در
کتابخانه
بازدید : 326764تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand دیباچه دیباچه
مقدمه
Expand معنی «سیره» و انواع آن معنی «سیره» و انواع آن
Expand منطق عملی ثابت منطق عملی ثابت
Expand  «سیره» و نسبیّت اخلاق «سیره» و نسبیّت اخلاق
Expand كیفیت استخدام وسیله كیفیت استخدام وسیله
Expand پاسخ به دو پرسش پاسخ به دو پرسش
Expand ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ ارزش مسأله ی تبلیغ و شرایط مُبلّغ
Expand روش تبلیغ روش تبلیغ
Expand سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام سیره ی نبوی و گسترش سریع اسلام
Expand ضمیمه ضمیمه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینكه عرض می كنیم پیغمبر ملایم بود و باید یك رهبر ملایم باشد، مقصود این است كه پیغمبر در مسائل فردی و شخصی نرم و ملایم بود نه در مسائل اصولی و كلی. در آنجا پیغمبر صددرصد صلابت داشت یعنی انعطاف ناپذیر بود. یك وقت كسی رفتار بدی راجع به شخص پیغمبر می كرد، مثلاً به شخص پیغمبر اهانت می كرد.

این، مسأله ای بود مربوط به شخص خودش. و یك وقت كسی قانون اسلام را نقض می كرد، مثلاً دزدی می كرد. آیا اینكه می گوییم پیغمبر نرم بود مقصود چیست؟ آیا یعنی اگر كسی شرب خمر می كرد پیغمبر می گفت مهم نیست، تازیانه به او نزنید، مجازاتش نكنید؟ ! آن، دیگر مربوط به شخص پیغمبر نبود، مربوط به قانون اسلام بود. آیا اگر كسی دزدی می كرد باز پیغمبر می گفت مهم نیست، لازم نیست مجازات بشود؟ ! ابداً. پیغمبر در سلوك فردی و در امور شخصی نرم و ملایم بود ولی در تعهدها و مسؤولیتهای اجتماعی نهایتْ درجه صلابت داشت. مثالی عرض می كنم:

شخصی می آید در كوچه جلوی پیغمبر را می گیرد، مدعی می شود كه من از تو طلبكارم، طلب مرا الآن باید بدهی. پیغمبر می گوید: اولاً تو از من طلبكار نیستی و بیخود ادعا می كنی، و ثانیاً الآن پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. می گوید: یك قدم نمی گذارم آن طرف بروی (پیغمبر هم می خواهد برود در نماز شركت كند) همین جا باید پول من را بدهی و دین مرا بپردازی. هرچه پیغمبر با او نرمش نشان می دهد او بیشتر خشونت می ورزد تا آنجا كه با پیغمبر گلاویز می شود و ردای پیغمبر را لوله می كند، دور گردن ایشان می پیچد و می كشد كه اثر قرمزی اش در گردن پیغمبر ظاهر می شود. مسلمین می آیند كه چرا پیغمبر دیر كرد، می بینند یك یهودی چنین ادعایی دارد. می خواهند خشونت كنند، پیغمبر می گوید: كاری نداشته باشید، من خودم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 175
می دانم با رفیقم چه كنم. آنقدر نرمش نشان می دهد كه یهودی همان جا می گوید:

«اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّاللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ رَسولُ اللّهِ» و می گوید تو با چنین قدرتی كه داری اینهمه تحمل [نشان می دهی؟ ! ] این تحمل، تحمل یك فرد عادی نیست، پیغمبرانه است.

ظاهراً در فتح مكه است؛ زنی از اشراف قریش دزدی كرده است. به حكم قانون اسلام دست دزد باید بریده شود. وقتی قضیه ثابت و مسلّم شد و زن اقرار كرد كه دزدی كرده ام، می بایست حكم درباره ی او اجرا می شد. اینجا بود كه توصیه ها و وساطتها شروع شد. یكی گفت: یا رسول اللّه! اگر می شود از مجازات صرف نظر كنید، این زن دختر فلان شخص است كه می دانید چقدر محترم است، آبروی یك فامیل محترم از بین می رود. پدرش آمد، برادرش آمد، دیگری آمد كه آبروی یك فامیل محترم از بین می رود. هرچه گفتند، فرمود: محال و ممتنع است، آیا می گویید من قانون اسلام را معطل كنم؟ ! اگر همین زن یك زن بی كس می بود و وابسته به یك فامیل اشرافی نمی بود، همه ی شما می گفتید بله دزد است، باید مجازات بشود.

آفتابه دزد مجازات بشود، یك فقیر كه به علت فقرش مثلاً دزدی كرده مجازات بشود، ولی این زن به دلیل اینكه وابسته به اشراف قریش است و به قول شما آبروی یك فامیل اشرافی از بین می رود مجازات نشود؟ ! قانون خدا تعطیل بردار نیست.

