در
کتابخانه
بازدید : 130244تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسأله ی سرنوشت و قضا و قدر كه در این رساله فحص و تحقیقی درباره ی آن صورت گرفته است، جزء مسائل فلسفی است و اگر بنا باشد در ردیف واقعی خود قرار گیرد، باید آن را در فلسفه در میان مسائل فلسفی جستجو كرد، ولی در این رساله از ردیف اصلی خود خارج شده و در ردیف یك سلسله مسائل دیگر قرار گرفته است.

مسائل علمی و فلسفی هر كدام ردیف خاصّی دارند كه از طریق موضوعات آنها و یا از طریق هدف و نتیجه ای كه از یاد گرفتن آنها حاصل می شود، تعیین می گردد.

علّت اینكه مسائل فلسفی در ردیفی و مسائل ریاضی در ردیف دیگر و مسائل طبیعی در ردیف جداگانه قرار می گیرند، وابستگی و ارتباط خاصّی است كه میان موضوعات هر دسته ی همردیف وجود دارد و یا لااقلّ به واسطه ی هدف نظری یا عملی مشتركی است كه یاد گرفتن هر دسته از آنها برای یادگیرنده تأمین می كند.

مسأله ی سرنوشت و قضا و قدر، چه از نظر موضوعی و چه از نظر هدف تعلیماتی، در ردیف مسائل فلسفی است، ولی در این رساله در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 346
ردیف مسائلی قرار گرفته كه نه از لحاظ موضوع با آنها مرتبط است و نه از لحاظ نتیجه و هدف تعلیماتی.

این مسأله در این رساله جزء یك سلسله بحثها تحت عنوان «بحثهایی از علل انحطاط مسلمین» واقع شده است كه شامل موضوعات و جریانات و مسائل گوناگون است. موضوعاتی كه تحت این عنوان قابل بحث است، بعضی تاریخی و بعضی روانی یا اخلاقی یا اجتماعی و یا صرفا دینی و احیانا فلسفی است. بنابراین مباحثی گوناگون كه در ردیفهای متعدّد قرار دارند، جزء این سلسله مباحث واقع می شوند.

آنچه این مباحث گوناگون را به یكدیگر پیوند می دهد، تحقیق در اثرات مثبت و منفی این امور در ترقّی و انحطاط اجتماع اسلامی است.

علی هذا منظور از طرح این مسأله در این رساله اوّلا تحقیق در این جهت است كه آیا اعتقاد به سرنوشت، آن طور كه قواعد برهانی فلسفی ایجاب می كند، از نوع عقاید و افكاری است كه معتقدین خود را به سستی و تنبلی می كشاند و مردمی كه به این عقیده می گرایند خواه ناخواه به انحطاط كشیده خواهند شد، یا این عقیده اگر درست تعلیم داده شود، چنین تأثیر سوئی ندارد؟ ثانیا اینكه اسلام این مسأله را چگونه و به چه طرزی تعلیم داده است و تعلیم اسلامی در این زمینه چه تأثیری در روحیه ی پیروان اسلام داشته است و می تواند داشته باشد؟ و چون منظور این جهت بوده، از تعرّض فروع و شاخه هایی كه با منظور نامبرده ارتباط ندارد خودداری شده است.

این جانب درست به یاد ندارد كه از چه وقت با مسأله ی علل انحطاط مسلمین آشنا شده است و از چه زمانی شخصا به بحث و تحقیق در این مسأله علاقه مند گردیده و درباره ی آن فكر می كرده است؛ ولی می تواند به طور یقین ادّعا كند كه متجاوز از بیست سال است كه این مسأله نظر او را جلب كرده و كم و بیش در اطراف آن فكر می كرده و یا نوشته های
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 347
دیگران را در این زمینه می خوانده است.

از آن زمان تاكنون هر وقت به گفته یا نوشته ای در این موضوع برمی خوردم، با علاقه می خواندم و یا گوش می كردم، و خیلی مایل بودم رأی و نظر گوینده یا نویسنده را دریابم؛ تا آنكه در چند سال پیش، ضمن بحثی نیمه درس و نیمه سخنرانی كه در اطراف یكی از احادیث نبوی [1] ایراد می كردم، دامنه ی سخن به این مطلب كشید. اگر چه آنچه در این زمینه تا آن وقت خوانده یا شنیده بودم احیانا مفید بود، امّا مرا اقناع نكرده بود و چون در خود و مستمعین علاقه ی شدیدی به فهمیدن این مطلب احساس می كردم تصمیم گرفتم تا آنجا كه ممكن است غور و دقّت كنم و این مسأله را بررسی نمایم؛ زیرا یافتن راه اصلاح اوضاع حاضر جهان اسلامی بستگی زیادی دارد به پیدا كردن علل و موجبات انحطاط آنها كه در گذشته وجود داشته است و یا اكنون نیز موجود است. برای این كار لازم شد كه اوّلاً نظر دیگران را، اعمّ از مسلمان و غیر مسلمان، تا آنجا كه دسترسی دارم بررسی كنم، و ثانیاً موضوعاتی كه از این نظر قابل طرح و گفتگو است، هر چند تاكنون از این نظر طرح نشده است، بدون اغماض و پرده پوشی طرح كنم.

