در
کتابخانه
بازدید : 290558تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">منطق</span>منطق
Collapse كلیّات فلسفه كلیّات فلسفه
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یكی دیگر از مسائل مهم فلسفه بحث «وجوب و امكان و امتناع» است كه به نام «موادّ ثلاث» معروف است.

منطقیّین می گویند اگر محمولی را به موضوعی نسبت دهیم، مثلاً بگوییم: «الف ب است» ، رابطه ی ب با الف یكی از كیفیتهای سه گانه را خواهد داشت: یا این رابطه، رابطه ی ضروری است یعنی حتمی و اجتناب ناپذیر و غیر قابل تخلف است، و به عبارت دیگر عقل ابا دارد كه خلاف آن را قبول كند؛ یا بر عكس است، یعنی رابطه، رابطه ی امتناعی است یعنی محال است كه محمول عارض موضوع گردد، و به عبارت دیگر عقل از قبول خود آن ابا دارد؛ و یا این رابطه به گونه ای است كه می شود مثبت باشد و می شود منفی باشد یعنی هم قابل اثبات است و هم قابل نفی، و به عبارت دیگر عقل نه از قبول خود آن ابا دارد و نه از قبول خلافش.

مثلاً اگر رابطه ی عدد 4 را با جفت بودن در نظر بگیریم، این رابطه ضروری و حتمی است، عقل از قبول خلاف آن ابا دارد. عقل می گوید عدد 4 جفت است بالضروره و بالوجوب. پس آنچه بر این رابطه حاكم است «وجوب» و ضرورت است.

ولی اگر بگوییم: «عدد 5 جفت است» رابطه، رابطه ی امتناعی است؛ یعنی عدد 5 از جفت بودن امتناع دارد و عقل ما هم كه این معنی را درك می كند از قبول آن ابا دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 181
پس رابطه ی حاكم میان عدد 5 و جفت بودن «امتناع» و استحاله است.

اما اگر بگوییم: «امروز هوا آفتابی است» رابطه، یك رابطه ی امكانی است؛ یعنی طبیعت روز نه اقتضا دارد كه حتما آفتابی باشد و نه اقتضا دارد كه حتماً ابری باشد؛ بر حسب طبیعت روز هر دو طرف ممكن است. در اینجا رابطه ی میان روز و آفتابی بودن «رابطه ی امكانی» است.

پس رابطه ی میان هر موضوعی با هر محمولی كه در نظر بگیریم، در حاقّ واقع از یكی از این سه كیفیّت كه احیاناً آنها را به ملاحظه ی خاصی «مادّه» نیز می نامند خالی نیست. آنچه ما اینجا گفتیم سخن منطقیّین بود.

فلاسفه كه بحثشان درباره ی «وجود» است، می گویند هر «معنی» و «مفهوم» را كه در نظر بگیریم و موضوع قرار دهیم و «وجود» را به عنوان محمول به آن نسبت دهیم از یكی از سه قسم خارج نیست: یا رابطه ی وجود با آن مفهوم و معنی، وجوبی است یعنی ضرورتاً و وجوباً آن چیز وجود دارد؛ ما آن را «واجب الوجود» می نامیم.

بحث خدا در فلسفه تحت عنوان «بحث اثبات واجب الوجود» ذكر می شود.

براهین فلسفی حكم می كند كه موجودی كه نیستی بر او محال است و هستی برای او ضروری است وجود دارد.

و اگر رابطه ی وجود با او منفی و امتناعی است یعنی محال است كه موجود باشد بلكه ضرورتاً و وجوباً باید نباشد، آن چیز را «ممتنع الوجود» می نامیم، مثل جسمی كه در آنِ واحد هم كروی باشد و هم مكّعب.

و اما اگر رابطه ی وجود با آن معنی رابطه ی امكانی است یعنی آن معنی، ذاتی است كه نه از وجود ابا دارد و نه از عدم، ما آن چیز را «ممكن الوجود» می نامیم. همه ی اشیاء عالم مانند انسان و حیوان و درخت و آب و. . . كه به حكم یك سلسله علل پدید می آیند و سپس معدوم می گردند، ممكن الوجودند.

مسأله ی دیگر درباره ی وجوب و امكان این است كه هر ممكن الوجود بالذات به واسطه ی علتش واجب الوجود می شود اما واجب الوجود بالغیر نه بالذات؛ یعنی هر ممكن الوجود اگر مجموع علل و شرایطش موجود شود حتماً موجود می شود و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 182
واجب الوجود بالغیر می گردد، و اگر موجود نگردد- حتی اگر یكی از شرایط و یكی از اجزاء علتش مفقود باشد- ممتنع الوجود بالغیر می گردد.

از این رو فلاسفه می گویند: «الشّی ءُ ما لَم یَجِبْ لَم یُوجَد» یعنی هر چیزی تا وجودش به مرحله ی وجوب و ضرورت نرسد موجود نمی گردد.

پس هر چیزی كه موجود شده و می شود، به حكم ضرورت و وجوب و در یك نظام قطعی و تخلّف ناپذیر موجود می گردد. پس نظام حاكم بر جهان و اشیاء یك نظام ضروری و وجوبی و قطعی و تخلّف ناپذیر است و به اصطلاح فلاسفه ی امروز نظام حاكم بر جهان یك نظام جبری است [1].

در بحث «علّت و معلول» گفتیم كه اصل «سنخیّت میان علت و معلول» به فكر ما انتظام خاص می بخشد و یك پیوستگی خاصی میان اصلها و فرعها، میان علتها و معلولها در ذهن ما مجسم می كند.

اكنون می گوییم این اصل كه «هر ممكن الوجود از علت خود ضرورت كسب می كند» كه از جهتی مربوط است به علت و معلول و از جهتی مربوط است به ضرورت و امكان، به نظام فكری ما درباره ی جهان رنگ خاص می دهد و آن این كه این نظام یك نظام ضروری و حتمی و تخلّف ناپذیر است. فلسفه این مطلب را با عبارت كوتاه «اصل ضرورت علّی و معلولی» بیان می كند.

اگر ما اصل علّیت غائی را در طبیعت بپذیریم، یعنی بپذیریم كه طبیعت در سیر و حركت خود غایاتی را جستجو می كند و همه ی غایات هم به یك غایت اصلی كه غایة الغایات است منتهی می گردد، باز نظام حاكم بر جهان رنگ تازه ی دیگری پیدا می كند. ما در اینجا وارد بحث «غایات» كه فوق العاده جالب و مهم است نمی شویم و به دروس اختصاصی فلسفه واگذار می كنیم.

بحث ما درباره ی «كلّیات فلسفه» در اینجا به پایان می رسد، ولی باز هم مسائلی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 183
هست كه لازم است اجمالاً با كلّیاتی از آنها آشنا شویم مانند وحدت و كثرت، قوّه و فعل، جوهر و عرض، مجرّد و مادّی، و غیره. امیدواریم در آینده فرصتی بیابیم كه درباره ی اینها نیز بحث كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 185

[1] . این جبر با جبری كه در مقابل «اختیار» در مورد انسان به كار برده می شود یكی نیست. ایندو نباید با یكدیگر اشتباه شود. ضروری بودن نظام جهان با اختیار انسان منافات ندارد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است