ابداً شفاعتها و وساطتها را نپذیرفت.

پس پیغمبر در مسائل اصولی هرگز نرمش نشان نمی داد در حالی كه در مسائل شخصی فوق العاده نرم و مهربان بود و فوق العاده عفو داشت و باگذشت بود. پس اینها با یكدیگر اشتباه نشود.

علی علیه السلام در مسائل فردی و شخصی در نهایتْ درجه نرم و مهربان و خوشروست، ولی در مسائل اصولی یك ذره انعطاف نمی پذیرد. دو نمونه را به عنوان دلیل ذكر می كنم. علی مردی بود بشّاش، بر خلاف مقدس مآبهای ما كه همیشه از مردم دیگر بهای مقدسی می خواهند، همیشه چهره های عبوس و اخمهای درهم كشیده دارند و هیچ وقت حاضر نیستند یك تبسم به لبشان بیاید، گویی لازمه ی قدس و تقوا عبوس بودن است. گفت:

صبا از من بگو یار عبوساً قمطریرا را
نمی چسبی به دل زحمت مده صمغ و كتیرا را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 176
چرا باید این طور بود و حال آنكه: «اَلْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فی قَلْبِهِ» [1] مؤمن بشاشتش در چهره اش است و اندوهش در دلش. مؤمن اندوه خودش را در هر موردی (اندوه دنیا، اندوه آخرت، مربوط به زندگی فردی، مربوط به عالم آخرت، هرچه هست) در دلش نگه می دارد و وقتی با مردم مواجه می شود شادی اش را در چهره اش ظاهر می كند. علی علیه السلام همیشه با مردم با بشاشت و با چهره ی بشّاش روبرو می شد، مثل خود پیغمبر. علی با مردم مزاح می كرد مادام كه به حد باطل نرسد، همچنانكه پیغمبر مزاح می كرد. رنود [ضد] مولا یگانه عیبی كه برای خلافت به علی گرفتند- عیب واقعی كه نمی توانستند بگیرند- این بود كه گفتند: «عیب علی این است كه خنده روست و مزاح می كند؛ مردی باید خلیفه بشود كه عبوس باشد و مردم از او بترسند، وقتی به او نگاه می كنند بی جهت هم شده از او بترسند. » پس چرا پیغمبر این طور نبود؟ خدا كه درباره ی پیغمبر می فرماید:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اَللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ. اگر تو آدم تندخو و خشن و سنگدلی می بودی، نمی توانستی مسلمین را جذب كنی و مسلمین از دور تو می رفتند.

پس سبك و متد و روش و منطقی كه اسلام در رهبری و مدیریت می پسندد لیّن بودن و نرم بودن و خوشخو بودن و جذب كردن است، نه عبوس بودن و خشن بودن آن طور كه علی علیه السلام درباره ی خلیفه ی دوم می فرماید: «فَصَیَّرَها فی حَوْزَةٍ خَشْناءَ یَغْلُظُ كَلْمُها وَ یَخْشُنُ مَسُّها وَ یَكْثُرُ الْعِثارُ فیها وَ الْاِعْتِذارُ مِنْها. » [2]ابوبكر خلافت را به شخصی داد دارای طبیعت و روحی خشن، مردم از او می ترسیدند، عبوس (مثل مقدسهای ما) و خشن كه ابن عباس می گفت فلان مسأله را تا عمر زنده بود جرأت نكردم طرح كنم و گفتم: «دِرَّةُ عُمَرَ اَهْیَبُ مِنْ سَیْفِ حَجّاج» تازیانه ی عمر هیبتش از شمشیر حجّاج بیشتر است.

چرا باید این طور باشد؟ ! علی در مسائل شخصی خوشخو و خنده رو بود و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 177
مزاح می كرد ولی در مسائل اصولی انعطاف ناپذیر بود. برادرش عقیل چند روز بچه هایش را مخصوصاً گرسنه نگه می دارد، می خواهد صحنه بسازد، آنچنان این طفلكها را گرسنگی می دهد كه چهره ی آنها از گرسنگی تیره می شود «كَالْعِظْلِم» [3]. بعد علی را دعوت می كند و به او می گوید: این بچه های گرسنه ی برادرت را ببین، قرض دارم، گرسنه هستم، چیزی ندارم، به من كمك كن. می فرماید: بسیار خوب، از حقوق خودم از بیت المال به تو می دهم. [عقیل می گوید] برادر جان! همه ی حقوق تو چه هست؟ ! چقدرش خرج تو بشود و چقدرش به من برسد؟ ! دستور بده از بیت المال بدهند. علی علیه السلام دستور می دهد آهنی را داغ و قرمز می كنند و جلوی عقیل كه كور بود می گذارند و می فرماید: برادر، بردار! عقیل خیال كرد كیسه ی پول است. تا دستش را دراز كرد سوخت. خود عقیل می گوید: مثل یك گاو ناله كردم. تا ناله كرد، فرمود:

«ثَكِلَتْكَ الثَّواكِلُ یا عَقیلُ، اَتَئِنُّ مِنْ حَدیدَةٍ اَحْمیها اِنْسانُها لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنی اِلی نارٍ سَجَرَها جَبّارُها لِغَضَبِهِ. » [4].