اینجا بود كه به گستردگی و دامنه ی وسیع این مبحث پی بردم. فهمیدم كه اگر بنا شود تحقیقی كافی و عالمانه در این مطلب بشود، باید موضوعات فراوانی مورد بحث و تحقیق قرار گیرد، و بررسی همه ی آنها از عهده ی یك فرد خارج است و یا لااقلّ سالها وقت لازم دارد. مع هذا در نظر گرفتم مقدّمتاً مطالب مربوطه را كلاسه و خلاصه كنم و بعضی از موضوعات را به طور نمونه و آزمایش مورد بحث و گفتگو قرار دهم و سررشته را به دست دیگران بدهم، شاید به این ترتیب نوعی همفكری و همكاری در یك بحث مهمّ اجتماعی اسلامی صورت بگیرد و یك سلسله بحثهای منظّم و مفید انجام یابد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 348
این مطلب جای تردید نیست كه مسلمین دوران عظمت و افتخار اعجاب آوری را پشت سر گذاشته اند، نه از آن جهت كه در برهه ای از زمان حكمران جهان بوده اند و به قول مرحوم ادیب الممالك فراهانی «از پادشهان باج و از دریا امواج گرفته اند» - زیرا جهان حكمرانان و فاتحان بسیاری به خود دیده است كه چند صباحی به زور خود را بر دیگران تحمیل كرده اند و طولی نكشیده كه مانند كف روی آب محو و نابود شده اند- بلكه از آن جهت كه نهضت و تحوّلی در پهنه ی گیتی به وجود آوردند و تمدّنی عظیم و با شكوه بنا كردند كه چندین قرن ادامه یافت و مشعلدار بشر بود؛ اكنون نیز یكی از حلقات درخشان تمدّن بشر به شمار می رود و تاریخ تمدّن به داشتن آن به خود می بالد. مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالی اجتماعی بر همه ی جهانیان تفوّق داشتند و دیگران از خرمن فیض آنها توشه می گرفتند.

تمدّن عظیم و حیرت انگیز جدید اروپایی كه چشمها را خیره و عقلها را حیران كرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد، به اقرار و اعتراف محقّقین بی غرض غربی، بیش از هر چیز دیگر از تمدّن با شكوه اسلامی مایه گرفته است.

گوستاولوبون می گوید:

«بعضیها [از اروپاییان ] عار دارند كه اقرار كنند كه یك قوم كافر و ملحدی [یعنی مسلمانان ] سبب شده اروپای مسیحی از حال توحّش و جهالت خارج گردد، و لذا آن را مكتوم نگاه می دارند، ولی این نظر به درجه ای بی اساس و تأسّف آور است كه به آسانی می توان آن را ردّ نمود. . . نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده ی اسلام، آن اقوام وحشی اروپا را كه سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق آدمیّت نمود و نیز نفوذ عقلانی آنان دروازه ی علوم و فنون و فلسفه را كه از آن بكلّی بی خبر بودند به روی آنها باز كرد و تا ششصد سال استاد ما اروپاییان بودند» . [2]
ویل دورانت در تاریخ تمدّن می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 349
«پیدایش و اضمحلال تمدّن اسلامی از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طیّ پنج قرن، از سال 81 هجری تا 597 هجری، از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نیك و تكامل سطح زندگانی و قوانین منصفانه ی انسانی و تساهل دینی [احترام به عقاید و افكار دیگران ] و ادبیّات و تحقیق علمی و علوم و طبّ و فلسفه پیشاهنگ جهان بود» . [3]
هم او می گوید:

«دنیای اسلام در جهان مسیحی نفوذهای گونه گون داشت. اروپا از دیار اسلام غذاها و شربتها و دارو و درمان و اسلحه و نشانهای خانوادگی، سلیقه و ذوق هنری، ابزار و رسوم صنعت و تجارت، قوانین و رسوم دریانوردی را فرا گرفت و غالبا لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس كرد. . . علمای عرب [مسلمان ] ریاضیات و طبیعیات و شیمی و هیأت و طبّ یونان را حفظ كردند و به كمال رسانیدند و میراث یونان را كه بسیار غنی تر شده بود، به اروپا انتقال دادند. . . فیلسوفان عرب [مسلمان ] مؤلّفات ارسطو را برای اروپای مسیحی حفظ و ضمنا تحریف كردند. ابن سینا و ابن رشد از مشرق بر فلاسفه ی مدرسی اروپا پرتو افكندند و صلاحیّتشان چون یونانیان مورد اعتماد بود. . . این نفوذ [اسلامی ] از راه بازرگانی و جنگهای صلیبی و ترجمه ی هزاران كتاب از عربی به لاتین و مسافرتهای دانشورانی از قبیل گربرت و مایكل اسكات و ادلارد باثی به اندلس اسلامی انجام گرفت» . [4]
و هم او می گوید:

«تنها به دورانهای طلایی تاریخ، یك جامعه می توانسته است در مدّتی كوتاه این همه مردان معروف در زمینه ی سیاست و تعلیم و ادبیّات و لغت و جغرافیا و تاریخ و ریاضیات و هیأت و شیمی و فلسفه و طبّ و مانند آنها كه در چهار قرن اسلام، از هارون الرّشید تا ابن رشد بوده اند، به وجود آورد. قسمتی از این فعالیّت درخشان از میراث یونان مایه گرفت؛ امّا قسمت اعظم آن، بخصوص در سیاست و شعر و هنر، ابتكارات گرانبها بود» . [5]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 350
قدر مسلّم این است كه پدیده ای درخشان و چراغی نورافشان به نام تمدّن اسلامی قرنها در جهان وجود داشته و سپس این پدیده نابود و این چراغ خاموش شده است، و امروز مسلمانان با مقایسه با بسیاری از ملل جهان و مقایسه با گذشته ی پرافتخار خودشان در حال انحطاط و تأخّر رقّت باری بسر می برند.

