فلسفه ی غرب سالهاست كه انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. سخنانی كه در گذشته در باره ی انسان و مقام ممتاز وی گفته می شد و ریشه ی همه ی آنها در مشرق زمین بود، امروز در اغلب سیستمهای فلسفه ی غربی مورد تمسخر و تحقیر قرار می گیرد.

انسان از نظر غربی تا حدود یك ماشین تنزل كرده است، روح و اصالت آن مورد انكار واقع شده است. اعتقاد به علت غایی و هدف داشتن طبیعت یك عقیده ی ارتجاعی تلقی می گردد.

در غرب از اشرف مخلوقات بودن انسان نمی توان دم زد، زیرا به عقیده ی غرب عقیده به اشرف مخلوقات بودن انسان و اینكه سایر مخلوقات طفیلی انسان و مسخّر انسان می باشند ناشی از یك عقیده ی بطلمیوسی كهن در باره ی هیئت زمین و آسمان و مركزیت زمین و گردش كرات آسمانی به دور زمین بود؛ با رفتن این عقیده جایی برای اشرف مخلوقات بودن انسان باقی نمی ماند. از نظر غرب، اینها همه خودخواهیهایی بوده است كه در گذشته دامنگیر بشر شده است. بشر امروز متواضع و فروتن است، خود را مانند موجودات دیگر بیش از مشتی خاك نمی داند، از خاك پدید آمده و به خاك باز می گردد و به همین جا خاتمه می یابد.

غربی متواضعانه روح را به عنوان جنبه ای مستقل از وجود انسان و به عنوان حقیقتی قابل بقا نمی شناسد و میان خود و گیاه و حیوان از این جهت فرقی قائل نمی شود. غربی میان فكر و اعمال روحی و میان گرمای زغال سنگ از لحاظ ماهیت و جوهر تفاوتی قائل نیست؛ همه را مظاهر ماده و انرژی می شناسد. از نظر غرب صحنه ی حیات برای همه ی جانداران و از آن جمله انسان میدان خونینی است كه نبرد لاینقطع زندگی آن را به وجود آورده است. اصل اساسی حاكم بر وجود جانداران و از آن جمله انسان اصل تنازع بقاست. انسان همواره می كوشد خود را در این نبرد نجات دهد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 151
عدالت و نیكی و تعاون و خیرخواهی و سایر مفاهیم اخلاقی و انسانی همه مولود اصل اساسی تنازع بقا می باشد و بشر این مفاهیم را به خاطر حفظ موقعیت خود ساخته و پرداخته است.

از نظر برخی فلسفه های نیرومند غربی انسان ماشینی است كه محرك او جز منافع اقتصادی نیست. دین و اخلاق و فلسفه و علم و ادبیات و هنر همه رو بناهایی هستند كه زیربنای آنها طرز تولید و پخش و تقسیم ثروت است؛ همه ی اینها جلوه ها و مظاهر جنبه های اقتصادی زندگی انسان است. خیر، این هم برای انسان زیاد است؛ محرك و انگیزه ی اصلی همه ی حركتها و فعالیتهای انسان عوامل جنسی است. اخلاق و فلسفه و علم و دین و هنر همه تجلیات و تظاهرات رقیق شده و تغییرشكل داده ی عامل جنسی وجود انسان است.

من نمی دانم اگر بناست منكر هدف داشتن خلقت باشیم و باید معتقد باشیم كه طبیعت جریانات خود را كوركورانه طی می كند، اگر یگانه قانون ضامن حیات انواع جاندارها تنازع بقا و انتخاب اصلح و تغییرات كاملاً تصادفی است و بقا و موجودیت انسان مولود تغییرات تصادفی و بی هدف و یك سلسله جنایات چند میلیون سالی است كه اجداد وی نسبت به انواع دیگر روا داشته تا امروز به این شكل باقی مانده است، اگر بناست معتقد باشیم كه انسان خود نمونه ای است از ماشینهایی كه اكنون خود به دست خود می سازد، اگر بناست اعتقاد به روح و اصالت و بقای آن خودخواهی و اغراق و مبالغه در باره ی خود باشد، اگر بناست انگیزه و محرك اصلی بشر در همه ی كارها امور اقتصادی یا جنسی یا برتری طلبی باشد، اگر بناست نیك و بد به طور كلی مفاهیم نسبی باشند و الهامات فطری و وجدانی سخن یاوه شمرده شود، اگر انسان جنساً بنده ی شهوات و میلهای نفسانی خود باشد و جز در برابر زور سر تسلیم خم نكند، و اگر. . .

چگونه می توانیم از حیثیت و شرافت انسانی و حقوق غیر قابل سلب و شخصیت قابل احترام انسان دم بزنیم و آن را اساس و پایه ی همه ی فعالیتهای خود قرار دهیم؟ !
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است