در
کتابخانه
بازدید : 480505تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Collapse <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در اینجا لازم است بعضی آیات قرآن در زمینه ی حقّ و باطل مورد دقّت و تفسیر و توجّه قرار گیرد:

1. در آغاز بحث مطالبی درباره ی «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» بیان شد كه رحمانیّت خدا اصالت دارد؛ قهر و غضب و جبّاریّت و انتقام هم كه از صفات الهی است اسماء تبعی هستند و از لطف او ناشی می شوند. در این دید عالی جز «اللّه» و رحمانیّت و رحیمیّت او چیزی وجود ندارد؛ هر چه هست خیر است، كمال است، جود است؛ شرّ و نقص و عدم، اموری اعتباری و تبعی و نسبی هستند.

در نظام هستی، خیر غالب است، حق اصیل است و باطل هم اگر پیدا شد محكوم و غیر اصیل و نابود شدنی است و آنچه پایدار می ماند حقّ است:

*كُلُّ شَیْ ءٍ هالِكٌ إِلاّ وَجْهَهُ [1].

*وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّكَ ذُو اَلْجَلالِ وَ اَلْإِكْرامِ [2].
در تاریخ بشر هم این بینش حكم می كند كه حق پیروز و نظام حق بر نظامهای باطل چیره خواهد شد:

هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ اَلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُشْرِكُونَ [3].
2. آیات سوره ی بقره: در اوایل این سوره سه گروه در مقابل یكدیگر مطرح شده اند: گروه مؤمنین، گروه كافرین و گروه منافقین.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 430
گروه مؤمنین ایمان به غیب دارند، نماز واقعی و حسابی و كامل بپامی دارند، انفاق می كنند، به مكتبشان كه مكتب الهی است ایمان دارند، به عالم آخرت یقین دارند. این گروه موفّق اند و در مسیر هدایت پروردگار، رستگاران اند.

به گروه كافرین كه می رسد آنها را مثل شاگردی معرّفی می كند كه معلّم هر كاری كرده با هیچ نصیحتی و با هیچ تنبیهی نتوانسته او را به راه بیاورد و آموزش بدهد، بعد پدرش كه می آید معلّم به او می گوید: دیگر فایده ای ندارد، این یك موجود اصلاح نشدنی است. كفر بعد از عرضه است. اینهایی كه به آنچه به آنها عرضه شد كفر ورزیدند، نصیحت دیگر فایده ای به حالشان ندارد:

إِنَّ اَلَّذِینَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ. `خَتَمَ اَللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ [4].
به گروه منافقین كه می رسد اهمیّت بیشتری می دهد، به دلیل اینكه آیات بیشتری درباره ی آنها آمده است. منافقین كسانی هستند كه از مذهب علیه مذهب استفاده می كنند؛ یعنی تظاهر به مذهب می كنند و حال آنكه در باطن ضدّ مذهب هستند:

وَ مِنَ اَلنّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ. `یُخادِعُونَ اَللّهَ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ [5].
اینها در مقام فریب دادن خدا بر می آیند، حقیقت را می خواهند فریب بدهند، مؤمنین را می خواهند فریب بدهند. امّا قرآن می گوید اینها موفّق نیستند، اینها به خیال خودشان مردم را می فریبند و نمی فهمند و شعور ندارند.

صوفی نهاد دام و سر حقّه باز كرد
بنیاد مكر با فلك حقّه باز كرد
بازی چرخ بشكندش بیضه در كلاه
زیرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 431
قرآن نقش خدعه را بیان می كند و می گوید خدعه با اهل حق چنین است.

وَ إِذا لَقُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ [6].
به خیال خودشان خیلی زرنگی می كنند. به اهل ایمان كه می رسند می گویند بله ما از شما هستیم، ولی وقتی با برادران واقعی شان، با شیطانهایی مثل خودشان، خلوت می كنند می گویند ایمان ما ظاهری و صوری است و ما باطناً با شما هستیم، ما مسخره شان می كنیم!
بعد قرآن می گوید: «اَللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» [7] این مسخره كردنها به ضرر خودشان است، خدا آنها را مسخره خواهد كرد؛ یعنی این جریان و سنّت عالم است كه آنها را مضحكه قرار خواهد داد و در كوری و حیرت گرفتار خواهد كرد.