طبعاً این پرسش پیش می آید كه چطور شد مسلمانان پس از آن همه پیشروی و ترقّی در علوم و معارف و صنایع و نظامات، به قهقرا برگشتند؟ مسئول این انحطاط و سیر قهقرایی چیست و كیست؟ آیا افراد یا اقوام یا جریانات خاصّی سبب شدند كه مسلمین از مسیر اصلی خود كه به سوی ترقّی و تكامل بود، منحرف شوند، و یا عامل خاصّی كه مسلمین را بر خلاف انتظار از مسیر خود منحرف كند رخ نداده است بلكه مقتضای طبیعت زمان این است كه هر قومی فقط دوره ی محدود و معیّنی از ترقّی و تعالی را طی كنند و سپس راه فنا و زوال و انحطاط را بپیمایند؟ اگر عامل خاصّی سبب انحراف و انحطاط مسلمین شده است، آن عامل چیست؟ آیا خود اسلام را باید مسئول انحطاط مسلمین شناخت - آنچنان كه بسیاری از غربیان (نه همه) كه احیانا گرفتار تعصّب مسیحی هستند و یا بالاتر، مأموریّت استعماری دارند، ادّعا می كنند- یا اسلام از این مسئولیّت مبرّاست، و مسلمانان خود مسئول این انحطاط می باشند، و یا نه به اسلام مربوط است و نه به مسلمانان؛ علّت این انحطاط، ملل و اقوام غیر مسلمان اند كه در طول تاریخ چهارده قرنی اسلام، به انحای مختلف، با مسلمانان سر و كار داشته اند؟ پاسخ به این پرسش، كار ساده ای نیست؛ یك رشته مباحث نسبتا طولانی باید پیش كشیده شود و در هر یك از آنها با اسلوب علمی تحقیق كافی به عمل آید.

در این سلسله مباحث آنچه به عنوان مقدّمه لازم است طرح شود، نموداری از عظمت و انحطاط مسلمانان است و طبعا مشتمل خواهد بود بر مطالب ذیل:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 351
1. پایه ی عظمت و رفعت تمدّن اسلامی.

2. علل و موجبات و مایه های تمدّن اسلامی.

3. تأثیر اسلام در اعتلای مسلمین.

4. اقتباس و مایه گیری تمدّن جدید اروپایی از تمدّن اسلامی.

5. وضع حاضر جهان اسلامی از نظر مظاهر انحطاط و تأخّر.

6. با آنكه تمدّن اسلامی نابود شده، اسلام به صورت نیرویی زنده و فعّال و گسترش یابنده باقی مانده است و با نیرومندترین نیروهای نو اجتماعی و انقلابی رقابت می كند.

7. ملل اسلامی در حال بیدار شدن و بپا خاستن اند.

بعد از این بحث مقدّمی، كه خود رساله ی جداگانه ای خواهد بود، لازم است بحثی عمیق و فلسفی درباره ی «طبیعت زمان» كه به فلسفه ی تاریخ مربوط است صورت گیرد، كه آیا همان طوری كه بعضی از فلاسفه ی تاریخ دعوی دارند، همواره همان چیزی كه سبب ترقّی و پیشرفت قومی می شود، سبب انحطاط آنها نیز می گردد؟ یعنی هر عاملی فقط در شرایط و ظروف معیّنی كه مربوط به دوره ای خاصّ از تاریخ متطوّر بشری است می تواند جامعه ای را پیش ببرد و ترقّی دهد و با تغییر آن شرایط و ظروف و با طلوع فجر جدیدی از تاریخ، آن عامل قادر به جلو بردن نیست، سهل است، خود موجب ركود و تأخّر و انحطاط است.

اگر این فلسفه درست باشد، هر تمدّنی به موجب همان عواملی كه به وجود آمده باید از میان برود و لزومی ندارد عامل بیگانه ای دخالت كند؛ همواره عوامل كهنه، پس برنده و به اصطلاح ارتجاعی است و عوامل نو، پیش برنده است؛ عوامل اجتماعی نو، تمدّن نوینی ایجاب می كند كه خواه ناخواه با تمدّن پیشین مغایر است.

اگر این قاعده درست باشد، طبعا تمدّن اسلامی نمی تواند مستثنی باشد؛ پس بحث از علل انحطاط مسلمین به عنوان بحثی مستقل و تفكیك شده از علل و عوامل مشكّله ی تمدّن اسلامی بحثی بیهوده است.

بنابراین فلسفه و قاعده، لزومی ندارد كه شخص یا قوم یا جریانی را مسئول انحطاط مسلمین بدانیم؛ نابودی تمدّن اسلامی مانند هر تمدّن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 352
دیگر، و بلكه هر پدیده ی زنده ی دیگر، از قبیل سر رسیدن اجل طبیعی یا غیر طبیعی است كه به هر حال دیر یا زود فرا می رسد؛ تمدّن اسلامی زاییده شد و رشد كرد و جوان شد و به پیری رسید و سپس مرد؛ آرزوی بازگشت آن چیزی شبیه آرزوی بازگشت مردگان است به دنیا كه از نظر قوانین طبیعی قابل توجیه نیست و با چیزی نظیر اعجاز و خرق عادت، كه به هر حال خارج از قدرت افراد بشر است، باید آن را توجیه كرد.