همان علی ای كه در مسائل شخصی و فردی آنقدر نرم است، در مسائل اصولی، در آنچه كه مربوط به مقررات الهی و حقوق اجتماعی است تا این اندازه صلابت دارد؛ و همان عمر كه در مسائل شخصی اینهمه خشونت داشت و با زنش با خشونت رفتار می كرد، با پسرش با خشونت رفتار می كرد، با معاشرانش با خشونت رفتار می كرد، در مسائل اصولی تا حد زیادی نرمش نشان می داد. مسأله ی تبعیض در بیت المال از عمر شروع شد كه سهام مسلمین را بر اساس یك نوع مصلحت بینی ها و سیاست بازی ها به تفاوت بدهند، یعنی برخلاف سیره ی پیغمبر. در مسائل اصولی انعطاف داشتند و در مسائل فردی خشونت، و حال آنكه پیغمبر و علی در مسائل فردی نرم بودند و در مسائل اصولی باصلابت. قرآن می فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اَللّهِ لِنْتَ لَهُمْ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 178
» به موجب لطف پروردگار، رفتار شخصی و فردی تو با مسلمین رفتار ملایم است و به همین جهت مسلمین را جذب كرده ای، و اگر تو آدم خشن و قسیّ القلبی می بودی مسلمین از دور تو پراكنده می شدند. «فَاعْفُ عَنْهُمْ » گذشت داشته باش، عفو كن، بگذر. (خود عفو داشتن از شؤون نرمی است) «وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ » برای مسلمین استغفار و طلب مغفرت كن؛ لغزشی می كنند، نزد تو می آیند، برایشان دعا و طلب مغفرت كن.

پیغمبر با مسلمین آنچنان اخلاق نرمی داشت كه عجیب بود. فریفتگی و شیفتگی مسلمین نسبت به پیغمبر فوق العاده است. پیغمبر اكرم با مسلمین آنچنان یگانه است كه مثلاً زنی كه بچه اش متولد شده بود می دوید: یا رسول اللّه! دلم می خواهد به گوش این بچه ی من اذان و اقامه بگویی. یا دیگری بچه ی یك ساله اش را می آورد: یا رسول اللّه! دلم می خواهد این بچه ی مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه كنی تا تبرّك بشود، یا به بچه ام دعا كنی؛ می فرمود: بسیار خوب. حدیث دارد، شیعه و سنی روایت كرده اند كه گاهی اتفاق می افتاد بچه در دامن پیغمبر ادرار می كرد. تا او ادرارش شروع می شد، پدر و مادرها ناراحت و عصبانی می دویدند كه بچه را از بغل پیغمبر بگیرند. می فرمود: «لا تُزْرِموا» این كار را نكنید، بچه است، ادرارش گرفته است، كاری نكنید ادرار بچه قطع بشود كه موجب بیماری می شود. (و این مسأله ای است كه در طب و روانشناسی امروز ثابت شده كه این كار بسیار اشتباه است: گاهی پدر و مادرهایی بچه شان را در جایی نشانده اند، این بچه ادرار می كند، برای اینكه جلوی ادرار بچه را بگیرند فوراً او را با عصبانیت به طرفی پرت می كنند یا به سرش فریاد می كشند، و بسا هست كه این بچه یك بیماری پیدا می كند كه تا آخر عمر اثرش از بین نمی رود، چون یك حالت هیجان و گمراهی پیدا می كند. از نظر بچه ادرار كردن یك امر طبیعی است، بعد با عكس العمل شدید پدر یا مادر مواجه می شود. طبیعت می گوید ادرار كن، امر پدر یا مادر می گوید ادرار نكن، در نتیجه دچار هیجان و اضطراب و آشفتگی روحی می شود. ) تا این حد پیغمبر اكرم [ملایم بود] .
[1] نهج البلاغه ، حكمت 333.
[2] نهج البلاغه ، خطبه ی 3 (شقشقیه) .
[3] [مانند نیل. ]
[4] نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 224 جعقیل! داغدیدگان به عزایت بنشینند! آیا از آهنی كه یك انسان از روی بازی و شوخی داغ نموده فریاد می كنی، و مرا به سوی آتشی می كشی كه خداوند جبّار از روی خشم خود آن رای برافروخته است؟ ! ج.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است