بعد بیان عجیبی دارد:

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ اَلَّذِی اِسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اَللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ [8].
اینها از نقشه های نكرشان [9] استفاده می كردند و عقل خود را در خدمت هوای نفس و شیطنت خود قرار داده بودند. (بالأخره عقل هم برای انسان یك نوری است، همان طور كه حسّ و غریزه برای انسان نور است و راهنما. ) كسی كه عقل خودش را در خدمت نكری و علیه هدایت دین قرار دهد، مثل كسی است كه در تاریكی آتش روشن كند تا در ظلمت بیابان از نور آن استفاده نماید و راه پیدا كند؛ وقتی آتش را روشن می كند، اوّل استفاده هم می برد و اطرافش روشن می شود، ولی خدا زود این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 432
نور را می برد و او را در تاریكی می گذارد(صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ) [10]؛ نه تنها آنها را در تاریكی باقی می گذارد بلكه چشم و گوش و زبانشان را هم می گیرد؛ چون اگر چشم باز باشد، اگر چراغی از دور پیدا شود آدم می بیند و راه را پیدا می كند، یا اگر گوشش باز باشد، در تاریكی صدای زنگ شتری یا بوق ماشینی را می شنود و متوجّه می شود راه از آن طرف است، یا اگر زبان آدم باز باشد فریاد می كشد تا اگر كسی آن نزدیكیهاست، بشنود و او را هدایت كند، ولی همه ی اینها از او گرفته می شود.

أَوْ كَصَیِّبٍ مِنَ اَلسَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ اَلصَّواعِقِ حَذَرَ اَلْمَوْتِ وَ اَللّهُ مُحِیطٌ بِالْكافِرِینَ [11].
این مثل شدیدتری است كه قرآن بیان می كند: برقی در آسمان می جهد، یك لحظه هست و بعد خاموش می شود و چون همراه با رعد است اینها انگشتان خود را در گوشهای خود می گذارند و در نتیجه از راهیابی و رسیدن به مقصد دور می مانند.

پس قرآن برای خدعه هیچ گونه موفّقیتی قائل نیست، نمی گوید عالم را خدعه اداره كرده است. قرآن این منطق را قبول ندارد كه جریان تاریخ را زور گردانده و خدعه حركت داده و ظلمت چرخانده است. اصلاً از نظر منطق قرآن امكان ندارد كه در مجموع جامعه ی بشریّت غلبه با شرّ و فساد و ظلم باشد و در عین حال جامعه باقی باشد. اینكه پیامبر فرمود: «الملك یبقی مع الكفر و لا یبقی مع الظّلم» [12] معنایش این است كه ما گاهی ظلم را در سطح بالا نگاه می كنیم، مثلاً نادر شاه را می بینیم كه همه اش ظلم است، امّا جامعه كه نادر شاه نیست؛ همان زمان كه نادر شاه از كلّه ها مناره می سازد اگر شما میان توده ی مردم بروید و یك آمارگیری بكنید، می بینید در مجموع، صداقت غلبه دارد بر كذب، امانت غلبه دارد بر خیانت، عفّت غلبه دارد بر بی تقوایی؛ جامعه را در مجموعش باید در نظر گرفت خصوصاً در آن استخوان بندی اصلی اش.

3. آیات سوره ی صافّات: در اواخر سوره ی صافّات، حاكمیّت و منصور بودن انبیاء
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 433
و پیام انبیاء آمده است (این مطلب با بیانهای مختلفی در قرآن گفته شده است) :

وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا اَلْمُرْسَلِینَ، `إِنَّهُمْ لَهُمُ اَلْمَنْصُورُونَ، `وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ اَلْغالِبُونَ [13].

سخن ما، در علم ما گذشته است، سخن ما كه تخلّف ناپذیر است این است كه بندگان پیام آور ما و فرستادگان ما تحقیقاً و فقط و فقط آنها منصور و پیروز هستند، و همانا سپاه ما حتماً آنها غالب و پیروزند.
آیا مقصود قرآن در اینجا غلبه ی نظامی است؟ یعنی هرگاه میان یك پیامبر یا پیروان یك پیامبر، یك مرد حق، یك ولیّ خدا، یك امام با كسی یا كسانی جنگی در بگیرد همیشه طرف مقابل شكست می خورد؟ قطعاً این نیست، چون خود قرآن از كشته شدن ناحقّ انبیاء سخن می گوید:

إِنَّ اَلَّذِینَ یَكْفُرُونَ بِآیاتِ اَللّهِ وَ یَقْتُلُونَ اَلنَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ اَلَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ [14].
یعنی پیامبران، اولیاء حقّ، طرفداران عدالت، آمرین به قسط كشته می شوند.