پس بعد از یك بحث مقدّمی در زمینه ی نموداری از عظمت و انحطاط مسلمانان، نوبت به این بحث فلسفی- تاریخی می رسد و نمی توان از آن چشم پوشید، زیرا گفته های خام در این زمینه فراوان گفته شده است و چه بسیارند افرادی كه آن گفته های خام را باور دارند.

تكمیل این بحث فلسفی از نظر ارتباط با این سلسله مباحث به این است كه از انطباق و عدم انطباق اسلام با مقتضیات زمان نیز گفتگوی جامعی بشود. قهراً این بحث شامل دو قسمت خواهد شد: قسمت اوّل صرفاً فلسفی است و قسمت دوّم اسلامی. مجموع هر دو قسمت تحت عنوان «اسلام و مقتضیات زمان» قابل بررسی و تحقیق است.

هنگامی كه از این بحث فارغ شدیم، قاعده ی فوق را در فلسفه ی تاریخ نپذیرفتیم و علل انحطاط مسلمین را با علل ترقّی آنها لزوماً یكی ندانستیم، نوبت این است كه بررسی كنیم علل و موجباتی كه سبب ركود و توقّف و انحطاط و تأخّر مسلمین شد، چیست و دیگران چه گفته اند؟ این قسمت با توجّه به گفته های دیگران، اعمّ از مسلمان و غیر مسلمان، و توجّه به موضوعات و مسائل و جریاناتی كه طبعاً طرف این احتمال هست، در سه بخش كلّی باید بررسی شود:

- بخش اسلام
- بخش مسلمین
- بخش عوامل بیگانه
هر یك از این بخشها مشتمل بر موضوعات و مسائل متعدّدی است.

مثلا در بخش اسلام ممكن است كسی برخی از افكار و معتقدات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 353
اسلامی را مؤثّر در انحطاط مسلمین معرّفی كند، و ممكن است كسانی سیستم اخلاقی اسلام را ضعیف و انحطاطآور بدانند؛ ممكن هم هست افرادی قوانین اجتماعی اسلامی را عامل انحطاط مسلمین بخوانند.

اتّفاقاً، هم پاره ای از افكار و معتقدات اسلامی و هم برخی از مبانی اخلاق اسلامی و هم بعضی قوانین و مقرّرات اجتماعی اسلامی مورد این اتّهام واقع شده اند.

همچنین در بخش مسلمین و بخش عوامل بیگانه، فصلهای متعدّد و گوناگونی است كه همه باید مورد بررسی قرار گیرد.

در میان افكار و معتقدات اسلامی، مسائل ذیل مورد این اتّهام واقع شده اند:

1. اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر
2. اعتقاد به آخرت و تحقیر زندگی دنیا
3. شفاعت
4. تقیّه
5. انتظار فرج
از پنج مسأله ی بالا سه مسأله ی اوّل مشترك میان شیعه و سنّی است و دو مسأله ی آخر تقریبا از مختصّات شیعه است.

گاهی گفته می شود سرّ انحطاط مسلمین اعتقاد عمیقی است كه به سرنوشت و قضا و قدر دارند، و گاهی گفته می شود اهتمام عظیم اسلام به امر آخرت و جهان ابدی و ناچیز شمردن زندگانی دنیا فكر مسلمین را از توجّه جدّی به مسائل زندگی منصرف كرده است، و گاهی گفته می شود اعتقاد به شفاعت- كه در تمام ادوار تاریخ اسلامی، این اعتقاد وجود داشته است (جز افراد معدودی و اخیرا دسته ی مخصوصی) - مسلمانان را نسبت به گناهان كه فلسفه ی گناه بودن آنها تأثیر سوء آنهاست در سعادت، لا قید كرده است و مسلمان با اتّكای به شفاعت، از هیچ رذیله و جرمی امتناع ندارد.

آنچه كه شیعه بالخصوص در افكارش متّهم می شود، یكی تقیّه است و دیگر انتظار فرج. در باب تقیّه گفته می شود كه اوّلاً درس دو رویی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 354
و نفاق است، و ثانیاً شیعه را ترسو و ضعیف و غیر قادر بر مقابله با حوادث بار آورده است. در باب انتظار فرج گفته می شود كه این فكر و این عقیده، نیّت هر اصلاحی را از شیعه گرفته است و در حالی كه سایر ملل و اقوام در فكر اصلاح كار خودند، مردم شیعه منتظرند «دستی از غیب برون آید و كاری بكند. » در اخلاق اسلامی عناصر زهد، قناعت، صبر، رضا، تسلیم و توكّل، به تأثیر در انحطاط مسلمین متّهم شده اند.

از مقرّرات اسلامی آنچه به نظر می رسد لازم است از این نظر بررسی شود، در درجه ی اوّل مسأله ی حكومت و توابع آن است كه به گمان عدّه ای، اسلام تكلیف و وظیفه ی مسلمین را در این مسأله ی مهمّ به طور كامل معیّن نكرده است.

قوانین جزایی اسلام سالهاست كه مورد بی مهری واقع شده و بسیاری از كشورهای اسلامی به همین جهت قوانین جزایی خود را از جای دیگر اقتباس كرده اند و كم و بیش كیفر عمل خود را دیده و می بینند. به هر حال، قوانین جزایی اسلام یكی از حلقات این سلسله مباحث است.

در قوانین مدنی اسلام چیزهایی كه در عصر حاضر موجی علیه آنها برخاسته یكی حقوق زن و دیگری قوانین اقتصادی اسلام در زمینه ی مالكیّت و ارث و غیره است.

محدودیّتهایی كه اسلام در روابط مسلمان با غیر مسلمان قرار داده است مانند آنچه در باب نكاح مسلمان و غیر مسلمان یا ذبیحه ی غیر مسلم یا نجاست كافر قائل شده است، و به عبارت دیگر حقوق و وظایف بین الملل اسلامی، از موضوعاتی است كه عدّه ای را ناراحت كرده و اینها را عامل عقب ماندگی خود از قافله ی تمدّن محسوب می دارند.

اینهاست مجموع مسائلی كه در بخش اسلام از این سلسله مباحث باید درباره ی آنها تحقیق كافی به عمل آید.

خوشبختانه زمینه ی مساعدی برای این گونه تحقیقات وجود دارد و با روشن كردن این مسائل است كه می توان نیروی ایمان طبقه ی جوان و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 355
تحصیلكرده را تقویت كرد و شبهات را از ذهن آنها زدود.

پس از این بخش، نوبت بخش مسلمین است. در این بخش، توجّه ما از اسلام به سوی مسلمین برمی گردد؛ یعنی اسلام عامل انحطاط مسلمین نیست، بلكه مسلمانان در اثر كوتاهی و انحراف از تعلیمات اسلامی دچار انحطاط شدند، و این مسلمانان اند كه مسئول عقب ماندگی خود می باشند.

در این بخش نیز قسمتهای متعدّدی پیش می آید، زیرا اوّلاً باید نقطه های انحراف را مشخّص كنیم؛ آن چیزهایی كه از اسلام است و متروك شده و آن چیزهایی كه از اسلام نیست ولی در میان مسلمین معمول است، چه چیزهایی است؟ و ثانیاً باید ببینیم عامّه ی مسلمین مسئول این انحطاطاند یا خاصّه ی آنها؟ اسلام در میان اعراب ظهور كرد و سپس ملل دیگری از ایرانی و هندی و قبطی و بربر و غیره در زیر لوای اسلام درآمدند. هر یك از این اقوام، ملیّت و خصایص قومی و نژادی و تاریخی خاصّی داشتند. باید بررسی شود آیا همه ی این ملل یا بعضی از آنها به واسطه ی خصایص و ممیّزات خاصّ قومی و نژادی كه لازمه ی طبیعت آنها بود، اسلام را از مسیر اصلی خود منحرف كردند، به طوری كه مثلاً اگر اسلام در میان ملل دیگری غیر از این ملل- مانند ملل اروپایی- رفته بود، امروز مسلمانی و مسلمانان سرنوشت دیگری داشتند؟ یا عامّه ی مسلمین در این جهت تأثیری نداشته اند و آنچه بر سر اسلام و مسلمین آمده است از طرف خاصّه، یعنی دو طبقه ی متنفّذ در میان مسلمین- حكمرانان و علمای دین- آمده است؟ در بخش عوامل بیگانه جریانات زیادی است كه لازم است مورد توجّه قرار بگیرد. از صدر اسلام همواره اسلام دشمنان سرسختی در خارج یا داخل خود داشته است. یهودیان و مسیحیان و مجوسیان و مانویان و زنادقه ای كه در میان مسلمین بوده اند، غالبا بیكار نبوده و احیاناً از پشت به اسلام خنجر زده اند. بسیاری از آنها در تحریف و قلب حقایق اسلامی به وسیله ی جعل و وضع احادیث یا ایجاد فرقه ها و تفرقه ها1
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 356
و لااقلّ در دامن زدن به اختلافات مسلمین تأثیر زیادی داشته اند.

در تاریخ اسلام حركتها و نهضتهای سیاسی و دینی زیادی دیده می شود كه از طرف غیر مسلمانان به منظور تضعیف یا محو اسلام پیدا شده است.

احیاناً جهان اسلام مورد حمله ی سخت دشمن واقع شده است.

جنگهای صلیبی و همچنین حمله ی مغول نمونه ی بارز این حملات است و هر یك از آنها تأثیر فراوانی در انحطاط مسلمین داشته اند. و از همه خطرناك تر، استعمار غربی در قرون اخیر است كه خون مسلمانان را مكیده و كمر مسلمانان را در زیر فشار مظالم خود خم نموده است.

با توجّه به آنچه در بالا گفته شد، مجموع موضوعاتی كه لازم است در این سلسله مباحث بحث شود، به ترتیب، موضوعات ذیل است:

1. عظمت و انحطاط مسلمین
این مبحث مقدّمه ای است برای سایر مباحث.

2. اسلام و مقتضیات زمان
این مبحث شامل دو قسمت است: قسمت اوّل مربوط به فلسفه ی تاریخ است؛ در قسمت دوّم كیفیّت انطباق قوانین اسلامی با عوامل متغیّر زمان بیان می شود. این بحث نیز جنبه ی مقدّمی و تمهیدی دارد.