پس قطعاً مقصود پیروزی نظامی نیست بلكه پیروزی جند اللّه و اهل حقّ است. چون جنگشان جنگ اعتقادی و جنگ عقیده ای است، پیروزیشان هم اعتقادی است.

درست است كه از نظر ظاهری برخورد نظامی هم وجود دارد، امّا گاهی برخوردها جنبه ی نظامی ندارد. یك وقت است كه یك جنگ ماهیّت سیاسی دارد- مثل جنگهای سلاطین ایران و روم. اوّلی می خواست یك منطقه و قلمرو را زیر سلطه ی خود در آورد و آن دیگری هم همین را می خواست؛ گاهی این بر آن پیروز می شد و گاهی آن بر این- یك وقت هم جنگها ماهیّت اقتصادی دارند؛ یعنی طرفین برای تسلّط بر منابع ثروت می جنگند.

در دنیای امروز این نوع جنگها خیلی مصداق دارد خصوصاً در مناطقی كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 434
اهمّیت سوق الجیشی دارند. چرا ابرقدرتها نسبت به عدن كه یك جای نسبتاً كوچكی است یا یمن جنوبی كه از نظر خودش اهمّیت زیادی ندارد، اینهمه حسّاسیّت دارند؟ آن جاهایی كه منابع ثروت هست، نفت هست، حسّاسیّت هم بیشتر است. خیلی از جنگها ماهیّت اقتصادی دارد؛ یعنی برای به دست آوردن منابع اقتصادی است نه به منظور گسترش قلمرو. انگلستان اگر در هندوستان می جنگد برای وسعت دادن به خاك خود نیست بلكه می خواهد از هندوستان به عنوان بازار مصرفی برای كالاهای خود استفاده كند و منابع زیر زمینی آنها را به یغما برد.

بعضی از جنگها و مبارزه ها هم جنبه ی اعتقادی و ایدئولوژیكی دارد و چون حامل یك فكر و عقیده و ایدئولوژی است، می خواهد مانع را از سر راه عقیده اش بردارد یا اینكه می خواهد راهی پیدا كند تا عقیده اش را در دنیا تبلیغ كند. علی (علیه السّلام) تصریح می كند كه جنگهای صدر اسلام ماهیّت ایدئولوژیكی داشت:

و حملوا بصائرهم علی اسیافهم [15].

آنها بصیرتها و دركها و آگاهیهای خود را روی شمشیرهایشان حمل می كردند.
یعنی می خواستند با این شمشیرها به مردم آگاهی بدهند نه چیز دیگری. از مردم چیزی نمی خواستند بگیرند، می خواستند بدهند. آنچه را هم می خواستند بدهند بصیرت و آگاهی بود. اگر می گوییم پیامبران پیروز هستند مقصود پیروزی نظامی نیست. اگر ما مبارزه ی حسین بن علی (علیه السّلام) را با لشكریان یزید و ابن زیاد از جنبه ی نظامی، یعنی از نظر ظاهری و صوری، در نظر بگیریم امام حسین شكست خورد و آنها پیروز شدند؛ امّا اگر ماهیّت قضیّه را در نظر بگیریم، فكری و اعتقادی است، یعنی حكومت یزید سمبل جریانی بود كه می خواست فكر اسلامی را از بین ببرد و امام حسین برای احیای فكر اسلامی جنگید، در این صورت باید ببینیم آیا امام حسین به مقصودش رسید یا نرسید؟ آیا توانست یك فكر را در دنیا زنده كند یا نتوانست؟ می بینیم كه توانست. هزار و سیصد سال است كه این نهضت هر سال یك پیروزی جدید به دست می آورد؛ یعنی هر سال عاشورا، عاشوراست و معنی «كلّ یوم عاشوراء»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 435
این است كه هر روز به نام امام حسین با ظلم و باطلی مبارزه می شود و حقّ و عدالتی احیاء می شود. این پیروزی است و پیروزی بالاتر از این چیست؟ یزیدها و ابن زیادها می روند ولی حسینها و عبّاسها و زینبها باقی می مانند، البتّه به عنوان یك ابده نه به عنوان یك شخص، بلكه به عنوان یك صاحب اختیار و حاكم بر جامعه ی خویش. آری، آنها می میرند امّا اینها زنده و جاوید باقی می مانند.