3. سرنوشت و قضا و قدر
رساله ی حاضر عهده دار این مبحث است.

4. اعتقاد به معاد و اثر آن در ترقّی یا انحطاط اجتماع
5. شفاعت
6. تقیّه
7. انتظار فرج
8. سیستم اخلاقی اسلام
9. حكومت از نظر اسلام
10. اقتصاد اسلامی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 357
11. قوانین جزایی اسلام
12. حقوق زن در اسلام
13. قوانین بین المللی اسلام
14. نقاط انحراف
15. جعل و تحریف و وضع حدیث
16. اختلافات شیعه و سنّی و اثر آن در انحطاط مسلمین
17. اشعریّت و اعتزال
18. جمود و اجتهاد
19. فلسفه و تصوّف
20. زمامداران جهان اسلام
21. روحانیّت
22. فعالیّتهای تخریبی اقلّیتها در جهان اسلام
23. شعوبی گری در جهان اسلام
24. جنگهای صلیبی
25. سقوط اندلس
26. حمله ی مغول
27. استعمار
اینها مجموع موضوعاتی است كه از نظر این جانب باید جزء این سلسله مباحث قرار گیرند. نه مدّعی استقصا هستم و نه مدّعی حسن ترتیب. ممكن است موضوعات دیگری باشد كه باید در این ردیف قرار گیرد و از نظر من پنهان مانده باشد. این جانب نه خود را قادر به بحث در تمام این موضوعات می داند و نه به فرض قدرت، چنین وقت و فرصتی را داراست. برای بعضی از این موضوعات كه از آن جمله است شماره های 1 و 2 یادداشتهایی دارد و امیدوار است موفّق گردد آنها را تنظیم كرده و هر چه زودتر در دسترس عموم بگذارد.

اگر فضلا و نویسندگان با ارزش ما بذل توجّه بفرمایند و در هر یك از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 358
موضوعات نامبرده كه اطلاعات كافی دارند، تحقیقی عالمانه به عمل آورند و آن را جزء این سلسله مباحث قرار داده و مطلبی را كه اختیار فرموده اند به اطلاع این بنده برسانند، موجب امتنان این جانب خواهد بود.

نخستین روزی كه متوجّه شدم غربیان اعتقاد به قضا و قدر را یكی از علل بلكه علّت اصلی انحطاط مسلمین می دانند، در حدود بیست سال پیش، ایّام طلبگی در حوزه ی علمیّه ی قم بود.

جلد دوّم كتاب زندگانی محمد تألیف دكتر محمّد حسنین هیكل ترجمه ی ابو القاسم پاینده را می خواندم. در آخر این كتاب خاتمه ای دارد مشتمل بر دو مبحث:

1. تمدّن اسلامی چنان كه قرآن شرح می دهد.

2. خاورشناسان و تمدّن اسلامی.

در مبحث دوّم سخنی از یك نویسنده ی معروف امریكایی به نام «واشنگتن ارونگ» كه كتابی در سرگذشت پیغمبر اسلام نوشته است، نقل می كند. واشنگتن ارونگ به نقل دكتر هیكل در خاتمه ی كتاب خود، مبادی و اصول اسلام را شرح داده است و پس از ذكر ایمان به خدا و فرشتگان و كتابهای آسمانی و پیغمبران و روز قیامت، می گوید:

«آخرین و ششمین قاعده ای كه در ردیف مبادی اسلام است، عقیده ی جبر است. محمّد برای پیشرفت امور جنگی خود از این قاعده استفاده می كرد، زیرا به موجب این قاعده هر حادثه ای كه در جهان رخ می دهد، پیش از آن، در علم خدا مقدّر شده و پیش از آنكه جهان به وجود آید، در لوح محفوظ ثبت گردیده است و سرنوشت هر كس و وقت مرگ او تعیین شده و قابل تغییر نیست و به هیچ وسیله نمی توان آن را مقدّم و مؤخّر ساخت. مسلمانان كه این نكات را مسلّم می داشتند و بدان عقیده داشتند، به هنگام جنگ بدون بیم و هراس خود را به صف دشمن می زدند. در نظر آنها مرگ در جنگ مساوی با شهادت بود و بهشت را نصیب انسان می ساخت؛ بدین جهت اطمینان داشتند اگر كشته شوند یا بر دشمن غلبه یابند، در هر صورت فیروز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 359
شده اند. بعضی مسلمانان مذهب جبر را كه می گوید انسان برای اجتناب از گناه و رهایی از مجازات، مختار نیست و در این زمینه اراده ای از خود ندارد، منافی عدل و رحمت خدا می دانند. فرقه هایی پدید آمده اند كه برای تعدیل و توضیح این مذهب حیرت انگیز كوشیده اند و هنوز هم می كوشند، ولی عدّه ی آنها كم است و از پیروان سنّت رسول به شمار نمی آیند. . . چه عقیده ای بهتر از این می تواند سپاهیان نادان و مغرور را به میدان جنگ براند و آنها را مطمئن سازد كه اگر زنده ماندند، غنیمت می برند و اگر كشته شدند، در بهشت جای می گیرند؟ این عقیده، سپاه مسلمانان را چنان بی باك و نیرومند ساخته بودند كه هیچ سپاهی یارای برابری با آن نداشت؛ ولی در عین حال، همین عقیده دارای زهری بود كه نفوذ اسلام را از میان برد. از موقعی كه جانشینان پیغمبر دست از جنگجویی و جهانگیری برداشتند و شمشیرهای خود را در نیام كردند، عقیده ی جبر خاصیّت ویران كننده ی خود را آشكار ساخت؛ صلح و آرامش، اعصاب مسلمانان را ضعیف كرد، و لوازم مادّی نیز كه قرآن استفاده از آن را روا شمرده و وجه امتیاز میان اسلام و مسیحیت - دین پاكی و از خودگذشتگی- به شمار می رود، در این موضوع تأثیر داشت.

مسلمانان رنجها و سختیهایی را كه بدانها می رسید، نتیجه ی تقدیر می دانستند و تحمّل آن را لازم می شمردند، زیرا در نظر آنها كوشش و دانش انسانی برای رفع آن نتیجه ای نمی داد. پیروان محمّد [ص ] به قاعده ی «خود را كمك كن تا خدا تو را كمك كند» اهمیّت نمی دادند و به عكس آن معتقد بودند؛ بدین جهت صلیب، هلال را محو كرد. اگر نفوذ هلال تاكنون در اروپا باقی است، برای این است كه دولتهای بزرگ مسیحی چنین خواسته اند، و به عبارت دیگر، بقای نفوذ هلال، نتیجه ی رقابت دولتهای مسیحی است. شاید بقای نفوذ آن برای این است كه دلیل تازه ای برای این قاعده باشد كه هر كس چیزی را به نیروی شمشیر گرفت، با شمشیر از او گرفته می شود. »
دكتر هیكل در پاسخ این مرد امریكایی شرح مبسوطی طبق ذوق و فكر خود می دهد كه هر چند خالی از نكته های صواب نیست، ولی عاری از نظم فلسفی و قابل نقض و اشكال و ایراد است.

در رساله ی حاضر كه اكنون به دست خواننده ی محترم می رسد، بی پایگی سخنان واشنگتن ارونگ و دیگر غربیان روشن خواهد شد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 360
معلوم خواهد شد كه اوّلاً قضا و قدر اسلامی با عقیده ی جبر فرسنگها فاصله دارد و نمونه هایی ذكر خواهد شد كه همان سپاهیان صدر اسلام كه آقای واشنگتن ارونگ گستاخانه آنها را نادان و مغرور می خواند، در سایه ی تعلیمات معلّم عالیقدر خود، این فرق و تفاوت را كه آقای واشنگتن ارونگ از درك آن عاجز است، درك می كردند [6].

ثانیاً خود قرآن كریم آزادی و مختار بودن انسان را به موجب آیات زیادی تأیید كرده است. كسانی كه طرفدار اختیار شدند و جبر را مخالف عدالت و رحمت خدا دانستند (عدلیّه، یعنی شیعه و معتزله) ، بر خلاف ادّعای خاورشناسان علیه تعلیمات قرآن قیام نكردند و منظورشان «تعدیل» در گفته ی قرآن نبود، بلكه نظر خود را از قرآن اقتباس كرده بودند.

ثالثاً این نویسنده ی بزرگ با اینكه طبق گفته ی دكتر هیكل، مسیحی متعصّبی است و مسیحیت را به واسطه ی عدم توجّه به مسائل زندگی دین پاكی و از خودگذشتگی می خواند و این توجّه را بر اسلام عیب می گیرد، از علم قدیم الهی به صورت طنز یاد می كند! !
مگر ممكن است كسی خداشناس باشد و بتواند منكر علم قدیم ازلی به همه ی اشیاء باشد؟ آیا این عیب است بر قرآن كه خدا را از ازل واقف بر همه ی امور و جریانها می داند؟ !
رابعاً می گوید: پیروان محمّد [ص ] به قاعده ی «خود را كمك كن تا خدا تو را كمك كند» ، اهمیّت نمی دادند.

این نویسنده نمی خواسته است به خود زحمت دهد و لا اقلّ یك بار ترجمه ی قرآن كریم را بخواند، و الاّ چنین ادّعایی نمی كرد. قرآن كریم با صراحت كامل می فرماید:

«ما هر دسته ای را در همان راهی كه به همّت و اراده ی خود انتخاب كرده اند، مدد می رسانیم. مدد پروردگار از هیچ مردم صاحب اراده و فعّالی قطع نمی شود» . [7]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 361
پیروان محمّد (ص) به تعلیمی عالی تر پی برده بودند و آن اینكه:

«خدا را یاری كن تا خدا تو را یاری كند» (إِنْ تَنْصُرُوا اَللّهَ یَنْصُرْكُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ) [8]. قرآن كریم به جای «خود را یاری كن» كه ممكن است بوی شخصی و منفعت پرستی و حرص و آز از آن استشمام شود «خدا را یاری كن» كه جنبه ی عمومی و انسانی و خدمت به خلق دارد گذاشته است.

امّا راز غلبه ی صلیب بر هلال كه آقای واشنگتن ارونگ آن را قطعی و همیشگی دانسته است، مطلبی است كه در ضمن این سلسله مباحث در جای مناسبی طرح خواهد شد.

منحصر به آقای واشنگتن ارونگ نیست؛ به نوشته ی هر نویسنده ی غربی، حتّی آنهایی كه تا حدّی بی غرضی خود را نشان داده اند، در این زمینه بر خورده ایم شبیه این اظهار نظر را دیده ایم. همه ی آنها اسلام را یك مسلك جبری می دانند؛ چیزی كه هست بعضی از آنها این عقیده را دخیل در انحطاط مسلمین ندانسته اند و بعضی دیگر دخیل دانسته بلكه عامل اصلی شمرده اند.