4. آیات سوره ی انبیاء: در آیات 16 و 17 و 18 این سوره، خداوند خلقت آسمان و زمین را مطرح می كند كه در مقیاس جهانی، نظام هستی به حق برپاست نه به باطل و پوچی:

وَ ما خَلَقْنَا اَلسَّماءَ وَ اَلْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ، `لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا إِنْ كُنّا فاعِلِینَ.
بعد می فرماید:

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی اَلْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ اَلْوَیْلُ مِمّا تَصِفُونَ.
این آیه قدرت حق و ناچیزی و ناتوانی باطل را بیان می كند. باطل ممكن است غلبه ی ظاهری و موقّت داشته باشد، امّا حق یك دفعه از كمین بیرون می آید و آن را نابود می كند. «قذف» یعنی پرتاب كردن، «دماغ» یعنی جایگاه مغز. مثل اینكه از حق گلوله ای می سازیم و به شدّت به باطل پرتاب می كنیم كه مغزش را به اصطلاح خرد می كند. بعد یك وقت می بینید باطل از بین رفتنی بوده است، چیزی نبوده است، «زاهق» بوده است.

عدّه ای از این آیه استفاده ای كرده اند كه بد هم نیست و آن اینكه حق بعد از آنكه مدّتی به وسیله ی باطل پوشانده شد، وقتی به جنگ باطل می آید كوبنده و بنیان كن می آید. خدا به وسیله ی خود بشر این كار را می كند. یك مرتبه و ناگهان می بینید كه حق همچون طوفان می آید و باطل را خرد و خمیر می كند و به دور می افكند.

ببینید قرآن در جنگ حقّ و باطل چقدر خوش بینانه نگاه می كند، می گوید: این نمود باطل شما را نترساند، این فراگیری باطل شما را مأیوس نكند، زیرا سرانجام
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 436
حق پیروز است، حق همیشه پیروز بوده است:

وَعَدَ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ [16].
در طول تاریخ همیشه حقّ و باطل با یكدیگر در حال جنگ بوده اند، ولی قرآن وعده ی پیروزی نهایی حق بر باطل را می دهد، آنچنان كه هیچ نشانه ای از باطل باقی نماند، و این را سرنوشت نهایی تاریخ می داند؛ لذا توصیه می كند ایمان داشته باشید و غصّه ی هیچ چیز را نخورید(وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا) [17]، ایمان داشته باشید كه برتری از آن شماست؛ از كمی خودتان و از زیادی آنها بیم نداشته باشید، از مال فراوانشان كه ثروتهای دنیا را انباشته اند ترس نداشته باشید؛ از اسلحه و زور فراوانشان نترسید؛ فقط مجهّز به ایمان و حقیقت باشید، مؤمن واقعی باشید؛ انسان واقعی باشید، اگر چنین شدید، پیروزی از آن شماست.

نكته ی دیگری كه از این آیه استفاده می شود این است كه این حركت انقلابی بر پایه ی نیروی حق و حق پرستی است؛ انقلابی است كه از نیروی حق برپا می شود نه انقلابی كه بر پایه ی شكم باشد؛ حق پرستان را به دلیل حق پرستی نه شكم پرستی برمی انگیزیم. یك عدّه خیال كرده اند كه چون قرآن حامی مستضعفین است، تزش این است كه ما همیشه از گرسنه ها لشكر درست می كنیم برای اینكه فقط شكمشان را سیر كنیم. چنین نیست.

قرآن می گوید نهضت ما به سود مستضعفین است، حال ممكن است قیام كنندگان از خود مستضعفین باشند یا از غیر مستضعفین. اتّفاقاً اگر مستضعف برای شكم مبارزه كند قرآن نمی پذیرد؛ اسلام چنین شخصی را رد می كند: «من كانت هجرته الی مال یصیبه او امرأة یصیبها فهجرته الی ما یهاجر الیه» [18]. پیامبر می گوید هر كس هجرت كند به طمع اینكه مالی به دست آورد یا زنی را اسیر كند و بعد با او ازدواج نماید، اسلام
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 437
چنین هجرتی را قبول ندارد. هر كس به سوی خدا و رسول هجرت می كند باید منتظر اجر و پاداش الهی باشد. اسلام می گوید ما می رویم تا مستضعفین را نجات بدهیم نه اینكه فقط برویم كه شكمشان را سیر كنیم.