ویل دورانت در تاریخ تمدّن پس از آنكه به مضمون آیاتی از قرآن در زمینه ی علم و مشیّت الهی اشاره می كند و می گوید جبریگری از لوازم تفكّر اسلامی است، می گوید:

«در نتیجه ی این اعتقاد، مؤمنان سخت ترین مشكلات زندگی را با قلبی مطمئن تحمّل می كردند، ولی همین عقیده در قرون اخیر مانع پیشرفت عربان شد و اندیشه ی آنها را از كار انداخت» . [9]
امّا گوستاولوبون معتقد است كه اعتقاد به تقدیر و جبر، تأثیری در انحطاط مسلمین نداشته است و علل انحطاط مسلمین را در جاهای دیگر باید جستجو كرد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 362
اوّل در نظر داشتم همه ی مطالب مربوط به عظمت و انحطاط مسلمین را در مقدّمه ی این رساله ذكر كنم، ولی بعد، از این فكر منصرف شدم و تصمیم گرفتم آن مطالب را مستقلاّ رساله ای قرار داده و در صدر این سلسله مباحث قرار دهم، زیرا دیدم اگر همه ی مطالب لازم نوشته شود، مفصّل خواهد شد و مقدّمه از اصل كتاب طولانی تر می گردد، و اگر رعایت اختصار شود به صورت ناقص در خواهد آمد. لهذا ترجیح دادم عجالتا در این مقدّمه به همین اندازه كه نمونه ای از مطلب است، قناعت كنم و تفصیل مطلب را بعد به صورت رساله ای جداگانه درآورده، مقدّمه و اوّلین شماره ی این سلسله مباحث قرار دهم.

در این رساله همه ی مطالب و مسائل مربوط به سرنوشت و قضا و قدر ذكر نشده است، زیرا هدف اصلی و عمده، بررسی تأثیر و عدم تأثیر این فكر و عقیده در انحطاط مسلمین است؛ لهذا از ذكر قسمتهایی كه با این جهت ارتباط ندارد و از جنبه ی دیگر نیز ضرورتی برای ذكر آنها احساس نمی شد، خودداری شده است.

این مسأله در میان مسلمین سابقه ی طولانی دارد؛ از صدر اسلام در میان مسلمین مطرح بوده؛ مفسّرین، متكلّمین، فلاسفه، عرفا و حتّی شعرا و ادبا درباره ی آن بحث كرده اند. بررسی سیر این مسأله در میان این طبقات، خود مستلزم كتاب مستقلّی است. بعلاوه آیات و روایات زیادی كه نمونه ی عمق معارف اسلامی است، در این مورد وارد شده است و همین آیات و روایات است كه راهنمای فلاسفه ی اسلامی واقع شده و فلسفه ی الهی اسلامی را بسی پرمایه و با طراوات كرده است كه با فلسفه ی یونانی قبل از اسلام قابل مقایسه نیست و بررسی این آیات و روایات خود مبحثی مفصّل و جالب است.

از اینها گذشته، در معارف اسلامی مسائل و موضوعاتی مربوط به این مبحث وجود دارد كه با در نظر گرفتن اصول برهانی از یك طرف و آثار نقلی از طرف دیگر، بیان و توضیح آنها ساده نیست؛ از آن جمله است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 363
موضوع شب و روز «قدر» كه در سوره ای از قرآن كریم به صراحت از آن یاد شده است و مورد اتّفاق شیعه و سنّی است؛ از آن جمله است مسأله ی «بداء» كه از معارف مسلّم شیعه است و ریشه ی قرآنی دارد.

جبر و اختیار و كیفیّت آزادی و اراده ی انسان نیز اگر از جنبه های مختلف روانی، اخلاقی، فلسفی و اجتماعی بررسی شود، صفحات زیادی را به خود اختصاص می دهد.

اكنون تصدیق می فرمایید اگر همه ی اینها در این رساله طرح می شد، به صورت كتابی بزرگ در می آمد و دیگر مناسب نبود چنین كتابی جزء «بحثهایی از علل انحطاط مسلمین» قرار گیرد.

در عین حال اگر این رساله مورد توجّه صاحب نظران واقع شود و ضرورتی احساس شود كه این مبحث تكمیل گردد، در چاپ بعد ان شاء اللّه ضمیمه و تكمیل خواهد شد. از خداوند متعال مدد و توفیق می طلبیم.

تهران- 23 فروردین ماه 1345 شمسی
مطابق 20 ذی الحجّه ی 1385 قمری
مرتضی مطهّری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 365

[1] . حدیث معروف نبوی: «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» . این حدیث مورد اعتماد و استناد فریقین، یعنی شیعه و سنّی است.
[2] . تمدّن اسلام و عرب [چاپ چهارم ] ، ص 751.
[3] . تاریخ تمدّن، ج /11ص 317.
[4] . همان كتاب، ص 319 و 320.
[5] . همان كتاب، ص 322.
[6] . رجوع شود به متن كتاب صفحات 395- 398
[7] . اسراء/18- 20. و رجوع شود به ص 370 و 371 و 411- 414
[8] . محمّد (ص) /7.
[9] . تاریخ تمدّن، ج /11ص 42.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است