ما فوجی از ایمان و حق پرستی به حركت در می آوریم «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی اَلْباطِلِ» [19]یعنی از حق یك نیروی انقلابی می سازیم، آن را بر باطل می افكنیم. این نیروی انقلابی است كه خودش را مثل گلوله به قلب دشمن می زند. «بالحقّ» یعنی با نیروی حق، با اهل حق. از حق گلوله ای می سازیم و این گلوله را محكم به مغز باطل می زنیم تا مغزش متلاشی شود؛ پس ناگهان می بینی كه باطل بر افتاد و چیزی هم نبود، فقط هیكلی بود كه از او می ترسیدی. «فَإِذا هُوَ زاهِقٌ [20] قرآن نمی گوید كه باطل بعداً «زهوق» پیدا می كند، می گوید باطل چیز «زاهقی» است، باطل اصلاً رفتنی است.

5. آیات سوره ی رعد: قرآن در آیه ی 17 این سوره، حقّ و باطل را به صورت مثلی بسیار جالب و پرمعنی بیان داشته است:

أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها.
خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد (یعنی آب صاف و پربركتی) . در اثر ریزش این باران بر كوهها و بلندیها، سیلی در وادیها و رودخانه ها به اندازه ی ظرفیّتشان به راه افتاد.

فَاحْتَمَلَ اَلسَّیْلُ زَبَداً رابِیاً [21].

پس این سیل، كفی را روی خود حمل كرد.

وَ مِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی اَلنّارِ اِبْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ.
همان گونه كه وقتی فلزّی را روی آتش می گدازند تا از آن زیور یا وسیله ای بسازند چنین كفی در سطح آن آشكار می شود (موادّ اصلی ته نشین شده و موادّ زائد و به درد نخور روی آن را می گیرد) .

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 438
كَذلِكَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْحَقَّ وَ اَلْباطِلَ
اینچنین خدا حقّ و باطل را می زند.
در اینجا بعضی از مفسّرین گفته اند كه یعنی اینچنین خداوند حقّ و باطل را مثال می زند، بعضی دیگر گفته اند اینچنین خداوند حقّ و باطل را به یكدیگر می زند، یعنی اینچنین میان حقّ و باطل تصادم و برخورد واقع می شود؛ برخورد حقّ و باطل چیزی است نظیر برخورد آب و كف.

فَأَمَّا اَلزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنْفَعُ اَلنّاسَ فَیَمْكُثُ فِی اَلْأَرْضِ. و امّا كف می رود و نیست و نابود می شود و امّا آنچه به مردم سود می رساند در زمین باقی می ماند.
به اصطلاح ادبی، اینجا حكمی را معلّق به صفتی كرده است؛ یعنی این صفت علّت آن حكم است. نفرموده آب باقی می ماند، فلز باقی می ماند، بلكه می فرماید آنچه برای مردم نافع است از آن آب و فلز، به اعتبار نافع بودن باقی می ماند؛ به دلیل اینكه نافع است، خیر است، سودمند است باقی می ماند. یعنی بقا از آن نافع بودن و سودمندی است؛ بی سودها، بی خاصیّتها، بی فایده ها حذف شدنی و از بین رفتنی و محكوم اند.

كَذلِكَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ. خدا مثلها را اینچنین بیان می كند.
از این مثال چند نكته ی جالب استفاده می شود:


[1] . قصص/88.
[2] . الرحمن/27.
[3] . توبه/33.
[4] . بقره/6 و 7.
[5] . بقره/8 و 9.
[6] . بقره/14.
[7] . بقره/15.
[8] . بقره/17.
[9] . نكر: شیطنت
[10] . بقره/18.
[11] . بقره/19.
[12] . جامع الاخبار، ص 139.
[13] . صافّات، 171- 173.
[14] . آل عمران/21.
[15] . نهج البلاغه، خطبه ی 150.
[16] . نور/55.
[17] . آل عمران/139.
[18] . این حدیث در جامع الصغیر(ج /1ص 1) و منیة المرید (ص 27) به این صورت آمده است: «انّما الاعمال بالنیّات لكلّ امرئ ما نوی فمن كانت هجرته الی اللّه و رسوله فهجرته الی اللّه و رسوله و من كانت هجرته الی دنیا یصیبها أو امرأة ینكحها فهجرته الی ما هاجر الیه» .
[19] . انبیاء/18.
[20] . انبیاء/18.
[21] . «زبد» یعنی كف. «رابی» یعنی مرتفع، بالا آمده. «زبداً رابیاً» یعنی كفی كه روی آب را فرا گرفته است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است